یکی از وظایف حتمی مسلمانان، قتال با مشرکان است؛ حالا آنان مهاجم علنی باشند و یا توطئه ی مخفیانه داشته باشند و یا حتی اصلا مهاجم نباشند، بلکه در یک گوشه ی دنیا، زندگی آرام مشرکانه داشته باشند، باز مسلمانان موظفند به سراغ آنها بروند و آنها را به توحید دعوت کنند و اگر در برابرشان مقاومت کردند، با آنها به مقاتله برخیزند؛ مثل یک هیأت پزشکی که به جایی اعزام می شوند تا مثلا میکروب بیماری وبا را از بین ببرند، اگر آنها مقاومت کردند و مانع کار پزشکان شدند، ناچار اینان باید آن بیماران مبتلا به وبا را نابود کنند تا آن بیماری مسری به سایر مناطق سرایت نکنند و هزاران نفر را مبتلا نسازد.
بهانه جویی های مسلمانان سست ایمان!
قتال و جنگیدن طبعا برای بشر خوشایند نیست و از طرفی مسلمان هم که همه در یک ردیف نیستند، مراتب ایمانشان قوی و ضعیف دارد؛ بعضی هستند که مایل به قتال نیستند و احیانا برای فرار از جنگ عذر تراشی و بهانه جویی می کنند مثلا می گویند انسان کشی مطلوب نیست؛ و یا می گویند موازنه ی قوا با دشمن برقرار نیست، آنها قوی تر و مجهزترند، و گاهی هم مقدسی شان گل می کند و می گویند ما با آنها پیمان بسته ایم و پیمان شکنی جایز نیست! گویی از خدا و رسول هم مسلمان ترند!
بهانه ی اول
قرآن کریم همه ی این بهانه گیری ها را تخطئه می کند؛ اینکه شما می گویید انسان کشی مطلوب نیست، درست است، اما مگر هر موجود دوپایی انسان است؟ بسیاری از اینها که روی دو پا راه می روند از هر جانوری، پست تر و زیانبارترند. تمام حیوانات دارای هویت مشخصی هستند.
جز انسان! گوسفند همیشه گوسفند است، هیچ وقت گرگ نمی شود، گرگ هم همیشه گرگ است و هیچگاه گوسفنده نمی شود، ولی این موجود دو پا عجیب است، ممکن است گوسفند بشود و یا ممکن است گرگ بشود! و حتی از هر حیوانی پست تر و زیان بخش تر شود.
"اناخلقنا الانسان من نطفه امنشاج"(انسان /2)، «ما انسان را از نطفه ی مختلط از استعدادهای گوناگون آفریدم». یعنی او می تواند خود را به صور گوناگون بسازد. خدا گوسفند را گوسفند آفریده است و گرگ را هم گرگ؛ اما انسان را نطفه ی امشاج با استعدادهای گوناگون آفریده است و قدرت ساختن خود را هم به او داده است که می تواند خود را گوسفند، گرگ، خرس، خوک، و یا فرشته بسازد و حتی از فرشته هم بالاتر برود؛ صعود به اعلا علیین کند، و یا سقوط به اسفل سافلین نماید؛ توانایی هر دو سیر را به او داده است. پس اگر گفته ایم ابوجهل ها و ابوسفیان ها را که مشرکند بکشند، آیا شما فکر می کنید که انسان هایی را کشته اید؟ نه، بلکه شما موجوداتی پست تر و زیانبارتر از جانوران را کشته اید. قرآن کریم می فرماید: "ان شر الدواب عند الله الذین کفروا فهم لا یومنون"(انفال/55)، «به راستی که بدترین جنبدگان در نزد خدا کافرانند که هیچگاه ایمان نمی آورند».
بهانه ی دوم
شما می گویید موازنه ی قوا برقرار نیست و دشمن قوی تر است؟ اما ما می گوییم شما موضوع حمایت خدا و معیت او را به حساب نمی آورید، آنجا که می فرماید: «یا ایها النبی حرض المومنین علی القتال ان یکن منک عشرون صابرون یغلبوا ماتین و ان یکن منکم ماه یغلبوا الفا من الذین کفروا..» ( انفال/65)، «ای پیامبر، مومنان را بر قتال تحریض کن؛ اگر بیست نفر از شما صابر و ثابت باشند، بر دویست نفر غالب می شوند، و صد نفر از شما بر هزار نفر از کافران پیروز می گردند».
من که خالق شما هستم به شما دستور می دهم کارتان نباشد که موازنه ی قوا برقرار هست یا نیست، وقتی من با شما باشم، به هرحال، شما پیروز خواهید بود. "کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله و الله مع الصابرین"(بقره/249)، «چه بسیار گروه های اندک که به اذن خدا بر گروه های اکثر غالب شدند و خدا با صابران است».
شما که به این آیه معتقدید: "قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین"(توبه /52) یعنی شما به هرحال پیروز هستید، چه کشته بشوید و چه بکشید؛ فرقی نمی کند. اگر کشته شدید به سعادت ابدی رسیده اید و اگر کشتید، اعلای کلمه ی توحید کرده اید. پس برقراری موازنه ی قوا، در اقدام به قتال ملاک نیست؛ دستور خدا ملاک است، وقتی صادر شد شما وظیفه ای اجرا دارید، حالا چه کم هستید چه زیاد.
بهانه سوم
"الا تقتلون قوما نکثو ایمنهم و هموا باخراج الرسول و هم بدء و کم اول مره اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان کنتم مومنین" (توبه /13)، اما اینکه می گویید ما با آنان پیمان بسته ایم و پیمان شکنی گناه است، ما پیمان شکن نیستیم، ما در مقابل قومی که به پیمان خود وفادار باشند وفاداریم. اگر آنها پیمان شکستند. ما هم به حکم عقل و شرع لغو پیمان را اعلام می کنیم.
"الا تقاتلون قوما نکثو ایمتنهم"، «آیا شما با مردمی که پیمان خود را شکسته اند نمی جنگید»؟
"و هموا باخراج الرسول"، «همانها هستند که تصمیم به بیرون کردن رسول از میان خود داشتند و سرانجام بیرون کردند»
آیا مردمی که چراغ روشنی بخش خود را خاموش می کنند تا در تاریکی بمانند احترامی دارند؟ آیا بیمارانی که طبیب شفابخش خود را از میان خود برانند و با بیماری بسازند ارزشی دارند؟
"و هم بدء و کم اول مره"، «آنها قدم اول را برای پیمان شکنی برداشتند».
"اتخشونهم"، «حالا شما از آنها می ترسید»؟!
"فالله احق ان تخشوه ان کنتم مومنین"، «اگر شما مومن هستید خدا سزاوارتر است که از او بترسید و از فرمان او سرپیچی نکنید».
این بهانه ها، ناشی از ترس و بی ایمانی
نافرمانی اوست که برای شما گران تمام می شود و بدبختی دنیا و آخرت را بدنبال می آورد. نارضایی دیگران چه ضرری به حال شما می تواند داشته باشد؟ جمله ی "ان کنتم مومنین" در آخر آیه، اشاره به این دارد که ایمان شما در حد کمال نیست. اگر شما ایمان محکم داشتید، اینگونه سست نبودید و این سخنان را نمی گفتید و ترسی از آنها نداشتید. اینکه از آنها می ترسید برای این است که امکانات آنها را به حساب می آورید، ثروت آنها را، قدرت آنها را، فرهنگ آنها را، و دیگر امتیازات آنها را به نظر می آورید، اما خدا را به حساب نمی آورید، و این نشانه ی این است که مومن نیستید. اگر به معنای واقعی مومن بودید، خشیت شما تنها از خدا بود نه از دیگران، بعد هم در دو آیه بعد دستور قاطع صادر می کند که "گقاتلوهم"، «با آنها بجنگید»، "یعذبهم الله بایدیکم" «خدا می خواهد به دست شما آنها را عذاب کند»، شما را وسیله قرار داده است که عذابش به آنها برسد، "ویخزهم"، «خوارشان می کند»، "وینصرکم علیهم"، «و شما را بر آنها پیروز می سازد»، "ویشف صدور قوم مومنین"، «دل انسان های با ایمانی را که به خاطر اسلام و رسول خدا می تپد، شفا می بخشد»، "و یذهب غیظ قلوبهم"، «و خشم دلشان را فرو می نشاند» آن خشمی که به خاطر اسلام و به خاطر عزیزان از دست رفته در دلشان بود، فرو می نشیند. هم دل ها شفا می یابند و هم آتش خشم ها فرو می نشیند. "ویتوب الله علی من یشاء"، در عین حال خدا در توبه را باز گذاشته است، آنها هم اگر برگردند و توبه کنند می پذیرد: "و الله علیم حکیم"، خدا علیم و از نیت ها آگاه است و می داند چه کسی توبه ی درست دارد و چه کسی ندارد و او حکیم است؛ یعنی دستوراتش براساس مصلحت و حکمت است و کاملا تشخیص می دهد که در چه شرایطی باید صلح باشد و در چه شرایطی جنگ.