در آیه 8 سوره مزمل بعد از اینکه فرمود نام پروردگارت را یاد کن، می فرماید: «رب المشرق والمغرب؛ پروردگار تو، همان که پروردگار مشرق و مغرب است» (مزمل/9) می دانیم که کلمه «مشرق و مغرب» تقریبا مساوی است با آنچه که ما در فارسی می گوییم «از کران تا کران». قرآن در بسیاری جاها تعبیر به مشارق و مغارب می کند، بعضی جاها مشرق و مغرب. معلوم است مشارق و مغارب می گوید به اعتبار افراد و آحاد مشرق ها و مغرب ها، مشرق و مغرب که می فرماید به معنی جنس مشرق و مغرب است.
«مشرق و مغرب» یک تعبیر است، یعنی همه جا. تعبیر «پروردگار مشرق و مغرب» بعد از تعبیر «نام پروردگارت خودت را یاد کن» ضمنا یادآوری یا بگوییم دفع توهم آن کسانی است که به ارباب قائلند و گویی در مقابل تعبیر «پروردگار تو» می گویند: بسیار خوب، ما هم رب خودمان، تو هم رب خودت. قرآن می فرماید: نه، رب تو یعنی همان رب مشرق و مغرب، یعنی همان که رب از کران تا کران هست، رب همه، "رب العالمین". "لا اله الا هو". الهی، معبودی، قابل پرستشی جز او وجود ندارد؛ پرستش منحصر به ذات مقدس اوست. «فاتخذه وکیلا؛ پس او را برای خودت وکیل اتخاذ کن» (مزمل/9)
وکیل از ماده «وکل یکل» است که الآن هم ما در اصطلاح حقوقی کلمه وکالت و وکیل را به کار می بریم. وقتی انسان کارش را به دیگری واگذار می کند و او را متعهد می کند که کار او را انجام بدهد می گویند که او را برای خود وکیل گرفت. «فاتخذه وکیلا» یعنی تو خودت را و سرنوشت خودت را به او بسپار، خودت را به خدا بسپار، کارت را به خدا واگذار کن و بسپار. همان معنی حقیقی توکل است.
سؤال: درباره مشرق و مغرب و مشارق و مغارب، این طور استنباط شده که از آنجا که دایره، مکان هندسی نقاطی است که نسبت به یک نقطه به نام مرکز به یک فاصله اند، وقتی می گوییم مشارق و مغارب ....
استاد: هر نقطه ای ممکن است مشرق یا مغرب باشد.
ادامه سؤال: چون قبلا می گفتند زمین مستوی و صاف است، اینجا این را می رساند که وقتی مشارق و مغاربی وجود داشته باشد باید آن جسم کروی باشد تا چندین مشرق و چندین مغرب داشته باشد؛ یعنی می گویند این صراحتا در مورد کرویت زمین بیان شده.
استاد: این را قبلا در باب مشارق و مغارب گفته ایم که به آن معنا که شما می گویید که منحصر به این جهت باشد این طور نیست که مشارق و مغارب فقط مربوط به زمین ما باشد آن هم به اعتبار روزانه. آنچه شما می فرمایید این است که در یک شبانه روز در زمین، ما مشرق ها و مغرب ها داریم، یعنی ما الآن که در این نقطه از زمین هستیم امروز مشرق ما -یعنی آن قسمتی از افق که برای ما خورشید از آنجا طلوع می کند- یک نقطه معین است ولی اگر ما چند درجه به طرف مغرب برویم، مثلا برای مردم قزوین، نقطه مشرق نقطه دیگری است؛ نه فقط برای مردم قزوین بلکه به دقت برای مردم شرق تهران یک جا مشرق است و برای مردم غرب تهران جای دیگر مشرق است. این حرف درستی است، ولی نمی شود منحصر به این جهت کرد چون علاوه بر مسئله شبانه روز مسئله ایام سال هم هست یعنی غیر از اینکه در یک شبانه روز، مشرق و مغرب تهران با مشرق و مغرب قزوین فرق می کند یا مشرق و مغرب شرق تهران با مشرق و مغرب غرب تهران فرق می کند، خود تهران هم همه ایام سال یک مشرق ندارد برای اینکه خورشید نسبت به همان چیزی که بر آن طلوع می کند در فصل های مختلف فرق می کند، یعنی هرچه ما به طرف زمستان برویم خورشید جنوبی تر می شود و هرچه به طرف تابستان بیاییم شمالی تر می شود. پس برای خود تهران و همین نقطه هم، یک مشرق و یک مغرب وجود ندارد و به علاوه ما الآن مشرق و مغرب زمین را می گوییم؛ صدها کره دیگر در عالم وجود دارد. همین سیاراتی که در دور خورشید هستند آنها هم برای خودشان مشرق ها و مغرب ها دارند. بنابراین آنچه شما می فرمایید حرف درستی است ولی ما نمی توانیم مفهوم مشارق و مغارب را به آن محدود کنیم. به هر حال وقتی می گوییم مشرق و مغرب، مقصود جنس مشرق و مغرب است و این یک کنایه ای است از «همه جا».