داستان قیام حضرت نوح (ع) و مبارزه سر سختانه و پى گیرش با مستکبرین عصر خویش، و سر انجام شوم آنها، یکى از عبرت انگیزترین فرازهاى تاریخ بشر است. خداوند مى گوید: ''ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، او به آنها اعلام کرد که من بیم دهنده آشکارى هستم'' «و لقد ارسلنا نوحا الى قومه انى لکم نذیر مبین» (هود/ 25 ) خلاصه مى گوید رسالت من این است که ''غیر از الله دیگرى را پرستش نکنید.'' «الا تعبدوا الا الله» (هود/ 26)
و بلافاصله پشت سر آن مساله انذار و اعلام خطر را تکرار مى کند و مى گوید: من بر شما از عذاب روز دردناکى بیمناکم (انى اخاف علیکم عذاب یوم الیم) (هود/ 26) در حقیقت توحید و پرستش الله (خداى یگانه یکتا) ریشه و اساس و زیر بناى تمام دعوت پیامبران است. نخستین عکس العمل طاغوتها و خودکامگان و صاحبان زر و زور آن عصر در برابر این دعوت بزرگ و اعلام خطر آشکار چیزى جز یک مشت عذرهاى واهی، بهانه هاى دروغین و استدلالهاى بى اساس که برنامه همه جباران را در هر عصر و زمان تشکیل مى دهد نبود. آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند:
نخست اشراف و ثروتمندانى که از قوم نوح کافر بودند، گفتند ما تو را جز انسانى همانند خود نمى بینیم «فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا» (هود/ 27) در حالى که رسالت الهى را باید فرشتگان به دوش کشند ، نه انسانهائى همچون ما، به گمان اینکه مقام انسان از فرشته پائین تر است و یا درد انسان را فرشته بهتر از انسان مى داند! باز در اینجا به کلمه ملاء برخورد مى کنیم که اشاره به صاحبان زر و زور و افراد چشم پرکن تو خالى است که در هر جامعه اى سرچشمه اصلى فساد و تباهى را تشکیل مى دهند و پرچم مخالفت را در برابر پیامبران همین ها بر افراشته مى دارند.
دلیل دیگر آنها این بود که گفتند اى نوح ما در اطراف تو، و در میان آنها که از تو پیروى کرده اند کسى جز یک مشت اراذل و جوانان کم سن و سال ناآگاه و بى خبر که هرگز مسائل را بررسى نکرده اند نمى بینیم «و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادى الراى» البته شک نیست که گروندگان و ایمان آورندگان به نوح، نه از اراذل بودند و نه حقیر و پست، بلکه به حکم اینکه پیامبران قبل از هر چیز به حمایت مستضعفان و مبارزه با مستکبران مى پرداختند، نخستین گروهى که دعوت پیامبران را لبیک مى گفتند همان گروه محروم و فقیر و کم درآمد بودند که در نظر مستکبران که مقیاس شخصیت را تنها زر و زور مى دانستند، افرادى پست و حقیر به شمار مى آمدند.
جمعیت اشرافى ثروتمند و مغرور که چشمها را در ظاهر پر مى کنند و از درون خالى هستند، از قوم او گفتند: این مرد تنها بشرى همچون شما است با این قید که حس برترى جوئى در او تحریک شده و مى خواهد بر شما مسلط شود و حکومت کند! «فقال الملا الذین کفروا من قومه ما هذا الا بشر مثلکم یرید ان یتفضل علیکم.»(مومنون/ 24- 30) و به این ترتیب انسان بودنش را نخستین عیبش دانستند و به دنبال آن متهمش ساختند که او یک فرد سلطه جو است و سخنانش از خدا و توحید و دین و آئین، همه توطئه اى است براى رسیدن به این مقصود! سپس افزودند: اگر خدا مى خواست رسولى بفرستد حتما فرشتگانى را براى این منظور نازل مى کرد. «و لو شاء الله لانزل ملائکة» (مومنون/ 24)
و براى تکمیل این استدلال واهى گفتند: ''ما هرگز چنین چیزى را از نیاکان پیشین خود نشنیده ایم که انسانى دعوى نبوت کند و خود را نماینده خدا بداند!'' «ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولین» (مومنون/ 24) ولى این سخنان بى اساس در روح این پیامبر بزرگ اثر نکرد و نوح همچنان به دعوت خود ادامه مى داد و نشانه اى از برترى جوئى و سلطه طلبى در کار او نبود، به همین جهت او را به اتهام دیگرى متهم ساختند و آن اتهام جنون و دیوانگى بود که همه پیامبران الهى و رهبران راستین را در طول تاریخ به آن متهم ساختند، گفتند: او فقط مردى است که مبتلا به نوعى از جنون است باید مدتى درباره او صبر کنید تا مرگ او فرا رسد و یا از این جنون شفا یابد! «ان هو الا رجل به جنة فتربصوا به حتى حین.»
جالب اینکه آنها در این تهمت خود نسبت به این پیامبر بزرگ تعبیر به جنة را (داراى نوعى جنون است) به کار بردند، تا بر این واقعیت سرپوش نهند که زندگى این پیغمبر و سخنان او همگى بهترین نشانه عقل و دانش او است در حقیقت آنها مى خواستند بگویند همه اینها درست است، ولى جنون فنون و چهره هاى مختلفى دارد که در بعضى مظاهر عقل نیز هست!! جمله "فتربصوا به حتى حین" ممکن است اشاره به انتظار مرگ نوح باشد که مخالفان براى آن دقیقه شمارى مى کردند تا آسوده خاطر شوند، و ممکن است تاکیدى بر نسبت جنون به او باشد یعنى انتظار بکشید تا از این بیمارى بهبودى یابد.
به هر حال آنها در سخنان خود سه نوع اتهام واهى و ضد و نقیض براى نوح قائل شدند ، و هر یک را دلیل بر نفى رسالت او گرفتند. نخست اینکه اصولا ادعاى رسالت از ناحیه بشر دروغ است! چنین چیزى سابقه نداشت اگر خدا مى خواست باید فرشتگانى بفرستد. دیگر اینکه او مرد سلطه جوئى است و این ادعا را وسیله اى براى رسیدن به این هدف قرار داده است. سوم اینکه او عقل درستى ندارد و آنچه مى گوید: از این رهگذر است! پاسخ این ایرادها و اتهامات بى اساس و پریشان همه روشن بود.
در آیات بعد پاسخهاى منطقى نوح را در برابر این ماجرا جویان بیان مى کند، نخست مى گوید: اى قوم! اگر من داراى دلیل و معجزه آشکارى از سوى پروردگارم باشم، و مرا در انجام این رسالت مشمول رحمت خود ساخته باشد، و این موضوع بر اثر عدم توجه بر شما مخفى مانده باشد آیا باز هم مى توانید رسالت مرا انکار کنید، و از پیروى من دست بردارید؟! «قال یا قوم ارایتم ان کنت على بینة من ربى و آتانى رحمة من عنده فعمیت علیکم» (هود/ 28)
این پاسخ جامع مى تواند جوابگوى هر سه ایراد گردد. او مى گوید: شما بى فکر هستید که این حقیقت روشن را انکار مى کنید زیرا دلائلى با من است که براى هر فرد حقیقت جوئى کافى و قانع کننده است، مگر افرادى چون شما که زیر پوشش غرور و خودخواهى و تکبر و جاه طلبى، چشم حقیقت بینشان از کار افتاده باشد. سومین ایراد آنها این بود که مى گفتند ما هیچ برترى براى شما بر خود نمى یابیم و او در پاسخ مى گوید: چه برترى از این بالاتر که خداوند مرا مشمول رحمتش ساخته و مدارک روشن در اختیارم گذاشته است.
بنابراین هیچ دلیلى ندارد که شما مرا دروغگو خیال کنید ، زیرا که نشانه هاى صدق گفتار من آشکار است. و در پایان آیه مى گوید: آیا من مى توانم شما را بر پذیرش این بینه روشن مجبور سازم در حالى که خود شما آمادگى ندارید و از پذیرش و حتى تفکر و اندیشه پیرامون آن کراهت دارید. «انلز مکموها و انتم لها کارهون.»
سپس می گوید: اى قوم ! من در برابر این دعوت از شما مال و ثروت و اجر و پاداشى مطالبه نمى کنم «و یا قوم لا اسئلکم علیه مالا» اجر و پاداش من تنها بر خدا است خدائى که مرا مبعوث به نبوت ساخته و مامور به دعوت خلق کرده است «ان اجرى الا على الله.» این به خوبى نشان مى دهد که من هدف مادى از این برنامه ندارم و جز به پاداش معنوى الهى نمى اندیشم، و هرگز یک مدعى دروغین نمى تواند چنین باشد و اینهمه درد سر و ناراحتى را به خاطر هیچ براى خود بخرد.
و این میزان و الگوئى است براى شناخت رهبران راستین، از فرصت طلبان دروغین، که هر گامى را بر مى دارند به طور مستقیم یا غیر مستقیم هدف مادى از آنان دارند. در پایان آیه به آنها اعلام مى کند که من شما را مردمى جاهل مى دانم «و لکنى اراکم قوما تجهلون.» چه جهل و نادانى از این بالاتر که مقیاس سنجش فضیلت را گم کرده اید و آن را در ثروت و تمکن مالى و مقامهاى ظاهرى و سن و سال جستجو مى کنید، و به گمان شما افراد پاکدل و با ایمان که دستشان تهى و پایشان برهنه است از درگاه خدا دورند، این اشتباه بزرگ شما است و نشانه جهل و بی خبریتان!
به علاوه شما بر اثر جهل و نادانى چنین مى پندارید که پیامبر باید فرشته باشد، در حالى که رهبر انسانها باید از جنس آنها باشد تا نیازها و مشکلات و دردهاى آنان را بداند و لمس کند. آخرین سخنى که نوح در پاسخ ایرادهاى واهى قوم به آنها مى گوید این است که اگر شما خیال مى کنید و انتظار دارید من امتیازى جز از طریق وحى و اعجاز بر شما داشته باشم اشتباه است، با صراحت باید بگویم که من نه به شما مى گویم خزائن الهى در اختیار من است و نه هر کارى بخواهم مى توانم انجام دهم «و لا اقول لکم عندى خزائن الله.»
و نه مى گویم از غیب آگاهى دارم «و لا اعلم الغیب» و نه مى گویم من فرشته ام «و لا اقول انى ملک.» اینگونه ادعاهاى بزرگ و دروغین مخصوص مدعیان کاذب است، و هیچگاه یک پیامبر راستین چنین ادعاهائى نخواهد کرد، چرا که خزائن الهى و علم غیب تنها در اختیار ذات پاک خدا است، و فرشته بودن با این احساسات بشرى نیز سازگار نیست. بنابراین هر کس یکى از این سه ادعا یا همه آنها را داشته باشد دلیل بر دروغگوئى او است. سپس آنها گفتند: اى نوح این همه بحث و مجادله کردى بس است، تو بسیار با ما سخن گفتى، دیگر جائى براى بحث باقى نمانده است «قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا.»
اگر راست مى گوئى، همان وعده هاى دردناکى را که به ما مى دهى در مورد عذابهاى الهى تحقق بخش «فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین.»
این درست به آن مى ماند که شخص یا اشخاصى درباره مساله اى با ما سخن بگویند و در ضمن تهدیدهائى هم کنند و ما مى گوئیم پر حرفى بس است بروید و هر کارى از شما ساخته است انجام دهید و هیچ معطل نشوید، اشاره به اینکه: نه به دلائل شما وقعى مى نهیم و نه از تهدیدتان مى ترسیم و نه حاضریم بیش از این گوش به سخنان شما فرا دهیم! انتخاب این روش در برابر آن همه محبت و لطف پیامبران الهى و گفتارهائى که همچون آب زلال و گوارا بر دل مى نشیند حکایت از نهایت لجاجت و تعصب و بى خبرى مى کند. ضمنا از این گفتار نوح به خوبى بر مى آید که مدتى طولانى براى هدایت آنها کوشیده است، و از هر فرصتى براى رسیدن به این هدف، یعنى ارشاد آنان استفاده کرده است، آنقدر که آن قوم گمراه اظهار خستگى از سخنان و ارشادهایش کردند.
از آیات دیگر قرآن به خوبى استفاده مى شود که اذیت و آزار این قوم سرکش تنها منحصر به این امور نبود بلکه با هر وسیله توانستند او را در فشار قرار دادند و آزار کردند ، عکس العمل این قوم گمراه و لجوج در برابر نوح همان بود که همه زورگویان در طول تاریخ داشتند، و آن تکیه بر قدرت و زور و تهدید به نابودى بود گفتند: اى نوح بس است اگر از این سخنان خوددارى نکنى و فضاى جامعه ما را با گفتگوهایت تلخ و تاریک سازى به طور قطع سنگسار خواهى شد! «قالوا لئن لم تنته یا نوح لتکونن من المرجومین.» (شعراء/ 116- 120)
نوح که مى بیند این دعوت مستمر و طولانى با این منطق روشن و با آن همه صبر و شکیبائى جز در عده قلیلى تاثیر نگذارده، سرانجام شکایت به درگاه خدا مى برد و ضمن شرح حال خود تقاضاى جدائى و نجات از چنگال این ستمگران بى منطق مى کند. عرض کرد پروردگارا قوم من مرا تکذیب کردند. «قال رب ان قومى کذبون»
درست است که خداوند از همه چیز آگاه است ولى به هنگام طرح شکایت و به عنوان مقدمه براى تقاضاى بعدى، این سخن را مطرح مى کند. قابل توجه اینکه نوح از مصائبى که بر شخص او گذشته اظهار ناراحتى نمى کند بلکه تنها از این ناراحت است که او را تکذیب کرده اند و پیام الهى را نپذیرفته اند. سپس عرض مى کند: اکنون که هیچ راهى براى هدایت این گروه باقى نماند میان من و اینها جدائى بیفکن و میان ما خودت داورى کن. «فافتح بینى و بینهم فتحا»
و نوح حداکثر تلاش و کوشش خود را در هدایت و نجات آنها از چنگال شرک و کفر به خرج داد، هنگامى که از تلاشهاى خود مایوس شد و جز گروه اندکى ایمان نیاوردند از خدا تقاضاى کمک کرد:
گفت: پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهائى که کردند یارى کن. «قال رب انصرنی بما کذبون» وقتی که قوم نوح دعوت پیامبرشان را نپذیرفتند و او را تکذیب کردند «فدعا ربه» پروردگار خود را خواند، که چه؟ «انی مغلوب فانتصر»؛ پروردگارا من دیگر الان مغلوبم، یعنی اینها از هر جهت بر من غلبه کرده اند، بدیهی است که مقصودش غلبه ظاهری بود. یعنی من دیگر الان چاره ای ندارم، در چنگال اینها بیچاره هستم «فانتصر» خودت انتقام بگیر یعنی عذاب خود را نازل کن.
همین طور که مفسرین گفته اند این «فدعا ربه انی مغلوب فانتصر» که در سه چهار کلمه در اینجا گفته شده همانهاست که در سوره «انا ارسلنا نوحا» در ضمن چند آیه بیان شده است ولی اینجا چون باید مطلب را به طور اجمال بیان کند به طور مختصر ذکر می کند: «فدعا ربه انی مغلوب فانتصر» به قوم خودش نفرین کرد. این پیامبر بزرگ تا چه حد استقامت و پایمردى داشت که براى هدایت هر یک از آنها سوى خدا به طور متوسط ده سال زحمت کشید! زحمتى که مردم عادى حتى براى هدایت و نجات فرزندشان تحمل نمى کنند. تا اینکه فرمان پروردگار فرا رسید و مقدمات نجات نوح و یاران اندکش و نابودى مشرکان لجوج فراهم شد.
در این ماجراى نوح و پیروزیش بر ستمکاران و مجازات این قوم سرکش به شدید ترین وجه، آیات و نشانه هائى براى صاحبان عقل و اندیشه است! «ان فى ذلک لایات» و ما به طور مسلم همگان را آزمایش مى کنیم «و ان کنا لمبتلین» این جمله ممکن است اشاره به این باشد که ما قوم نوح را کرارا آزمودیم و هنگامى که از عهده آزمایشها بر نیامدند هلاکشان کردیم. درست است که خداوند، رحیم و مهربان است ولى نباید فراموش کرد که او در عین حال، حکیم نیز مى باشد، به مقتضاى حکمتش هر گاه قوم و ملتى فاسد شوند و دعوت ناصحان و مربیان الهى در آنها اثر نکند، حق حیات براى آنها نیست سرانجام از طریق انقلابهاى اجتماعى و یا انقلابهاى طبیعى، سازمان زندگى آنها در هم کوبیده و نابود مى شود.
نوح فرستاده بزرگ پروردگار با قاطعیتى که ویژه پیامبران اولواالعزم است، در نهایت شجاعت و شهامت با نفرات کم و محدودى که داشت در مقابل دشمنان نیرومند و سرسخت ایستادگى مى کند و قدرت آنها را به باد مسخره مى گیرد، و بى اعتنائى خویش را به نقشه ها و افکار و بتهاى آنها نشان مى دهد و به این وسیله یک ضربه محکم روانى بر افکارشان وارد مى سازد. این یک درس است براى همه رهبران اسلامى که در برابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلکه با اتکاء و توکل بر پروردگار و با قاطعیت هر چه بیشتر آنها را به میدان فرا خوانند، و قدرتشان را تحقیر کنند که این عامل مهمى براى تقویت روحى پیروان و شکست روحیه دشمنان خواهد بود.
ویژگی های پیامبران قوم نوح (ع) حضرت نوح (ع) عذاب الهی مبارزه داستان قرآنی هدایت شرک