در داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا قرآن درباره عمل خارق العاده عفریتی از اجنه حضرت سلیمان می فرماید: «قال الذی عنده علم من الکتاب». اینجا که بحث از قدرت است علم را به میان می کشد، در سوره "و النجم" که بحث از علم است قدرت را به میان می کشد. این به واسطه توأم بودن این دو است.
فردوسی شعری دارد و مضمون حدیث هم هست. البته این شعر در سطح پایین تری است: "توانا بود هر که دانا بود" دانایی و توانایی با همدیگر هستند. مقصود این است که هر کسی هر اندازه که دانا باشد بر قدرتش افزوده می شود. البته او از این راه می گوید که انسان وقتی که دانا بود قانون جهان را بهتر می داند. وقتی قانون جهان را بهتر دانست بهتر می داند که چگونه اشیای جهان را در خدمت بگیرد. وقتی آنها را در خدمت گرفت بر قدرت و توانایی اش افزوده می شود. ولی این معنا را به مفهوم وسیع تری قائل هستند و می گویند اساسا علم و قدرت عین یکدیگرند، علم عین قدرت است و قدرت عین علم است و این تفکیکی که انسان میان علم و قدرت می کند، یک اشتباه است، اصلا خود علم، قدرت است و قدرت، علم است و لهذا در ذات پروردگار هر دو به شکل واحد موجود هستند.
ما می بینیم در قرآن کریم در آن آیه که صحبت از علم است می گوید: «علمه شدید القوی»؛ «او را (آن فرشته) بس نیرومند آموخته است.» (نجم/ 5) نمی گوید: "علمه کثیر العلم"، در اینجا که صحبت از قدرت است علم را به میان می آورد: «و قال الذی عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک»؛ «کسی که از "علم کتاب" بهره ای داشت. گفت من پیش از آنکه چشمت را بر هم زنی آن را به نزدت می آورم.» (نمل/ 40)