آنگونه که در میان اهل سنت نوشتن «عقیده نامه» یک سنت بوده، در شیعه دوازده امامی هم چنین عقیده نامه هایی از دوره های پیشین تا زمان حاضر تألیف یافته است. پیشتر از برخی از این عقیده نامه ها نام برده شد. یکی از کهنترین رساله ها درباره باورهای شیعه رساله الاعتقادات شیخ صدوق است که آن را به لحاظ گردآوری حجم و نوع کار می توان با الابانه واللمع اشعری مقایسه کرد و یکی از مختصرترین آنها نیز الاعتقادات شیخ طوسی است که می توان آن را با الفقه الاکبر ابوحنیفه یا العقیده النسفیه سنجید. پاره ای از منابع نیز شکل مفصلتری دارند و از آن جمله می توان از الذخیره سید مرتضی با سبکی معتزلی و تجرید الاعتقاد خواجه و شرح التجرید علامه حلی با سبک و سیاقی مستقل یاد کرد. برپایه آنچه در این منابع آمده کلیات اندیشه شیعی صرف نظر از مفردات ویژه شیعه دوازده امامی، ساختار و درو نمایه ای نزدیک به عقاید دیگر مسلمانان دارد، با این تفاوت که دارای رویکردی عقلگراست و بر پنج اصل- البته متفاوت با اصول خمسه معتزله سامان یافته است که عبارتند از توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد. شیخ طوسی این پنج اصل را چنین بیان می دارد: «اگر کسی از تو بپرسد ایمان چیست، بگو ایمان عبارت است از باور داشتن خدا و پیامبر و آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام آورده اند، و این باور، همه باید به استناد دلیل باشد، نه تقلید. این ]ایمان [بر پنج رکن مشتمل است و هرکه آنها را بداند مومن است و هر که نسبت به آنها جاهل باشد کافر. آنها عبارتند از: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد. اما تعر یف توحید عبارت است از اثبات صانعی واحد که ایجاد کننده عالم است و نفی هرچه جز اوست. عدل عبارت است از پیراسته دانستن ذات باری از انجام قبیح و اخلال نسبت به واجب. نبوت عبارت است از خبرهایی که از جانب خداوند و بدون وساطت کسی از انسانها ]به پیامبر[ رسیده و تنها واسطه آن فرشته ای از فرشتگان یعنی جبرئیل بوده است. امامت عبارت است از ریاستی عمومی برای شخصی از اشخاص در امور دین و دنیا. این شخص نیز علی بن ابی طالب علیه السلام است که به تصریح پیامبراکرم صلی الله علیه و آله معصوم است. معاد هم عبارت است از اعاده اجسام بر همان حالتی که پیشتر داشته اند. اما در برخی از منابع مسأله عدل در توحید گنجانده شده و اصل چهارم به «عمل» به ارکان اسلام یعنی نماز، روزه، زکات، حج و جهاد اختصاص یافته و پنجمین رکن هم امامت دانسته شده است. در این گزارش در اصل چهارم موضع شیعه در مسأله ایمان و پیوند آن با عمل روشن می شود و برپایه آن شیعه در جایگاهی رویاروی مرجئه قرار می گیرد. در این بسته بندی آنچه شیعه را از دیگران متمایز ساخته تنها عقیده به امامت است. صرف نظر از این تفاوت دیدگاه که تفاوتی چندان ماهوی نیست، به دیدگاه شیعه در هریک از اصول پنجگانه بر تقریری که نزد متقدمان بوده است می پردازیم:
1- اصول توحید: از دیدگاه امامیه خداوند یگانه ای است یکتا، بی همتا، بی همانند، قدیم ازلی، سمیع، بصیر، علیم، حکیم، حی، قیوم، عزیز، قدوس، قادر و غنی. او را نه می توان به جوهری وصف کرد نه به جسمی، نه صورتی، نه عرضی، نه خطی، نه سطحی، نه سنگینی و سبکی ای، نه حرکتی و سکونی و نه مکانی و نه زمانی. در دیدگاه امامیه بسان آنچه برخی از اشاعره هم آورده اند خداوند شیئی است اما نه چون دیگر اشیاء و هرچند صفاتی قدیم دارد، اما صفات او را نتوان با آنچه برای آفریدگان آورده شده قیاس کرد. به دیگر سخن، شیعه در تبیین صفات نه آن اندازه به تبیین حسی روی می آورد که به تشبیه نزدیک شود و نه آن اندازه صفات را در ابهام فرو می برد که به تعطیل بینجامد. از همین روی در دیدگاه امامیه صفات خبریه به معنای مجازی دانسته می شود و برای نمونه «وجد» ( سوره قصص/آیه88) به معنای دین، «جنب» ( سوره زمر/ آیه 56) به معنای طاعت، «ید» (سوره ص/آیه 75) به معنای قدرت، نعمت و از این قبیل و «قبضه» (سوره زمر/ آیه 67) به معنای ملک است. از دیدگاه امامیه، همچنین رویت خداوند ناممکن است و متونی دینی چون آیه «الی ربها ناظره» (سوره قیامت / آیه 23) را باید تأویل کرد و برای نمونه در این آیه باید گفت: مقصود نظر کردن به نعمت خداوند است. از دیدگاه شیعیان دوازده امامی خداوند دارای اراده و کراهت است، اما اراده او- بسان آنچه در منابع معتزلی نیز دیده می شود- به دو گونه اراده تکوینی و اراده تشریعی است، و مقصود از اراده تکوینی اراده ای است که به فعل خود او تعلق گیرد و مقصود از اراده تشریعی هم اراده ای که به فعل غیر تعلق گیرد. امامیه میان دو گروه صفات یعنی ذات و صفات فعل تفاوت می گذارد و صفات ذات را که به معنای نفی اضداد هر یک از این صفات از ذات باری است قدیم، و در برابر، صفات فعل را حادث می داند. در همین چهار چوب است که از دیدگاه امامیه خداوند متکلم است، «نه بدان معنا که با اندامی ویژه سخن می گوید، بلکه بدان معنا که حروف اصوات را در جسمی از اجسام ایجاد می کند و بر معانی که مطلوب اوست دلالت می فرماید»، اما کلام او حادث است و از این روی در نظریه خلق قرآن از حدوث دفاع می شود. در دیدگاه امامیه یگانه راه شناخت خدا و صفات او نظر و استدلال عقلی است و تحصیل این شناخت نیز به حکم عقل بر انسان واجب است. شیعه اثنی عشریه در باب اراده خداوند و افعال بندگان نه به جبر محض گراییده و نه از اختیار و تفویض کامل- آن سان که برخی از معتزلیان نسبت داده می شود- دفاع کرده است. موضعی که شیعه در این باب دارد عمدتا بر محور حدیثی استوار است که از امام صادق علیه السلام نقل شده و در آن آمده است: «لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین». توضیحی که در دنباله همین حدیث درباره «امر بین الامرین» داده شده توضیحی در قالب یک مثال است و آن اینکه امام فرمود: این همانند آن است که شما کسی را در حال انجام گناه ببینید و او را از آنچه می کند نهی کنید، اما او از آن دست بر ندارد. پس شما او را به حال خود واگذارید و او گناهی را که در حال انجامش بود به انجام رساند. آیا در چنین صورتی که او از شما نپذیرفته است و او را به حال خود واگذاشته اید می توان گفت شما آن شخص را به نافرمانی امر کرده اید؟ با وجود این، مسأله جبر و اختیار همچنان نزد شیعه، بسان دیگر فرقه ها، یک گره ناگشوده است، هرچند در پاره ای متون بویژه آنها که رویکرد عرفانی دارند تمایل به تقدیر و توفیق و همانند آن بیشتر رخ می نماید. این چکیده ای از مواضع شیعه در باب توحید و مسأله اسماء و صفات است و چنان که دیده می شود این موضع نزد دیگر فرقه های مسلمانان و اهل سنت تعارض چندان ندارد و نمی توان به استناد آنها بر شیعه خرده گرفت، اما در این میان مسأله ای وجود دارد که بهانه خرده گیری بر شیعه شده است:
مسأله بداء: این مسأله که به لحاظ خاستگاه تاریخی ظاهرا نخستین بار در جریان تغییر جانشینی امام صادق علیه السلام از فرزند ارشد آن بزرگوار یعنی اسماعیل به فرزند دیگر ایشان یعنی امام کاظم علیه السلام رخ نموده، قاعدتا می بایست در ذیل مباحث صفات و افعال خداوند جای گیرد. عقیده به بداء، خاص امامیه نیست و دیگر شاخه های شیعه یعنی کیسانیه و اسماعیلیه نیز بدان معتقدند. از دیدگاه امامیه، خداوند همان گونه که در باب تشریع حکمی جدید را جانشین حکمی پیشین می کند – و البته آن حکم پیشین از همان آغاز و در عالم واقع موقت و کوتاه مدت بوده است- و بدین سان نسخ تحقق می یابد، در باب تکوین نیز چیزی را برخلاف آنچه پیشتر درباره اش خبر داده است به تحقق درمی آورد و در کار خویش محو و اثبات می کند. این محو و اثبات را بداء می نامند. به روایت منابع امامی، این بداء به معنای پیشمان شدن خداوند از چیزی که قبلا وعده آن را داده بود نیست، بلکه بدان معناست که خداوند چیزی را تحقق بخشیده که بنابر ظاهر گمان نمی رفته است که انجام پذیرد. به روایت شیخ صدوق، شیعیان امامی در به کار بردن واژه «بداء» در مورد خداوند اتفاق نظر دارند، هرچند این امر نه مستند به قیاس و قاعده عقلی، بلکه مستند به نقل و متن دینی است.
2- اصل عدل: این اصل در واقع از ذیول مباحث صفات خداوند نیز هست و در آن شیعه موضع خود را در مسأله مستقلات عقلی و احکام عقلی روشن می کند. شیعه در این باب برخلاف اشاعره به حسن و قبح عقلی – ورای اعتبارات شرعی-عقیده دارد و عدل را بدل باز می گرداند که خداوند آنچه را قبیح است انجام نمی دهد و به آنچه حسن است اخلال نمی کند. در پرتو عقیده به مستقلات عقلی و توانمند دانستن عقل در داوری نسبت به حسن قبح اشیاء، مبانی ای چون وجوب عقلی نظر و استدلال و معرفت و نیز وجوب شکر منعم و همچنین حکم اشیاء قبل از شرع سامان می یابد و در کنار آن مسأله ثواب و عقاب اخروی و لزوم آن، افزون بر ادله نقلی از پشتوانه عقلی برخوردار می شود. مسأله وضعیت اطفال کافران و مشرکان و نیز مباحثی چون تکلیف، حسن تکلیف، قاعده لطف، الم، عوض، اجل، رزق و قیمتها در ذیل همین باب جای می گیرد، و موضع شیعه در این باب عمدتا همان موضع مکتب اعتزال است و از این جهت کلام و اصول فقه شیعه را می توان نماینده ای از نمایندگان مکتب خرده ورزی و اعتزال دانست.
3- اصل نبوت: از دیدگاه عدلیه و پیروان مکتب اعتزال، نبوت یکی از لوازم حکمت خداوند و از مصادیق لطف است. شیعه نیز نبوت را از مصادیق لطف می داند و همه پیامبران الهی را که در قرآن کریم و دیگر متون دینی از آنها یاد شده است بندگان خدا و فرستادگان او می داند که برای هدایت بشر برانگیخته شده اند. ختم نبوت به پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله، اعجاز قرآن و حجیت آن موضع عمومی شیعه است، هرچند در این میان در پاره ای از روایتهای شیعی نشانه های حاکی از تحریف به چشم می خورد و برخی از مولفان متأخر شیعی نیز درباره اثبات تحریف کتاب نوشته اند، چونانکه در باب حجیت نیز گروههایی از اخباریان ملاحظاتی را به میان آورده اند که نتیجه آن عدم حجیت ظواهر قرآن مگر از رهگذر تفسیرهایی است که در روایات معصومان علیهم السلام رسیده است. از آن روی که موضع عمومی شیعه و دیگر فرقه ها در باب نبوت اصولا چندان تفاوتی با همدیگر ندارد، مگر در پاره ای از جزئیات موجب جدایی و نزاع نیست، و البته این نکته را یادآور شویم که در این میان یکی از مسائلی که به طور مشخص محل اختلاف شیعیان و دیگر طوایف قرار گرفته مسأله عصمت است که هم در این باب و هم در باب امامت مطرح می شود.
4- اصل امامت: یکی از اصولی که در آن شیعه راه خود را از دیگر فرقه ها جدا کرده و حتی در درون مکتب کلامی خردگران معتزلی مایه جدایی و تمایز میان شیعه و دیگران شده، مسأله امامت است که البته خود زمینه بسیاری از انشعابهای درونی شیعه را نیز فراهم ساخته است. همین عرصه است که در آن عقاید غالیان و مفوضه رخ می نماید و زمینه خرده گیری دیگران بر شیعه را فراهم می آورد. اهمیت این اصل در اندیشه امامیه آن اندازه است که هم در منابع امامی از آن به عنوان عامل تمایز بخش شیعه از دیگران یاد شده، هم بر سر اثبات و رد آن میان شیعیان و دیگران و از آن جمله معتزلیان بحثهایی در گرفته و ردیها و دفاعیه هایی تبادل شده است و هم در دیدگاه مخالفان مایه انتقادهای تدبر امامیه شده است. شیخ مفید معتقد است که واژه شیعه نشانی است بر هرکس که به وجوب و وجود امامت در هر زمان عقیده داشته باشد، نص جلی و عصمت و کمال را برای هر امامی لازم بداند و سپس امامان را به فرزندان حسین بن علی علیهم السلام محدود کند، و در این زنجیره امامت را به شاخه ای برد که امام رضا علیه السلام در آن قرار می گیرد. چنان که از این متن پیداست و دیگر متون نیز از آن خبر می دهد دیدگاه دوازده امامیها درباره مسأله امامت بر چند نکته استوار است و همین نکته ها این گروه را از دیگران متمایز می سازد. این نکته ها عبارتند از:
الف) وجوب و وجود امامت در هر زمان: این دیدگاه برخلاف اهل سنت، مسأله امامت در شمار آن دسته از مصالح عرفی نیست که باید تشخیص آن به مردم واگذاشته شود و دخالت در آن حق مردم یا وظیفه آن باشد، بلکه از امور صرفا دینی است و بر هر پیامبری لازم است- چونانکه از باب لطف بر خداوند نیز لازم است- که امام یا امامان پس از پیامبر را تعیین کند و از آنان نام ببرد. رشته امامت در دیدگاه شیعه زنجیره ای توقف ناپذیر است، هرچند در این میان برخی از فرقه های شیعه، امامت را در امام خاص متوقف دانسته و او را امام غایب معرفی کرده اند و برخی نیز سلسله امامت را همچنان تا روزگار کنونی ادامه داده اند. برخی از گروههایی واقفه و نیز دوازده امامی از گروههای نوع نخست بشمار می روند و اسماعیلیه یا طوایفی از آن در شمار گروههای نوع دوم جای می گیرند. از دیدگاه شیعه اثنی عشریه، همانگونه که از نام این گروه پیداست، امامان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله دوازده تن هستند که نخستین آنها علی علیه السلام و آخرین آنها نیز امام مهدی علیه السلام است و او غایب است و ظهور خواهد کرد و جهان را به داد خواهد آکند.
ب) نص و تعیین: در دیدگاه امامیه، همه دوازده امام علیه السلام به نص و تعیین از سوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به امامت رسیده اند و هم پیامبر صلی الله علیه و آله در احادیثی که از ایشان رسیده بر این دوازده تن امام علیهم السلام تصریح کرده و از آنان نام برده است. و هم امامان شیعه هریک به امامت امام پس از خود تصریح کرده اند و در این باره روایتهای مسلم و روشنی رسیده است.
ج) عصمت: در مسأله عصمت پیامبران – و در دیدگاه امامیه افزون بر آن عصمت امامان- اختلاف نظرهایی وجود دارد و در حالی که برخی از اشاعره وقوع کبیره از روی سهو و فراموشی در دوران نبوت و وقوع کبیره را حتی به صورت عمدی در دوران پیش از نبوت جایز دانسته اند وقوع صغایر را نیز در هر حال روا پنداشته اند، و در برابر شماری از معتزلیان منکر وقوع کبایر و صغایر از سوی پیامبران شده اند و در شرایطی که برخی از خاورشناسان ظهور اندیشه عصمت را برای نخستین بار به سده سوم و یا به الفقه الاکبر ابوحنیفه باز گرده اند، در نزد شیعه، عصمت لطفی از جانب خداوند است و پیامبر صلی الله علیه و آله «از آغاز تا پایان زندگی، از هرگونه سهو، گناه کبیره و صغیره، خواه از سر عمد و خواه سهو، معصوم است.» این عصمت که برای پیامبر صلی الله علیه و آله ثابت می شود، از دیدگاه امامیه، دوازده امام علیهم السلام و همچنین حضرت زهرا علیهما السلام را در بر می گیرد و اعتقاد به آن در پایه ضروریات و مشخصات مذهب است.
د) غیبت: از دیدگاه امامیه، دوازهمین پیشوا یعنی محمد بن حسن (عج) امام غایب و همو مهدی موعود است که روزی ظهور خواهد کرد و جهان را به دادگری خواهد آکند. این عقیده از مسلمات شیعه است و قاعده لطف و دلایل نقلی آن را اقتضا می کند. از دیدگاه اثنی عشریه، عالمان دین و مجتهدان شیعه، نمایندگان امام موعود هستند و طبق توقیعی که از آن حضرت روایت می شود مردم موظفند در امور دین خود، به آنان مراجعه کنند. مراجعه به عالمان و مجتهدان، از رهگذر ساز و کار افتاء و تقلید صورت می پذیرد و این خود بستری بر نظام فقهی شیعه است. موضوع امام غایب، اثبات امامت آن حضرت و استدلال کلامی و نقلی بر امکان و وقوع حیات آن بزرگوار در کتابهای عالمان شیعه مورد توجه و اهتمام فراوان قرار گرفته است.
هـ) آگاهی از غیب و تفویض: هرچند درباره ویژگیهای پیشگفته در نظریه امامت اختلاف قابل ذکری وجود ندارد، اما در ویژگیهای دیگری که فراتر از امور یاد شده برای امامان برشمرده شده است اختلافهایی وجود دارد. مسائلی چون آگاهی امامان از غیب و آگاهی آنان از زبانهای مختلف، نمونه هایی از این قبیل است و در شرایطی که بیشتر منابع از ثبوت آنها برای امام سخن به میان می آورند، برخی نیز آنها را مورد تردید یا انکار قرار می دهند و دست کم وجود آنها را برای امام یک ضرورت یا یکی از عناصر موثر در امامت امامان و استحقاق این سمت نمی دانند. برای نمونه شیخ مفید در این باره می نویسد: «اینکه مطلقا گفته شود امامان غیب می دانسته اند، منکری است که نادرستی اش آشکار است.» او همچنین درباره اینکه ادله کافی برای این دعوی که امامان همه حرفه ها و زبانها را می دانسته اند وجود داشته باشد، ابراز تردید می کند و سپس از آن سخن به میان می آورد که گروهی از امامیه در این عقیده موافق اویند و فقط خاندان نوبختی و مفوضه و دیگر غالیان بدین نظر گراییده اند. سید مرتضی علم الهدی، شاگرد مفید، نیز در این باره می نویسد: «پناه بر خدا از اینکه برای امام علیه السلام چیزی از دانشها را جز آنچه ولایت او اقتضا می کند یا احکام شرعی ای که به او واگذار شده است ثابت بدانیم. اما این در حالی است که از دیگر سوی عالم غیب بیرون از این امور است.» این انکار در برخی از منابع متأخرتر آن اندازه روشن و قطعی است که مفسر بزرگ، طبرسی اظهار می دارد: «کسانی که این عقیده را به شیعه نسبت داده اند که امامان از غیب آگاهی دارند بر این گروه ستم روا داشته اند.» از این مسأله که بگذریم در مسأله تفویض خلق و رزق و حساب و کتاب بندگان به امامان، قاطعیت بیشتری در نفی این عقیده و نفی لزوم آن از سوی شیعه و بویژه اهل تحقیق وجود دارد تا جایی که می توان گفت: نسبت دادن چنین اندیشه ای به شیعه و قرار دادن امام در چنین جایگاهی از عقاید مفوضه و غالیان است. شیخ صدوق در کتاب الاعتقادات خود که از نخستین کتب اعتقادی امامیه است در مبحثی درباره نفی غلو و تفویض، با تفکیک تفویض امور دین به پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام، از تفویض امور دنیا و خلق و رزق و جز آن و با اظهار اینکه خداوند امر دین خویش را به پیامبر صلی الله علیه و آله تفویض فرمود و آن حضرت نیز این امر را به امامان تفویض کرده است، روایتی را نقل می کند که در آن راوی به امام صادق علیه السلام می گوید، مردی از زادگان عبدالله بن سبا به تفویض معتقد است. امام می پرسد: تفویض چیست؟ راوی توضیح می دهد که آن مرد می گوید: خداوند محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را آفرید و سپس کار را به آنان واگذاشت و ایشان آفریدند، روزی دادند، زنده کردند و میراندند. امام علیه السلام در پاسخ می فرماید: دشمن خدا دروغ گفته است، چون نزد او برگشتی این آیه سوره رعد را برایش بخوان: «ام جعلوا لله شرکاء خلقوا لخلفه فتشابه الخلق علیهم قل الله خالق کل شیء و هو الواحد القهار»، (یا برای خدا شریکانی قرار داده اند که مانند آفرینش او آفریده اند بر آنان مشتبه شده است؟ بگو خداوند آفریننده هرچیزی است و او یگانه قهار است.»
همین حقیقت در منابع دوره های پسین نیز تأیید شده و البته به تدریج برخی هم تحت تأثیر عقاید غالیان و مفوضه قرار گرفته اند تا جایی که می توان گفت: «هرچند مفوضه از جنبه نظری به عنوان یک گروه خارج از مذهب تشیع شناخته شده و گفته می شده که عقاید آنان به اتفاق نظر علمای شیعه مردود است، اما بسیاری از تعلیمات آنان که به شکل حدیث در آورده بودند در میان شیعیان در اعصار بعد طرفدارانی یافت. افراد و گروههای تندرویی در جامعه شیعه پیدا شدند که حتی تفسیر مفوضه از جهان و نقش ائمه علیهم السلام در خلق و رزق موجودات را نیز پذیرفتند. مولفانی مانند حافظ رجب برسی (د. پس از813 ق.) و گروه شیخیه که در قرن سیزدهم هجری پدیدار شدند از آن دسته اند. بسیاری از متصوفه و دراویش نیز چنان عقاید و گفته ها را با افکار باطنی گرایانه خود موافق یافته و از آن جانبداری می کردند. یک گرایش جدید فلسفی - عرفانی شیعی که به شدت از جهان شناسی صوفیانه محیی الدین بن عربی متأثر بود و پس از حدود سه قرن از نخستین نمودهای آن در افکار و آثار سیدحیدر آملی، عارف شیعی قرن هشتم، سرانجام در قرن یازدهم در شکل مکتب فلسفی موسوم به حکمت متعالیه تطور یافت، در بعد امامت بر اساس همان جهان شناسی، نظریه موسوم به ولایت تکوینی را بنیاد نهاد.» به هر روی، آنچه در این مقوله نمی توان از نظر دور داشت یکی پذیرش تفویض امر دین به امامان به عنوان نظریه عمومی شیعه و دیگر نفی این تفویض در امر خلق و رزق و حساب و کتاب بندگان در منابع قدیم شیعی و انتساب آن به غالیان در همین منابع و سرانجام اثرپذیری برخی از متأخران از دیدگاههای غالیان و مفوضه در این باب است تا جایی که شاید امروزه شناسایی رگه هایی اندیشه های اثر پذیرفته از غالیان و معرفی این اندیشه ها و نهادن آنها بر ترازوی نقد در برابر دلیل عقل و ادله درست نقل، کاری بس دشوار باشد. اما گذشته از این موارد اختلافی، در کلیت و بسیاری از جزئیات مبحث امامت، میان اثنی عشریه توافق وجود دارد و اصولا بر پایی این گروه نظریه امامت است.
5- اصل معاد و امور اخروی: نظریه عمومی شیعه در باب معاد و امور اخروی با آنچه نزد مذهب اهل سنت است توافقهای فراوانی دارد و دلیل این امر نیز آن است که همه طوایف مسلمانان در این زمینه عمدتا به آنچه در متون دینی آمده است تکیه می زنند. بنابراین، از دیدگاه امامیه بسان اشاعره و گروههای دیگر، همه آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن خبر داده، یعنی اموری چون سوال قبر، منکر و نکیر، مبشر و بشیر، برانگیخته شدن روح و بدن، میزان، پرکشیدن نامه های عمل، گواهی دادن اعضای بدن، صراط، بهشت و نعمت همیشگی و پایان ناپذیر آن که خداوند وعده داده است، دوزخ، شفاعت محمد صلی الله علیه و آله برای مرتکبان کبیره و کوثری که امیرمومنان علیه السلام از آن تشنگان را سیراب می کند، همه حق است و «هیچ یک از مومنان در آنها تردید ندارند». اما آنچه در این میان موضع شیعه را از دیگران متمایز می سازد عقیده به رجعت است، بدان معنا که به اعتقاد امامیه پس از آنکه امام موعود ظهور کند و عدالت را حکمفرما سازد برخی از امامان و یا دیگر صالحانی که در روزگار خود ستم دیده اند به جهان باز خواهند گشت و خداوند آنان را عزیز خواهد کرد و دشمنانشان را در برابر دیدگان آنان به زبونی خواهد کشاند. از این عقیده در کهنترین عقیده نامه های شیعه نیز دفاع شده و البته این نکته گوشزد گردیده که پذیرش رجعت به معنای تناسخ نیست و تناسخ باطل است.
ظهور این اندیشه در میان شیعه با ایرادهایی از سوی دیگران مواجه شده و شاید به همین سبب نیز برخی پذیرفته اند که «رجعت از اصولی نیست که عقیده به آن و تفکر و تأمل در آن واجب باشد، بلکه اعتقاد ما به آن تنها به پیروی از روایتهای صحیحی است که از اهل بیت رسیده است. اما به رغم این امر امروزه عقیده به رجعت از ویژگیهای تشیع امامی اثنی عشری و از ذیول مبحث امامت و نیز معاد دانسته می شود. از عقاید شیعه که بگذریم نظام شیعی استوار بر این بستر و الهام گرفته از احادیث معصومان علیهم السلام نظامی است که در گزارش های سنتی بر چهار منبع کتاب، سنت، عقل و اجماع تکیه دارد، اما صرف نظر از این گزارش آنچه عملا مورد اهتمام افزونتر قرار گرفته کتاب و سنت است و از این دو نیز سنت سهم بیشتری را به خویش اختصاص داده و البته در این باره نیز به روایتهایی اعتبار بخشیده شده است که از طریق امامان معصوم علیهم السلام رسیده باشند. اما دو منبع دیگر فقه شیعی هرچند در علم اصول فقه محور نزاع دو مکتب اهل حدیث و اهل رأی یا اخباریان و اصولیان شده، ولی در عمل هر دو گروه در عرصه فقه چندان اهتمامی بدان منابع نشان نداده اند و نه اجماع توانسته است نقی فراتر از یک تأیید بر استنباط از متن دینی به خود اختصاص دهد و نه عقل توانسته است در خوشبینانه ترین تحلیل پا را از مرز یک منبع بالقوه فراتر نهد، منبع بالقوه ای که رسیدن آن به فعلیت نیز با دواریهای فراوانی رویاروی است. در فقه شیعه مسائلی چند موجب تمایز احکام شیعی با احکام فقه اهل سنت شده که از آن جمله می توان از مواردی چون تفاوت دیدگاه در مطهرات، احکام و ارکان و مبطلات نماز، چگونگی نماز میت، پاره ای از فروع در روزه، مسأله خمس، تفاوت دیدگاه درباره اراضی خراج، تفاوتهایی درباب حج و نکاتی درباب معاملات از جمله مسأله ازدواج موقت یا اختلافهایی در مباحثی از ارث و یا جواز تقیه در برخورد با دیگران یاد کرد. به نظر می رسد پاره ای از مسائل فقهی ریشه هایی کلامی داشته و برای نمونه به مبحث امامت باز می گردد. مسأله تقدیم برادرزاده ابوینی بر عمومی پدری در توریث از جمله مسائلی است که موید استحقاق خلافت برای علی علیه السلام و منع آن در مورد عباس می شود، و مسأله تقیه نیز از آن جمله است که بیعت امام علی علیه السلام با ابوبکر را در پرتو آن تفسیر کرده اند.