آفرینش این جهان سراسر شگفتی و علم است و انسان جز بهزه ناچیزی از آگاهی از چیزی برخوردار نیست و قرآن در موارد متعددی به محدویت علم و دانش آدمی اشاره کرده است. آیاتی از قرآن پیرامون دانش محدود بشری را مورد بررسی قرار می دهیم:
1- « و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا» (سوره اسراه/ آیه 85)
2- «و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت» (سوره لقمان/ آیه 34)
3- «و إن من شئء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم» (سوره اسراء / آیه 44)
5- «و عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هور شر لکم و الله یعلم و انتم ل تعلمون» (سوره بقره/آیه 216)
6- «لا تدری لعل الله یحدث بعد ذلک امرا» (سوره طلاق/ آیه 1)
7- « قل لا املک لنفسی نفعا و لا ضرا الا ماشاء ولو کنت اعلم الغیب لا استکثرت من الخیر و ما مسنی السوء» (سوره اعراف/ آیه 188)
8- «آبائکم و ابنائکم لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعا» (سوره نساء / آیه 11)
9- «و لو ان ما فی الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت کلمات الله ان عزیز حکیم» (سوره لقمان / آیه 27)
ترجمه:
1- «از تو درباره «روح» سوال می کنند، بگو «روح» از فرمان پروردگار من است، و از دانش جز اندکی به شما داده نشده است.»
2- «هیچکس نمی داند فردا چه می کند؟و هیچکس نمی داند در چه سرزمینی می میرد؟!»
3- «هر موجودی تسبیح و حمد او می گوید، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید».
4- «چه بسا از چیزی اکراه دارید که «خیر» شما در آن است، و یا چیزی را دوست دارید که «شر» شما در آن است، خدا می داند و شما نمی دانید!»
5- «آفرینش آسمانها و زمین، از آفرینش انسانها مهمتر است، ولی اکثر مردم نمی دانند.»
6- «تو نمی دانی شاید خداوند بعد از این، وضع تازه ( وسیله اصلاحی برای زنان مطلقه ) فراهم کند.»
7- «بگو من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد ( و از غیب و اسرار نهان نیز با خبر نیستم مگر آنچه را خدا بخواهد) و اگر از غیب با خبر بودم، منافع فراوانی برای خود فراهم می ساختم و هیچ بدی( و زیانی) به من نمی رسید.»
8- «شما نمی دانید پدران و مادران و فرزندانتان کدامیک برای شما سودمندترند؟»
9- «اگر آنچه روی زمین از درختان است قلم شوند، و دریا مرکب گردد، و هفت دریا به آن افزوده شود، اینها همه تمام می وند اما کلمات خدا پایان نمی گیرد، خداوند عزیز و حکیم است.»
شرح مفردات
«روح» به طوری که در «مقاییس اللغه» آمده است در اصل از ماده «ریح» به معنی «باد» است، و به «تنفس» و «دمیدن» نیز اطلاق شده، و از آنجا که رابطه نزدیکی میان نفس کشیدن و بقاء حیات و جان انسان است روح به معنی جان و حیات، و سپس به حقیقت مجردی که بقاء حیات با آن است اطلاق شده. «روح» (بر وزن لوح) به معنی نسیم خنک و همچنین مهربانی و رحمت آمده، و «رائحه» به معنی بو و «مروحه» به معنی بادزن همه از این ریشه است. «تفقهون» از ماده «فقه» به طوری که در «لسان العرب» آمده به معنی آگاهی بر چیزی و فهمیدن آن است، ولی به طور خاص به علم دین (یا علم احکام) اطلاق می شود، و این به خاطر اهمیت و شرافت آن است. «راغب» در «مفردات» می گوید: «فقه به معنی آگاهی بر چیز پنهان به وسیله آگاهی از امر ظاهر و آشکار است» بنابراین مفهوم آن اخص از مفهوم علم است. «غیب» به طوری که «ابن منظور» در «لسان العرب» آورده در اصل به معنی «شک» است و به هر چیزی که از انسان پنهان باشد نیز اطلاق می شود (شاید به خاطر اینکه اشیاء پنهان بیشتر مورد شک واقع می شوند). «راغب» در تفسیر «یومنون بالغیب» می گوید: غیب چیزی است که از دایره حس بیرون است و از دسترس عقل ابتدائی نیز خارج می باشد، و به وسیله اخبار انبیاء شناخته می شود. «نفدت» از ماده «نفد» (بر وزن حسد) و «نفاد» به طوری که از لسان العرب و مفردات استفاده می شود به معنی فنا و نابودی است، و «منافد» به کسی گفته می شود که در استدلال فوق العاده قوی است به طوری که طرف را کاملا محکوم می کند. «انفاد» به معنی خشک شدن آب چاه نیز آمده است.
تفسیر و جمع بندی
جمعی از مشرکان یا اهل کتاب پیوسته از پیامبر اکرم (ص) درباره «روح» سوال می کردند. طبق «آیه نخست» پیغمبر (ص) مأمور می شود که به آنها بگوید «روح» از فرمان پروردگار من است، و سپس اضافه کند که بهره شما از علم بسیار کم است، لذا توانائی درک حقیقت «روح» را ندارید. این اشاره روشنی به محدودیت علم بشر می باشد، چرا که روح ( بنابر اینکه منظور از آن در آیه فوق روح انسانی باشد) از همه چیز به انسان نزدیکتر است، هنگامی که انسان نتواند گوهر روح خویش را بشناسد و تنها اطلاعش از آن یک اطلاع سطحی و اجمالی باشد، چه انتظاری درباره سایر واقعیتهای جهان می تواند داشته باشد.
دومین آیه که آخرین آیه سوره لقمان است، از علومی که خاص خداوند می باشد پرده بر می دارد و در آن، اشاره به پنج علم شده: قیام قیامت، نزول باران، جنین هائی که در رحم مادرانند، حوادث آینده مربوط به اعمال آدمی، و سرزمین مرگ هرکس. که در بعضی از روایات اسلامی نیز به عنوان «مفاتیح خمسه غیب» که جز خدا کسی نمی داند، از آنها یاد شده است. ممکن است انسان از روی قرائن، کلیاتی درباره این امور بداند، ولی جزئیات هیچیک از این امور پنجگانه، بر احدی روشن نیست، مثلا هیچکس نمی داند جنینی که در شکم مادر است دارای چه استعدادهای جسمانی، و کیفیات روحی و زشتی و زیبائی، و انواع بیماریها و یا سلامت کامل است، حتی هیچکس از جنسیت آن ( مذکر و مونث بودن ) در بسیاری از مراحل با خبر نیست. قرآن در این آیه می گوید ای انسان تو حتی خبر از فردای خود، و سرزمینی که عمرت در آن پایان می گیرد، نداری، چگونه می توانی انتظار داشته باشی از تمام عالم هستی آگاه گردی؟! به همین دلیل علم تو محدود است.
در آیه سوم، سخن از تسبیح و حمد عمومی موجودات است که همگی با زبان حال و با نظم شگرف و عجیبی که بر آنها حکمفرما است، حمد و ثنای حق می گویند و به پاکی او از هر عیب و نقصان گواهی می دهند، و با زبان بی زبانی، عالم را از غلغله تسبیح خود پر کرده اند. و یا اینکه زبان قالی دارند، علاوه بر زبان حال، و هر ذره ای از موجودات این جهان بدون استثناء به سهم خود، دارای عقل و عرفان و شعوری است، و آگاهانه «حمد» و «تسبیح» خدا می گوید، که شرح این دو نظر را در تفسیر نمونه داده ایم. ولی به هرحال ما نه توانائی داریم که زبان حال آنها را بفهمیم، چون از همه اسرار جهان و نظامات حاکم بر موجودات عالم باخبر نیستیم، و نه زبان قال آنها را که تکلیفش روشن است. به این ترتیب جهان پر از غلغله و شور و نوا است و ما از آن بی خبر، و این خود دلیل روشنی است بر محدودیت علم و دانش ما.
چهارمین آیه، سخن از «جهاد» می گوید برای کسانی که از آن «اکراه» داشتند، می گوید، شما حتی «خیر» و «شر» خود را به خوبی درک نمی کنید، به همین دلیل گاهی با منافع خود در ستیزید، و گاه به سوی زیانهای خود با عشق و علاقه می دوید، این دلیل روشنی بر محدویت علم شما است که حتی گاهی سود و زیان خود را تشخیص نمی دهید، ولی خداوند بزرگ از آن آگاه است و از طریق وحی که یکی از منابع مهم شناخت است، تمام اموری را که با سود و زیان شما در ارتباط می باشد برای شما روشن ساخته است.
در آیه پنجم ضمن اشاره به عظمت آفرینش آسمانها و زمین، و بیان این واقعیت که آفرینش آنها از آفرینش انسان نیز بزرگتر و پراهمیت تر است، به عدم آگاهی اکثریت مردم از این مسأله اشاره می کند، و این در زمانی بود که معلومات انسانها عموما، و محیط جزیره عربستان خصوصا، درباره آفرینش آسمانها بسیار محدود بود، و شاید ستارگان را میخهای نقره ای بر سقف آسمان می پنداشتند و امروز نیز با تمام اطلاعاتی که ما درباره خلقت آسمانها داریم باز معلومات ما در این زمینه محدود است.
و در آیه ششم بعد از آنکه به مسأله طلاق و عده، و لزوم باقی ماندن زنان مطلقه در مدت عده رجعی در خانه شوهرانشان، می فرماید: «تو نمی دانی» شاید خداوند بعد از این وضع تازه ای برای آنها فراهم سازد، و گذراندن دوران عده، مخصوصا در کنار شوهران سابق، سبب تجدید نظر و آشتی کردن و بازگشت به دوران زناشوئی گردد. جالب اینکه مخاطب در این خطاب شخص پیغمبر اکرم (ص) است، وقتی او مخاطب به چنین خطابی باشد حال بقیه پیدا است، و دلیلی است بر محدودیت علم بشر تا آنجا که مسائل مربوط به زندگی فردای خود را نیز نمی تواند پیش بینی کند.
در هفتمین آیه پیغمبر اکرم (ص) دستور می دهد که بگوید: من مالک سود و زیانی از خود نیستم، و اعتراف کند که من علم غیب ندارم (جز آنچه خدا به من بیاموزد) که اگر علم غیب می داشتم هیچ مشکلی در زندگی برای من پیش نمی آمد. این سخن را هنگامی فرمود که اهل مکه گفتند تو اگر با خدا ارتباط داری چرا از گرانی و ارزانی اجناس در آینده با خبر نمی شوی، یا از خشکسالی و پر آبی مناطق مختلف، تا از این طریق بتوانی سود فراوانی ببری؟! او در جواب فرمود عالم الغیب خدا است، او است که علمش بی پایان و ذاتی است. هنگامیکه پیامبر با آن علم عظمیش که خداوند درباره او می فرماید: «وعلمک مالم تکن تعلم» (سوره نساء /آیه 113) چنین اعترافی کند و بگوید من از غیب (آنچه از دایره حس بیرون است) چیزی نمی دانم ( جز آنچه را خدا به من بیاموزد) وضع دانش دیگران روشن می شود.
و در آیه هشتم بعد از آنکه دستوراتی در زمینه ارث اولاد، و پدر و مادر در شرائط مختلف بیان می کند، می گوید: حتی شما نمی دانید که پدران و مادران و فرزندانتان کدامیک برای شما مفید ترند؟ و کدامیک استحقاق بیشتری در اموال شما دارند؟ تا سهم بیشتری برای آنها قائل شوید. آری شما از مصالح خویش به خوبی آگاه نیستند، و به همین دلیل نمی توانید قوانین دقیق و شایسته در زمینه ارث و غیر آن برای خود تنظیم کنید، قانونگذار شما باید خدائی باشد که از اسرار تمام هستی شما آگاه است. آری محدودیت علم انسان تا این حد است حتی قادر نیست قوانینی که دقیقا حافظ منافع او است برای خود وضع کند، و لذا قانونهای بشری –به خاطر کمبودهائی که در عمل از آنها ظاهر می شود- پیوسته درحال تغییر است، وقتی علم انسان درباره سرنوشت خودش چنین باشد سرنوشت به سایر موجودات عالم معلوم است چگونه خواهد بود؟
و بالاخره نهمین و آخرین آیه مورد بحث از علم بی پایان خدا سخن می گوید، و مسأله بی نهایت را که تصورش برای بزرگترین دانشمندان نیز مشکل است با بیان زیبا و شیرین چنان ترسیم می کند که حتی افراد کم سواد و بی سواد هم به عمق آن می رسند، می گوید: اگر همه درختان روی زمین در تمامی باغها و جنگلها که بالغ بر میلیاردها درخت می شود قلم گردد ( و گاه از هر درختی میلیونها یا میلیاردها قلم می توان تهیه کرد) و اگر تمام دریاها و اقیانوسها مرکب و جوهر برای نوشتن باشند ( با توجه به اینکه یک استخر کوچک میلیونها دوات را پر می کند) و بعد تمام نویسندگان جهان اعم از فرشتگان و لشکر جن و انس بخواهند با آن قلمها و این مرکبها، کلمات و علوم الهی را بنویسند قادر نخواهند بود، همه این قلمها فرسوده و تمام می شود، و مرکبها پایان می گیرد اما هنوز علوم الهی و کلمات او نوشته نشده و آغاز دفتر است. این از یکسو، از سوی دیگر می دانیم که منظور از «کلمات خداوند» همین موجودات عالم هستی است، بنابراین آیه فوق دلیل روشنی بر وسعت بی حساب جهان و محدودیت علم و دانش در برابر آن است.
نتیجه بحث
از مجموع آیات فوق به خوبی نتیجه گیری می شود که معرفت و شناخت انسان هرچند در حد ذات خود زیاد باشد، و علوم و دانشهای بشر روز به روز گسترده شود، دنیا پر از مدرسه و دانشگاه و کتابخانه و مراکز تحقیقات گردد، باز حجم این معلومات نسبت به مجهولات قطره ای در برابر دریا است. جائی که انسان خیر و شر خود را نمی داند، و از سود و زیان خود آگاه نیست، جائی که جوهر روح خویش را که از همه چیز به او نزدیکتر است هنوز نشناخته، جائی که از حوادث فردا و لحظه مرگ خود بی خبر است، چگونه می توان انتظار داشت که از حوادثی که در کهکشانهای دور دست و این عالم گسترده بی انتها می گذرد آگاه باشد. بدون شک اینها به خاطر آن نیست که انسان از معرفت و شناخت عاجز است، بلکه به خاطر وسعت عالم هستی است، و شاید بسیاری از کسانی که منکر شناخت شده اند این محدودیت علم بشر و آلودگی بعضی از علومش را با خطاها با اصل مسأله شناخت اشتباه کرده اند. به هرحال قرآن مجید همانگونه که راه و معرفت را به روی همگان باز می شمرد و با تأکید هرچه بیشتر انسانها را به آن دعوت می کند، علم بشر را محدود می خواند، محدودیتی که او را وادار به اعتراف به عظمت این جهان و خدای آن و نیاز به پیغمبران و صاحبان وحی می کند. این سخن را به جمله پرمحتوائی از دعای معروف امام حسین(ع) در روز عرفه پایان می دهیم، آنجا که عرض می کند: "الهی انا الفقیر فی غنای، فمیف لا اکون فقیرا فی فقری، الهی انا الجاهل فی علمی، فکیف لا اکون جهولا فی جهلی"، «خداوندا ! من در عین بی نیازیم سر تا پا فقر و نیازم، چگونه در حالت فقر فقیر نباشم؟! خداوندا ! من در عین علم و دانشم جاهلم پس چگونه در جهلم جاهل و نادان نباشم؟!