آگاهیهای برخاسته از فطرت و وجدان شاخه های مختلفی دارد که عمده آن چهار شاخه زیر است:
1- درک حسن و قبح و زیبائیها و زشتیهای اخلاقی که گاه از آن به «وجدان اخلاقی» تعبیر می شود، به این معنی که انسان بدون نیاز به معلم و استاد بسیاری از صفات را جزء صفات نیک می شمرد، مانند «نیکوکاری» و «احسان» و «عدل و داد» و «شجاعت» و «ایثار» و «عفو» و «راستگوئی» و «امانت» و مانند اینها. و در مقابل صفاتی را با همان الهام وجدانی و درونی، جزء رذائل و قبایح می شمرد، مانند «ظلم و بیدادگری» و «بخل» و «حسد» و «کینه توزی» و «دروغ» و «خیانت» و امثال آن. (سوره شمس /آیه 8) آیه «فالهمها فجورها» اشاره به این قسمت می کند.
2- درک بدیهیات عقلی که پایه استدلالهای نظری است، و بدون آن اقامه هیچ دلیل و برهان برای هیچ موضوعی امکان پذیر نیست. توضیح اینکه در علم ریاضی یک سلسله قضایای بدیهی است که تمام استدلالهای ریاضی بالاخره به آن منتهی می گردد، و جنبه وجدانی دارد، مانند اینکه کل از جزء بزرگتر است، دو شی مساوی با یک شی با یکدیگر مساوی هستند، یا اگر از دو چیز مساوی مقداری مساوی کم کنیم یا مقداری مساوی بر هر کدام بیفزائیم نتیجه باز متساوی است و امثال اینها. همچنین در استدلالات عقلی و فلسفی بدون استفاده از چنین اصول مسلم و بدیهی پای همه استدلالات لنگ است، مانند محال بودن اجتماع ضدین و نقیضین و...قرآن گاه از همین اصول بدیهی برای اثبات مسائل مهمی کمک می گیرد، مثلا می گوید: "قل هل یستوی الذین یعلنون و الذین لایعلمون"، «بگو: آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند مساویند»؟ (سوره زمر/ آیه 9) و در جای دیگر می فرماید "قل هل یستوی الاعمی و البصیر ام هل تستوی الظلمات و النور"، «بگو آیا نابینا و بینا یکسانند؟ یا ظلمات و نور برابرند»؟! (سوره رعد /آیه 16).
3- فطرت مذهبی یعنی او یک سلسله مسائل عقیدتی را بدون نیاز به معلم و استاد می داند، از جمله مسأله خداشناسی و معاد، و قسمتهای دیگری از مفاهیم عقیدتی، آیه «فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین» (سوره عنکبوت/ آیه 65) و مانند آن اشاره به همین است. به همین دلیل ایمان به یک مبدأ مقدس در تمام دوران تاریخ بشر وجود داشته، و حتی نشانه هائی در دست است که در دورانهائی قبل از تاریخ نیز اعتقاد به این مبدأ در میان انسانها موجود بوده است، امکان ندارد چیزی بدون داشتن یک ریشه فطری از این گستردگی و دوام عجیب برخوردار باشد.
4- محکمه وجدان- در درون وجود انسان دادگاهی عجیب مستقر است که می توان آن را «قیامت صغری» نامید، دادگاهی که انسان را در مقابل اعمالش محاکمه می کند، در برابر خوبیها تشویق، و در برابر بدیها مجازات می نماید، این تشویق و مجازات را همه ما- البته با تفاوتهائی – در درون جان خود می یابیم، گاه می گوئیم وجدانمان از این کار راضی است، و گاه می گوئیم وجدان ما شدیدا ناراحت است، تا آنجا که گاهی خواب و استراحت را از انسان می گیرد، و حتی اگر شدید باشد سر از عواقب دردناکی مانند خودکشی و انتحار و جنون و بیماریهای روانی در می آورد. آیه «فرجعوا الی انفسهم» (سوره انبیاء / آیه 64) اشاره به این معنی است.