خداوند در سوره ملک آیه 29 قرآن کریم می فرماید: «قل هو الرحمن؛ او همان خدای رحمان است»، «امنا به؛ ما به او ایمان آورده ایم»، ما به او آرامش پیدا کرده ایم، ما به او پناه برده ایم. اصلا کلمه "امن" از همان معنای باب افعالی است که در واقع به معنی "صار" است، یعنی "صار ذا امن". وقتی که شخص به یک حقیقتی به معنی واقعی ایمان پیدا می کند (بالخصوص در مورد خدا، شاید در مورد غیر خدا این کلمه صادق نباشد، یعنی ایمان به معنی واقعی جز به خدا یا آنچه مربوط به خداست که آن هم به ایمان به خدا بر می گردد صادق نباشد) امنیت می یابد، آن چیزی که تصدیق به آن به انسان امنیت می دهد. مؤمن یعنی کسی که صار ذا امن. "مؤمن" به خدا اگر گفته می شود یعنی امن دهنده، و به انسان وقتی گفته می شود یعنی امن گیرنده. «هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر؛ او خدایی است که جز او معبودی نیست، فرمانروا است، پاک است، عاری از هر نقصی است، ایمنی بخش است، نگاهبان، شکست ناپذیر، قدرت مدار و با کبریاست.» (حشر/23) او مؤمن است (باب افعال است) به معنای معطی امنیت. انسان مؤمن بالله است، "ای صار ذا امن بالله" به وسیله خدا به امن و آرامش می رسد، چون خدا یگانه تکیه گاهی است که انسان می تواند داشته باشد، با داشتن او به امنیت مطلق می رسد و با نداشتن او به هر چه اعتماد کند پایه اش متزلزل است. «و علیه توکلنا؛ و تنها بر او توکل کریم» اینجا مفسرین که از کشاف هم شروع شده است گفته اند چرا فرموده: «امنا به و علیه توکلنا» در اولی فعل را بر جار و مجرور مقدم داشته است و در دومی جار و مجرور را بر فعل. در زبان عربی حالت طبیعی این است که فعل باید بر متعلقات خودش تقدم داشته باشد، مثلا «امنا به» حالت طبیعی است ولی «به امنا» حالت غیر طبیعی است که این حالت غیر طبیعی به دلیل خاص باید آورده شود. «توکلت علی الله» حالت طبیعی است یعنی توکل کردم بر خدا، اما «علی الله توکلت» حالت غیر طبیعی است که به دلیل خاص این طور می آورند، آنگاه معنایش این می شود: تنها بر خدا اعتماد می کنم (تقدیم ما هو حقه التاخیر یفید الحصر، یعنی چیزی که حقش این است که مؤخر داشته شود اگر آن را جلو بیندازی معلوم می شود روی آن تکیه داری و آن تکیه انحصار است). اگر بگوییم: «نستعین یا الله» یعنی از تو کمک می جوییم. اما «ایاک نستعین» (ایاک مقدم شده با اینکه باید مؤخر باشد) یعنی تنها از تو کمک می جوییم.
پاسخ به یک سوال
حال چرا نفرمود: «به امنا» (تنها به او ایمان آورده ایم) و علیه توکلنا و تنها به او تکیه کرده ایم؟ آنچه به نظر من رسیده این است: چون در موضوع ایمان چیز دیگری نیست که لایق این باشد که لفظ "ایمان" در مورد آن به کار رود و حتی در عرف گفته شود ما به این ایمان آورده ایم نه به آن، یعنی همان «امنا به» کار «به امنا» را می کند، لزومی ندارد «به» را مقدم بداریم. اما در توکل «این طور نیست»، توکل یعنی اعتماد کردن. در اعتماد کردن هاست که انسان ها، حتی انسان هایی که به خدا ایمان دارند، باید به یک مرحله کمالی برسند که توکلشان فقط بر خدا باشد. این است که در اینجا احتیاج است که این عنایت حتما بشود: «و علیه توکلنا» تنها و تنها به خدا توکل و اعتماد داریم، یعنی وسایل، اسباب، مقدمات، پول، قدرت، عده، عده، هیچ به اینها تکیه نداریم، تکیه مان فقط و فقط به خداست، «فستعلمون من هو فی ضلال مبین؛ در آینده خواهید دانست آن که در گمراهی آشکار است کیست.»
تعریف ایمان از نظر شهید مطهری
گرایش های معنوی و والای بشر، زاده ایمان و اعتقاد و دلبستگی های او به برخی حقایق در این جهان است که آن حقایق، هم ماورای فردی است، عام و شامل است و هم ماورای مادی است، یعنی از نوع نفع و سود نیست اینگونه ایمان ها و دلبستگی ها، به نوبه خود، مولود برخی جهان بینی ها و جهان شناسی ها است که یا از طرف پیامبران الهی به بشر عرضه شده است و یا برخی فلاسفه خواسته اند نوعی تفکر عرضه نمایند که ایمان زا و آرمان خیز بوده باشد. به هر حال گرایش های والا و معنوی و فوق حیوانی انسان آنگاه که پایه و زیر بنای اعتقادی و فکری پیدا کند نام "ایمان" به خود می گیرد.