از جمله گناهان کبیره ای که کبیره بودنش از طریق اولویت قطعی ثابت است، بهتان می باشد، یعنی به دیگری چیزی یا عیبی که در او نیست نسبت دهد، زیرا جائی که غیبت کردن که یاد کردن عیب دیگری که در او است گناه کبیره باشد، پس بهتان که ذکر عیبی است که در او نیست، به طریق اولی و حکم قطعی عقل، کبیره خواهد بود بلکه بهتان مشتمل بر دو کبیره است: غیبت و دروغ چون بهتان مورد ابتلای عمومی است و مفسده آن بسیار است، و در قرآن مجید و روایات، به سختی از آن نهی شده و عقوبت های شدیدی بر آن وعده داده شده.
بهتان به خدا: سخت ترین بهتان ها، بهتان ها به حضرت آفریدگار است. چنانچه در سوره صف / آیه 7 می فرماید «کیست ستمکار تر از آنان که به خدا افترای کذب ببندد»، مانند کسانی که منکر عدالت یا حکمت خدا شوند- چنانچه منکرین نبوت پیغمبران، در حقیقت، منکر حکمت خداوند هستند. و همچنین منکرین معاد – و نیز مانند کسانی که برای خداوند شریک قرار دادند، و همچنین انواع شرک هائی که برای خداوند قائل شده اند که تمام قول بدون علم و افترای محض است، و در آیات قرآن مجید تهدید شدید و وعده آتش بر آن داده شده، بلکه بهتان به خداوند را از لوازم کفر خوانده است، و در سوره نحل/ آیه 105 می فرماید: «جز این نیست که دروغ می بندند کسانی که به آیات خدا ایمان نیاورده اند، و ایشانند دروغگویانند.»
بهتان به پیغمبر و امامان علیهم السلام در حکم بهتان به خدا است؛ بهتان به پیغمبر و امامان علیهم السلام، مانند اینکه ایشان را ساحر و دیوانه و شاعر و دروغگو و خودخواه و خودپرست می خواندند.
بهتان به مردم: اتهام به سایر مردم بر دو قسم است گاهی قول بدون علم است، یعنی عیبی را که ثابت نشده و یقینی نگردیده بلکه به مجرد سوءظن آن را به دیگری نسبت بدهد. گاهی افترا است، یعتی عیبی را که می داند در آن شخص نیست یا کاری را که یقین دارد از او سر نزده، از روی عناد به آن بیچاره نسبت می دهد، و بدتر از این آن است که آن عیب راجع به شخص تهمت زننده باشد و برای رهائی خود، آن را به دیگری نسبت می دهد و آلودگی خود را به آن که پاک دامن بوده می چسباند. پر ظاهر است که این قسم بدترین انواع بهتان به بندگان خدا است چنانچه در سوره نساء / آیه 112 می فرماید: «هرکس از روی خطا، گناهی صغیره به جا آورد، یا اینکه از روی عمد گناهی کند یا گناه کبیره ای به جا آورد سپس آن را بر بی گناهی بیندازد، پس برداشته است بهتان را (دروغی که بی گناه از آن متحیر و مبهوت می شود) و گناه آشکاری را».
بهتان به کافر هم حرام است: در تفسیر منهج نقل نموده است که طعمة بن بیرق سه پسر داشت به نام بشر و مبشر و بشیر. از این سه، بشر مرد منافقی بود، شبی خانه قتادة بن نعمان را سوراخ کرد و داخل آن شده، زرهی که در انبان آرد پنهان کرده بودند، دزدید. از قضا انبان شکافی داشت و در راه از آن آرد می ریخت، تا بشر به خانه اش رسید. پس انبان را در خانه زیدبن السیمن که یهودی بود، برده و به امانت نزد او سپرد. بامداد قتاد بر اثر آرد به خانه بشر رفت و بعد از طلب زره، او انکار کرد و سوگند به دروغ یاد کرد که این کار را نکرده و خبر ندارد و قتاده بر همان سمت که بشر به خانه زید یهودی رفته بود پی برد و وی را به خیانت بگرفت. زید گفت: دوش بشر، زرهی در انبانی به امانت به من سپرد و جمعی بر آن گواهی دادند. و قتادة صورت حال را خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله عرض نمود و بنی ظفر که قوم بشر بودند، از ترس رسوائی نخواستند که بشر تهمت زده شود، و یهودی یاک دامن بیرون آید. آغاز جدال و خصومت کردند و بر برائت بشر گواهی دادند. پس خداوند در این باره 9 آیه، یعنی از آیه 105 تا 113 از سوره نساء را نازل فرمود. و خلاصه آنها حکم به تحریم بهتان و افتراء است هر چه نسبت به کافری باشد و چند مرتبه بهتان زننده را خیانتکار نامیده و پیغمبرش را از طرفداری آنها نهی فرموده هر چند ظاهرا از مسلمان ها باشند.
عاقبت خیانت کار: در تفسیر المیزان نقل کرده که سرانجام کار بشر، این شد که از پذیرفتن توبه ای که خداوند به او عرضه داشته بود، امتناع کرد و به طرف مشرکین، به مکه رفت و در آن جا به قصد دزدی، خانه ای را سوراخ نمود و خدا خانه را بر سرش خراب کرده و او را کشت. و به راستی برای این نوع بهتان، سببی جز بی ایمانی و شقاوت و رذالت و بی باکی و هتاکی و بی حیائی، چیز دیگر نیست. و علاج آن منحصر در تحصیل ایمان و تقویت آن و تفکر در آثار و خیمه دنیوی و عقوبت های اخروی متربت بر آن است.
سوء ظن: قسم دیگر از بهتان که ندانسته چیزی را به کسی ببندد، پس سبب آن غالبا سوءظن است یعنی چیزی را که از کسی دیده یا شنیده، حمل بر فساد کند و گمان خود را پیروی نماید و به احتمال صحیح و جهت صلاح در آن کار اعتنائی نکند. لذا در قرآن مجید و اخبار کثیره، مسلمانان را از بدگمانی به دیگران سخت نهی فرموده، و امر فرموده اند که عمل مسلمان را باید حمل به صحت کرد، و برای مزید اطلاع به پاره ای از آیات و روایات وارده در مقام اشاره می شود..
بعضی از گمان ها گناه است: در سوره حجرات / آیه 12 می فرماید: ای کسانی که به خدا ایمان آوردید، دور شوید و واگذارید بسیاری از گمان ها را (که آن گمان بد درباره برادر مومن است) جز این نیست که بعضی از گمان ها گناه است، و تجسس نکنید چیزهائی را که از عیوب مردم بر شما مخفی است.». و خلاصه آیه شریفه نهی از پیروی کردن از گمان بد است در حق برادر مومن. در سوره بنی اسرائیل / آیه36 می فرماید: «پیروی نکن آنچه را که علم به آن نداری به درستی که گوش و چشم و دل، همه مورد پرسش واقع خواهند گردید.»
حمل بر بهتر باید کرد: حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «کار برادر دینی خود را حمل بر بهترین وجه مقرر دار، تا آنکه دلیلی به دستت بیاید که بر تو غالب شود راه توجیه ( و حمل به صحت) را بر تو ببندد. و به هیچ سخنی که از برادرت برآید، بدگمان مباش تا محمل خوبی می توانی برای آن بیابی.»
علامه مجلسی علیه الرحمه در شرح این حدیث می فرماید: یعنی هر گفتار و کرداری که از برادرت سر زد، آن را بر وجه بهتر حمل کن، گرچه به ظاهر خوب نباشد و از آن بازرسی نکن تا دلیل قطعی و مانع تأویل به دستت بیاید، زیرا چه بسا گمان، خطا باشد و وارسی هم قدغن است چنانچه خداوند فرموده "ولاتجسوا". این حدیث در نهج البلاغه از آن حضرت نقل شده و حاصلش این است که هرگاه کلمه ای که دو توجیه و معنا دارد، از مومنی صادر شود، بر تو لازم است آن را به خوبی تفسیر کنی گرچه معنی محازی باشد یا به کنایه و توریه بر آن دلالت کند و قرینه ای هم نباشد. خصوصا اگر خودش مدعی شود که همان معنای صحیح و نیک را قصد کرده است. وقتی حجاج لعین، قبعثری را تهدید کرد و گفت: لا حملنک علی الادهم، یعنی البته تو را بر ادهم ( قید و زنجیر) حمل خواهم کرد، قبعثری گفت: مثل الامیر یحمل علی الادهم والاشهب، یعنی مثل امیر هم باید بر ادهم، (اسب سیاه رنگ که بهترین اقسام اسب است) سوار کند. حجاج گفت: اردت الحدید یعنی مقصودم از ادهم، آهن بود نه اسب، قبعثری گفت لان یکون حدیدا خیرمن ان یکون بلیدا، یعنی اسب تندبین و تیز هوش بهتر از کودن است. پایان نقل از مجلسی. در این حکایت، چنانچه ملاحظه می فرمائید قبعثری، وعید و تهدید حجاج را حمل بر وعده و لطف نموده و کلمه ادهم و حدید را که ظاهر در معنی قید و آهن است بر معنی مجازی آنها که اسب و نیز هوشی است حمل نموده است. و باید این رویه در تمام اقوال و افعال مسلمانان رعایت شود و تا بشود حمل به صحت و خوبی کرد، هیچ گاه نباید بر فساد و بدی نمود.
شهید ثانی علیه الرحمه در کشف الربیه می فرماید: چنانچه بدگوئی درباره مومن و زبان درازی به بدگوئی مومن حرام است، همچنین بدگمانی و حدیث نفس به آن نیز حرام می باشد. مقصود از بدگمانی حرام این است که، پیش خود او را بدون دلیل قطعی بد بدانی اما مجرد خطور و گذشتن بدل، چون اختیاری نیست حرام نیست و از آن عفو شده است.
(در حدیث شریف نبوی مشهور به حدیث رفع) خدا فرموده است: از بسیاری گمان ها دوری کنید به راستی برخی گمان ها گناه است، و نباید درباره دیگری معتقد به بدی باشی، مگر آنکه به طور عیان بدی او بر تو کشف شود و قابل تأویل نباشد. و چیزی که بر تو کشف نشده و به دلت جایگزین شود پس شیطان آن گمان بد را به دلت انداخته و باید او را تکذیب کنی که فاسق ترین فاسق است. و از اینجا است که در شرع رسیده، هرگاه از دهان کسی بوی شراب استشمام کردی نباید بگوئی فلانی شراب خورده است و نمی شود او را حد زد، زیرا محتمل است که مضمضه کرده و آن را از دهان ریخته است. یا اینکه دیگری او را به زور آن را در دهنش ریخته و یا اینکه از روی اشتباه یعنی به خیال اینکه آب است آشامیده، و نظیر این احتمالات که امری ممکن است. بنابراین جایز نیست. بدگمانی به مسلمان.
و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ریختن خون مسلمان و بردن مالش و بد گمانی به او حرام است.» تا آنکه می فرماید: «آنچه به دل وارد می شود از بدگمانی به مسلمانی، هرگاه ندانی که آیا مجرد خطور و گذشتن بدل و بی اختیاری است تا مورد عفو باشد یا اینکه سوء ظن و جای گرفتن در دل است، تا اختیاری و مورد عقوبت باشد. پس هرگاه حالت نسبت به آن مسلمان تغییر کرد و از او بد دل شدی و بر تو گران شد و در رعایت احترامش سست شدی و در اهتمام به حالش غمگین شدی، در گرفتاریش، مانند پیش از این خیال نباشی نشانه سوء ظن حرام و عقد قلب بر آن است.»
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «هرگاه مومن به سوءظن به مسلمانی مبتلا شود، برایش راه فرار از آن است به اینکه آن را در دلش جای ندهد و آن را پیروی نکند»، یعنی در گفتار و کردارش مطابق سوءظن با او عمل نکند، بلکه سزاوار است برای غالب شدن بر شیطان پس از آن خیال شیطانی با آن مسلمان، سلوکش بهتر شود و به کوری چشم شیطان، احترام و سایر حقوقش را بیشتر ملاحظه کند. ( تا آخر آنچه در کشف الربیه بیان می فرماید).