دین صابئان یکى از دینهایى است که قبل از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان معروف بود و مرکز آن نزدیک به مصب رود کرخه در تالابها و باطلاقهاى شمال غربى خوزستان در شهرک طیب نزدیک به سوسنگرد و قرقوت که شهر حویزه فعلى نزدیک همان محل ساخته شده است. اما درباره تاریخ این دین و این که مؤسس آن کیست؟ و در چه تاریخى پیدا شده و این که قوم صابئان به این منطقه از کجا آمده اند و سابقه تاریخى آنها کدام است، روایات تاریخى بسیار مختلف است و از میان این همه اقوال متضاد به دشوارى مى توان بدانچه واقعیت دارد، دست یافت. از منابع کهن تاریخى استفاده مى شود که صابئان از قدیمى ترین ملتهاى تاریخ هستند، تا آنجا که ابوالفداء گفته است: «امت سریانى قدیمى ترین امت هاست و حضرت آدم (ع) و فرزندانش به سریانى سخن مى گفتند و دین آنها همان دین صابئان بود.» و همچنین ابن العبری (گریگوریوس) مورخ مسیحى (متوفى 685ه) در کتاب «مختصر الدول» آورده است که: «در زمانهاى قدیم هفت ملت مهم وجود داشت که آنها عبارت بودند از: فارسیان، کلدانى ها، یونانى ها، قبطى ها، ترک و هند و چین و همه اینها دین صابئان داشتند.» ابن اثیر نوشته است: «زردشت پیامبر قوم مجوس در زمان («بشتاسب» گشتاسب) ظهور کرد و بشتاسب و پدرانش و سایر فارسیان قبل از زردشت در دین صابئى بودند.» طبرى (متوفى 310 هـ) و به پیروى او ابن اثیر (متوفى 630) گفته اند: «نخستین کسى که مردم را به آیین صابئان دعوت کرد، شخصى بود به نام «بیوراسب» که در اولین سال سلطنت طهمورث آغاز به دعوت نمود و قوم طهمورث به او گرویدند؛ آنان همان قومى بودند که بعدها حضرت نوح (ع) بر آنها مبعوث گردید.»
پیشینه تاریخی صابئین از دیدگاه مسعودی
مسعودى بنیانگذار آیین صابئان را شخصى به نام «بوداسف» معرفى کرده و گفته است او در اصل هندى بود و در هند ظهور کرد و از هند به «سند» و سپس به شهرهاى بجستان و زابلستان شهرهاى فیروز بین کبک و کرمان رفت و ادعاى پیغمبرى نمود و چنین پنداشت که او پیغمبر و واسطه بین خدا و خلق او است و بعد به سرزمین فارس آمد و این در اوایل سلطنت طهمورث پادشاه فارس بود و گفته شده ظهور او در دوران سلطنت جمشید بود و او اولین کسى بود که مذاهب صابئان را ظاهر ساخت. مسعودى در کتاب «التنبیه و الاشراف» مى نویسد: کلدانى ها همان بابلى ها هستند که بقیه آنها اکنون در «بطایح» میان واسط و بصره در دهاتى زندگى مى کنند، آنان نماز مى خوانند ولى نماز خود را به سوى قطب شمال و ستاره جدى به جا مى آورند. «سمینه» که همان صابئان چین و غیر آنها هستند، بر مذهب «بوداسب» مى باشند و در نماز به سوى مشرق مى ایستند ولى صابئى هاى مصر که بقیه آنها هم اکنون حرانیها هستند، پشت به سمت شمال نماز مى خوانند.
پیشینه تاریخی صابئین از دیدگاه یعقوبی
یعقوبى آنجا که درباره پادشاهان روم و مدت سلطنت آنها سخن مى گوید، درباره مذهب آنها نیز یادآور مى گردد: پادشاهان یونان و رومیانى که پس از آنها به پادشاهى رسیدند، کیشهاى مختلف داشتند، طایفه اى بر دین صابئان بودند و حنفا گفته مى شدند، اینها کسانى هستند که به خدا و پیغمبرانى اعتراف داشته اند مانند «اوزائى» و «عابیدیمون» و «هرمس» داوست «مثلث بنعمت» گفته اند هرمس همان ادریس پیغمبر است.
پیشینه تاریخی صابئین از دیدگاه شهرستانى
شهرستانى در باره سابقه تاریخى «صابئان» مى گوید: صابئان نخستین همان کسانى بودند که به «عاذیمون» و «هرمس» که همان شیث و ادریس هستند، اعتقاد داشتند و پیامبران دیگر را قبول نداشتند. قاضى عبدالجبار معتزلی اظهار مى دارد: صابئان حران چنین مى پندارند که آنها بر دین حضرت شیث هستند و شیث در ایام طوفان درگذشت و حضرت نوح براى حفظ دین او مبعوث گردید. ابن اثیر نیز گفته است: «خنوخ» (ادریس) فرزندى به نام «متوشلخ» داشت و از او فرزندى به نام «صابى» متولد شد و صابئان به همین جهت به همین نام نامیده شدند. به گفته خوارزمى: صابئان همان بقایاى کلدانى ها هستند که در حران و عراق زندگى مى کنند و گمان مى کنند که پیامبر آنها «بوداسف» که در بلاد هند بود، ولى به نظر بعضى از آنها، پیامبرشان «هرمس» بود و «بوداسف» در دوران طهمورث ظهور کرد.
پیشینه تاریخی صابئین از دیدگاه ابوریحان بیرونى
ابوریحان بیرونى در مواضع مختلف از صابئان نام برده؛ از جمله تحت عنوان «کسانى که پیغمبرى را به خود بسته و امتى که فریب ایشان را خوردند»، مى نویسد: نخستین کسى که از این دسته ذکر مى شود «بوذاسف» است که چون یکسال از پادشاهى طهمورث گذشت، در هند ظاهر شد و کتابى به پارسى بیاورد و به ملت صابئان دعوت کرد و خلقى زیاد او را پیروى کردند.... باقى مانده هاى این طایفه در حران سکنى دارند و به آنها حرانیه گفته مى شود و این اسم منسوب به موضع و مسکن ایشان است و برخى گفته اند که این نام منسوب به «هاران بن ترح» مى باشد که برادر ابراهیم است و او از دیگر رؤساى ایشان در دین پا برجاتر و متمسک تر بود و از این قوم «ابن سنکلانی» نصرانى در کتابى که نقض نحله ایشان را نموده است و پر از دروغ و اباطیل کرده چنین نقل مى کند که ابراهیم از جمله هم کیشان این گروه بود ولى از این مسلک خارج شد؛ زیرا که در قلفه او برصى پیدا شد و هر کس این مرض را بگیرد، نجس است و ایشان با او مخالطه و آمیزش نمى کنند، پس بدین سبب ابراهیم قلفه خود را برید، یعنى ختنه کرد سپس داخل یکى از بیوت اصنام گردید، آوازى شنید که بت با او مى گفت: اى ابراهیم! تو از نزد ما با یک عیب خارج شدى و اکنون با دو عیب بازگشتى بیرون شو و دوباره بدین مکان مراجعت مکن. پس ابراهیم در خشم شده بتان را درهم شکست و از زمره صابئان خارج گشت، سپس از کرده ى خویش پشیمان شد و خواست بنابر عادتى که ایشان در ذبح اولاد داشتند، پسر خود را براى ستاره مشترى ذبح کند، پس از این که کوکب مشترى صدق انابت او را دانست، پسرش را به یک قوچ فدا گرفت....
سپس بیرونى پس از بیان پاره اى از عقاید صابئان، یادآور مى گردد که: از براى ایشان انبیاى بسیارى است که اکثر ایشان فلاسفه یونان اند مانند: هرمس مصرى، آغاثاذیمون، والیس، فیثاغورث با ماسوار جد مادرى افلاطون و امثال آنها و بعضى از ایشان بر خود ماهى را حرام کرده و جوجه را حرام نموده، زیرا همیشه در حال تب است و سیر را نیز حرام کرده چون دردسر مى آورد و خون یا منى را که قوام جهان از او است، مى سوزاند و باقلا را نیز حرام نموده چون دهن را غلیظ و فاسد مى کند و این گیاه در اول امر در جمجمه انسان سبز شده. بیرونى پس از ذکر پاره اى از احکام آیین صابئان، در آخر مى افزاید: بعضى از این جماعت بوذاسف را هرمس مى دانند و گفته شده که صابئان حقیقى آنهایى هستند که در بابل از جمله اسباطى که کورش و ارطخشاست به بیت المقدس حرکت دادند، باز ماندند و بیشترشان در واسط و سواد عراق در ناحیه جعفر و جامده و دو نهر صله ساکن اند و خود را به انوش ابن شیث نسبت مى دهند و با حرانیه مخالفند و مذهب ایشان را عیب مى کنند و جز در اشیاى معدودى با ایشان موافق نیستند حتى این که در نمازشان به قطب شمال متوجه اند و حرانیه به جنوب.... آنگاه بیرونى پس از دو سه سطرى که در باب «مانوى»ها بحث مى کند، مى گوید: «برخى از اهل کتاب بر این گمانند که «متوشالح» را غیر از «لمک» پسرى بود که «صابى» نام داشت و «صابئه» بدو منسوب اند. مردم پیش از ظهور شرایع و خروج بوذاسف بت پرست بودند...».
ابوریحان بیرونى در فصل دیگر از کتابش زیر عنوان «در اعیاد مجوس اقدمین و روزه هاى صابیان و عیدهاى ایشان» درباره صابئان چنین آورده است: در پیش گفتیم که صابئان حقیقى آنهایى را گویند که از اسیرانى که بخت نصر (بنوکد نضر) به بابل آورده بود، در آنجا باز ماندند و پس از آنکه دیرگاهى در بابل بماندند به همان دیار خو گرفتند و چون اصول صحیحى در دست نداشتند، این بود که پاره اى از گفته هاى مجوس را که در بابل شنیدند، باور داشتند و کیش صابئان از مجوسیت و یهودیت آمیخته است، چنان که همین قضیه براى اشخاصى که از بابل به شام نقل شدند و به سامرى معروفند، پیش آمد. بیشتر صابئان در سواد عراق به طور متفرق زیست مى نمایند و صابئان حقیقى ایشانند و چون این جماعت اساس صحیحى از وحى و الهام ندارد؛ بدین سبب اختلافات بسیارى در مذهب صابئان دیده مى شود و این گروه خود را به «انوش بن شیث بن آدم» منسوب دارند. گاهى حرانیان را که از بازماندگان از معتقدان دین قدیم مغرب زمین هستند که رومیان پس از مسیحیت دست از آن برداشتند، صابئان گویند و این دسته خود را به آغاثاذیمون و هرمس و والیس و باماسوار که از فلاسفه به شمار مى روند، منسوب مى دارند و اشخاص نامبرده را با جمعى دیگر از حکما پیغمبر مى دانند و طایفه مشهور به صابئان ایشان هستند هر چند که این نام را در دولت عباسى در سال 228 برخود گذاشتند که تا شرایط ذمه درباره ایشان مراعات شود و پیش از این ایشان را حنفا و وثنیه و حرانیان مى گفتند. سپس بیرونى به ذکر نام ماههاى صابیان که به ماههاى یهود، مانند است و اعیاد آنان مى پردازد.
سید مرتضى رازى در کتاب «تبصرة العوام» در مورد صابئه شهر واسط مى نویسد: «و صابئه واسط گویند که اول انبیا آدم بود و آخر ایشان شیث و با این همه ایمان به عیسى دارند و براهمه انکار بعثت انبیا کنند... بعضى از ایشان گویند که آدم و ابراهیم پیغمبر بودند و جز ایشان پیغمبر دیگر نبود».
اختلاف مورخان درباره بنیانگذار آیین صابئان
مورخان، نام بنیانگذار آیین صابئان را به اختلاف: «بیوراسب»، «بوداسف بوذاسف» و «بوداسب» ضبط کرده اند که ممکن است در اصل یکى بوده که در طول مدت به وسیله ناسخان کتاب تحریفاتى در آن شده است و یا این که در برگرداندن به زبانهاى دیگر تغییر شکل داده است. بعضیها گفته اند: بوذاسف همان بوداى معروف است البته مهاتما بودا در زبان پالى «بوداسب» در سنسکریت «بدهى ست» در عبرانى «جوذاقت» در عربى «بوداسف» و در فارسى «بوداسدى» مى خوانند. اگر مؤسس دین صابئان همان بوداى معروف هند باشد؛ باید دین صابئان نیز همان دین بودایى باشد و این بعید است و کسى از محققان چنین احتمال نداده است و همچنین در کلام مورخان و پژوهشگران نام چند پیغمبر برده شده که صابئان خود را تابع آنها مى دانند و آنها عبارتند از: آدم، شیث، ادریس، نوح و ابراهیم که آنان همه از پیامبران الهى مى باشند و از بعضى نام برده شده که آنها پیامبر نبوده و از فلاسفه یونان بوده اند مانند: هرمس مصرى، آغاثاذیمون، والیس، فیثاغورث با ماسوار جد مادرى افلاطون. البته انتساب این گروه به بعضى از پیامبران الهى و بعضى از فلاسفه یونان، موضوعى است که شناخت این فرقه مذهبى را دشوارتر مى سازد. به نظر مى آید تناقض این احوال بیشتر حاکى از تزلزل و تردید صابئان حران بوده باشد که مى خواسته اند نحله و آیین خود را به بعضى از قدماى انبیا منسوب دارند و در عین حال اسرار و رموز حکمت هرمسى را در میان خود حفظ کنند.
آرى صابئان حران «هرمس» را مربى روحانى و پیغمبر خویش مى خواندند و ظاهرا براى آن که به نحوى خود را با ادیان یا انبیاى مذکور در قرآن منطبق نمایند، وى را با ادریس نبى تطبیق کردند و دین خود را که در واقع نوعى دیانت کنوسى یونانى ممزوج با بعضى عناصر از آیین هلنیستى مصر در عهد بطالسه و پاره اى تعالیم نوافلاطونى بود، به عنوان دین صابئان که ذکرش در قرآن هست، جلوه دادند.
از این آئین کهن تاریخى در قرآن کریم یاد شده است. آیات: 62 بقره، 69 مائده و 17 حج صریحا از این دین یاد کرده است. این قوم در تاریخ به اسامى صبى، مغتسله، مذائى و یحیائى شناخته مى شود. گویا نام صابئین تعبیرى است که قرآن بکار برده و بعد این قوم خود را به این اسم معرفى کرده اند تا علاوه بر اینکه به عنوان یک دین در جامعه اسلامى به رسمیت شناخته شوند، از حقوق بیت المذاهب و الادیان اسلام استفاده کرده باشند.
دیدگاه دیگر
گویند صابئین یکى از شعب دین مانى است. واژه مذائى یا مذائیه لفظ آرامى است که اصل آن مذع یا مذعا در زبان آرامیهاى شرقى است که با الف نوشته مى شده: مذا. این لفظ به معناى فرشته یا منجى است و در یونانى به آن گنوسیس گویند.
دیدگاه اعراب
اعراب به کلیه فرقه هاى گنوسیس شرقى که افکارشان در دوره جاهلیت و اسلام رواج داشته، حنیف یا صابئین مى گفتند. پیدایش این مذهب به دوره ظهور عیسى (ع) مى رسد. معناى یونانى گنوسیس همان عرفان و معرفت است که با محتواى این مذهب موافق مى باشد. صابئین به رهبر مذهبى خود ناحرائیا یعنى نگهبان قوانین مذهب مى گفته اند و این واژه نیز یونانى است که براى پیروان یحیى تعمید دهنده بکار مى رفته است. واژه یاردنا در آثار این مذهب به معناى آب جارى که غسل تعمید در آن صورت مى گیرد، مى باشد. خاستگاه این مذهب خاورمیانه بوده است و احتمالا فلسطین، زیرا پیروان این مذهب از فلسطین به ایران و عراق هجرت کرده اند. این مهاجرین در واقع از پیروان یحیى تعمید دهنده بوده اند. علت مهاجرت نیز فشارهاى یهودیان بوده است. یهودیان یحیاى تعمید دهنده بوده اند. یهودیان یحیاى تعمید دهنده را اذیت مى کردند و پیروان و شاگردان او را نیز مى آزردند. گویا پس از مرگ یحیى، یهودیان به کشتار مذائیان یا پیروان یحیى پرداختند و کلیه آثارشان را به آتش کشیدند. صابئین ابتدا از فلسطین به شام رفته و در حران مقیم شدند و اجازه فعالیت مذهبى یافتند و معابد و اماکنى بر پاداشتند. درگیرى با یهودیان ادامه یافت. صابئین ناچار شدند از آنجا به بین النهرین کوچ کنند. گویا اردوان اشکانى از این قوم حمایت مى کرده است و همین امر باعث مهاجرتشان به ایران و عراق شده است. بنابراین صابئین ایرانى در دو هزار سال پیش به ایران زمین آمده و امروزه در استان خوزستان و در قسمتهایى از عراق عرب ساکن مى باشند. در فهرست ابن ندیم آمده است که: پدر مانى که از طرف هاتف مأمور ترک گوشت و شراب و معاشرت نسوان شده بود، از تیسفون به میسان رفت و به مغتسله که آنان نیز پیرو همین احکام بودند، پیوست.
برخى از محققان و کاوش گران اصل و منشأ این فرقه را به یحیاى تعمید دهنده باز مى رسانند، به موجب تحقیقات این دانشمندان یحیى خود مؤسس دینى بوده است که حضرت عیسى از جمله پیروان آن دیانت بوده و به وسیله یحیى تعمید نیز یافته است اما بعد از قتل یحیى، عیسى به عنوان جانشین یحیى و پس از آن به عنوان مؤسس دیانتى نو ادعا کرد.
دیدگاه مورخان اروپایى
مورخان اروپایى واژه صبا را از سباء (نام یکى از شهرهاى قدیم یمن) مى دانند و با مقایسه عقاید این قوم مدعى اند که مردم سباء اجرام آسمانى و ستارگان را مى پرستیده اند. در عقاید صابئین چنین عقایدى یافت مى شود. لذا به صابى ها، یمنى ها اطلاق کرده اند و مکان اولیه آنان را در جزیرة العرب مى دانند. البته این ادعا مورخان یهودى است که انگیزه خاصى دارد و مى خواهد اقدامات یهودیان علیه این قوم را محو کنند. در مقابل برخى محققان مدعى اند که کلمه صابى عبرى است و به معناى فرو رفتن در آب براى تعمید مى باشد.
ابن اثیر مى نویسد: رومیها قبل از مسیحیت در مذهب صابئان بودند. و سپس سلسله پادشاهانى را که از صابئان در روم حکومت کرده اند نام مى برد و به مدت سلطنت هر کدام و حوادث مهمى که در دوران هر یک از آنها، اتفاق افتاده، اشاره مى کند و ظاهرا در میان آنها «عزدیانوس» دین صابئان را ترک گفت و به نصرانیت گرایید ولى بعد از او مجددا پادشاه صابئى روى کار آمد. مسعودى تعداد پادشاهان صابئى را در روم پیش از نصرانیت، 40 تن ذکر کرده که مجموعا 374 سال سلطنت آنها طول کشیده است. ابن اثیر مى گوید: علت این که قسطنطین از آیین صابئان برگشت و نصرانى شد این بود که او در جنگى هفت لشکر به نام هفت بت صابئان ترتیب داد ولى شکست خورد و وزیر او که در باطن مسیحى بود از فرصت استفاده کرد او را به قبول دین خود دعوت کرد و او نیز قبول نمود و بدینسان پادشاهان نصرانى حکومت روم را به دست گرفتند.
تاریخ رؤساى صابئان در عصر اسلام
گفتیم که صابئان، تاریخى دیرینه دارند هر چند که در منابع تاریخى اضطراب شدیدى وجود دارد و گفتار مورخان با هم سازگار نمى باشد ولى از مجموع آنها چنین استفاده مى شود که صابئان در طول تاریخ از شهرت نسبتا زیادى برخوردار بودند و این که نام صابئان در قرآن مجید سه بار در ردیف یهود و نصارى ذکر شده، دلیل بر این است که این قوم در عصر نزول قرآن و در عهد پیامبر اکرم (ص) نیز ملتى مشهور و داراى افراد کثیر بوده اند و گرنه قرآن به آنها اعتنایى نمى کرد. به گفته استاد محیط طباطبایى: «صابئان در اواخر حکومت اشکانى از شمال سوریه به خوزستان انتقال یافته و سکونت دایمى اختیار کرده بودند. در صدر اسلام از سکنه بومى و قدیمى منطقه میشان محسوب مى شدند که این منطقه در دوره قدیم همواره از استقلال ادارى خاص برخوردار و برجاى ناحیه ى میسن از مهاجرنشینهاى باستانى یونانى در ایران برقرار مانده بود. ادامه سکونت این صابیان در همان ناحیه تا سده ى نهم هجرى و انتقال محل سکونت آنها به مغرب و جنوب این ناحیه که بعد از توسعه قلمرو حکومت آل مشعشع در خوزستان اتفاق افتاد و دوام وجود ایشان در اهواز و محمره و عماره و بصره تا امروز بهترین قرینه بر وجود پیروان دین صابى در شمال شرقى جزیرة العرب هنگام نزول قرآن محسوب مى شود. و به همین قرینه وجود افراد یا جماعتهاى دیگرى از صابیان را مى توان در نقاط دیگر عربستان و ازجمله سواحل حجاز و یمن و بیشتر در سواحل خلیج فارس از قدیم الایام پیش بینى کرد». آرى با این که واژه «صابئان» در قرآن سه بار ذکر شده و نشانگر این است که این قوم به هنگام نزول قرآن در مناطق زیر نفوذ اسلام قومى مشهورى بودند، ولى در منابع تاریخى ذکرى از صابئان عهد پیامبر اسلام (ص) نیامده، به قول نویسنده کتاب «پژوهشى درباره صابئان»: و حلقه اتصال صابئان عهد باستان با صابئان عهد عباسیان در کتب تاریخى مفقود شده است. به این معنى از این که صابئان در عصر پیامبر کجا بودند و چه عکس العملى در قبال اسلام از خود نشان دادند؟ چرا درباره آنها از رسول اکرم (ص) و امیر مؤمنان على (ع) روایتى نقل نشده است؟ تاریخ ساکت است و این سکوت منابع تاریخى و حدیثى موجب شگفتى فراوان است.
مرحوم محیط طباطبایى با شم تاریخى قوى خود احتمال قوى داده است که این افراد یا جماعتهاى پراکنده ى صابى، به روزگار خلافت خلفاى راشدین و گسترش اسلام در جزیرة العرب، به دین اسلام گرویده باشند و یا آنکه در زمان خلیفه دوم که پیروان دو دین یهود و نصارى از جزیرة العرب به سوریه و عراق نقل مکان یافتند و براى ادامه زندگى خود در آنجا صاحب زمین و خانه و آب شدند، صابیان معدود حجاز هم که ماهیت دینى آنان معلوم خدا و پیغمبر او بود و در قرآن معرفى شده بودند، در ضمن مهاجرت طوایف یهود و نصارى، اینان نیز از حجاز و یمن به میشان در جنوب شرقى حیره رفته و به همکیشان دیگر خود که در آنجا مى زیستند، پیوسته باشند.
ابن ندیم صابئان را به دو گروه تقسیم و از صابئان اصلى با نام «مغتسله» و «صابئان بطائح» یاد کرده است. او زیر عنوان «مغتسله» مى نویسد: این گروه در اطراف «بطائح» زیاد هستند و از صابئیان بطائح به شمار مى روند و قایل به شستن هر چیزى هستند و خوراکیهاى خود را مى شویند و رئیس خود را «حسیح» دانند و اوست که پایه گذار این ملت بوده و عقیده داشت که این دو عالم مرکب از نر و ماده است... و شاگردى هم به نام شمعون داشت و این گروه با مانویان در ثنویت موافقت دارند و پس از این از آنها جدا مى شوند و میانشان تا امروز کسانى هستند که به ستارگان تعظیم مى کنند.
و در ذیل همین بحث تحت عنوان «حکایتى دیگر درباره صابیهاى بطایح» مى نویسد: این گروه بر آیین نبطیان قدیمند و ستارگان را گرامى شمرند و هیاکل و اصنامى دارند و از صابئیان حرانى به شمار مى روند و برخى عقیده دارند که: صابیهاى بطائح به کلى غیر از آنها هستند. و ابوریحان بیرونى نیز پس از بحث در باره صابئان حرانى گفته است: صابئان حقیقى آنها هستند که در واسط و سواد و عراق در ناحیه دو نهر سکونت دارند و خود را به «انوش ابن شیث» نسبت مى دهند و با حرانیها مخالف مى باشند و از آنها عیب مى گیرند و جز در چند مورد با ایشان هم عقیده نیستند.
یکى از محققان معاصر ضمن اشاره به خدمات علمى و فرهنگى صابئان حرانى که حکمت هرمسى از طریق آنها در بین مسلمانان نشر و ترویج شده، مى نویسد: «چون مأمون از آنها خواست که یا اسلام آورند یا انتساب خود را به اهل ذمه معلوم دارند، آنها خود را با صابئان مذکور در قرآن منطبق خواندند و بدین گونه یک چند از تضییق در امان ماندند. البته صابئان مذکور در قرآن به احتمال قوى عبارت از مغتسله مندائى بودند که به نحوى با یحیى بن زکریا از انبیاى مذکور در قرآن هم مربوط مى شدند و بقایاى آنها امروز به نام «صبى» در جنوب عراق و در قسمتى از خوزستان هنوز هستند، اما حرانیان که خود را صابئان خواندند؛ براى آنکه انتساب خود را به یک پیغمبر مذکور در نزد اهل کتاب نیز توجیه نمایند، خود را به هرمس مثلث منسوب کردند او را هم با ادریس و اخنوخ یکى شمردند. مأمون خلیفه که مایل به مشرب معتزله و در عین حال اهل تحقیق و تسامح بود، عمدا در صحت این دعوى تردید نکرد و فرصتى هم نیافت شاید نیز تسامحى که درین باب نشان داد تا حدى بدان سبب بود که حرانیان از همان ایام به علوم یونانى و مسایل کلامى که مورد توجه خاص خلیفه بود، علاقه اى بسیار نشان مى دادند.
در اواسط قرن سوم یک تن از علماى حران نامش ثابت بن قره در دنبال اختلافات نظرى که با سایر هم مذهبان خویش یافت از جانب آنها طرد شد (279 هجرى) از این رو به بغداد آمد و در آنجا فرقه ى تازه اى از صابئان را به وجود آورد و با آنکه بعدها خلیفه القاهر بالله عباسى در تعقیب و تضییق آنها جد کرد و حتى سنان بن ثابت را به اظهار و تصدیق اسلام واداشت، صابئان در بغداد غالبا بر عقاید خویش باقى ماندند و حتى ابواسحاق بن هلال صابى که وزیر و کاتب دستگاه خلفا المطیع و الطایع بود، در حدود 364 هجرى در تأمین آزادى مذهبى همکیشان خود در بغداد و حران و دیار بکر توفیقى یافت. مع هذا با سقوط حران به دست خلفاى فاطمى (424 هجرى) تدریجا امکان ادامه آزادى صابئان در آنجا از بین رفت و در بغداد هم تا اواخر قرن پنجم بیشتر دوام نکرد...».