رمزی که برای این کار هست، هم از اشاره خود آیه قرآن کریم استفاده می شود و هم در روایات ائمه ما به همین مطلب اشاره شده است و آن این است که در میان تمام دستورات اسلامی هیچ دستوری نبوده است مثل مسئله خاندان پیغمبر و امامت امیرالمؤمنین و خصوصیت خاندان پیغمبر که این همه کم شانس اجرا داشته باشد به این معنا که به دلیل تعصباتی که در عمق روح مردم عرب وجود داشت، آمادگی بسیار بسیار کمی برای این مطلب به چشم می خورد.
با اینکه به پیغمبر اکرم راجع به امیرالمؤمنین دستور می رسید، حضرت همیشه این بیم و نگرانی را داشت که اگر بگوید، منافقینی که قرآن پیوسته از آنها نام می برد می گویند ببینید! (به اصطلاح معروف) دارد برای خانواده خودش نان می پزد. در صورتی که رسم و شیوه پیغمبر (ص) در زندگی این بود که در هیچ موردی برای خودش اختصاص قائل نمی شد و اخلاقش این بود و دستور اسلام هم همین بود که فوق العاده اجتناب داشت از اینکه میان خودش و دیگران امتیاز قائل بشود و همین جهت عامل بسیار بزرگی بود برای موفقیت پیغمبر اکرم.
این مسئله یعنی ابلاغ اینکه جانشین من علی (ع) است امر و دستور خدا بود، اما پیغمبر (ص) می دانست که اگر آن را بیان بکند عده ای ضعیف الایمان که همیشه بوده اند خواهند گفت ببینید! دارد برای خودش امتیاز درست می کند. در آیه 3 سوره مائده: «الیوم اکملت لکم دینکم؛ امروز دین شما کامل می شود.» نیز قبلش این بود: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون؛ امروز کافران از (شکست) آیین شما نومید شدند؛ بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید.» می گوید دیگر کافران امیدی به این دین ندارند یعنی آنها دیگر از اینکه از آن راهی که بر علیه اسلام مبارزه می کردند بتوانند بر این دین پیروز شوند مأیوسند، فهمیدند که دیگر کارشان پیش نمی رود. «فلا تخشوهم» دیگر از ناحیه کافران نگرانی نداشته باشید. «و اخشون» ولی از من بیم داشته باشید، که عرض شد مقصود این است که بیم داشته باشید زیرا اگر در داخلتان خراب بشوید، به حکم سنتی که من دارم که هر قومی چنانچه در جهت فساد تغییر بکند من هم نعمت خویش را از آنها سلب می کنم، نعمت اسلام را از شما سلب می نمایم. در اینجا "و اخشون" کنایه است از اینکه از خودتان بترسید، از من بترسید از باب اینکه از خودتان بترسید یعنی بیم از داخل است، دیگر از خارج بیمی نیست.
از طرفی هم می دانیم که این آیه در سوره مائده است و سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیغمبر نازل شده یعنی این آیه در همان دو سه ماه آخر عمر پیغمبر در وقتی که اسلام قدرتش بسط یافته بود نازل گردیده است. در آیه ای قبل نیز همین مطلب را که از داخله مسلمین بیم هست ولی از خارج بیم نیست می بینیم. می گوید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس؛ ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای و خدا تو را از گزند مردم نگاه می دارد.» (مائده/ 67) اصلا ما غیر از این آیه، دیگر آیه ای در قرآن نداریم که بخواهد پیغمبر را به انجام کاری تشویق کند. مثل این است که شما می خواهید کسی را به کاری تشویق کنید، او یک قدم جلو می گذارد و یک قدم عقب، بیم دارد.
در این آیه پیغمبر را دعوت می کند که ابلاغ کن، از یک طرف تهدیدش می کند و از طرف دیگر تشویق می نماید یعنی تسلیش می دهد. تهدیدش می کند که اگر این موضوع ابلاغ نشود، تمام رسالت تو بیهوده است و تسلیش می دهد که نترس! خدا تو را از این مردم نگهداری می کند: «و الله یعصمک من الناس». در آیه: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم» فرمود دیگر از کافران نترسید.
مسلما پیغمبر (ص) در درجه اول نباید از کافران بترسد ولی آیه: «یا ایها الرسول» نشان می دهد که پیغمبر نگرانی دارد. پس این نگرانی از داخل مسلمین است. حالا من کار ندارم که آنهایی که از داخل مسلمین پذیرای این موضوع یعنی جانشینی علی (ع) نبودند کافر باطنی بودند یا نبودند، بالاخره این موضوع به گونه ای بود که آمادگی آنرا نداشتند و حاضر به پذیرش آن نبودند.
شواهد تاریخی
اتفاقا جریان های تاریخی هم همین را حکایت می کند یعنی جامعه شناسی مسلمین را همینطور نشان می دهد. لهذا عمربن خطاب گفت: ما که علی را به خلافت انتخاب نکردیم، حیطه علی الاسلام بود یعنی برای اسلام احتیاط کردیم، زیر بارش نمی رفتند، قبول نمی کردند. یا در جای دیگر که با ابن عباس صحبت می کرد به او گفت: قریش این کار را صحیح نمی دید که امامت در همان خاندانی باشد که نبوت هم در همان خاندان بوده. یعنی گفت نبوت که در خاندان بنی هاشم پیدا شد طبعا برای بنی هاشم امتیاز شد. قریش حساب کرد که اگر خلافت هم در این خاندان باشد همه امتیازات از آن بنی هاشم می شود. از این جهت بود که قریش نسبت به این مطلب کراهت داشت ابن عباس هم جواب های خیلی پخته ای به او داد. آیاتی را از قرآن در این زمینه خواند که جواب های بسیار پخته ای است.
بنابراین در جامعه مسلمین یک وضعی بوده است که به عبارت ها و زبان های مختلف بیان شده است. قرآن به آن صورت می گوید، عمر همان را به بیان و صورت دیگری می گوید. یا مثلا می گفتند علی (ع) از باب اینکه در جنگ های اسلامی خیلی از افراد و سران عرب را کشته است و مردم عرب هم مردم کینه جویی هستند و بعد از آنکه مسلمان شدند نیز کینه پدرکشی و برادرکشی آنها نسبت به علی محفوظ بود، برای خلافت مناسب نیست. عده ای از اهل تسنن هم می خواهند همین ها را عذر درست کنند، می گویند درست است که افضلیت و مقام و ارجحیت علی (ع) روشن بود ولی این جهت هم بود که خیلی دشمندار بود.
بنابر این یک نوع نگرانی در زمان پیغمبر وجود داشته است برای تمرد از این یک دستور. شاید سر اینکه قرآن این آیات را با قرائن و دلائل ذکر کرده این است که هر آدم بی غرضی مطلب را بفهمد ولی نخواسته مطلب را به صورتی در آورد که آن هایی که می خواهند تمرد بکنند، تمردشان به صورت تمرد در مقابل قرآن و اسلام در آید. کانه می خواهد بگوید: آنها که به هر حال تمرد می کنند پس تمردشان به شکلی در نیاید که به معنی طرد قرآن در کمال صراحت باشد، اقلا یک پرده ای بتوانند برایش درست کنند. این است که ما می بینیم آیه تطهیر را در وسط آن آیات قرار می دهد ولی هر آدم فهیم و عاقل و مدبر و متدبری می فهمد که این، چیز دیگری است. آیه: «الیوم اکملت» را آن طور قرار می دهد و آیه: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» را اینطور.