آیا تاریخچه عاشورا فقط یک صفحه تاریک و جنایت بار دارد؟ آیا فقط رثاء است؟ فقط مصیبت است و چیز دیگری نیست؟ اشتباه ما همین است. این تاریخچه یک صفحه دیگر هم دارد که قهرمان آن صفحه، دیگر پسر معاویه نیست، پسر زیاد ابن ابیه نیست، پسر سعد ابن ابی وقاص نیست، شمر نیست؛ بلکه در آنجا، قهرمان امام حسین (ع) است. در آن صفحه، دیگر جنایت نیست، تراژدی نیست، بلکه حماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلی حقیقت و انسانیت است، تجلی حق پرستی است. آن صفحه را که نگاه کنیم، می گوییم بشریت حق دارد به خودش ببالد. اما وقتی صفحه سیاهش را مطالعه می کنیم می بینیم که بشریت سر افکنده است و خودش را مصداق آن آیه می بیند که می فرماید: «قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک»؛ «ملائکه گفتند پروردگارا! آیا کسانی را خواهی گماشت که در زمین فساد کنند و خون ها بریزند و حال آنکه ما خود، تو را تسبیح و تقدیس می کنیم؟» (بقره/ 30) مسلما جبرئیل در مقابل اعلام خدا که فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفة»؛ «من در زمین جانشینی خواهم گماشت.» (بقره/ 30) سؤالی نمی کند، بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را می دیدند و صفحه دیگر آن را نمی دیدند، از خدا این سؤال را می کردند که آیا می خواهی کسانی را در زمین قرار دهی که فساد کنند و خون ها بریزند؟ و خدا در جواب آنها فرمود: «انی اعلم ما لا تعلمون»؛ «من می دانم چیزی را که شما نمی دانید.» (بقره/ 30)
آن صفحه، صفحه ای است که ملک اعتراض می کند، بشر سر افکنده است و این صفحه، صفحه ای است که بشریت به آن افتخار می کند. چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم؟ و چرا باید همیشه جنایت های کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسین بن علی (ع) از آن جنبه ای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهایی که به نام حسین بن علی می دهیم و می نویسیم، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه می کنیم، در حالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنایی آن می چربد و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی می چربد.
پس باید اعتراف کنیم که یکی از کسانی که بر حسین بن علی جنایت می کنند، ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحه اش را می خوانیم و صفحه دیگرش را نمی خوانیم. جنایت کاران بر امام حسین آن هایی هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و می کنند. حسین (ع) را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند، اما حسین (ع) که فقط این تن نیست، حسین (ع) که مثل من و شما نیست، حسین (ع) یک مکتب است و بعد از مرگش زنده تر می شود. دستگاه بنی امیه خیال کرد که حسین (ع) را کشت و تمام شد، ولی بعد فهمید که مرده حسین (ع) از زنده حسین (ع) مزاحم تر است، تربت حسین (ع) کعبه صاحبدلان است. حضرت زینب (س) هم به یزید همین را گفت. گفت اشتباه کردی: «کد کیدک و اسع سعیک، ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا، و لا تمیت وحینا؛ هر نقشه ای که داری به کار ببر ولی مطمئن باش تو نمی توانی برادر مرا بکشی و بمیرانی، برادر من زندگیش طور دیگر است، او نمرد، بلکه زنده تر شد.» (بحارالانوار، ج 45، ص 135 و اللهوف، ص 77)
در آن وقت مرثیه گوها مثل مرثیه گوهای حالا نبودند. "کمیت اسدی" مرثیه گو بود، "دعبل خزاعی" مرثیه گو بود. همان دعبل خزاعی که گفت پنجاه سال است که من دار خودم را به دوش کشیده ام. او طوری مرثیه می گفت که تخت خلفای اموی و بنی عباس را متزلزل می کرد. او که محتشم کاشانی نبود. شعرای ما چرخ و فلک را مسئول شهادت حسین دانسته اند. کمیت که این جور نبوده، یک قصیده که می گفت دنیا را متزلزل می کرد، ولی با تاریخچه حسین، با نام حسین، با مرثیه حسین. دیدند عجب! قبر حسین هم مصیبتی برای ما شده است، تصمیم گرفتند که قبرش را از بین ببرند، قبرش را خراب کردند، تمام آثار آن را محو کردند، پستی و بلندی های زمین را یکسان کردند، به محل قبر آب انداختند به طوری که احدی در آن سرزمین نفهمد که قبر حسین در کدام نقطه بوده است، اما مگر شد؟ حتی روی آوردن مردم به آن بیشتر هم شد. خود متوکل یک سرمغنیه (سرمغنیه یعنی یک خانم خواننده رقاصه که سایر رقاصه ها را تهیه می کند و رئیس آنهاست) دارد، یک وقتی با او کار داشت و سراغ او را گرفت، گفتند نیست. گفت کجاست؟ گفتند به مسافرت رفته است. بعد از مدتی که آمد، متوکل از او سؤال کرد کجا رفته بودی؟ جواب داد برای زیارت به مکه رفته بودم، متوکل گفت الان که وقت زیارت مکه نیست، نه ماه ذی الحجه است که وقت حج باشد و نه ماه رجب است که وقت عمره باشد و اصرار کرد که باید بگویی کجا رفته بودی. بالاخره معلوم شد این زن به زیارت حسین بن علی رفته بود که متوکل آتش گرفت، فهمید نام حسین (ع) را نمی شود فراموشاند. نمی دانیم که کدام جانی یا جانی هایی، جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن علی وارد کردند و آن اینکه هدف حسین بن علی را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحی ها در مورد حضرت عیسی (ع) گفتند درباره حسین (ع) گفتند که حسین (ع) کشته شد برای آنکه بار گناه امت را به دوش بگیرد، برای اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد. حسین (ع) کشته شد برای اینکه گنهکار تا آن زمان کم بود، بیشتر بشود. لذا بعد از این انحراف چاره ای نبود جز اینکه ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم، فقط رثاء و مرثیه ببینیم. نمی گوییم آن صفحه تاریک را نباید دید، بلکه باید آن را دید و خواند، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد. اینکه گفته اند رثای حسین بن علی باید همیشه زنده بماند، حقیقتی است و از خود پیامبر اکرم (ص) و سلم گرفته اند و ائمه معصومین (ع) نیز به آن توصیه کرده اند. این رثاء و مصیبت نباید فراموش بشود. این ذکر، این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرند، اما در رثای یک قهرمان. پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید، وگرنه رثای یک آدم نفله شده بی چاره بی دست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد و گریه ملتی برای او معنی ندارد.
در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا بکنید، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازه ای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالت خواه بشوید، شما هم با ظلم و ظالم نبرد بکنید، شما هم آزادی خواه باشید، برای آزادی احترام قائل باشید، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه؟ شرف و انسانیت یعنی چه؟ کرامت یعنی چه؟
اگر صفحه نورانی تاریخ حسینی را ما خواندیم، آن وقت از جنبه رثائیش می توانیم استفاده بکنیم و گرنه بیهوده است. خیال می کنیم حسین بن علی در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا العیاذ بالله حضرت فاطمه زهرا (س) بعد از هزار و سیصد سال، آن هم در جوار رحمت الهی، منتظر است که چهار تا آدم فکسنی برای او گریه بکنند تا تسلی خاطر پیدا کنند!