بی نقص بودن دین اسلام:
پرسش: آیا قبول دارید که دین اسلام نتوانسته است گذشت زمان را درک کند و دین مطابق خواست زمان و مکان باشد؟
پاسخ: این که «اسلام نتوانسته است گذشت زمان را درک کند و دینی مطابق خواست زمان و مکان باشد» سخنی است که به تفکر شعری شبیه تر است تا تفکر فلسفی، زمان و مکان تغییری نکرده که موجب تغییر قوانین اجتماعی انسان باشد، روز و شب همان روز و شب است و زمین و هوا و غیره همانند که هزاران سال پیش بودند، آنچه هست طرز زندگی انسان با پیشرفت روز افزون خود تغییر کرده و روز به روز به توقعات و خواسته های انسان افزوده یا تغییر داده و می دهد. نیروی فعاله انسان در اثر افزایش شگرف خود، به خود جرأت می دهد که انواع خوشگذرانی ها و بهره مندی ها که شاهان دیروز به فکرش نمی افتادند گدایان امروز به فکرش بیفتند و بخواهند.
این تحول فکری در جامعه عینا مانند تحول فکری در یک فرد است که به واسطه احوال مختلفه زندگی او پیش می آید. یک فرد بی بضاعت دستخالی تنها در فکر شکم می باشد و همه چیز را فراموش می کند، همین که نان روزانه اش تأمین شد به فکر پوشاک می افتد و پس از تأمین آن به فکر منزل و تشکیل خانواده و پس از آن اولاد و پس از آن توسعه زندگی و تکثیر ثروت و بسط افتخارات و تشریفات و خوش گذرانی های گوناگون و به همین ترتیب.
قوانین اجتماعی امروز خواست اکثریت افراد جامعه را پشتوانه خود قرار می دهد اگرچه مطابق مصلحت واقعی نیز نباشد و خواست اقلیت را بی اثر می شمارد اگر چه مطابق مصلحت واقعی جامعه نیز باشد، ولی طرز تفکر اسلامی جز این است، اسلام در تشریعات خود انسانی طبیعی (به اصطلاح قرآن کریم فطرت انسانی را) پشتوانه قرار می دهد؛ یعنی ساختمان وجودی انسان را با تجهیزات ویزه ای که به آنها مجهز است مدنظر قرار می دهد و نیازمندی هایی که این ساختمان با تجهیزات خود نشان می دهد مراعات نموده در برابر آنها قوانین مربوطه وضع می کند.
در نتیجه، نظر اسلام از قوانین موضوعه خود تأمین مصلحت واقعی جامعه می باشد خواه با خواست اکثریت وفق دهد و خواه نه و همین قوانین است که اسلام آنها را به نام شریعت نامیده و قابل تغییر و تبدیل نمی داند؛ زیرا پشتوانه آن، آفرینش طبیعی انسان است و قابل تغییر نیست و تا انسان، انسان است نیازمندی های طبیعی آن ثابت می باشد. اسلام غیر از قوانین ثابته خود (شریعت) مقررات قابل تغییر نیز دارد و آن مقرراتی است که مربوط به تحولات زندگی است در اثر پیشرفت مدنیت و نسبت این مقررات قابل تغییر به قوانین شریعت، مانند نسبت قوانین قابل نسخ مجلس شورا است به قانون اساسی غیر قابل تغییر.
اسلام به والی حکومت دینی اختیار داده در شعاع قوانین شریعت، در مورد لزوم طبق مصلحت وقت و با صواب دید شورا تصمیمات مقتضی گرفته اجرا نماید و این مقررات تا مصلحت مقتضی است اعتبار دارند و با ارتفاع مصلحت، منسوخ می شوند، بر خلاف قوانین شریعت که قابل نسخ نمی باشد.
بنابر آنچه گفته شد، اسلام دو گونه مقررات دارد:
یکی مقررات ثابته که پشتوانه آنها طبیعت ثابت انسان است و به نام شریعت نامیده می شوند. و دوم: مقررات قابل تغییر که پشتوانه آنها مصلحت وقت می باشد و با تغییر و تحول مصلحت قابل تغییر می باشند، مانند این که بشر طبعا از انتقال از نقطه ای به نقطه دیگر بی نیاز نیست، ولی سابقا که مسافرت و پیمودن فواصل پیاده یا به وسیله اسب و الاغ بود، وضع مقررات زیادی مورد نیاز نبود ولی اکنون که به واسطه توسعه یافتن وسایل، خطوط صحرایی و دریایی و زیر زمینی و هوایی پیش آمده، مقررات بسیار و دقیقی لزوم پیدا کرده است و از اینجا روشن است که گفتن این که اسلام گذشت زمان را درک نکرده است بسیار بی اساس می باشد.
تنها چیزی که معترضی می تواند بگوید این است که احکامی را از اسلام که با مصلحت واقعی این عصر مثلا وفق نمی دهد نشان داده به ثبوت برساند یا از مصلحت حکم سؤال کند. این بحث دامنه دراز دارد و تا اندازه ای که وضع این نوشته اجازه می داد تعقیب کردیم.
سخنی از علی علیه السلام:
پرسش: آیا قبول دارید که حضرت علی (ع) فرموده است فرزندانتان را برای آینده تربیت کنید؟ در این صورت آیا معنای این سخن این نیست که باید قوانین اسلامی مطابق خواست زمان و مکان تغییر کند؟
پاسخ: حدیثی است مرسل که در کتاب نهج البلاغه به آن حضرت نسبت داده شده است و مراد از آن این است که تربیت اطفال را روی اساس آداب و رسوم روز نباید استوار ساخت؛ زیرا انجماد در آداب و رسوم روز، انسان را از پیشرفت های زندگی باز می دارد، مانند کسی که به مسافرت با اسب و الاغ یا پای پیاده عادت کرده قناعت کند. وی هرگز به فکر اختراع و استعمال ماشین و هموار کردن پست و بلندی ها و آسفالت کردن جاده ها نخواهد افتاد.
نه مراد این است که فرزندانتان را به قوانین شریعت (که به نص قابل تغییر نیستند) پایبند نسازید و اگر راستی مراد این بود ناگزیر بودیم حدیث را رد کنیم؛ زیرا دستور صریح و قطعی از پیغمبر اکرم (ص) و سایر ائمه (ع) داریم که هر حدیث مخالف قرآن را رد کنیم و نپذیریم و از این روی هر حدیثی را اول باید با قرآن سنجید و پس از آن پذیرفت.
احکام و قوانین شریعت جز از سوی خداوند قابل تغییر نیست:
پرسش: چرا اولیای امور دینی، تغییر قوانین اسلامی مطابق با خواست زمان و مکان را همیشه به عقب انداخته اند؟
پاسخ: اولیای امور دینی کمترین اختیاری در تغییر قوانین خدایی (شریعت) ندارند و وظیفه شان منحصر است به استنباط مسائل دینی از مدارک اصلی کتاب و سنت مانند یک نفر حقوقدان که تنها می تواند مسائل حقوقی را از قانون کشوری استنباط کند نه این که یک ماده قانونی و خاصی را از قانون اساسی تغییر دهد.
در مورد قوانین شریعت، علمای دینی سهل است حتی پیغمبر اکرم –کسی که آورنده شریعت است– و جانشینان وی که امامان و نگاهداران و آموزگاران شریعتند، کمترین اختیاری از خودشان ندارند، این گونه سؤالات و اعتراضات از یک طرز تفکر غربی که جامعه شناسان غربی دارند سرچشمه می گیرد و آن این است که پیامبران صاحب شریعت یک عده نوابغ و متفکرین اجتماعی بودند که به نفع جامعه خود قیام نموده مردم را به راه راست دعوت کرده اند و قوانینی به حسب اقتضای وقت که تراوش فکریشان بوده وضع کرده و مردم را یاد داده اند و خودشان را فرستادگان خدا و افکار پاک خود را وحی آسمانی و سخن خدا و شریعت و دین خدا و سرچشمه افکار بی آلایش خود را جبرئیل و ملک وحی نامیده اند.
بدیهی است طبق چنین نظری، قوانین ادیان آسمانی و من جمله شریعت اسلام به محاذات مصلحت وقت باید تنظیم شده باشد و اعتراضاتی که از لابلای این سؤالات نمودار است بجا خواهد بود.
ولی این صاحب نظران در نظریه خود راه خطا پیموده اند و بدون این که به دعاوی پیامبران رسیدگی کنند از روی حدس بی اساس، قضاوتی نموده اند. اگر چنانچه سند کتب آسمانی دیگر و تاریخ زندگانی پیامبران گذشته خالی از ابهام و تاریکی نباشد، متن قرآن کریم که کتاب آسمانی اسلام (است) و تاریخ حیات پیغمبر اکرم و بیانات قطعی الصدور آن حضرت و جانشینانش در دست است این نظر را تکذیب و تخطئه می نماید.
ما حالا نمی خواهیم از اسلام طرفداری کنیم یا از حقانیت آن دفاع نماییم ولی کسی که کمترین آشنایی با مدارک این دین داشته باشد و مروری به قرآن کریم و بیانات اولیای دین و خاصه پیغمبر، آورنده این کتاب بنماید، خواهد دید که سرتاسر آنها این نظریه را رد می کند.
قرآن کریم صریحا می گوید: پیغمبر اکرم هیچ گونه اختیارات و آزادی عمل در دین خدا ندارد و تنها رساننده پیام خداست. (مائده/ 92-99)
صریحا می گوید: دین خدا تراوش فکر بشری نیست بلکه احکام و قوانینی است که خدای جهان به سوی بندگان خود توسط پیامبر نازل نموده است. (حاقه/40-43)
صریحا در برابر کسانی که می گفتند قرآن ساخته پیغمبر است و به خدا نسبت می دهد، می گوید: قرآن به راستی کلام خداست و کلام بشر نیست و نه مضامین آن تراوش فکر و پرداخته مغز بشری است. (مدثر/25)
و صریحا می گوید: وحی آسمانی و نبوت، با پیغمبر اکرم خاتمه می یابد و احکام قرآن تا روز قیامت معتبر و غیر قابل نسخ می باشد. (احزاب/40) بنابر آنچه گذشت کسی که پاره ای از قوانین اسلام را به زندگی روز غیر قابل تطبیق تشخیص دهد باید به اصل حقانیت اسلام که آنها را احکام و قوانین جاودانی معرفی می کند خرده بگیرد، در صدد چاره جویی برای تغییر آنها بر آید.
اسلام و قوانین مترقی:
پرسش: آیا فکر نمی کنید گناه پشت کردن جوانان تحصیل کرده مسلمان به دین به گردن قوانین عقب افتاده ای است که نمی تواند با دنیای صنعت و علم امروزی وفق دهد؟
پاسخ: خوب بود به جای این دعوای خالی، نمونه چندی از قوانین عقب افتاده اسلام ذکر می گردید تا بحث به طور مدلل تعقیب می شد. اسلام قوانین عقب افتاده ای ندارد ولی مسلمانان عقب افتاده از قوانین چه بسیار!
ادیان آسمانی و به خصوص دین اسلام از یک حیات ابدی و سرمدی انسان و ارتباط جهان انسانی با ماورای طبیعت بحث می کند و این طرز بحث چه ارتباط دارد به علم و صنعت امروز؟ موضوع بحث علم امروزی ماده و خواص ماده می باشد و صنعت امروزی نیز در اطراف ماده کار می کند و از این روی حق هیچ گونه اظهارنظر در ماوراء از جهت رد یا قبول ندارد.
گناه پشت کردن جوانان تحصیل کرده مسلمان ما به گردن قوانین دینی نیست و گواه مطلب این که انسان نه تنها از دین روی گردان است بلکه چنانچه مشهود است مقررات وجدانی و انسانیت را نیز زیر پا می گذارد، دروغ و خیانت و چاپلوسی و بی عفتی و بی بند و باری در میان جوانان تحصیل کرده ما دایر است و این خود گواه است که آنان غالبا با هرگونه پاکی و راستی و درستی دشمن می باشند نه تنها با دین.
از طرف دیگر، شمار زیادی از جوانان تحصیل کرده (اگرچه نسبت به دیگران کم می باشند) داریم که با اخلاق پسندیده آراسته و به معارف آشنا و به همان قوانین عقب افتاده! مواظب و عامل می باشند و هرگز اسلام با علم و صنعتشان منافات ندارد و هیچ گونه در زندگی احساس رنج و ناراحتی نمی کنند؛ پس در حقیقت گناه اعراض جوانان تحصیل کرده مسلمان ما از دین، به گردن طرز تعلیم و تربیت فرهنگی و اولیای بی عنایت و وظیفه نشناس فرهنگی ما است نه به گردن قوانین دینی و نه به گردن فضایل انسانی و مقررات اخلاقی.
ضعف مسلمانان هیچ ارتباطی به اسلام ندارد
پرسش: غربی ها معتقدند اسلام دینی است که فقط برای مردم ساده، زارع، صحرانشین و کسانی که با تمدن ماشینی امروز، جلو نرفته اند می باشد؛ چنانکه می بینیم حتی یکی از کشورهای مسلمان جزو کشورهای مترقی و پیشرفته نیست و اسلام در کشورهای ماشینی و متمدن اصلا پیشرفت نکرده است. دلیلش چیست؟ آیا فکر می کنید قوانین اسلامی را می توان طوری تغییر داد یا ترجمه کرد که قابل قبول برای افراد تحصیل کرده باشد و با علم وفق دهد؟
پاسخ: در این که کشورهای اسلامی جزو کشورهای مترقی و جلو رفته نیستند تردید نیست ولی باید دید که در کدام یک از این کشورهایی که نام کشور اسلامی دارند قوانین اسلامی اجرا می شود؟ و بیشتر از این که اسم دین اسلام روی اینها گذاشته شده از مسمای اسلام چه بهره ای دارند؟ و جز این که برخی از مردم این کشورها پاره ای از عبادات اسلامی را مانند نماز و روزه و حج به صورت،و از روی عادت دیرین به جا می آورند از قوانین فردی و اجتماعی و جزایی و حقوقی اسلام کدام را زنده نگه داشته اند؟ در این صورت آیا مسخره نیست که انحطاط کشورهای اسلامی را به گردن اسلام بگذاریم؟ ممکن است گفته شود که اگر اسلام دینی مترقی بود و قوانینش عرضه و لیاقت اصلاح و اداره جامعه را داشت، برای خود در جامعه جایی باز می کرد و متروک نمی شد!
ولی این پرسش پیش می آید که اگر عدم پیشرفت در جامعه گواه انحطاط قوانین اسلام است چرا روش دموکراسی مترقی غربی که بیشتر از نیم قرن است در این کشورها پذیرفته شده جایی برای خود باز نکرده و کمترین تأثیری در پیشرفتشان ننموده و جز صورت سازی اثری نداده است؟ و چرا شرقی ها مانند غربی ها نمی توانند از این روش مترقی بهره برداری نمایند؟ و چرا همین رژیم انسانی (دموکراسی) پس از آن که سالیان دراز در مهد انسانیت (غرب) برای خود جا باز کرده بود و به جای خون در شرائین جمعیت جربان داشت نتوانست زمزمه کمونیستی را خاموش کند تا کار به جایی کشید که در کمتر از نیم قرن رزیم کمونیستی تقریبا نصف جمعیت کره را فرا گرفت و حتی در قلب اروپا و آمریکا نفوذ کرد و هر روز یک سنگر تازه ای از دست همین انسان های مترقی (غربی ها) می گیرد.
آیا با همین دستاویز می توان نظر داد که رژیم و قوانین کمونیست مترقی یا رژیم و قوانین دموکراسی، منحط و روش صحرانشینان می باشد؟
گذشته از این همه، انحطاط و عقب افتادگی تنها نصیب کشورهای اسلامی نیست تا به گردن اسلام بسته شود بلکه سایر کشورهای آسیایی و آفریقایی نیز که در میان آنها همه مذاهب از برهمنی و بودایی گرفته تا مسیحیت و اسلام که از آن یاد می شود دچار این سرنوشت شوم می باشند.
و همانا گناه دو قاره ثروت خیز آسیا و آفریقا این است که در برابر غرب و مطامع بی کران آن واقعند، تا این دو قاره بی نیاز می تواند انبار مواد اولیه زیر زمینی و رو زمینی برای صنعت های غرب و بازار محصولات بیکران کارخانه های غرب و زادگاه بردگان بی چون و چرای غرب نیازمند می باشند، هرگز کشورهای آنها جزو کشورهای مترقی! (یعنی غربی) قرار نخواهند گرفت و هرگز اهالی آنها اعم از مسلمان و غیر مسلمان به آقایان خود ملحق نخواهند شد و چنان که تاکنون دیده ایم روزی به نام استعمار و روزی به نام استملاک و روزی به نام اشتراک منافع و روزی به نام کمک های اقتصادی سوار ما خواهند بود.
و آنچه در ذیل سؤال گفته شده که: «آیا اسلام را می توان طوری تغییر داد یا توجیه کرد که قابل قبول برای افراد تحصیل کرده باشد و با علم وفق دهد؟»، چنان که گفته شد، معارف اسلامی که کتاب و سنت متضمن آن است به تصریح همین کتاب و سنت قابل تغییر نبوده و تأویل بردار نیست و چنانچه اسلام دین حق است نیازی به قبول طبقه تحصیل کرده ندارد بلکه طبقه نامبرده به حق و واقع بینی نیازمند می باشد، خدای تعالی می فرماید: «در دین اجباری نیست و راه راست روشن است». (بقره/256)
و باز گفته شده که بهتر بود برای اثبات مخالفت اسلام با علم، نمونه چندی ذکر می شد تا مستدل شود و به دعوای خالی «اسلام با علم مخالفت است» قناعت نمی شد.