ابوالحکم عمروبن هشام مخزومی مشهور به "ابوجهل" از اشراف قریش و مشرکان معروف مکه، او را از آن جهت که عناد و تعصب بی جا، با اسلام و پیغمبر داشت مسلمانان و پیامبر او را "ابوجهل" نامیدند. پدرش هشام بن مغیره، از بزرگان مکه و رئیس قبیله "بنی مخزوم" شاخه ای از قریش بود. مادرش "اسماء" دختر "مخربة بن جندل حنظلی" از قبیله «بنی تمیم» بود و بعدا اسلام آورد.
ابوجهل را به مادرش نیز منسوب کرده و "ابن حنظلیه" می گویند. فرزند او "عکرمه" نام داشت که به اسلام گروید و به او "عکرمة بن ابی جهل" می گفتند. ابوجهل، به تجارت مشغول و بسیار ثروتمند بود و مثل پدر و برادرش از بخشندگان قریش در زمان جاهلیت به شمار می رفت. او در جوانی میان اشراف مکه جایگاهی ویژه داشت و به خاطر کاردانی و سیاستمداریش، در 30 سالگی عضو «دارالندوه» شد، در صورتی که آن زمان، اعضای دارالندوه (به جز بنی قصی)، باید از چهل سال بیشتر داشته باشند. کلامش در «قریش» نافذ بود و نقش مهمی در ناکامی قبیله «اوس» در انعقاد پیمان دفاعی با قریش ایفا کرد.
ابوجهل و رسالت محمد (ص)
او بسیار دشمن رسول خدا و یارانش بود. از هیچ آزاری درباره آنها کوتاهی نمی کرد و هرگونه مکر و حیله را برای آنها به کار می برد و مسلمانان را نیز بسیار اذیت می کرد. با شروع رسالت پیامبر گرامی اسلام، وی به اقدامات بسیاری برای جلوگیری از اشاعه اسلام دست زد که همین اعمالش شأن نزول برخی از آیات در قرآن مجید می باشد. وی اسلام را درک کرده ولی نه تنها آن را نپذیرفت بلکه از سرسخت ترین دشمنان رسول خدا بود.
برخی از اقدامات او بعد از اسلام
1- او در قطع رابطه قریش با بنی هاشم که به شکست انجامید تلاش کرد.
2- مانع از حمایت ابولهب (عموی پیغمبر) از او، بعد از مرگ ابوطالب شد.
3- توطئه ناموفق قتل پیغمبر اکرم با مشارکت قبایل مختلف را طراحی کرد.
4- عیاش بن ابی ربیعه (برادر مادری او) که مسلمان شد و برای پیوستن به مهاجرین عازم مدینه بود از قبابه مکه، برگرداند و در مکه زندانی کرد.
5- سمیه، مادر عمار یاسر را در وقتی که در خصوص شکنجه و قتل شوهرش یاسر، به او پرخاش کرد، نیزه ای در قلب او فرو برد و او را کشت. معروف است که ابوجهل تصمیم گرفت تا خاندان یاسر را که از پیشقدمان در اسلام و بی پناه ترین افراد بودند، شکنجه کند لذا دستور داد تا آتش و تازیانه ای آماده کردند و سپس "یاسر و سمیه" پدر و مادر عمار را به آنجا کشان کشان بردند و آنقدر با نوک خنجر و آتش افروخته و تازیانه زدن، آنها را زجر داده و تکرار کردند تا اینکه آن دو نفر جان دادند.
ابوجهل بعد از هجرت پیغمبر
بعد از هجرت پیامبر به شهر مدینه و به دنبال تعرض مسلمانان به راه تجاری مکه و شام درگیری بین کفار قریش به سرکردگی "ابوجهل" و مسلمانان به سرپرستی حمزه و عده ای از مهاجرین در سال اول هجری پیش آمد. کاروان تجاری ابوجهل، با حمزه بن عبدالمطلب (عموی پیغمبر) و یارانش در منطقه سیف البحر روبرو شد ولی با وساطت دیگران و بدون خونریزی به مکه برگشت.
سال دوم هجری، کاروانی به سرپرستی "ابوسفیان" مورد تهدید مسلمانان قرار گرفت که "ابوجهل" با لشگری که خود ترتیب داد، برای حمایت از آن کاروان، از مکه خارج شد ولی به اصرار او لشکر مکه به طرف چاه های «بدر» حرکت کرد زیرا وی غیر از ریاست طلبی، می خواست اقتدار قریش را هم بر مسلمانان و هم بر تمام کسانی که قادر به مخاطره انداختن کاروان های قریش بودند، ثابت کند.
مرگ ابوجهل
ابوجهل در جنگ بدر (جنگی که بین کفار قریش و مسلمانان ) روی داد به همراه عده ای دیگر از بزرگان قریش به هلاکت رسید. قاتلان او "معاذبن عمرو" اولین کسی که به او ضربه محکمی در ناحیه ساق پا زد و بعد "معوذبن عفراء" او را از پا درآورد. نقل است که زمانی که جنگ بدر تمام شد رسول خدا در بین کشته های کفار چشمش به جسد ابوجهل افتاد، فرمود: سرکشی و طغیان این مرد از "فرعون" هم بیشتر بود زیرا فرعون هنگامی که به هلاکت خود یقین کرد به خدا ایمان آورد ولی او تا دم مرگ از (لات و عزی) بت های خودش یاد می کرد. (بحارالانوار، مجلدات18، 11، 19 و اعلام زرکلی)
پس از جنگ بدر به دستور پیامبر کشته شدگان کفار را در میان چاه ریختند. حضرت آنها را یک به یک صدا زد و گفت: عتبه، شیبه، ابوجهل و... آیا آنچه را که پروردگار شما وعده داده بود حق و پا برجا یافتید؟ و بعد فرمود: چه بستگان بدی برای پیغمبر بودید، مرا تکذیب کردید و مرا از زادگاهم بیرون کردید و با من به جنگ برخاستید و دیگران مرا کمک کردند.