قرآن از جنبه های مختلف معجزه است، یعنی فوق بشری است. از نظر کلی اعجاز قرآن از دو جهت است: لفظی و معنوی. اعجاز لفظی قرآن مربوط می شود به مقوله زیبایی، و اعجاز معنوی آن به مقوله علمی پس اعجاز قرآن یکی از جنبه زیبایی و هنری است و دیگر از جنبه فکری و علمی هر یک از این دو جنبه (خصوصا جنبه علمی) به نوبه خود دارای چند جهت است. «اعجاز علمی قرآن» مربوط به اشاراتی است که ازگوشه های سخن حق تعالی نمودار گشته و هدف اصلی نبوده است، زیرا قرآن کتاب هدایت است و هدف اصلی آن جهت بخشیدن به زندگی انسان و آموختن راه سعادت به او است. از این رو اگر گاه در قرآن به برخی اشارات علمی بر می خوریم،از آن جهت است که این سخن از منبع سرشار علم و حکمت الهی نشات گرفته و از سرچشمه علم بی پایان حکایت دارد.
«قل انزله الذی یعلم السر فی السماوات و الارض؛ بگو: آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین می داند.» (نحل/ 16) و این یک امر طبیعی است که هر دانشمندی هرچند در غیر رشته تخصصی خود سخن گوید،از لا به لای گفته هایش گاه تعابیری ادا می شود که حاکی از دانش و رشته تخصص وی می باشد. همانند آن که فقیهی درباره یک موضوع معمولی سخن گوید، کسانی که با فقاهت آشنایی دارند از تعابیر وی در می یابند که صاحب سخن،فقیه می باشد، گرچه آن فقیه نخواسته تا فقاهت خود را در سخنان خود بنمایاند. هم چنین است اشارات علمی قرآن که تراوش گونه است و هدف اصلی کلام را تشکیل نمی دهد.
نمونه هایی از اشارات علمی
در قرآن از این گونه اشارات علمی و گذرا بسیار است.برخی از این اشارات از دیر زمان و برخی در سالیان اخیر با ابزار علم روشن شده و شاید بسیاری دیگر را گذشت زمان آشکار سازد. دانشمندان به ویژه در عصر حاضر در این باره بسیار کوشیده اند، گرچه افرادی به خطا رفته ولی بسیاری نیز موفق گردیده اند. نمونه هایی از این گونه اشارات در بخش اعجاز علمی قرآن در کتاب «التمهید» ج 6 آمده است از جمله:
رتق و فتق آسمانها و زمین
«او لم یر الذین کفروا ان السماوات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما؛ يا كسانی كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم.» (انبیاء/ 30) «رتق» به معنای «به هم پیوسته» و «فتق» به معنای «از هم گسسته» است.در این آیه آمده است که آسمانها و زمین به هم پیوسته بوده اند و سپس از هم گسسته شدند. مفسران در این پیوسته بودن و گسسته شدن زمین و آسمانها اختلاف نظر داشته اند. بیشتر بر این نظر بوده اند که مقصود از به هم پیوستگی و گسسته شدن، همان گشوده شدن درهای آسمان و ریزش باران است، «ففتحنا ابواب السماء بماءمنهمر؛ پس درهای آسمان را با آبی ریزان گشودیم.» (قمر/ 11) و نیز شکافتن زمین و روییدن گیاه،چنان چه می فرماید: «ثم شققنا الارض شقا فانبتنا فیها حبا؛ زمین را شکافتیم و پس در آن،دانه رویانیدیم.» (عبس/ 26) علامه طبرسی گوید:«و این معنا از دو امام (ابو جعفر باقر و ابو عبدالله صادق (ع) روایت شده است، در «روضه کافی» روایتی ضعیف السند از امام باقر (ع) است و در تفسیر قمی روایتی که اتصال سندی ندارد از امام صادق (ع) روایت شده است. تفسیر دیگری در این باره شده که آسمانها و زمین ابتدا به هم پیوسته بودند سپس از هم جدا گشته و به این صورت در آمده اند. چنان چه در سوره «فصلت» می خوانیم: «ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتااتینا طائعین.فقضاهن سبع سماوات؛ خداوند هنگامی که به آفرینش آسمان روی آورد، آسمانها به صورت دودی (توده گازی) بودند. آن گاه به زمین و آسمان فرمان داد که به صورت جدا از هم حضور یابند چه بخواهند و چه بخواهند، (یعنی یک فرمان تکوینی بود) آنها [به زبان حال] گفتند: فرمان پذیر آمدیم. سپس هفت آسمان را این چنین استوار ساخت.» (فصلت/ 11)
مطلب مذکور در آیه فوق مبین یک حقیقت علمی است که دانش روز، کم و بیش به آن پی برده است و آن این است که منشا جهان مادی به صورت یک توده گازی بوده است. بدین ترتیب واژه «دخان» در کلمات عرب، دقیقترین تعبیر از ماده نخستین ساختار جهان است. مولا امیر مؤمنان (مکررا) در نهج البلاغه به همین حقیقت علمی که آیه کریمه به آن اشارت دارد، تصریح فرموده است. در اولین خطبه نهج البلاغه که درباره آفرینش جهان است می خوانیم: «ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء و سکائک الهواء...ثم فتق ما بین السماوات العلی فملاهن اطوارا من ملائکته؛ سپس خداوند فضاهای شکافته و کرانه های کافته و هوای به آسمان و زمین راه یافته را پدید آورد...آن گاه میان آسمانهای زبرین را بگشود و از گونه گون فرشتگان پر نمود.» در خطبه 211 می فرماید: «ففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها؛ آنها را از هم شکافت پس از آن که به هم پیوسته بودند.» علامه مجلسی در شرح روضه کافی پس از نقل دو روایت سابق الذکر می فرماید: «این دو روایت، بر خلاف آن چیزی است که از مولا امیر مؤمنان (ع) رسیده است.»
نقش کوهها در استواری زمین
در نه جای قرآن از کوهها با تعبیر «رواسی»یاد شده است (سوره های رعد/ 3، نمل/ 61، حجر/ 19، ق/ 7، نحل/ 15، لقمان/ 10، انبیا/ 31، فصلت/ 10، مرسلات/ 27) «و جعلنا فی الارضرواسی ان تمید بهم؛ و کوهها را در زمین پا بر جا و استوار نهادیم تا مبادا [زمین] آنان [مردم] را تکان دهد و بلرزاند.» (انبیا/ 21) اساسا تعبیر از کوهها به «رواسی» بدان جهت است که «ثابتهایی» هستند که بر ریشه های مستحکم استوار می باشند و از ماده «رست السفینة» گرفته شده،به معنای لنگر انداختن کشتی است که به وسیله این لنگرها در تلاطم آبهای دریا استوار و پابرجا می ماند. از این رو،کوهها هم چون لنگرهایی هستند که زمین را در گردشها و چرخشهای خود، از لرزش و تکان باز می دارد. هم چنین از کوهها به «اوتاد» تعبیر شده، به معنای میخها، که زمین را از هم پاشی و فرو ریزی نگاه می دارد «و الجبال اوتادا» (نبا/ 7) مولا امیر مؤمنان در این زمینه گفتاری دارد، که به خوبی تعابیر اعجاز گونه قرآن را روشن می سازد.
می فرماید: «و جبل جلا میدها،و نشوز متونها و اطوادها، فارساها فی مراسیها، و الزمهامقراراتها. فمضت رؤوسها فی الهواء، و رست اصولها فی الماء. فانهد جبالها عنسهولها، و اساخ قواعدها فی متون اقطارها و مواضع انصابها. فاشهق قلالها، و اطالا نشازها، و جعلها للارض عمادا، و ارزها فیها اوتادا. فسکنت علی حرکتها من انتمید باهلها، او تسیخ بحملها، او تزول عن مواضعها. فسبحان من امسکها بعد موجانمیاهها؛ هم راه با سرشتن صخره های بزرگ زمین و بر آمدن دل این صخره هاو قله های بلند سر به فلک کشیده، در جایگاههای خود استواریشان بخشید.پس قله ها را در هوا به بلندا برد و ریشه هایشان را در آب فرو کشید. بدین سان خداوند کوهها را با بلنداشان از دشتها جدا ساخت و پایه هایشان را چونان ریشه درخت اندر زمین های پیرامون و مواضع نصبشان،در اعماق زمین نفوذشان داد. کوهها را باقله هایی بس بلند و سلسله هایی به هم پیوسته و دراز، تکیه گاه زمین ساخت و چونان میخ ها بر آن بکوفت. چنین است که زمین به رغم حرکات گوناگونی که دارد، برای ساکنانش از لرزش و تکان نگاه داشته شد و از فرو در کشیدن بار خود، بازداشته شد و از لغزش از جایگاه خود در امان ماند. پس بزرگ است خداوندی که زمین را به رغم تلاطم امواج خروشان آبهای آن، چنین استوار نگاه داشت.» (خطبه شماره 211)
در بخشی از این گفتار آمده: «زمین به رغم حرکتهای خود از لغزش و لرزش و فرو پاشیدگی نگاه داشته شد.» از این گفتار سه نکته به دست می آید:
1- زمین دارای حرکتهای گوناگون است، ولی به رغم این حرکتها آرامش و تعادل خود را حفظ کرده است.
2- پوسته زمین مستحکم است و از هم نمی گسلد و لایه هایش گسسته نمی شود، تا ساکنان و بارهایش را در درون خود فرو نکشد.
3- زمین در حرکت وضعی و انتقالی و برخی حرکتهای دیگر، آرام و استوار است و از مدارهایی که به طور منظم در آن می گردد، بیرون نمی افتد.
این گونه نکته ها امروزه مورد تایید اکتشافات و پژوهشهای علمی قرارگرفته است. این اثر بزرگ کوهها که حیات را بر پهنای زمین میسر ساخته است به دلیل آن است که سلسله کوههای پراکنده در پوسته سخت زمین، همانند کمربند زنجیرهای اطراف زمین را در بر گرفته اند.
اکنون بهتر می توانیم به ظرافت و دقت فرموده امام (ع) در خطبه یکم نهج البلاغه پی ببریم، که به جای کلمه جبال (کوهها) واژه صخور (صخره ها) را به کار برده «و وتد بالصخور میدان ارضه؛ و به کوههای گران، زمین را میخ کوب نموده به آن استواری بخشیده است.» این گفتار، تفسیر آیه فوق الذکر است «و جعلنا فی الارض رواسی انتمید بهم» (انبیا/ 21) امام (ع) جنبه «صخره ای» بودن کوهها را در جهت استحکام و استواری مرتبط می داند. سلسله کوههای سنگی با پستی و بلندی هایی که دارند نقش بزرگی در تعادل زمین و ثبات اجزا و استواری پوسته آن دارند تا این کوهها با وجود شعله ور بودن درون و التهاب گداخته های آن، درهم شکسته و لرزان نشوند. آشنایان با علوم طبیعی می دانند که زمین با حلقه هایی از سلسله کوهها، محاصره شده است و این امر عامل حفظ بیشتر ثبات زمین می باشد. حکمت و چگونگی ارتباط این سلسله کوهها با یکدیگر و جهت امتداد آنها نیز بر طبیعی دانان پوشیده نیست.
این سلسله کوهها بر اساس نظمی بدیع و محکم و توجه بر انگیز، زمین را به شکل حلقه هایی کوهستانی در آورده است که از چهار طرف آن را در بر گرفته اند. وقتی به نقشه طبیعی زمین نظر می افکنیم، ناهمواریهای زمین را به روشنی مشاهده می کنیم و می بینیم سلسله کوهها به طور عموم در طول هر قاره امتدادمی یابد. گویا این کوهها ستون فقرات قاره ها هستند. هنگامی که به شبه جزیره های هر قاره می نگریم سلسله کوهها را در طولانی ترین شکل ممکن امتداد یافته می یابیم. در طول جزایر کوهستانی بزرگ یا کوچک نیز سلسله کوههایی یافت می شود. امروزه با سیر و مطالعه در بستر دریاها و اقیانوسها به طور یقین ثابت شده است که بیشتر جزیره ها و ارتفاعات آنها در حقیقت دامنه و امتداد سلسله کوهها و جزئی از آنها هستند، به این صورت که قسمتی از آن کوهها در آب دریاها فرو رفته و پوشیده شده و بخشی دیگر همانند جزیره ها، بر سطح آب آشکار است.
بنابراین تمام قاره ها به وسیله سلسله کوهها و از طریق خشکی یا دریا به یکدیگر متصلند. جالب توجه است بدانیم، حلقه ای از سلسله کوهها در زیر دریا و در نزدیکی ساحل شمالی قاره های سه گانه شمالی قرار دارد که کاملا اقیانوس منجمدشمالی را در بر گرفته است و بسیاری از جزیره های حاشیه این ساحل برجستگی های آن سلسله کوهها هستند. یعنی در قطب جنوب نیز حلقه دیگری از سلسله کوهها قرار دارد که قطب منجمد جنوب را در بر گرفته است. بین دو حلقه یاد شده حلقه های دیگر سلسله کوهها که در طول قاره ها و اقیانوس ها از شمال تا جنوب امتداد دارد پیوندی محکم ایجاد کرده است. گویی این سلسله کوهها، چارچوب هایی مشبک هستند که پنجه در دست آویز زمین زده اند و از متلاشی شدن و تجزیه و پراکندگی ذرات زمین در فضا جلوگیری می کنند.
از جهت دیگر، درون زمین شعله ور است. آتش بر افروخته و زبانه دار و خشمگینی در درون زمین شعله ور است، گویی نزدیک است از خشم به جوش و خروش آید و اگر ضخامت و سختی پوسته زمین نبود، این آتش بر افروخته زمین را درهم می ریخت. زمین لرزه ها و آتش فشان هایی که گه گاه مشاهده می شود بخشی ناچیز از التهاب و فوران آتش درونی زمین است. سختی و ضخامت پوسته روی زمین که از دیر باز سرد مانده است از فوران درون بر افروخته زمین مانع می شود و اگر سختی و صلابت پوسته زمین نبود، لرزشهای شدید و مستمر تمام زمین را فرا می گرفت. اگر خداوند زمین را نگه نمی داشت و آرامش نمی بخشید، زمین ساکنانش را در خود فرو می کشید و اطرافش شکافته می شد و همه چیز در هم فرو می ریخت. اما خداوند آسمان و زمین را نگاه می دارد تا از استواری که دارند نلغزند «ان الله یمسک السماوات و الارض ان تزولا؛ همانا خدا آسمانها و زمين را نگاه مى دارد تا نيفتند.»
ملاحظه می شود که کوهها صخره های کوهستانی سلسله واری هستند که زمین را احاطه کرده اثر مستقیمی بر توازن زمین دارد و جلوی لرزش آن را می گیرد، به علاوه سختی این پوسته در بر گیرنده زمین جلوی اشتعال درونی زمین را نیز می گیرد، که در کلام مولا امیر مؤمنان (ع) به این حقایق آشکار (از دیدگاه علم روز) اشارت فرموده است.
دشواری تنفس با افزایش ارتفاع
«و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فی السماء؛ هر كه را بخواهد گمراه كند دلش را سخت تنگ مى گرداند چنانكه گويى به زحمت در آسمان بالا مى رود.» (انعام/ 125) از سختی و دشواری زندگی گمراهان سخن می گوید و آنان را به کسی تشبیه می کند که در حال صعود به لایه های بالایی جو است و در اثر این صعود دچار تنگی نفس و فشار سخت بر سینه خود می گردد. مفسران پیشین در وجه تشبیه، در آیه فوق اختلاف نظر دارند. برخی بر این باور بوده اند که مقصود تشبیه به کسی است که بیهوده می کوشد تا پرواز کند و مانند پرندگان در آسمان به پرواز در آید، چون این کار برایش مقدور نیست ناراحت می شود و از شدت ناراحتی نفس کشیدن بر او دشوار می گردد. برخی گفته اند که این تشبیه همانند حالتی است که درختان نو نهال بخواهند در جنگلهای انبوه رشد یابند، اما درختان کهن سر درهم کرده راه سر بر افراشتن را مسدود می کنند و این درختان تازه رشد به سختی و دشواری راه خود را به فضای آزاد باز می کنند. مطالبی از این قبیل گفته شده که هیچ کدام مفهوم آیه را به خوبی روشن نمی سازد. ولی امروزه با پی بردن به پدیده فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشار درجه خون از داخل بدن، که موجب تعادل فشار بیرونی و درونی است، وجه تشبیه در آیه بهتر روشن شده و تا حدودی از ابهامات تفاسیر پیشین کاسته شده است.
اشتباه مفسران پیشین در این بوده که از تعبیر «یصعد فی السماء» با تشدید صاد و عین و به کار بردن «فی» کوشش برای صعود به آسمان فهمیده اند. در صورتی که اگر این معنا مقصود بود، بایستی واژه «الی» را به جای «فی»به کار می برد. دیگر آن که «یصعد» از نظر لغت مفهوم «صعود» و بالا رفتن را نمی دهد، بلکه کاربرد این لفظ از باب تفعل «تصعد» برای افاده معنای به دشواری افتادن می باشد به گونه ای که از شدت احساس سختی، نفس در سینه تنگ شود. در لغت «تصعد نفسه» به معنای به دشواری نفس کشیدن و تنگی سینه و احساس درد و رنج است. واژه های «صعود» و «صعد» بر دامنه های صعب العبور اطلاق می شود و برای هر امر دشوار بسیار سختی به کار می رود. در سوره جن آمده: «و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا؛ و هر که از یاد پروردگار خود روی گرداند، او را در عقوبت دشواری در می آورد.» (جن/ 17) در سوره مدثر نیز آمده: سارهقه صعودا؛ او را به سختترین عقوبتی دچار می سازم.» (مدثر/ 17)
از این رو معنای «کانما یصعد فی السماء» چنین می شود: او مانند کسی است که در لایه های مرتفع جو، دچار تنگی نفس و سختی و دشواری فراوان گشته است. در واقع کسی که خدا را از یاد برده در زندگی مانند کسی است که در لایه های بالایی جو قرار دارد و دستخوش درد و رنج و سختی تنفس است. به همین جهت از این تعبیر (اعجازگونه) به خوبی به دست می آید که اگر کسی در لایه های فوقانی جو فاقد وسیله حفاظتی باشد، دچار چنین دشواری و تنگی نفس می گردد. این جز با اکتشافات علمی روز قابل فهم نیست، که در آن روزگار برای بشریت پوشیده بوده است. پیشینیان بر این عقیده بوده اند که هوا فاقد وزن است، تا سال 1643 م که وسیله هوا سنجی بر دست «توریچلی» (1608-1647) اختراع گردید و بدین وسیله پی بردند که هوا دارای وزن است.
هم چنین پی بردند که هوا ترکیبی از گازهای مخصوصی است که هر یک وزن مشخصی دارد و می توان وزن هوا را در هر کجا با مقدار فشاری که وارد می آورد، سنجید و هر چه از سطح دریا بالا رویم از این فشار کاسته می شود. اکنون به دست آمده که فشار هوا در سطح دریا، معادل ثقل لوله عمودی جیوه به ارتفاع 76 سانتیمتر است. همین فشار در سطح دریا بر بدن انسان وارد می شود. ولی در ارتفاع 5 کیلومتر از سطح دریا، این فشار به نصف کاهش می یابد. پس هرچه بالاتر رود، این فشار به طور معکوس پایین می آید، به ویژه در لایه های بالای هوا که تراکم هوا به گونه فاحشی پایین می آید و رقیق می گردد. در واقع نیمی از گازهای هوایی، یعنی تراکم پوشش هوایی چه از لحاظ وزن و چه از لحاظ فشار، در میان از سطح دریا تا ارتفاع 5 کیلومتر واقع گردیده و سه چهارم آن تا ارتفاع 12 کیلومتر می باشد. ولی موقعی که به ارتفاع 80 کیلومتر برسیم، وزن هوا تقریبا به 20000/1 پایین می آید. به وسیله شهاب های آسمانی به دست آمده که تراکم هوا تقریبا تا حدود ارتفاع 350 کیلومتر است،زیرا از فاصله 350 کیلومتری سنگهای آسمانی بر اثر اصطکاک و بر خورد با ذرات هوا ملتهب و شعله ور می گردند.
هوا سنگینی و فشار خود را از تمامی جوانب بر بدن ما وارد می سازد، ولی ما فشار و سنگینی آن را احساس نمی کنیم، زیرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشار هوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل می باشند. لیکن موقعی که انسان بر کوههای بلند بالا می رود و فشار هوا کم می شود، این تعادل بر هم خورده، فشار داخلی از فشار خارجی بیشتر می شود. اگر رفته رفته فشار هوا کاهش یابد، گاه خون از منافذ بدن بیرون می زند. اولین احساسی که به انسان در آن هنگام رخ می دهد، سنگینی بر دستگاه تنفسی است که بر اثر فشار خون بر عروق تنفسی تحمیل می شود و مجرای تنفس را تنگ کرده و موجب دشواری تنفس می گردد.
آب منشا حیات
«و جعلنا من الماء کل شیء حی؛ و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم؟! آیا ایمان نمی آورند؟!» (انبیاء/ 30) پیامبر اکرم (ص) فرموده:«کل شیء خلق من الماء.» طبق آیه فوق و فرموده پیامبر، همه موجودات منشا هستی خود را از آب گرفته اند. مرحوم صدوق از جابر بن یزید جعفی که از بزرگان تابعین به شمار می رود از امام باقر (ع) پرسش هایی دارد، از جمله در رابطه با آغاز آفرینش جهان می پرسد. امام در جواب می فرماید: «اول شیء خلقه من خلقه، الشیء الذی جمیعا لاشیاء منه، و هو الماء؛ نخستین آفریدهای که خدا خلق کرد،چیزی است که تمامی اشیا از آن است و آن آب است.»
مرحوم کلینی در روضه کافی روایتی از امام باقر (ع) آورده که در جواب مرد شامی فرموده: «نخست آن چیزی را آفرید که همه چیزها از آن است و آن چیز که همه اشیا از آن آفریده شده، آب است. در نتیجه خدا نسبت هر چیزی را به آب می رساند، ولی برای آب نسبی که بدان منسوب شود قرار نداد.» همچنین محمد بن مسلم که شخصیتی عالی قدر به شمار می رود از امام صادق (ع) چنین روایت کرده است: «کان کل شیء ماء،و کان عرشه علی الماء.»
آیه شریفه: «و هو الذی خلق السماوات و الارض فی ستة ایام و کان عرشه علی الماء؛ و او است که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش [تدبیر] او [پیش از آن] بر آب بود.» (هود/ 7) دلالت دارد که پیش از پیدایش جهان هستی، از آسمانها گرفته تا زمین،آب پدید آمده است، زیرا در تعبیر«و کان عرشه علی الماء» واژه «عرش» کنایه از عرش تدبیر و منظور، علم خدای متعال است به همه مصالح و شایستگی ها و بایستگی های هستی، در برهه ای که جز آب چیزی نبوده است. در نتیجه آیه کنایه ازآن است که خدای تعالی بود و هیچ چیز با او نبود،و خداوند پیش از آفرینش جهان ابتدا آب، سپس همه مخلوقات را از آب آفرید. قرآن کریم در چند جا اشاره دارد که ریشه زندگی، هم در منشا و پیدایش و هم در صحنه هستی و تداوم حیات، همه از آب است. می فرماید: «و جعلنا من الماء کل شیء حی؛ هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم.» (انبیاء/ 30) و «و الله خلق کل دابة من ماء؛ خدا هر جنبنده ای را از آب آفرید.» (نور/ 45) درباره انسان می گوید: «و هو الذی خلق من الماء بشرا؛ و او است که از آب بشری آفرید.» (فرقان/ 54)
مقصود از این آب همان آبی است که سر منشا همه موجودات است چنان چه در آیات فوق آمده، یا منظور از آب، نطفه است چنان چه در آیه «خلق من ماء دافق؛ [آدمی] از آبی جهنده آفریده شد.» (طارق/ 6) «الم نخلقکم من ماء مهین؛ مگر شما را از آبی پست نیافریدیم؟» (مرسلات/ 20) مقصود از«پست» بدبو و نفرت آور، بر حسب ظاهر است. ولی بیشتر مفسرین بر این عقیده اند که منظور از «ماء» همان پدیده نخستین است «اولما خلق الله الماء؛ نخستین چیزی که خدا آفرید آب بود.» که تمامی پدیده ها از آن ریشه گرفته اند، زیرا بذر نخستین موجود زنده تنها از آب پاشیده شد، همان بذر اولیه ای که به صورت حیوان ساده تک سلولی (آمیپ) شکل گرفت و به سوی جاندارانی که اعضای پیچیده با بیش از یک میلیون سلول پیشرفت کرد. اما چگونگی پیدایش حیات در آب اقیانوسها، دریاها و باتلاقها از نکات مبهمی است که هنوز علم تجربی بدان دست نیافته است. از این رو است که تئوری تکامل جانداران به هر شکل و فرضیه ای که تا کنون مطرح شده به بررسی مرحله پس از پیدایش نخستین سلول زنده پرداخته است، اما برهه پیش از آن هنوز مجهول مانده است. همین اندازه معلوم گشته که حیات به اراده الهی که بر تمامی مقدرات هستی چیره است به وجود آمده است و این امر مسلمی است که از پذیرش آن گریزی نیست،زیرا که هم تسلسل باطل است و هم خود آفرینی محال. دانش تجربی روز هم خود آفرینی را باطل می شناسد.
پوشش هوایی حافظ زمین
خداوند می فرماید:«و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون؛ و آسمان را سقفی محفوظ بر فراز زمین قرار دادیم، که اینان از نشانه های آن روی گردانند.» (انبیاء/ 32) گرد زمین را پوشش هوایی ضخیمی فرا گرفته، که عمق آن به 350 کیلومتر می رسد. هوا از گازهای «نیتروژن» به نسبت 03/78 درصد و «اکسیژن» به نسبت 99/20 درصد و اکسید کربن به نسبت 04/0 درصد و بخار آب و گازهای دیگر به نسبت 94/0 درصد ترکیب یافته است. این پوشش هوایی با این حجم ضخیم و با این نسبتهای گازی فراهم شده در آن،هم چون سپری آسیب ناپذیر، زمین را در بر گرفته و آن را از گزند سنگهای آسمانی که به حد وفور به سوی زمین می آیند و از همه اطراف، تهدیدی هولناک برای ساکنان زمین به شمار می روند، حفظ کردن زندگی را بر ایشان امکان پذیر می سازد. فضا انباشته از سنگهای پراکنده ای است که بر اثر از هم پاشیدگی ستاره های متلاشی شده به وجود آمده اند. از این سنگها به صورت مجموعه های بزرگ و فراوانی پیرامون خورشید در گردشند و روزانه تعداد زیادی از این سنگها موقع نزدیک شدن به کره زمین به وسیله نیروی جاذبه به سمت زمین کشیده می شوند. این سنگها برخی بزرگ و برخی کوچک و با سرعتی حدود (60-50) کیلومتر در ثانیه به سوی زمین فرود می آیند، که سرعتی فوق العاده است. ولی هنگامی که وارد لایه هوایی می شوند در اثر سرعت زیاد و اصطکاک فوق العاده با ذرات هوا، داغ شده شعله ور می شوند و در حال سوختن یک خط نوری ممتد به دنبال خود ترسیم می کنند و به سرعت محو و نابود می شوند که به نام شهاب سنگ شناخته شده اند.
برخی از این سنگ پرتابها آن اندازه بزرگند، که از لایه هوایی گذشته، مقداری از آن به صورت سنگهای سوخته با صدای هولناکی به زمین اصابت می کند.
این خود از آثار رحمت الهی است که ساکنان زمین را از آسیب پرتاب های آسمانی فراوان در امان داشته و پوششی بس ضخیم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است که اگر چنین نبود، امکان حیات بر روی کره زمین میسر نبود. علاوه در مورد پوشش اطراف زمین وجود لایه ازن از اهمیت بالایی برخوردار است. این لایه که در اثر رعد و برق به وجود می آید، زمین را در برابر پرتوهای مضر کیهانی محافظت می کند. اگر این لایه نبود حیات روی زمین ممکن نمی شد. که تفصیل آن در جای خود آورده شده است. پس همواره باید گفت: «سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین؛ تا بر پشت آنها به خوبی قرار گیرید سپس هنگامی که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکر شوید و بگویید: پاک و منزه است کسی که این را مسخر ما ساخت، وگرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم.» (زخرف/ 34)