در انسان به طور طبیعی، تمایلات و کشش هایی وجود دارد که او را به طرف کارهایی می کشاند و از کارهایی باز می دارد و در حقیقت، ابزاری است برای حرکت و تلاش انسان در دوران زندگی. این تمایلات را غریزه می نامند. خود دوستی، فرزند دوستی، مال دوستی، قدرت طلبی، تمایل جنسی و ده ها کشش و جاذبه ی دیگر، مثال های نمودار غریزه اند. اسلام درباره غرایز انسانی چه حکم می کند و در برابر آن برای انسان چگونه موضع گیری را لازم می شمرد؟ آیا بی قید و شرط باید به آنها تن داد و تسلیم آنها شد؟ یا باید ان را سرکوب و منکوب ساخت و با سرپوش ریاضت های دشوار، به کلی آن را از کار انداخت؟ هیچ یک از این دو شیده به نظر اسلام، علاج صحیح نیست.
اسلام از طرفی، غرایز بشری را به هیچ وجه نادیده نمی گیرد و آن را همچون واقعیتی غیر قابل اجتناب و حتی سودمند تصویب می کند و از طرف دیگر، راه طغیان و تجاوز و انحراف را بر آن می بندد و سرکشی یا کجروی غرایز را با تدابیر مؤثر و با پیشگیری های واقع بینانه در می شکند. در واقع همچنان که اصل وجود غرایز در انسان، وسیله ای برای ادامه حیات و بر آمدن نیازهای اساسی زندگی اوست، سرکشی و طغیان یا انحراف و کجروی آنها نیز موجبی برای نابودی و بدبختی و نابسامانی کار و بار او می باشد. همانطور که غریزه ی خود دوستی (حب نفس) اگر نباشد زندگی انسان قابل ادامه نیست، افزایش بی قواره و طغیان آن نیز کار زندگی را بر او دشوار و گاهی محال می سازد و دیگر غرایز بر این قیاس. صبر در معصیت که یکی از سه گونه، در معنا مقاومتی است در برابر آتش طغیان و یا انحراف غرایز، زیرا که اساسا معصیت و گناه، از همین طغیان و انحراف منشأ می گیرد. انسان به طور طبیعی مایل است وسایل زندگی و نیازهای اصلی خود را تأمین کند و چون این کار بدون مال و ثروت امکان پذیر نیست لذا تحصیل مال و ثروت، جلوه ای از یک غریزه او را تشکیل می دهد. اسلام نیز که مکتب انسانیت و راه زندگی انسان است این کار را تصویب و امضاء می کند و البته برای انتظام صحیح جامعه، راه ها و روش ها و حدود و قیودی هم برای آن مقرر می سازد ولی هرگز او را از تلاش معاش باز نمی دارد. با این همه، در موارد زیادی، این غریزه از حد متعادل خود فراتر می رود، پولدوستی و مال اندوزی مانند بیماری مزمنی در جان انسان ریشه می دواند و در نتیجه پول برای او نه به صورت وسیله ای برای تأمین نیازها، بلکه همچون هدفی عزیز یا وسیله ای برای اجرای مقاصد غیر انسانی یا آلتی برای تفاخر، تبدیل شکل می یابد و این همه از نظر اسلام ممنوع است. در اینجا است که اسلام به پیرو خود دستور صبر می دهد، یعنی فرمان مقاومت در برابر طغیان و انحراف این غریزه. طغیان غریزه مال دوستی آدمی را به رباخواری و احتکار و گنجوری و انحراف این غریزه وی را به معاملات و تصرفات ناروا می کشاند و صبر یعنی مقاومت در برابر انگیزه فساد آفرین که این همه را موجب می شود.
مثال دیگر را می توان از غریزه قدرت طلبی آورد: انسان به طور طبیعی مایل است مقتدر باشد. یقینا آنان که ضعف و زبونی و فرو دستی را مانند عنصری از وجود خود پذیرفته اند باید باور کنند که از سرشت و طبیعت انسانی خود منحرف گشته اند. اسلام در این مورد نیز همان شیوه همیشگی خود را در مورد همه غرائز به کار برده است: از یکسو تلاش در راه به دست آوردن قدرت را جائز و مباح و در بعضی از شرایط، واجب و لازم ساخته است. آری در آنجا که برای اقامه حق یا انجام تکالیف مهم اجتماعی یا رسانیدن حقوق از دست رفته به صاحبان حق با اجرای احکام و حدود و فرامین الهی، قدرت لازم است، اسلام قدرت طلبی را به صورت فریضه ای بر همگان لازم و واجب کرده است و از سوی دیگر راه این غریزه را به سوی تجاوز و افزون طلبی مسدود ساخته است، یعنی وقتی قدرت طلبی مولد ظلم و قلدری و زورگویی و جنایت باشد آن را کاری ناروا و ممنوع می شمارد. ممکن است پیوستن به یک قدرتمند ستمگر یا به یک دستگاه تبهکار، قدرت فراوانی برای یک قدرت طلب به بار آورد، ولی اسلام هرگز چنین رخصتی نمی دهد زیرا پیوستن به یک ستمگر، کمک به پایداری ستم است. معادل قدرتی که از این رهگذر به دست می آید، جنایتی هم انجام می گیرد. اینجا حکم اسلام و قرآن رو در روی طغیان و انحراف غریزه قرار گرفته و راه را بر آن می بندد. به مسلمان دستور می دهد که در برابر انگیزه این قدرت طلبی که انگیزه ای شر آفرین و فساد آفرین است مقاومت کن و تن به این قدرت طلبی مده، یعنی صبر در برابر معصیت. مثال های دیگر را در غریزه جنسی و غریزه عشق به محبوبیت و غریزه عشق به زندگی و غیره می توان جستجو کرد و با اندیشیدن در آنها به بسیاری مسائل مهم فردی و اجتماعی پی برد.
اهمیت صبر در برابر معصیت
با الهام از روایات و آموزش های اسلامی که معمولا سرشار از معارف اجتماعی است، چنین استنباط می شود که صبر در برابر معصیت ها و طغیان ها از اهمیت و فضیلت بیشتری برخوردار است. در چند روایت کوتاه که هر یک در وضعی خاص به صورت درسی سازنده برای مسلمانان پر تلاش دوران ائمه (ع) ادا گردیده، بر روی این شاخه از صبر، تکیه بیشتری شده و دارای فضیلت بالاتری معرفی گردیده است، شاید بدین سبب که پیمودن راه -که موضوع "صبر بر اطاعت" است- با یک نوع شوق طبیعی در انسان همراه است که همانا شوق به حرکت و تلاش باشد. در حالی که منحرف نشدن و به موانع تن ندادن آن هم موانعی که همه بر طبق کشش ها و جاذبه های طبیعی بشر است (موضوع صبر در معصیت) نه تنها از پشتوانه جاذبه و غریزه طبیعی برخوردار نیست بلکه درست در جهت عکس چنین جاذبه ای قرار گرفته است. پس صبر در نوع اول (صبر بر طاعت خدا) در حالی که از طرفی مقاومت در برابر نوعی کشش طبیعی یعنی راحت طلبی و سهل گرائی است از طرف دیگر همگامی و همراهی با یکنوع کشش دیگر -که آن نیز اگر چه ضعیف است ولی طبیعی است- می باشد. ولی صبر در نوع دوم یکسره با تمایلات طبیعی و کشش ها و جاذبه های نفسانی مخالف و معارض است، و لذا مقاومت در این نوع دشوارتر و بالطبع، دارای فضیلت بیشتر است. از طرفی، نقش تعیین کننده صبر در معصیت همواره در جریانات اجتماعی، بارزتر و اثر آن آشکارتر بوده است و این نیز می تواند دلیل دیگری برای ترجیح این شاخه از صبر باشد. امام کاظم (ع) می فرمایند: «یا هشام! اصبر على طاعة الله، و اصبر عن معاصی الله فإنما الدنیا ساعة، فما مضى منها فلیس تجد له سرورا و لا حزنا، و ما لم یأت منها فلیس تعرفه. فاصبر على تلک الساعة التی انت فیها، فکأنک قد اغتبطت؛ اى هشام! بر طاعت خدا صبور باش و از نافرمانى او خوددارى کن، که دنیا یک ساعت است، زیرا از گذشته آن اکنون نه شادی ای دارى و نه غمى و از آینده آن آگاه نیستى که چه خواهد شد؛ پس بر این ساعتى که در آنى صبور باش (و در آن بکوش)، چونان که گویى وقت خوشى و شادى تو است.
نمونه هایی از تاریخ
برای نمونه، دو چهره شناخته شده تاریخ اسلام را با یکدیگر مقایسه می کنیم، یکی چهره ای منور، پر افتخار و هیجان آفرین و دیگری، چهره ای منفور، و مطرود. این دو چهره متعلق است به دو نفری که در یک موقعیت کاملا مشابه و همسان قرار گرفته و میتوان گفت با هم بر سر یک دو راهی رسیده اند ولی در عمل، هر کدام تصمیمی غیر از تصمیم آن دیگری گرفته و هر یک راهی را انتخاب کرده اند. این دو نفر یکی "عمربن سعد" است: فرمانده نیروهای اموی برای سرکوبی قیام حضرت حسین بن علی (ع) و دیگری "حربن یزید ریاحی" است: فرمانده قسمتی از همین لشگر و پیشاهنگ و مقدمه سپاه که نخستین قدم را در راه تعرض به نیروهای انقلابی، او برداشته است. این هر دو نفر با هم قدم در راهی نهادند؛ قدرت حاکم زمانه از از سوی یک نیروی انقلابی تهدید شده بود.
حسین بن علی (ع) به اتکا مقررات و وظایف اسلامی و به دنبال احساس مسئولیت بزرگ، دست به یک قیام و حرکت انقلابی عظیم زده و با هدف "آموزش عملی یک درس اساسی اسلام" به عملی قهرآمیز علیه تشکیلات حکومت اموی و نظام فاسد و منحط جامعه اقدام نموده بود. چنین حرکتی بیش از همه برای دستگاه خلافت، خطر و تهدید می آفرید و لذا به طور قهری و طبیعی همه امکانات و نیروهای آن را بر ضد خود بسیج و تحریک می کرد. این دو نفر (عمربن سعد و حربن یزید) بخشی از امکانات وسیع آن دستگاه ستمگر بر علیه این حرکت انقلابی و بانی و پدیدآورنده آن، حسین بن علی (ع)، بودند. هر دو نفر نیز می دانستند که آنچه بدان دست خواهند زد گناهی است و گناهی بزرگ... اما کشش تمایلات بشری و طغیان غریزه جاه طلبی و قدرت خواهی و خودپرستی، مجال اندیشیدن نداده و این هر دو را به راهی که پایانش پلیدترین درنده خوئی های بشری است کشانیده بود و اینک هر دو نفر بر سر دو راهی حساس قرار گرفته بودند، راهی به سوی تمایلات نفسانی که نمودار آن همانا غریزه قدرت و جاه طلبی است و راهی به سوی انجام تکلیف اسلامی که همانا پیوستن به نیروی حقجو و حق طلب حسین (ع) است. آنچه در آن لحظات حساس و تعیین کننده می توانست هر دو را نجات بخشد صبر بود، صبر در برابر کشش و جاذبه تمایلات هلاکت بار نفس انسان و مقاومت در برابر این نیروی شکننده عجیب، صبر در برابر معصیت و گناه...
عمر سعد در این نقطه ی حساس نتوانست صبر کند. نتوانست در مقابل این انگیزه شرآفرین و فسادآفرین مقاومت ورزد، ریسمانی از حب مقام و جاه به گردنش افتاده بود و او را به سوی جهنم می برد و آن ضعیف بی توان -که شاید به ظاهر بسی نیرومند و مقتدر هم بود- نمی توانست بر ضعف و ناتوانی خود چیره شود و به سوی پرتگاه نرود. و بالاخره بی صبری اش او را مغلوب ساخت و او در مقابل انگیزه مقام دوستی شکست خورد و به دنبال کشش این طغیان غریزی مرگبار تا اعماق جهنم فرو رفت. حربن یزید نیز به همین نقطه رسید، بر سر همین دو راهی: او نیز اگر تن به تمایل نفس خود می داد، و مسئولیتی را که دستگاه خلافت بر عهده اش نهاده بود به نیکی به پایان می رسانید و ندای هشیاری گر خرد خود را نشنیده می گرفت و عذر مأمور و معذور بودن را به خود می باورانید، بی گمان راهی و راه همواری به سوی ترقی و مقام و ریاست داشت.
آری کشش های انحطاط آفرین، او را تا بدانجا نیز آورد ولی ناگهان یک قدرت نمایی قهرمانانه و یک بیداری بجا به کمک او شتافت و در لحظه سقوط توانست با یک تکان با یک حرکت، ریسمانی را که هواها و هوس ها بر گردنش بسته بود پاره کند... با مقاومتی که در برابر این جاذبه تند به خرج داد، با صبری که در برابر این گناه بزرگ -گناه ستیزه با حق مجسم به حساب باطل مجسم- متحمل شد، خود را نجات داد و از محوطه دوزخ به قلمرو بهشت افکند. در این ماجرای عبرت آموز برای آنانکه به اندیشیدن در اعماق رویدادهای تاریخ خو گرفته اند نقش بسیار پراهمیت این شاخه از صبر (صبر در برابر معصیت و گناه) در تشکیل جبهه بندی های عظیم حق و باطل -که تفسیر نهایی و واقعی تاریخ بشر است- و تعیین فرجام سرگذشت یک جامعه به خوبی آشکار و نمایان است.
برای مطالعه و کاوش در نمونه های این شعبه از صبر، رشته های گوناگونی از انحراف ها و گناهان بزرگ را باید به خاطر آورد و در هر یک، نقش بسیار مهم صبر را مشاهده کرد: مشت گره خورده ای که برای فرود آمدن بر سر مظلومی بلند شده و مانع و جلوگیری هم وجود ندارد، یکی از موارد صبر است: انگیزه خشم، نخوت، خودخواهی، دیگر آزاری، جاذبه های بسیار نیرومندی هستند که این مشت را به سوی فرق این بی گناه می کشانند، صبر در اینجا به معنای مقاومت کردن در برابر این جاذبه ها و انجام ندادن این تجاوز فردی است. پول و ثروت مادی انبوهی که در دسترس کسی قرار گرفته و عبور از پل یک جنایت، یک گناه، می تواند آن را به کیسه وی سرازیر کند، نمونه دیگری است. جاذبه ثروت طلبی که یک انگیزه افراطی و انحرافی است، دست این انسان را به سوی آن جنایت و گناه می کشاند. صبر در اینجا یعنی: مقاومت در برابر این انگیزه و چشم پوشی از بهره ای که به بهای گناهی عاید می شود و در نتیجه، انجام ندادن آن گناه. جاذبه جنسی از قوی ترین جاذبه هاست، با طلاقی است که پیلان و پیلتنان بس نیرومند را نیز می غلطاند و در خود فرو می برد و به دلیل همین کشش سحرآمیز در همیشه زمان، وسیله بسیار مناسب و آسانی بوده که دشنان تعالی و ترقی بشر از آن برای به انحطاط و زبونی کشیدن روح های مقاوم استفاده می کرده اند، صبر در مواردی که یک عمل جنسی پلید و پست مطرح است، به معنای مقاومت در برابر این جاذبه نیرومند و تن ندادن به گناهی است که از این رهگذر مطرح می گردد. ترس و بیم، خاصیت عمومی افراد بشر است و فرآورده چندین غریزه طبیعی یا خود یک غریزه اصلی ولی در مواردی این جریان، مهمترین نقش را در ایجاد زبونی ها و ذلت ها و اسارت ها و انجام جنایت ها و پدید آمدن فاجعه ها ایفا می کند. چه بسیار انسان های ضعیفی که بر اثر انواع گوناگون بیم و ترس بر جان، بر مال، بر مقام، بر آبرو، بر فرزندان و... به پست ترین جنایت ها و زبونی ها تن داده و یکباره خویش را از اوج شخصیت شریف انسانی به سطح "آلت فعلی بی اراده" سقوط داده اند. مقاومت در برابر این انگیزه شرارت و فساد نیز تمثیل دیگری از "صبر در برابر معصیت" است.
نظری به روایات در این موضوع
اصبغ بن نباته که از یاران علی (ع) است از قول آن حضرت درباره صبر چنین قضاوت می کند: « الصبر صبران: صبر عندالمصیبه، حسن جمیل و احسن من ذلک الصبر عند ما حرم الله علیک؛ صبر بر دو گونه است: یکی صبر بر مصیبت ها و این بسی نیکو و شیوا است. و از آن بهتر و شیواتر صبر کردن در برابر کارهایی است که خداوند بر تو حرام و ممنوع ساخته است.»
روایت دوم:
در روایتی امام صادق (ع) از پیامبر خدا (ص) نقل می کند که آن حضرت از آینده امت اسلامی چنین خبر داده است: «سیأتی علی الناس زمان لاینال الملک فیه الا بالقتل و التجبر و لا الغنی الا بالغصب و البخل، و لا المحبة الا باستخراج الدین و اتباع الهوی، فمن ادرک ذالک الزمان فصبر علی الفقر و هو یقدر علی الغنی و صبر علی البغضة و هو یقدر علی المحبة و صبر علی الذل و هو یقدر علی العز، آتاه الله ثواب خمسین صدیقا ممن صدق بی؛ روزگاری بر امت اسلام خواهد آمد که قدرت و سیطزه حاکمانه بر توده ها جز از راه قتل و خونریزی و جز به وسیله اعمال زور و فشار به دست نمی آید و ثروت و رفاه مالی جز از راه غصب حقوق مظلومان و بخل ورزی و امساک در ادای حقوق مالی و محبوبیت یافتن جز با بیرون راندن روح دین از زندگی و وجود خویش و سر نهادن به فرمان هوس های نفسانی امکان پذیر نیست. پس هر کس آن زمان را درک کند و بر فقر و تهیدستی صبر کند در حالی که می تواند (با استفاده از روش های متداول) خویشتن را از غنای مالی برخوردار سازد و بر تنهایی و بی نامی و بدنامی صبر کند با اینکه او نیز می تواند جلب محبت کند و بر رتبه های فروتر اجتماعی صبر کند، با اینکه می تواند رتبه های بالا را کسب کند؛ خداوند پاداش و نتیجه ای را که به پنجاه مؤمنی که مرا تصدیق کردند ،به او می دهد.»
حضرت در این روایت روزگاری بر امت اسلام خواهد آمد که: «لاینال الملک فیه الا بالقتل والتجبر: قدرت و سیطزه حاکمانه بر توده ها جز از راه قتل و خونریزی و جز به وسیله اعمال زور و فشار به دست نمی آید.» (شاهد صدق این پیشگویی را نیز مسلمانان، خیلی زود، در ماجراهای صدر اسلام، و سراسر زندگی ننگین معاویه و پسرش یزید و چهره های قبل و بعد آنان مشاهده کردند.) «و لا الغنی الا بالغصب و البخل؛ و ثروت و رفاه مالی جز از راه غصب حقوق مظلومان و تجاوز به طبقات ضعیف و استثمار توده مردم و بخل ورزی و امساک در ادای حقوق مالی و بی اعتنایی به نیازهای محرومان تأمین نمی گردد» یعنی روال طبیعی جامعه مسلمانان چنان نخواهد بود که همگان از ثروت و رفاه مادی برخوردار شوند و بی آنکه ستمی در جامعه پدید آید امکان فراهم آمدن مال و ثروت وجود یابد، بلکه ثروتمند شدن گروهی خاص، با محروم ماندن و مورد ستم قرار گرفتن گروهی دیگر همراه است... و این پیشگویی صریحی است از پدید آمدن نظام طبقاتی در جامعه مسلمان. «و لا المحبة الا باستخراج الدین و اتباع الهوی؛ محبوبیت یافتن جز با بیرون راندن روح دین از زندگی و وجود خویش و سر نهادن به فرمان هوس های نفسانی امکان پذیر نیست.» یعنی تنها از طریق تملق، دروغ، ریاکاری، حقه بازی، سرسپردن به هوا و هوس، فریفتن و مغرور کردن مردم، پوشیده داشتن عیوبی که باید به آهنگ بلند بیان کرد، وارونه جلوه دادن حقایق، فراموش کردن امر به معروف و نهی از منکر و... می توان محبت توده مردم یا رهبران فاسد را جلب کرد.
اگر کسی پای بند مسئولیت های اسلامی خود باشد؛ زبان به چاپلوسی و دروغ نگشاید، آشکارا کجی ها و بدی ها را در سطح اجتماع یا در حوزه طبقات قدرتمند اعلام دارد، حقایق را بیان کند، عامه مردم را به وعده های دروغین و پوچ نفریبد و به وضع نابسامان خود دلخوش نسازد، با حرف های تلخی که داروی ناخوشایند توده مردم و خنجر جگر شکاف طبقات زورمند است نابسامانی ها و بدی ها را آشکار سازد، از چشم ها می افتد و از محبت ها محروم می ماند.
و این جمله پر مغز، اشاره رسایی است به فرود آمدن سطح تفکر و بینش مردم و سقوط ارزش های اسلامی در معیار جامعه منحط و دگرگون شدن قضاوت های عمومی و پدید آمدن جریان های غلط و انحرافی در زندگی مسلمانان. و بسی واضح است که پدیدار شدن چنین وضعی در زندگی مردمی که شکل و نظام زندگیشان در آغاز، بر پایه ارزش های اصیل بنا نهاده شده و قطار جامعه شان بر روی ریل تفکر و روش اسلامی به راه افتاده، جز به وسیله و وساطت دست های قدرتمند و نابکار و با نقشه ها و حسابگری ها و فعالیت های آنان امکان پذیر نیست. بنابراین این جمله نیز در معنا، پیشگویی روشنی است از جریانات سیاسی غاصبانه و غیر انسانی در تاریخ اسلام.
اکنون در برابر چنین وضع و نظام غلط و نابکارانه ای که در پیش است، تکلیف مردم چیست؟ دنباله حدیث پاسخی است به این سؤال و در همین پاسخ است که پاسخ صحیح در معنای صبر نیز به دست می آید: فمن ادرک ذلک الزمان؛ هر کس آن زمان را درک کند یعنی با وضعی آنچنان که ترسیم شد روبرو شود، خواه در دوره های نزدیک و خواه در روزگاران دور. فصبر علی الفقر و هو یقدر علی الغنی؛ بر فقر و تهیدستی صبر کند و در برابر انگیزه های مال اندوزی و رفاه، مقاومت ورزد در حالی که می تواند او نیز مانند همه کسانی که در جریان معمولی زمان، ابلهانه سیر می کنند با استفاده از روش های متداول، خویشتن را از غنای مالی برخوردار سازد. یعنی می تواند با پذیرفتن پلیدی ها و دست زدن به جنایت ها و تن دادن به ذلت ها و اسارت ها و به زنجیر کشیدن اصالت ها و فضیلت ها و پشت پا زدن به ایده ها و ایده الها راه زندگی مرفه را بر خویش هموار سازد و به هوس های خود نائل آید. یعنی از ثروت و مکنت و غنایی که به بهای مشارکت در فقر هزاران انسان دیگر به دست می آید و از غذای چرب و نرم و لذیذی که در برابر پذیرفتن گرسنگی و بی غذایی جمع بی شمار دیگر به دست می آید صرفنظر کند. و صبر علی البغضة و هو یقدر علی المحبة؛ بر تنهایی و بی نامی و بدنامی صبر کند و در برابر انگیزه شهرت طلبی و محبت طلبی و پذیرفتگی و محبوبیت، مقاومت ورزد. با اینکه او نیز می تواند برای جلب نظر توده ی نادان یا رهبران مغرض زبان به مدح و تملق و دروغ و عوامفریبی بگشاید و لب از حقگویی و امر به معروف و نهی از منکر ببندد، چنین نکند و با این روش که تکلیف و مسئولیت الهی و انسانی او است خود را از چشم ها بیندازد و در نظر قدرتمندان منفور کند و آبروی خود را در معرض تطاول و تعرض بلندگوهای تبلیغاتی آنان قرار دهد. و صبر علی الذل و هو یقدر علی العز؛ بر رتبه های فروتر اجتماعی صبر کند، با محرومیت از مقامات عالی و مناصب نام و نان دار بسازد و از امکان خود برای نائل آمدن به تیتر و عنوان و مقامی که در راه آن به چندین جنایت و نامردمی باید آلوده گشت، استفاده نکند. آتاه الله ثواب خمسین صدیقا ممن صدق بی؛ خداوند پاداش و نتیجه ای را که به پنجاه مؤمن و راستکردار زمان پیامبر، باید داد، به چنین کسی عطا خواهد فرمود.