قرآن پیامبر گرامى (ص) را انسان آگاه از غیب معرفى می کند.به طور مسلم این آگاهى از درون ذات او نجوشیده بلکه مانند دیگر علوم و آگاهیهاى او، از برون به او القا شده و از پس پرده غیب (به اذن الهى) گزارش می دهد. از آنجا که گروهى از بیخبران از مقام اولیا، آگاهى پیامبر را از غیب، یک نوع الوهیت تصور کرده اند و چنین وانمود می کنند که آگاهى از غیب از آن خدا است و کسى در این وصف شریک و همتاى او نیست. آنچه که از آن خدا بوده و نشانه الوهیت است علم نامحدود و بی پایان است، نه علم محدود و مکتسب از دیگرى! و علوم اولیاى الهى از مقوله دوم است نه از مقوله اولى. به طور مسلم زندگى هر بشرى از ناآگاهى شروع شده و کم کم به محیط آگاهى وارد می گردد و به تدریج روزنه هایى به دنیاى خارج از ذهن، پیدا می کند.
نخست از طریق حواس ظاهرى به حقایقى دست می یابد، سپس بر اثر تکامل دستگاه تعقل و تفکر، کم کم با حقایقى که از قلمرو حس و لمس بیرون می باشد آشنا می گردد و در نتیجه یک فرد عقلانى و استدلالى گشته و از یک رشته حقایق کلى و قوانین علمى آگاه می شود. گاهى در میان افراد بشر بزرگانی پیدا می شوند که از طریق الهام، از مطالبى آگاه می گردند که هرگز از طریق استدلال راهى به کشف آنها وجود ندارد از این جهت دانشمندان، ادراک بشر را به سه نوع ادراک تقسیم کرده اند: «ادراک توده مردم»، «ادراک استدلال گران و متفکران» و «ادراک عارفان و روشن بینان». مثل اینکه ظاهر بینان به کمک حس، متفکران به مدد استدلال و روشن بینان به یارى الهام و اشراق از جهان بالا، به کشف حقایق می پردازند. نوابغ جهان، فیلسوفان و دانشمندان تأیید می کنند که یافته ها و ساخته ها و پرداخته هاى بی سابقه آنان، بیشتر بر اثر جرقه هاى روشنى بخش و الهام آمیز، به ذهن آنان خطور کرده و سپس آنها به یارى شیوه هاى تجربى و یا روش استدلالى به پرورش و تکمیل و تحقیق آنها مبادرت جسته اند. از این بیان استفاده می شود که بشر براى نیل به مقصود، سه شاهراه در اختیار دارد، توده مردم غالبا از طریق نخست و گروهى از راه دوم و افراد انگشت شمارى بر اثر تکامل روحى از راه سوم استفاده می کنند.
اهمیت و نفوذ الهام در اکتشافات علمى مورد تأیید دانشمندان قرار گرفته است «آلبرت اینیشتین» (1879 ـ 1955 م)، با بسیارى از فلاسفه و عرفا هم آهنگ گشته و بسان برخى از دانشمندان اسلامى که الهام را کلید معارف می دانند، وى الهام را عامل پر ارج در اکتشافات علمى می داند. از میان دانشمندان معاصر آقاى «الکسیس کارل» از جمله افرادى است که براى الهام، ارزش خاص قائل شده است و معتقد است که روشن بینان بدون استفاده از حواس خود، افکار دیگران را درک می کنند و حوادث دور، از لحاظ مکان و زمان را کم و بیش می بینند و آن را یک موهبت استثنایى می داند که جز افراد معدودى از آن برخوردار نیستند. او می گوید:
«به یقین اکتشافات علمى تنها محصول و اثر فکر آدمى نیست و نوابغ علاوه بر نیروى مطالعه و درک قضایا، از خصایص دیگرى چون اشراق برخوردارند، با اشراق چیزهایى را که بر دیگران پوشیده است می یابند و روابط مجهول را بین قضایایى که ظاهرا با هم ارتباط ندارند، می بینند و وجود گنجینه هاى مجهول را به فراست در می یابند، تمام مردان بزرگ الهى از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دلیل و تحلیل، آنچه را که دانستنش اهمیت دارد می دانند، یک مدیر واقعى احتیاجى به محک هاى هوش و اوراق اطلاعاتى براى انتخاب مرئوسین خود ندارد، یک قاضى خوب بدون توجه به جزئیات مواد و تبصره هاى قانون، و حتى گاهى به گفته «کاردوزو» با در دست داشتن ادعا نامه غلط می تواند حکم صحیح بدهد، یک دانشمند بزرگ، خود به خود به سوى راهى که منجر به کشف تازه اى خواهد شد کشانده می شود این همان کیفیتى است که پیشتر، الهام نامیده می شد.»
خدا به خاطر لطف و مرحمتى که نسبت به بندگان خود دارد، دریچه هایى را به سوى جهان غیب باز گذارده است تا همگان بدانند که آگاهى از غیب یک امر محال و غیر ممکن نیست، بلکه تسلط انسان بر غیب امرى است صد در صد ممکن، که جاى هیچ شک و تردید در آن وجود ندارد. نمونه های آن عبارتند از: وحى به حیوانات، روشن بینى و تله پاتى، ارتباط با ارواح، الهام به افراد علوم بشرى موضوع آگاهى از غیب را، یک امر ممکن بلکه محقق، می داند و با چنین تصدیق و توصیفى، نباید در امکان آن شک و تردید داشته باشیم. ولى باید توجه داشت که آگاهى پیامبران و امامان معصوم بر غیب، از طریقى است، غیر از طریقهاى عادى. در آیات متعدد قرآن درباره علم غیب پیامبر (ع) بحث شده از جمله:
1- خداوند در سوره جن می فرماید: «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا إلا من ارتضى من رسول فإنه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا؛ خدا داناى غیب است پس هیچ کس را بر غیب خویش آگاه نمی کند مگر بندگانى که مورد رضایت او باشند و آن بندگان عبارتند از فرستادگان او، و خداى براى فرستادگان خود از جلو و پشت سرشان، نگهبان قرار می دهد.» (جن/ 26 ـ 27) مفاد آیه بسیار روشن است و به خوبى می فهماند که علم غیب، از خدا است و او فرستادگان خود را از غیب آگاه می کند.
2ـ همچنین در سوره تکویر می گوید: «و ما صاحبکم بمجنون* و لقد رآه بالأفق المبین* و ما هو على الغیب بضنین؛ محمد (ص) دیوانه نیست و فرشته را در افق روشن دیده است و او بر غیب بخیل نیست علم غیب را که بر او القا می شود اگر صلاح باشد به شما می گوید و بخل نمی کند و از شما پوشیده نمی دارد.» (تکویر/ 22 ـ 24) بنابراین به خوبى از آیه فهمیده می شود که خداوند رسول گرامى خود را توسط فرشته وحى بر غیب آگاه کرده است.
3ـ و نیز در سوره تحریم بیان می کند که: «و إذ أسر النبی إلى بعض أزواجه حدیثا فلما نبأت به و أظهره الله علیه عرف بعضه و أعرض عن بعض فلما نبأها به قالت من أنبأک هذا قال نبأنی العلیم الخبیر؛ (به خاطر بیاورید) هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه کسى تو را از این راز آگاه ساخت؟ فرمود: خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت!» (تحریم/ 3)
پیامبر گرامى اسلام (ص)، رازى را به یکى از همسران خود گفت (و به او سفارش کرد که آن راز را فاش نکند) ولى او، راز پیامبر (ص) را به دیگرى گفت، خدا پیامبر را از جریان آگاه ساخت و به او خبر داد که همسرش، راز او را به دیگرى گفته است پیامبر با این که آگاه شد همسرش همه راز را به دیگرى گفته است اما به قسمتی از آن اشاره کرد و به قسمت دیگر اشاره نکرد یعنى به همسرش گفت رازى را که به تو سپردم، فاش ساخته اى، همسرش او را تصدیق کرد و پرسید چه کسى تو را از جریان آگاه ساخت. پیامبر (ص) فرمود: «نبأنی العلیم الخبیر؛ خداى دانا و آگاه مرا آگاه ساخت.» دقت در مجموع آیه، به خصوص جمله آخر: (نبأنی العلیم الخبیر) به روشنى گواهى می دهد که خداوند او را از غیر راه وحى قرآنى از پس پرده غیب آگاه کرده است. از آیاتى که تا اینجا نقل شد، به خوبى استفاده می شود پیامبر گرامى (ص) بسان دیگر پیامبران الهى چون آدم، نوح، یعقوب، یوسف، صالح، داود، سلیمان و عیسى، از غیب، خبر می داد.
4- خداوند در سوره انعام آیه 50 می فرماید: «قل لا أقول لکم عندی خزائن الله و لا أعلم الغیب و لا أقول لکم إنی ملک إن أتبع إلا ما یوحی إلی قل هل یستوی الأعمی و البصیر أ فلا تتفکرون؛ بگو من نمی گویم خزائن خدا نزد من است و من آگاه از غیب نیستم (جز آنچه خدا به من بیاموزد) و به شما نمی گویم من فرشته ام، من تنها از آنچه به من وحى می شود پیروى می کنم، بگو آیا نابینا و بینا مساویند؟ چرا فکر نمی کنید؟!» آیه فوق دنباله پاسخ گویى به اعتراضات گوناگون کفار و مشرکان است و به سه قسمت از ایرادهاى آنها در جمله هاى کوتاه پاسخ داده شده است: نخست اینکه آنها به پیامبر (ص) پیشنهاد معجزات عجیب و غریبى می کردند، و هر یک به میل خود پیشنهادى داشتند، حتى قانع به مشاهده معجزات مورد درخواست دیگران نیز نبوده اند گاهى خانه هایى از طلا، و گاهى نزول فرشتگان و زمانى تبدیل سرزمین خشک و سوزان مکه به یک باغستان پر آب و میوه، و گاهى موضوعات دیگر از پیامبر (ص) تقاضا می کردند. گویا آنها با این تقاضاهاى غریب و عجیب یک نوع مقام الوهیت و مالکیت زمین و آسمان براى پیامبر (ص) انتظار داشتند. به همین جهت در پاسخ این افراد، پیامبر (ص) مامور می شود بگوید: "من هرگز ادعا نمی کنم که خزائن الهى به دست من است"، (قل لا أقول لکم عندی خزائن الله). "خزائن" جمع "خزینة" به معنى منبع و مرکز هر چیزى است که براى حفظ آن و عدم دسترسى دیگران در آنجا جمع آورى شده و با توجه به آیه «و إن من شیء إلا عندنا خزائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم؛ خزائن هر چیزى در نزد ما است و ما جز به اندازه معلوم آن را نازل نمی کنیم.» (حجر/ 21) روشن می شود، که "خزائن الله" منبع همه چیز را در بر می گیرد، و در حقیقت این منبع از ذات بیانت هاى او که سرچشمه جمیع کمالات و قدرتها است، می باشد.
سپس در برابر افرادى که انتظار داشتند پیامبر (ص) آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، و حتى به آنها بگوید در آینده چه حوادثى مربوط به زندگى آنها روى می دهد، تا براى رفع ضرر و جلب منفعت به پا خیزند، می گوید: "من هرگز ادعا نمی کنم که از همه امور پنهانى و اسرار غیب آگاهم." (و لا أعلم الغیب). کسى از همه چیز با خبر است، که در هر مکان و هر زمانى حاضر و ناظر باشد و او تنها ذات پاک خدا است، اما غیر او که وجودش محدود به زمان و مکان معینى است طبعا نمی تواند از همه چیز با خبر باشد، ولى هیچ مانعى ندارد که خداوند قسمتى از علم غیب را که مصلحت می داند، و براى تکمیل رهبرى رهبران الهى لازم است، در اختیار آنها بگذارد و البته این را علم غیب بالذات نمی گویند، بلکه علم غیب بالعرض و به تعبیر دیگر یادگیرى و تعلم از داناى غیب است. آیات متعددى از قرآن گواهى می دهد که خداوند چنین علمى را نه تنها در اختیار پیامبران و پیشوایان الهى قرار داده بلکه گاهى در اختیار غیر آنها نیز قرار می داده است، از جمله در سوره جن آیه 26 و 27 می فرماید: خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هیچ کس را از علم غیب خود آگاه نمی کند، مگر رسولانى که مورد رضایت او هستند. اصولا تکمیل مقام رهبرى، آن هم یک رهبرى جهانى و همگانى، نیاز به آگاهى بر بسیارى از مسائل که از نظر سایر مردم مکتوم است، دارد، و اگر خداوند این علم غیب را در اختیار فرستادگان و اولیایش نگذارد، مقام رهبرى آنها تکمیل نخواهد شد.