یک نمونه از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروف ترین قضایا شده است و حتی یک تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد قصه لیلا مادر حضرت علی اکبر (ع) است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند، ولی حتی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر. اولا لیلایی در کربلا نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق که لیلا از فرزندش بخواهد که به میدان نرود، منطق امام حسین (ع) نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند که هر کس اجازه می خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر می کرد، به جز برای علی اکبر، «فاستاذن فی القتال اباه فاذن له؛ یعنی تا اجازه خواست، فرمود برو.» حال چه شعرها که سروده نشده! از جمله این شعر که می گوید:
خیز ای بابا از این صحرا رویم *** تک به سوی خیمه لیلا رویم
نمونه دیگری در همین مورد است که خیلی عجیب است و آن این که بعد از اینکه حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، نذر کرد که اگر خدا علی اکبر را سالم به او بر گرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد! تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لا مذهب این قضایا را بشنود، آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ آنها که نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است، بلکه می گویند العیاذ بالله زن های اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف ها یعنی چه؟!
از این بالاتر، حاجی نوری می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که مجال نماز خواندن هم نبود، امام نماز خوف (نماز خوف همان نماز اصلی است که به صورت کوتاه شده در مواقع اضطراری خوانده می شود) خواند و با عجله هم خواند. حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی دادند، ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی را بیندازید، من می خواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را در اینجا، لااقل شبیه آن هم که شده ببینم، من آرزو دارم، آرزو را که نمی شود به گور برد! شما را به خدا ببینید حرف هایی را که گاهی وقت ها از یک افراد در سطح خیلی پایین می شنویم که مثلا می گویند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببینم، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم، به فردی چون حسین بن علی (ع) نسبت می دهند، آن هم در گرما گرم زد و خورد که مجال نماز خواندن نیست! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا می خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است در اینجا راه بیندازم. حاجی نوری می گوید: ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی به نام "روضه الشهداء" نوشته است و اصل قضیه صد در صد دروغ است. به قول آن شاعر که گفت:
بس که ببستند بر او برگ و ساز *** گر تو ببینی نشناسیش باز