از آن رو که غالیان به عنوان یک فرقه مستقل به حیات خود ادامه نداده اند و نمی توان این گروه را دارای مسلک یا مکتب کلامی ویژه ای دانست که آثار مدونی نماینده آراء و اندیشه هایش باشد، به ناچار می بایست آموزه ها و انگاره های این گروه را در گزارش منابع فرقه شناختی یا منابع رجالی، آنجا که به تبیین عقاید برخی از غالیان پرداخته اند، جست. در منابع متأخر، یکی از کسانی که به جست وجوی خطوط کلی اندیشه غالیان پرداخته، عرفان عبدالحمید، در کتاب دراسات فی الفرق والعقائد است. بر پایه گزارش او که یکی از سنجیده ترینها در این زمنه است تفکر غالیان در چند مشخصه عمده رخ می نماید. این مشخصه ها که در منابع فرقه شناختی نیز از آنها سخن به میان آمده است عبارتند از:
1- اندیشه حلول و تجسم: بدین معنی که برخی از امامان را خدا خواندند و به حلول روح الهی و مجسم شدن این روح در آنها عقیده یافتند. برای نمونه، چنان که منابع فرقه شناختی آورده اند، ابن سبا به حلول روح الهی در علی علیه السلام عقیده داشت. شریعیه بر این پندار بودند که خداوند در پنج تن: محمد صلی الله علیه وآله، علی علیه السلام، فاطمه علیه السلام، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام حلول کرده است. عمیریه – یکی از شاخه های خطابیه – امام صادق علیه السلام را پرستش کردند، چنانچه مدعی شدند که روح خدا در پیامبران و امامان حلول می کند. بیانیه پنداشتند جزئی الهی در علی علیه السلام حلول کرده و با جسم او اتحاد یافته و آن حضرت به واسطه همین جزء الهی از غیب آگاهی داشته است، و خطابیه هم برای امامان دعوی خدایی کردند. گاه حتی برخی از فرقه ها یا رهبران غالیان از این فراتر رفتند و مدعی حلول روح الهی از رهگذر نوعی تناسخ در این رهبران شدند و ادعا کردند این رهبران به واسطه همین حلول و تناسخ، شایسته مقام رهبری آنان شده اند. چنین چیزی نسبت به بیان بن سمعان و همچنین از رزامیه، کاملیه، حربیه، جناحیه و گروهی از خطابیه نقل شده است. در این باره که چنین عقیده ای میان غالیان از کجا سرچشمه گرفته است اختلاف نظر وجود دارد:
الف) برخی این اندیشه را به تفکر ایرانی که پادشاه را از نسلی پاک و جدای از دیگر مردم و تجسمی از روح خدا می دانسته اند، برگردانده و آن را با انگاره «فر یزدان» در خاندانهایی ویژه همسان و همانند دانسته اند. شماری از خاورشناسان چون دوزی، اگوست مولر و دارمستتر طرفدار این نظریه اند.
ب) اما برخی دیگر این اندیشه را تحت تأتثر یا همگون با تفکر گنوسی در جهان اسلام می دانند و با اظهار اینکه سرچشمه این اندیشه غیرایرانی و اساسا عربی است به خاستگاه مسیحی چنین تفکری توجه داده اند. برخی از نظریه پردازان مسلمان چون غزالی و ابن خلدون چنین مشابهی را یادآور شده و در میان خاورشناسان نیز کسانی چون آدام متز، فریت لندر و گلدزیهر از آن طرفداری کرده اند.
2- اندیشه تشبیه و تجسیم: در پاره ای از منابع فرقه شناختی از این سخن به میان آمده که برخی از رهبران غالیان صفاتی جسمانی یا صورت مشخصی را به خداوند نسبت داده اند. در گزارش این منابع چنین اندیشه ای به بیان ابن سمعان و مغیره بن سعید نسبت داده شده است.
3- اندیشه حلول و تناسخ: مقصود از این اندیشه آن است که روح از بدن انسانی به بدن انسان دیگر منتقل می شود و آنکه به ظاهر او را مرده پنداشته ایم نمی میرد، بلکه روح او به آسمانها می رود تا سپس در انسانی دیگر حلول کند. شهرستانی این اندیشه را یکی از اصول مشترک میان همه فرقه های غالیان می داند. صورتهایی از این اندیشه به معمریه از شاخه های خطابیه- بیانیه- کیسانیه نسبت داده شده است.
4- مرگ ظاهری (دوسه تیسم): یکی از دیگر عقایدی که از غالیان گزارش شده این است که پس از مرگ امام یا پیشوایی که به او عقیده داشتند مدعی می شدند او تنها بر حسب ظاهر مرده است و آنچه در واقع رخ داده این بوده که روح او به آسمانها عروج کرده و آنکه کشته شده یا مرده شخصی دیگر در سیما و صورت او بوده است. از دیدگاه فریت لندر این عقیده با پندارهای گروهی از بدعتگذاران مسیحی پیوند دارد و تحت تأثیر گروهی از مأنویان که به کیش مسیحی درآمده و بعدها مسلمان شده بودند به اسلام نیز رخنه کرد. چنین عقیده ای را درباره امام علی علیه السلام به عبدالله بن سباء، درباره ابوالخطاب به خطابیه و درباره ابومسلم خراسانی به رزامیه نسبت داده اند.
5- اندیشه نبوت مستمر: از غالیان چنین نقل می شود که روح نبوت را حقیقتی واحد دانسته اند که در اشخاص مختلف ظهور یافته و پس از حضرت محمد صلی الله علیه و آله امکان ظهور آن در شخصیت امام علی علیه السلام وجود دارد و نبوت در او نیز تجلی پیدا کرده است. سرچشمه این عقیده را ولهاوزن به آراء یهودیان و مواعظ برساخته منسوب به کلیمانت بازمی گرداند و فریت لندر آن را مستقیما از آراء کلیمانت می شمرد.
6- گرایش به اتحاد و اباحیگری: منابع فرقه شناختی سنی در پاره ای موارد به گروههایی از غالیان، اباحیگری و الحاد را نسبت می دهند، چنانکه از فرو نهاده شدن تکلیف به حرامها و واجبهای ظاهری نزد جناحیه، منصوریه و معمریه سخن به میان آورده اند. تمایل عمومی منابع یاد شده به آن است که سرچشمه این عقیده را آراء فرقه های مجوس از قبیل مزدکیه و رزوانیه معرفی کنند.
7- اندیشه تقدیس اعداد: گاه در میان فرقه هایی از اهل غلو و تأویل نمونه هایی از مقدس شمردن برخی اعداد دیده می شود، چنانکه نزد قرامطه و منصوریه عدد هفت از تقدیس برخوردار بوده است. حمزه بن عماره بربری که از پیشینیان غالیان است نیز از هفت سبب از اسباب آسمانی که بر او نازل شده سخن به میان آورده، و نزد بهائیان هم عدد19 محترم است. عرفان عبدالحمید این گرایش را اثر پذیرفته از فلسفه فیثاغورثیان دانسته است. چنین می نماید که عرفان عبدالحمید در گزارش ارزشمند خود درباره مشخصه های فکری غالیان برخی از عقاید آنان را فرو گذار کرده است. از آن جمله می توان از عقیده به بداء و رجعت نیز نام برد که شهرستانی آنها را در کنار تشبیه و تناسخ چهار ویژگی فکری مشترک میان همه غالیان معرفی کرده است. اما شاید علت رویگردانی عبدالحمید از ذکر این دو عقیده در باب عقاید غالیان، گرایش عمومی شیعیان دوازده امامی به رجعت و بداء باشد.
8- تفویض: اما از اینها که بگذریم یکی از مهمترین عقاید غالیان که در منابع شیعی نیز با نکوهش و انکار از آن یاد شده عقیده به تفویض است و از همین روی، بخش عمده غالیان را در منابع شیعی مفوضه خوانده اند. تفویض بدان معنا که غالیان معتقد بودند و منابع شیعی آن را از عقاید اثنی عشریه نفی می کنند عبارت از این بود که از سویی اعتراف داشتند که امامان علیهم السلام حادث و آفریده خدایند و قدیم نیستند و از سویی دیگر خلق و رزق را به آنان نسبت میدادند و مدعی بودند خداوند آنان را به صورتی ویژه آفریده و کار جهان را با همه آنچه در آن هست و نیز افعال بندگان را به آنان واگذارده و تفویض کرده است. افزون براین مجموعه عقاید، برخی از اعمال فقهی شیعه نیز از میراث غالیان است که از آن جمله می توان از شهادت ثالثه در اذان یاد کرد. این کلیاتی از عقاید غالیان است که در منابع سنی و شیعی می توان بدانها دست یافت. اما پیش از به پایان بردن این مبحث، یادآوری یک نکته لازم به نظر می رسد.
یادآوری: آنچه از عقاید غالیان نقل شد هم از سوی محافل سنی و هم از سوی محافل اعتدالگرای شیعی مردود دانسته شده است، چونانکه منابع فرقه شناختی سنی به همین اعتبار به کفر و زندقه غالیان حکم کرده اند، و در منابع شیعی نیز از نخستین سده های شکل گیری مکتب کلامی شیعه از نادرستی این عقاید سخن گفته شده است. برای نمونه، شیخ صدوق درباره غالیان قاطعانه می نویسد: «عقیده ما درباره غالیان و مفوضه این است که آنان به خداوند کافر شده اند و از یهودیان، مسیحیان، مجوس، قدریه، حروریه و از همه صاحبان بدعتها و هوسهای گمراه کننده بدتر.» ابن بابویه سپس ادامه می دهد که از دیدگاه ما پیامبرخدا صلی الله علیه و آله مسموم شد و امامان شیعه هر کدام یا مسموم شده و یا به قتل رسیده اند. او پس از آن می گوید: «اعتقاد ما آن است که این وقایع ]یعنی کشته شدن و مسموم شدن [ بر وجه حقیقی خود در مورد آنان صورت پذیرفته و چنین نبوده است که آنگونه که تجاوزکنندگان از حدود مقرر در مورد آنان مدعی شده اند، امر بر مردم مشتبه شده باشد، بلکه مردم به چشم خود و نه به تحلیل و توهم، کشته شدن آنان را دیده اند و در این هیچ شک و شبهه ای در میان نیست، بنابراین، هرکس درباره همه امامان یا حتی یکی از آنان مدعی مرگ ظاهری شود به هیچوجه بر دین و آیین ما نیست و ما از او بیزاریم.»
صدوق عقیده به تفویض امر خلق و رزق به امامان را نیز محکوم و روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که در آن امام علیه السلام در پاسخ کسی که گفته بود مفوضه می گویند خدا محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را آفریده و سپس کار را به آنان واگذاشته و آنان هستند که می آفرینند، روزی می دهند، زنده می کنند و می میرانند، فرمود: آن دشمن خدا ]که چنین می گوید[ دروغ گفته است. سپس امام علیه السلام افزوده که چون نزد آن مرد ]یعنی همان پیرو ابن سبا که به غلو عقیده داشت[ بازگشتی این آیه را بر او بخوان که خداوند فرموده است: «ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق علیهم قل الله خالق کل شیء و هو الواحد القهار» (سوره رعد /آیه 16)، (یا برای خدا شریکانی قرار داده اند که مانند آفرینش او آفریده اند یا آفرینش بر آنان مشتبه شده است؟ بگو خداوند آفریننده هر چیزی است و او یگانه قهار است.»
در منابع متأخر شیعی نیز همین نفی و انکار در مورد غالیان وجود دارد، چنانکه برای نمونه مجلسی در بحارالانوار فصلی را به نفی تفویض و غلو و روایات حاکی از لعن و نفرین غالیان و هشدار به مردم نسبت به آنها و افکار و اندیشه هایشان و برحذر داشتن مردم از این جماعت اختصاص داده است. همو در مرآة العقول نیز در شرح باب تفویض به ائمه علیهم السلام تنها تفویض در کار احکام دین را به امامان درست دانسته و نوع تفویض در باب خلق و امر و رزق و میراندان و زنده کردن را نادرست دانسته است. از این رو، امروزه نیز در محافل اعتدالگرای شیعی امامی، از این تفویض دفاع نمی شود و عقایدی چون تفویض و حلول و همانند آن را باید در آثار و اندیشه های تندروانی از سر شاخه های مکتب اهل حدیث و حشویه جست.