یکی از عوالمی که در پیش داریم بعد از عالم حشر و نشر، عالم عرض است. عالم حشر که همان عالم جمع بود و عالم نشر عالم باز شدن و بقا و گسترش نفس در کثرات خود بود؛ عالم عرض بعد از بقا بوده و انسانِ محیط بر اعمال و کردارش را، در پیشگاه حضرت پروردگار عرضه می دارند و انسان خودش را با تمام چیزهایی که فرستاده چه در سابق الایّام و چه در زمان های اخیر وجدان می کند؛ «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ؛ هر کسی بداند آنچه را پیش فرستاده و آنچه را پس نهاده است» (انفطار/ 5)
«وَ عُرِضُوا عَلَی ' رَبّـِکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَـ'کُمْ أَوَّلَ مَرَّةِ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلـَّـن نَجْعَلَ لَکُم مَوْعِدًا؛ ای پیغمبر! این مردم را بر پروردگارت به طرز صفّ کشیده عرضه می دارند و به آنان از جانب حقّ خطاب می شود که: حقّاً شما به نزد ما تنها آمده اید، همانطور که در اوّلین وهله شما را آفریده ایم؛ بلکه شما چنین پنداشتید که ما برای شما میعادی قرار نمی دهیم!» (کهف/ 48)
تمام آرزوها و مال و زن و فرزند و اعتباریّات که از هر سو به شما احاطه کرده بود و در عالم مَجاز و اعتبار بدان متّکی بودید، همه را پشت سر انداخته و مانند ابتداءِ خلقت که تنها و تنها پا به دنیا گذارده اید، اینک نیز تنها بدین عالم روانه شده اید! به طوری که اصلاً چنین احتمالی نمی دادید که در نزد ما وعده ملاقات و حضور هست؛ و اگر گمان ملاقات و حضور بود لااقلّ قدری به دنبال کار می رفتید و تهیّة مُعِدّات می کردید برای این سفر خود، که در اینجا گرفتار این آثار و اعمالی که ملازم و ملاصق نفس شماست و از پیش فرستاده اید، نشوید! «یَوْمَنئذٍ تُعْرَضُونَ لاَ تَخْفَی ' مِنکُمْ خَافِیَةٌ؛ در آن روز به عرض و حضور در پیشگاه خدا برده می شوید! و هیچ امری از شما حتّی کار مخفیانه شما هم پنهان نخواهد ماند» (حاقه/ 18)
مقام عرض کفار بر آتش دوزخ
«وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَـ'تِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا؛ و در روزی که عرضه بر آتش میدارند کسانی را که کافر شده اند، به آنها چنین خطاب میشود: شما طیّبات خود را در حیات دنیا از بین بردید، و بدان طیّبات در دنیا تمتّعی بردید» (احقاف/ 20) یعنی طیّبات شما که عبارت بود از عمر، عقل، قدرت، علم، حیات، فراغت، امنیّت و امثال اینها، آنها را در زندگی حیوانی دنیا که زندگانی پست می باشد مصرف کردید، نه در زندگانی عُلیا. اینها سرمایه های پاک و پاکیزه ای است که خداوند به انسان برای کسب کمال و پیمودن راه تقرّب به سوی خداوند و تهیّه زاد و راحله برای سفر لقاء الله و زیارت حضرت پروردگار، و به سوی مقام تجرّد و بازیافتنِ نفسْ مقام و منصب حقیقی و واقعی خود را، به شما عنایت فرمود؛ و شما به عوض آنکه این سرمایه ها را در روشن کردن عقبات ترسناک این راه و فتح سنگرهای دشمن و نفس امّاره که پیوسته در کمین قاصدین این سفر هستند مصرف کنید و بروید در مأمن صدق و امان قرار بگیرید، آن طیّبات را در حیات دنیا در شهوات و غفلات و إعمال قوای غضبیّه و وهمیّه بدون محلّ و بی مورد صرف نمودید! و با استکبار و زیاده طلبی و اندوختن مال بی جا، و کسب جاه و اعتبار بی محلّ و حیثیّت و آبروی بی ارزش، در این حیات و زندگی پست حیوانی آن طیّبات را از دست دادید! و فعلاً تهیدست و بدون کسب کمال بدین جا آمده اید؛ و مکان شما در آتش است! آن طیّبات، سرمایه تجارت شما و آلت صنعت و عمل شما برای سفر آخرت بود! آنها را از دست دادید و بیهوده و بیجا مصرف نمودید! و امروز دیگر چیزی ندارید که بتواند شما را از این مراحل عبور دهد!
«وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَلَیْسَ هَـ'ذَا بِالْحَقِّ؛ و در روزی که عرضه میدارند آن کسانی را که کافر شده اند بر آتش، به آنها گفته می شود: آیا این حقّ نیست؟» (احقاف/ 34) انسان اگر فرضاً در آنجا هر چیزی را بتواند انکار کند، موجودیّت خودش را نمی تواند انکار نماید و آثار و لوازم و خصایص خود را که مترشّح از وجود اوست، نمی تواند منکر شود. در آن وقت انسان افعال و کردار خود را که تبدیل به آتش شده است، به نحو علم حضوری وجدان می کند و چنان واضح و روشن است که به نحو «استفهام تقریری» از او پرسش می شود که: آیا این حقّ نیست؟ آری حقّ است و هیچ حقّی چون این روشن و واضح نیست.