از حالات و رفتار غیرمتوقعانه ای که در برخی از کودکان و زمانی هم نوجوانان دیده می شود حالت سردی و بی تفاوتی است. اینان در شرایط و موقعیتی هستند که نسبت به وضع خود بی تفاوت و در برابر سرما و گرما، سر و وضع خود، وضع غذائی و سلامت خود حساسیتی نشان نمی دهند. همچنین بی حرکتی و بی جنبشی آنها در زندگی روزمره شگفت آور است، با جمع و اجتماع جوششی ندارند. آنچنان اند که گوئی علاقه ای به زندگی و روابط اجتماعی در آنان دیده نمی شود و نوعی احساس بیگانگی از خود و غیر آنان را فرا گرفته است.
معرفی این حالت:
اساس این حالت عبارت است از ناتوانی در برقراری ارتباط سالم با خود و دیگران و با موقعیت ها، طوری که گوئی نتوانند و یا نخواهند آن را برقرار سازند. اینان سردند و بی تفاوت، حساسیت مناسبی از خود نشان نمی دهند. زندگی در جمع یا در تنهائی برایشان چندان مهم نیست. این حالت که در کتب روانشناسی تحت عناوین: بی دردی، بی خیالی، بی رگی، بی عاری، بی فکری و حتی گاهی بی غیرتی ذکر شده است حالتی است ضد حساسیت. خنده و گریه، دیگران فرد را بر نمی انگیزند، شوخی و یا اهانت دیگران به ظاهر فرد را نمی رنجاند و یا شاد نمی سازد. البته ممکن است این افراد از کسانی نباشند که به واقع به زندگی و ارتباطات بی تفاوت هستند، بلکه در وضع و شرایطی هستند که سعی دارند آن را نشان ندهند و یا غم و شادی را چنان در درون می ریزند که در حضور بی تفاوت نشان داده می شوند. و باز هم این امکان وجود دارد که برخی از افراد ناتوانی شان را در برآوردن خواسته ها به عنوان بی اعتنائی، لاقیدی و سردی تعبیر کنند که آن هم جای بحث جدا گانه ای دارد.
حالات و رفتار:
کودکانی این چنین حالات و رفتاری دارند که از آن طریق می توان آنها را شناخت و با از طریق اختلالاتی که در زندگی کودک وجود دارد و با حالاتی که همراه آن به چشم می خورند می توان دریافت که او در چه شرایطی است. ما در ذیل برخی از حالات آنها را شرح می دهیم:
- حالت سرگردانی در آنان به گونه ای که نمی دانند چه باید بکنند و از چه اقدامی باید اجتناب کنند و یا از چه امری باید بسوزند.
- حالت خود آزاری مثل کوبیدن سر به زمین، کندن مو، کشیدن مو، چنگ زدن به خود، بدون اینکه دلیلی را عرضه کند و یا به سوال ما در این رابطه جواب دهد.
- جنبه احساسی شان ضعیف است و در برابر اموری که دیگران تحریک می شوند آنها تحریک نمی شوند، گوئی اصلا نمی ترسند، و یا مجذوب غذا یا یک شیء زیبا نمی شوند.
- وابستگی شان به مادر و دوستان ضعیف است و با دیگر کودکان دوستی ندارند.
-اضطراب شان اندک ولی در موارد بروز، افراطی و همراه با حمله های وحشتناک است.
- فعالیت حرکتی شان خاص است، مثل راه رفتن روی پنجه پا.
- در برابر تغییرات محیطی مقاومند و عکس العملی از خود نشان نمیدهند.
- حالت توجه و تمرکز در آنان ضعیف است و نمی توانند از روی دقت کاری انجام دهند.
- اگر وعده ای دهند نسبت به انجام آن بی قید و بی اعتنایند و آن را سست می گیرند.
- سرگرم خود و دنیای خویشند. به نقطه ای چشم می دوزند و به آن ماتند و اوقات را در بستر می گذرانند.
- به زحمت حرف می زنند، باید دهانشان را باز کرد تا صدائی از آن در آید و یا غذائی در آن بریزند.
- ممکن است گاهی شاد و گاهی غمگین باشند. در خلق و خوی شان تغییراتی بسیار آن هم در فواصل اندک دیده می شود.
- محیط جشن و سرور، درس و بحث، ورزش و بازی برای آنها محیط خشک و بی روح است و احساساتشان در این مورد سرد است.
- نمی خندند و اگر بخندند حالت قهقهه ای است، از نوع خنده هیستیریک و یا گریه ای از نوع هق هق، رفتار اجتماعی شان نامناسب است و از این طریق خود را تسلی می بخشند.
- از اینکه به خود رها شوند راضیند، حتی انتظار ندارند کسی آنها را بغل کند و به ندرت خواهان تماس اجتماعی هستند.
- طوری رفتار می کند که گوئی نیازی به والدین خود ندارند. به همین نظر چون کودکان عادی گریه ندارند تا کسی آنها ببوسد. اگر زمین بخورند برای تسکین و نوازش کمک نمی خواهند.
- در بزرگسالی چندان سرد و بی تفاوتند که گوئی عشق نمی فهمند و در کارشان علاقه ای دیده نمی شود.
- و بالاخره چنان سرد و بی تفاوتند که برخی درباره شان بحث از منگی می کنند.
ویژگی ها و ملاک ها:
از ویژگی های موجود در آنان ملاک های بسیاری را برای آنان می توان معین کرده و برشمرد که مهمترین آن همان سردی، خشکی، بی اعتنائی به سرنوشت خود و دیگران است. او با کسی گرم نمی گیرد، دائما در خود و دنیای خودش است. اینان چون دیگر کودکان با کسی حرف نمی زنند، در تنهائی آواز نمی خوانند، به دیگران گوش نمی دهند، دوست دارند در حال سکوت باشند، تعطیلات ساکت و پراستراحتی را بگذرانند و حتی در کارهای سرنوشت ساز از خود عجله نشان ندهند. از دیگر ویژگی های آنان عدم توانائی در ارتباط و میل به تنهائی، تاخیر در فراگیری تکلم، تکرار طوطی وار لغات، خواستار حفظ یکسانی محیط، ضعف در تخیل، خودداری از سخن، نقص در رشد تکلم، نامفهوم بودن سخن، فقدان پاسخگوئی به سوالات، تعبیر از خود به صورت سوم شخص است. اینان همچنان سخت و سست باقی می مانند، مادران خود را در آغوش نمی گیرند، برخی از آنان به دیگران سوءظن دارند. از محرک ها می ترسند، چیزی که دیگران را می ترساند برای آنان بی تحریک است. خشکند، تعارف نمی کنند، آداب و تشریفات را رعایت نمی کنند، عاطفه شان سطحی است و.... در عین حال وضع درونی آشفته ای دارند و از آشفتگی آماده انفجارند. سکوت و خاموشی آنها برای جلوگیری از بروز دادن مسائل مختلف است و شاید هم برای فرار از واقعیت. آنچنانند که گوئی ترس دارند حرف بزنند، ولی در موارد بحران به سیم آخر می زنند و هر چه در درون دارند بیرون می ریزند.
احساس آنها:
به زحمت می توان از وضع درون آنها مطلع شد زیرا اینان در مصاحبه ها نیز سردند، به زحمت به حرف می آیند، سوالات را به جوابهای کوتاه پاسخ می گویند. از طریق پرسشنامه باز تا حدودی می توان از آنان سر در آورد، ولی آن هم محدود است. آنچه در سایه بررسی ها و کنکاش ها از آنان بدست آمده این است که:
- از زندگی احساس خستگی و رنج و فرسودگی دارند و هر چه می خوابند و استراحت می کنند، باز هم آن حالت سرجای خویش است.
- احساس اجبار در زندگی دارند و بدین خاطر در مواجهه با موقعیت های اضطراری نمی توانند خونسرد و متین بمانند.
- گاهی احساس می کنند باری سنگین از غم و رنج بر دوش دارند که زحمت و فشار فوق العاده ای بر آنان وارد می آورد.
- احساس بی تفاوتی در جنبه های عاطفی دارند و به زحمت ممکن است کسی را دوست بدارند.
- احساس شان این است که محور بدبختی ها هستند و زندگی شان تاریک و پر از شکنجه است و برابر ناگواری ها مبالغه و گزاف گوئی دارند.
- احساس ثبات در زندگی و دوام در روش دارند و از تغییرات زندگی شدیدا ناراحتند.
- در برابر ابراز محبت دیگران احساس می کنند خلل و شکافی در زندگی وجود دارد.
- احساس شان این است که خوششگذرانی ها نمی توانند موجد حرکت و انگیزه ای در آنان باشد و یا دگرگونی مثبتی در زندگی شان پدید آورد.
ماهیت این حالت:
درباره ماهیت آنان نظرات واحدی عرضه نشده است و ظاهرا هم نمی شود آن را از یک دید و جنبه مورد توجه قرار داد. گاهی برای ماهیت آن اختلالی روانی قائلند و می گویند اساس آن ناراحتی روانی است و یا منشاء روانی دارد. البته این امر از جهات بسیاری می تواند مورد تایید و قبول باشد گو اینکه جنبه های دیگری هم در این زمینه ملحوظ است. برخی منشاء آن را از احساس ضعف شدید در حد یاس از خود و باختن خود در رابطه با حل مسائل و دشواری ها می دانند و می گویند این حالت است که زمینه را برای تسلیم و پذیرش قیدها و بندها و سردی و بی تفاوتی در برابر امور فراهم می کند. گروهی دیگر سرخوردگی های زندگی و تصمیم بر انتقام گیری را در این زمینه ذکر کرده اند و قائلند کسانی که صدماتی را متحمل شده و در مسیر زندگی با یاس ها و نومیدها مواجه شده اند و هرچه تلاش کرده اند بر مشکلات پیروز شوند ولی در آن توفیقی نیافته اند ممکن است دچار این حالت شوند.
تیپ آنها:
کودکان سرد بی اعتنا از چه تیپ و سنخی هستند و چه جنبه هائی در بررسی بالینی می توان در آنها یافت؟ در پاسخ باید گفت آنها افرادی هستند:
- خونسرد، قادر به کنترل شدید خود، مدیر بر خود و مسلط بر خود که به ندرت عصبانی می شوند.
- درونگرایند و حتی در بازی ها با اسباب بازی های ساده سرگرمند و گاهی مداد شکسته ها، قوطی های کبریت های خالی را جمع کرده و با آن سرگرم می شوند.
- از تیپ افسرده و انزواجویند
- از کسانی هستند که در زندگی خانوادگی مشکلاتی داشته و دچار اشتغالات فکری شدید می باشند و یا خانواده ای سرد و بدون هیجان داشته اند.
- بسیاری از اینان به تنهائی دلبسته و اصرار به حفظ یکسانی محیط دارند و تظاهر به تنوع طلبی ندارند.
- در برخی از آنان حالت وسواسی دیده می شود، ولی از ابراز آن حالت خودداری دارند.
- اغلب از تیپ پسرانند و نسبت آن در رابطه با دختران 4 به 1 است.
- از گروهی هستند که احساس کهتری شان بسیار است و همیشه خود را مغلوب می یابند.
- بسیاری از آنان نارسائی هوشی دارند مثلا براساس یک بررسی تنها 20 درصد آنان از هوش خوبی برخوردارند که به خاطر مصلحتی سردند و 80 درصد آنان عقب ماندگی ذهنی دارند. بررسی دیگری نشان داده است که از صد کودک گرفتار حدود 60 درصد هوش کمتر از 50 درصد دارند. 20 درصد بین 50 تا 70 و20 درصد بقیه بیش از 70 درصد باهوشند.
- استثنائا برخی از آنان خوش برخورد، مهربان و جذاب هستند، ولی این حالت در آنها دوام ندارد.
سنین آنها:
برخی از روانشناسان این حالت را عبارت از اختلالی می دانند که ظهور آن در سنین قبل از30 ماهگی ( 5/2 سالگی) است و همچنان تا سنین 12 در افراد به صورت وضعی غیرعادی ادامه می یابد. اینکه آن را غیرعادی ذکر کرده ایم بدان خاطر است که کودک تا این سن هنوز از ناپسندی رفتارش در بین جمع کاملا آگاه نیست. پس از این سن ممکن است چنان وضعی در او باشد، ولی مراقب است که آن را بروز ندهد. روانشناسان گویند این حالت در افراد اگر ریشه دار و حتی دارای جنبه ارثی باشد در 2 سالگی خود را نشان می دهد، آنچنان که از دنیای خارج قطع امید کرده و به دنیای درون متوجه می شود. این وضع در آنان همچنان گسترش یافته و در 4سالگی کاملا نمایان می شود. سنین 4 -11 این حالت در آنان شدید است و به اصطلاح حالت بی اعتنائی کامل در آنان هویدا است و در چنین وضعی است که ما آن را نوعی بیماری تلقی می کنیم. مخصوصا اگر این حالت همراه با تکرار طوطی وار و بی معنی کلمات همراه باشد و حتما باید کوششی به عمل آید تا در کودکی درمان گردد، در غیر این صورت دشواری نوجوانی بلوغ دو چندان خواهد شد، گو اینکه عده ای بر اثر سلطه بر خود و مدیریت بر خویش تدریجا بهبود می یابند.