موهبت تعقل
بدون تردید خاصه امتیاز انسانی که او را از هر حیوانی تمیز می دهد، خاصیت تعقل است، که فرآورده های حواس خود را تعمیم داده و از همین معلومات کلی، با تنظیم خاصی نتایج کلی گرفته و مجهولات را کشف می کند. اگر چه انسان احساسات درونی و عواطف داخلی بسیاری دارد که در مسیر زندگی از آنها استفاده های شایان می نماید، ولی نظر به خاصیت زنده انسانی باید همه آنها تحت تنظیم دستگاه تعقل اثر خود را ببخشد وگرنه همه حیوانات همین عواطف و احساسات را دارند، بلکه برخی از آنها در جهاتی به مراتب از انسان قوی تر و مقدم تر دارند. قرآن کریم در آیات زیادی اعطای موهبت تعقل را به انسان منت گذاری نموده و انسان را مسئول حواس و تعقل خود قرار می دهد: «هوالذی انشاکم و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة» (ملک/آیه 23)؛ «اوست خدایی که شما را از نیستی به هستی آورد و چشم و گوش و عقل به شما عطا کرد». «ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا»؛ (اسراء/ آیه 36)؛ «و در پیشگاه خدا چشم و گوش و عقل مسئولند».
عقل و خرد پایه مقررات اسلام
و روی همین اصل اسلام جامعه انسانی را که مولود تجهیز مخصوص انسانی و میوه این درخت برومند ویژه است، وابسته به خاصیت تعقل فرض کرده و قوانین و مقررات اجتماعی را به تشخیص عقل سلیم مربوط دانسته است، نه به خواست های عواطف و احساسات. در نتیجه احکام و قوانینی را در جامعه لازم الاجرا می داند که عقل آنها را حق تشخیص دهد، اگر چه خلاف تمایلات اکثریت افراد جامعه باشد، زیرا انسان در مسیر سعادت خود هدفی را باید در نظر بگیرد که ضمیر نوعیت وی «عقل و خرد» او را نقطه سعادت تشخیص می دهد، نه چیزی را که عواطف حیوانی می پسندد. «یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم»؛ (احقاف/آیه 30) «قرآن مردم را به سوی حق و به راهی یک نواخت هدایت می کند». «ولو اتبع الحق اهواءهم لفسدت السموات و الارض» (مومنون/آیه 71)؛ و اگر حق از هوسهای آنها تبعیت کند، کار آسمان ها و زمین به هم مختل می شود».
انسانیت واحد در اسلام
اسلام تشخیص می دهد که انسانیت یک نوع واحد ممتاز است و مرد و زن هر دو انسانند و در عین حال که از جهت نری و مادگی متفاوتند، از جهت انسانیت هیچ گونه فرقی با هم ندارند، زیرا هر دو انسان را اعم از مرد یا زن دو فرد نر و ماده با تناسل خود، به وجود می آورند. «انی لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض» (آل عمران/آیه 195)؛ «من هرگز عمل هیچ کس از مرد و زن را بی مزد نگذارم، بعضی از شما از عده دیگر هستید». «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم» (حجرات/آیه 13)؛ «ای مردم ما همه تان را از دو نفر نر و ماده آفریده ایم و شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله کردیم که با هم آشنا شده و التیام پیدا کنید، همه پیش ما یکسان می باشید گرامی ترین شما نزد ما با تقواترین شماست». روی همین اصل، شرع اسلام زن را نیز مانند مرد، جزء کامل جامعه انسانی قرار داده و هر دو را به طور تساوی جزء متشارک شناخته و برای زن نیز آزادی اراده و عمل تشریع فرموده، چنانکه در مرد همین حق را جعل کرده است، ولی البته لازمه جزء کامل بودن فردی از جامعه این نیست که هر حقی را که هر جزء دیگر جامعه دارد و از هر مزیتی که فردی برخوردار است آن فرد نیز دارا و برخوردار بوده باشد.
تفاوت حقوق اجتماعی لازمه جامعه انسانی
زیرا با فرض جزئیت، اختلاف افراد و اجزا در وزن و ارزش اجتماعی موجب تفاوت حقوق اجتماعی آنها می باشد و به شهادت تاریخ و مشاهده با اینکه پیوسته در تاریخ انسانیت جامعه هایی منعقد بوده و مردان نیز جزئیت آن را داشته اند، با این همه، هرگز موقعیت دانشمند به نادان داده نشده، وظایف یک مرد آزموده توانا به فرد بی تجربه و ناتوان محول نگردیده و متخلف ستمکار و لگام گسیخته بی بند و بار را به جای عادل و پرهیزگار نمی نشانیده اند. درست است که همه افراد جامعه در برابر قانون باید مساوی بوده باشند، ولی این مساوات، مساوات از حیث اجرای قانون است (یعنی برخوردداری از عدالت)، نه مساوات در وزن و ارزش اجتماعی و حقوق مجعوله، و چگونه ممکن است در جامعه ای امیر و مأمور و کوچک و بزرگ و دانا و نادان و خردمند و بی خرد و ستمکار و پرهیزگار و .... در همه مزایای اجتماعی برابر بوده باشند و جامعه به زندگی خود ادامه داده و منهدم و متلاشی نشود. بنابراین اصل عضویت در جامعه انسانی امری است و کیفیت و چگونگی عضویت امری دیگر و این یکی را به آن یکی نباید خلط کرد و لازمه مراعات کامل حال اجتماع انسانی این است که در اعضای وی عدالت اجتماعی رعایت شده و هر کس به حسب استحقاق خود از حقوق بهره مند گردد. در اسلام زن، در شئون مختلف زندگی و امتیازات اجتماعی از مرد عقب تر نبوده و در همه احوال، استقلال اراده و عمل خود را از دست نداده و تحت ولایت و قیمومت مرد نرفته است. آنچه می توان به طور مسلم در این باب ذکر کرد، لزوم اطاعت زن از شوهر در موضوع فراش است.
محدویت زن در سه موضوع تعقلی
محدویتی که زن سر تا پا مهر و عاطفت در اسلام دارد، در سه موضوع تعقلی است که اسلام زمام آنها را به دست تعقل (مرد)، سپرده است که از محیط عاطفه و احساس باید جدا شود و موضوعات سه گانه نامبرده «حکومت و قضاوت و جهاد» می باشند. به حسب آنچه از بیانات دینی و سیرت پیغمبر اکرم (ص) استفاده می شود، زن نمی تواند در جامعه اسلامی زمام حکومت و ولایت امر را به دست گیرد، زن نمی تواند به مسند قضاوت و حکم تکیه بدهد، زن نمی تواند مستقیما در جهاد شرکت جسته و قتال را مباشرت نماید. «او من ینشؤا فی الحلیة و هو فی الخصام غیر مبین» (زخرف/ آیه 18)؛ «و آیا کسی که در زندگی خود میان زیور و زینت پرورش یافته و در هنگام مخاصمه طبعا نمی تواند مقاصد حقیقی خود را اظهار کند، می شود دختر خدا شمرده شده، و رشته تدبیر امور را به دست گیرد». و لذا مسئول این جهات سه گانه مرد می باشد. «الرجال قوامون علی النساء»؛ (نساء/آیه 34)؛ «مردان سرپرست زنانند. ارتباط این سه موضوع با روح تعقل و تباه شدن آنها بواسطه مداخله عواطف و احساسات به اندازه ای روشن است که نیازمند به هیچ بحث و کاوش نمی باشد و آزمایش قطعی کمترین تردیدی در وی نباید باقی گذارد».
آمار زنان در مشاغل قضائی و حکومتی در جوامع متجدد
در ظرف چند صد سال که ملل متمدن جهان، زن و مرد را تقریبا در یک صف قرار داده و با تمام قوا به ترتیب و تعلیم یکنواخت در زن و مرد پرداخته و در این راه کوشیده اند هزارها و میلیون ها زنان دانشمند و هنرمند به وجود آورده و مخترعات و نوابغ اجتماعی تهیه کرده اند، ولی هنوز که هنوز است در لیست اداره کنندگان و رؤسای حکومت ها و قضات و قانون گذاران و سرداران جنگی، نه تنها آمار زنها مساوی مردان نشده، حتی نسبت قابل توجهی نیز با مردها پیدا نکرده است. هیچ فراموش نمی کنم در اوایل جنگ اول جهانی بود که جنگ به خاک فرانسه کشانیده شد و جنگ های «دنگرگ» و حوالی آن به شدت هر چه تمام تر ادامه داشت، در حالی که از آسمان آتش می بارید و از زمین خون می جوشید، یک خانم فرانسوی که یکی از اعضای عالی رتبه ستاد ارتش فرانسه بود، از قراری که روزنامه ها نوشته بودند، در آن بحبوحه جنگ یک نوع شاپوی زیبای زنانه را که علامت قیچی در جلو داشت اختراع کرد.