خداوند در سوره سبا آیه 46 می فرماید: «قل إنما أعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنة إن هو إلا نذیر لکم بین یدی عذاب شدید؛ بگو: تنها شما را به یک چیز اندرز مى دهم و آن اینکه دو نفر دو نفر، یا یک نفر یک نفر براى خدا قیام کنید، سپس فکر خود را به کار گیرید، این دوست و همنشین شما (محمد) هیچگونه جنون ندارد، او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهى) است». در این آیه به خمیر مایه همه تحولات و دگرگونیهاى اجتماعى و اخلاقى و سیاسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره کرده و در جمله هایى بسیار کوتاه و پر محتوا مى گوید: " به آنها بگو من تنها شما را به یک چیز اندرز مى دهم و آن اینکه براى خدا قیام کنید. دو نفر دو نفر، یا یک نفر یک نفر، سپس اندیشه کنید" (قل إنما أعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفکروا).
تعبیر به" قیام" در اینجا به معنى ایستادن روى دو پا نیست بلکه به معنى آمادگى براى انجام کار است، چرا که انسان به هنگامى که روى پاى خود مى ایستد آماده براى انجام برنامه هاى مختلف زندگى مى شود، بنابراین اندیشه کردن نیاز به آمادگى قبلى دارد، که انگیزه و حرکتى در انسان به وجود آید که با اراده و تصمیم به تفکر بپردازد. تعبیر" لله" بیانگر این معنى است که قیام و آمادگى باید انگیزه الهى داشته باشد و تفکرى که از چنین انگیزه اى سرچشمه مى گیرد ارزنده است، اصولا اخلاص در کارها و حتى در اندیشیدن، خمیرمایه نجات و سعادت و برکت است. جالب اینکه ایمان به" الله" در اینجا مسلم گرفته شده بنابراین تفکر به خاطر مسائل دیگر است اشاره به اینکه توحید یک امر فطرى است که حتى بدون اندیشه نیز روشن است.
تعبیر به" مثنى و فرادى" (دو دو، یا یک یک) اشاره به این است که اندیشه و تفکر باید دور از غوغا و جنجال باشد، مردم به صورت تکنفرى، یا حداکثر دو نفر دو نفر قیام کنند و فکر و اندیشه خود را به کار گیرند، چرا که تفکر در میان جنجال و غوغا عمیق نخواهد بود، به خصوص اینکه عوامل خودخواهى و تعصب در راه دفاع از اعتقاد خود در حضور جمع بیشتر پیدا مى شود. بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند که این دو تعبیر به منظور این است که افکار " فردى" و " جمعى" یعنى آمیخته با مشورت را فرا گیرد، انسان باید هم به تنهایى بیندیشد و هم از افکار دیگران بهره گیرد که استبداد در فکر و رأى مایه تباهى است، و همفکرى و تلاش براى حل مشکلات علمى به کمک یکدیگر- در آنجا که به جنجال و غوغا نکشد مطمئنا اثر بهترى دارد و شاید به همین دلیل" مثنى" بر" فرادى" مقدم داشته است.
جالب اینکه قرآن در اینجا مى گوید «تتفکروا؛ بیندیشید» اما در چه چیز؟ از این نظر مطلق است و به اصطلاح "حذف متعلق دلیل بر عموم، است" یعنى در همه چیز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل کوچک و خلاصه در هر کار باید نخست اندیشه کرد، ولى از همه مهمتر، اندیشه براى پیدا کردن پاسخ این چهار سؤال است: از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بوده؟ به کجا مى روم؟ و اکنون در کجا هستم؟ ولى بعضى از مفسران معتقدند که متعلق " تفکر" در این جا جمله بعد از آن است (ما بصاحبکم من جنة) یعنى اگر کمى تفکر کنید به خوبى در مى یابید که پیامبر (ص) از اتهام واهى شما در مورد جنون پاک و منزه است.
معنى اول روشنتر به نظر مى رسد. اما مسلما از امورى که باید در آن اندیشید همین مسأله نبوت و صفات برجسته اى است که در شخص پیامبر اسلام و عقل و درایت او بود بى آنکه منحصر به آن باشد. "جنة" به معنى جنون در اصل از ماده "جن" (بر وزن ظن) به معنى ستر و پوشش است، و از آنجا که مجنون چنان است که گویى عقلش پوشیده شده این تعبیر درباره او به کار مى رود، و به هر حال نکته قابل ملاحظه اینجاست که گویا مى خواهد این حقیقت را بیان کند که دعوت کننده به اندیشه و بیدارى فکر چگونه ممکن است خود مجنون باشد، و همین که منادى تفکر است خود دلیل بر نهایت عقل و درایت اوست. آیاتى از قبیل آیات مورد بحث دعوت به تفکر و اندیشه مى کند و عصاره دین و خمیرمایه تکامل و پیشرفت انسان را همین اندیشه و تفکر مى داند.
جالب اینکه آخرین قسمت بسیارى از آیات قرآن دعوت به تفکر یا تعقل یا تذکر است: گاه مى گوید: «إن فی ذلک لآیة لقوم یتفکرون؛ قطعا در اینها برای مردمی که می اندیشند آیتی است» (نحل/ 11 و 69)، و گاه مى گوید: «إن فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون» (رعد/ 3 و زمر/ 42 و جاثیه/ 13) و گاه مى گوید: «لعلهم یتفکرون؛ باشد که آنها فکر کنند» (حشر/ 21 و اعراف/ 176) و گاه همین جمله را به صورت رویارو مطرح ساخته مى فرماید: «کذلک یبین الله لکم الآیات لعلکم تتفکرون؛ اینگونه خداوند آیاتش را براى شما بیان مى کند شاید اندیشه کنید» (بقره/ 219 و 266) و از این قبیل در قرآن فراوان است، مانند دعوت به" فقه" (فهم) در آیات زیادى از قرآن، دعوت به" عقل و تعقل" و مدح آنها که عقل خویش را به کار مى گیرند، و مذمت شدید از آنها که فکر خود را به کار نمى اندازند که در 46 آیه از قرآن مجید وارد شده! توصیف زیادى که از علما و دانشمندان و مقام علم و دانش نموده است.
در این مورد همین بس که قرآن یکى از صفات دوزخیان را نداشتن تفکر و تعقل ذکر کرده است: «و قالوا لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر؛ دوزخیان مى گویند: اگر ما گوش شنوا و عقل بیدارى داشتیم در میان دوزخیان نبودیم (که جاى عاقلان در دوزخ نیست)» (ملک/ 10) و در جاى دیگر مى گوید: اصولا افرادى که گوش دارند و نمى شنوند، چشم دارند و نمى بینند و عقل دارند و اندیشه نمى کنند، براى جهنم نامزد شده اند! «و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الإنس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها أولئک کالأنعام بل هم أضل أولئک هم الغافلون؛ به طور مسلم گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ قرار دادیم، نشانه آنها اینست که عقل دارند و با آن اندیشه نمى کنند، چشم دارند و با آن نمى بینند، و گوش دارند و با آن نمى شنوند، آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراه تر! آنها همان غافلانند» (اعراف/ 179).
گوشه اى از روایات اسلامى در زمینه فکر و اندیشه
در روایات اسلامى- به پیروى از قرآن- مسأله فکر و اندیشه در درجه اول اهمیت قرار گرفته و تعبیرات بسیار گویا و جالبى در آن دیده مى شود از جمله:
الف- تفکر بزرگترین عبادت است
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (ع ) مى خوانیم «لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم انما العبادة التفکر فى امر الله عزوجل؛ عبادت به زیادى نماز و روزه نیست، عبادت واقعى تفکر در کار خداوند متعال و اسرار جهان آفرینش است». در روایت دیگرى مى خوانیم «کان اکثر عبادة ابى ذر التفکر؛ بیشترین عبادت ابوذر تفکر و اندیشه بود».
ب- یک ساعت تفکر از یک شب عبادت بهتر است.
در روایتى از امام صادق (ع) مى خوانیم شخصى سؤال کرد اینکه مردم از پیامبر (ص) نقل مى کنند: «تفکر ساعة خیر من قیام لیلة؛ یک ساعت اندیشه کردن بهتر از یک شب عبادت نمودن است» منظور از آن چیست؟ و چگونه باید تفکر کند؟ امام (ع) در پاسخ فرمود: «یمر بالخربة او بالدار فیقول این ساکنوک این بانوک مالک لا تتکلمین؛ هنگامى که از کنار ویرانه، یا خانه اى (که از ساکنان خالى شده) مى گذرد بگوید: ساکنان تو کجا رفتند؟ بنیان گذارانت چه شدند؟ چرا سخن نمى گویى؟.
ج- تفکر سرچشمه عمل است
امیر مؤمنان على (ع) مى فرماید: «ان التفکر یدعوا الى البر و العمل به؛ تفکر دعوت به نیکى و عمل به آن مى کند» (سفینة البحار، جلد دوم صفحه 383 ماده فکر».
فرق میان تذکر و تفکر
فرق است میان " تفکر " و " تذکر ". تفکر آنجایی است که یک مسأله ای را که انسان به کلی نسبت به آن جاهل و نادان است و نمی داند، به انسان می آموزند. قرآن کریم در بسیاری از موارد، دم از تفکر می زند. تذکر در مسائلی است که فطرت انسان خود به خود صحت آن مسائل را درک می کند ولی باید یادآوری کرد و توجه داد. قرآن بعضی مسائل را که به عنوان " تذکر " بیان می کند. شاید یک علتش احترام گزاردن به بشر است. مثلا می گوید: ما شما را به این مسائل متوجه می کنیم، یعنی مسائلی است که اگر خودتان هم بیندیشید می فهمید، ولی ما شما را متذکر و متوجه می کنیم.