عامل بسیاری که به قیامها و نهضتها تقدس می بخشد این است که در شرایط خاصی که هیچکس گمان (وقوع آن را) نمی برد وقوع می پیوندند، یعنی یک مرتبه در یک فضای بسیار بسیار تاریک و ظلمانی یک شعله حرکت می کند، شعله ای در یک ظلمت مطلق. فریاد عدالتی است در یک استبداد و ستم مطلق، جنبشی است در یک سکون، در حالی که همه ساکن و مرعوبند، کلام و سخنی است در یک خاموشی مرگبار. به عنوان مثال نمرودی پیدا می شود که یک مرد باقی نمی گذارد و در همین زمان نهضت مقدس ابراهیم صورت می گیرد. «ان ابراهیم کان امة قانتا؛ به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن بود» (نحل/ 120)، و یا فرعونی پیدا می شود و همان طوری که قرآن می فرماید: «ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم یذبح ابنائهم و یستحیی نسائهم؛ همانا فرعون در زمین تکبر و گردنکشی آغاز کرد و میان اهل آن سرزمین تفرقه و اختلاف افکند و طایفه ای را سخت ضعیف و ذلیل کرد، پسرانشان را می کشت و زنانشان را زنده می گذاشت» (قصص/ 4)، و در همین عصر موسی ای پیدا می شود و یا در عصر بعثت خاتم الانبیاء که تمام دنیا در ظلمت و خاموشی و هرج و مرج و فساد فرو رفته است، ناگهان فریاد «قولوا لا اله الا الله تفلحوا؛ بگوئید خدایی جز الله نیست تا رستگار شوید» بلند می شود.
دولت اموی است، تمام نیروها را به نفع خودش تجهیز کرده است، حتی نیروی مذهب را. باین ترتیب که محدثین از خدا بی خبر را استخدام کرده و به آنها پول می دهد تا به نفع او حدیث جعل کنند. می گویند یک عالم اموی گفته است: «ان الحسین قتل بسیف جده؛ حسین با شمشیر جدش کشته شد» (مقتل الحسین، مقرم، ص 6، عبارتی است از ابوبکربن العربی اندلسی در عواصم ص 232)، و منظور او این بوده است که حسین (ع) به حکم دین جدش کشته شد. ولی من می گویم این حرفها به معنی دیگری درست است و آن اینکه بنی امیه توانسته بودند اسلام را آنچنان استثمار و استخدام و منحرف بکنند که یک عده مردم از خدا بی خبر به عنوان جهاد و خدمت به اسلام به جنگ حسین (ع) بیایند. (و کل یتقربون الی الله بدمه؛ هر یک از لشکریان دشمن با ریختن خون حسین می خواستند به خدا تقرب پیدا کنند» (بحارالانوار، ج 44، ص 298)، بعد از شهادت اباعبدالله (ع) به شکرانه این عمل چندین مسجد ساخته شد.
ببینید ظلمت و تاریکی چقدر بوده است! آن وقت شعله ای مانند شعله حسینی در یک چنین شرایطی پیدا می شود. شرایطی که نوشته اند اگر یک نفر می خواست یک جمله درباره امام علی (ع) روایت بکند، مثلا بگوید من از پیغمبر چنین چیزی را درباره علی (ع) شنیدم یا می خواهم فلان قضیه یا فلان خطبه را از علی (ع) نقل بکنم، می رفتند در صندوقخانه ها، درها را از پشت می بستند، بعد کسی که می خواست جمله را نقل کند، طرف را قسمهای مؤکد می داد که من به این شرط برای تو نقل می کنم که آن را برای احدی نقل نکنی، مگر برای کسی که به اندازه خودت قابل اعتماد باشد و تو هم او را به همین اندازه قسم بدهی که برای شخص غیر قابل اعتماد نقل نکند.
علت دیگر نورانیت و تقدس نهضت حسینی این است که در آن یک رشد و بینش نیرومند وجود دارد. یعنی این قیام و حماسه از آن جهت مقدس است که قیام کننده چیزی را می بیند که دیگران نمی بینند، همان مثل معروف، آنچه را که دیگران در آینه نمی بینند او در خشت خام می بیند. اثر کار خودش را می بیند، منطقی دارد مافوق منطق افراد عادی، مافوق منطق عقلائی که در اجتماع هستند.
عبدالله ابن عباس، محمد ابن حنفیه، عبدالله ابن عمر و عده زیادی در کمال خلوص نیت، حسین بن علی (ع) را از رفتن به کربلا نهی می کردند. آنها روی منطق خودشان حق داشتند، ولی حسین (ع) چیزی را می دید که آنها نمی دیدند. نه آنها به اندازه حسین بن علی (ع) خطر را احساس می کردند و نه می توانستند بفهمند که چنین قیامی در آینده چه آثار بزرگی دارد. اما او بطور واضح می دید. چندین بار گفت: به خدا قسم اینها مرا خواهند کشت و به خدا قسم که با کشته شدن من، اوضاع اینها زیرورو خواهد شد. این بینش قوی اوست.