صحنه معاد مرتباً در برابر چشمانمان تکرار می شود

زندگى بزرگترین آیتى از آیات خداوند است که بشر شناخته است، زیرا حیات از چیزهایى که فاقد حیات هستند به وجود مى آید. زندگى وجود دارد، خواه در یک نطفه یا در یک دانه خرد. ولى از مجموعه اى از اشیاء مرده منبعث شده است، و تکامل مى یابد. زمین مرده است و اکسیژن هم که مایه حیات است مرده است مواد و عناصر شیمیایى هم مرده اند. حتى غذایى که از زمین گرفته مى شود نسبت به نبات مرده است. یا از مجموع چند چیز نسبت به زنده نیز در حکم مرده است: «یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و یحی الأرض بعد موتها و کذلک تخرجون؛ خداوند همواره زنده را از مرده، و مرده را از زنده خارج مى کند، و زمین را بعد از مرگ حیات مى بخشد، و همین گونه روز قیامت مبعوث و خارج مى شوید.» (روم/ 19)
معنى چنین است که خدا موجود زنده را از اشیاء مرده بیرون مى آورد و مرده را از زنده بیرون مى آورد به هنگامى که اشیاء مرده تجزیه مى شوند از زنده و نطفه اى که اساس است باقى مى ماند. همانطور که خدا زمین را به باران زنده مى کند، همچنین انسان را در آخرت زنده مى نماید خداى تعالى در جاى دیگر مى فرماید: «خدا رویانید شما را چون نباتى از زمین رویانید.»
مفسران شیعه و سنى درباره اینکه خداوند توانا چگونه زنده را از مرده، و مرده را از زنده خارج مى کند و این موضوع در آیات فراوانى از قرآن مجید به چشم مى خورد اقوال و آراء فراوانى دارند. گرچه خداى علیم از معنى سخن مبارک خود آگاه تر مى باشد، ولى آنچه مؤلف احتمال مى دهد این است که کلمه (حى) یعنى زنده و کلمه (میت) یعنى مرده داراى معنى وسیعى هستند. و زنده و مرده بودن هر چیزى مناسب با وضع خلقت و آفرینش او مى باشد. مثلا زنده بودن زمین که قرآن مکررا به آن اشاره کرده: سبز و خرم و پر گل و گیاه بودن آن، و مرده بودن آن خشکیده و بدون گل و گیاه بودن آن است و... یا مثلا زنده بودن مؤمن به این است که براى یک حیات و زندگى همیشگى روح افزاى اخروى فعالیت مى کند. و مرده بودن کافر به این است که همیشه به دنبال تخریب و نابودى دنیوى و اخروى قدم بر مى دارد. یا مثلا مرده بودن آن به این است که عقل و احساس و شعور ندارد. و ادامه زنده بودن موجوداتى که داراى احساس و عقل و شعورند به وسیله آب است.
خلاصه گرچه همانگونه که گفته شد کلمه (حى و میت) داراى معنى وسیعى هستند. و اگر اینطور هم نبودند و هر کدام فقط داراى یک معنى و مصداق بودند. "صحنه معاد" و "صحنه پایان دنیا" که یکى خروج "حى از میت" است و دیگرى "میت از حى" مرتبا در برابر چشم شما تکرار مى شود، بنابراین چه جاى تعجب که در پایان جهان همه موجودات زنده بمیرند و در رستاخیز همه انسانها به زندگى جدیدى بازگردند؟! اما "خروج حى از میت" در مورد زمینهاى مرده که بارها در قرآن براى مساله ی معاد روى آن تکیه شده، براى همه روشن است که در فصل زمستان زمین به صورت مرده در مى آید، نه گیاهى از آن مى روید، نه گلى مى خندد، و نه شکوفه اى مى شکفد، اما در فصل بهار با تعادل هوا و فرو ریختن قطرات حیاتبخش باران جنبشى در زمین پیدا مى شود، همه جا گیاهان مى رویند، گلها مى خندند و شکوفه ها بر شاخها آشکار مى شوند، و این صحنه معاد است که در این جهان مى بینیم.
اما در مورد خارج ساختن مرده از زنده آن هم چیز پوشیده و پنهانى نیست دائما در سطح کره زمین درختانى مى میرند و به چوب خشکیده اى تبدیل مى شوند انسانها و حیوانات حیات خود را از دست داده و به جسد بى جانى مبدل مى گردند.
و اما در مورد "بیرون آمدن موجود زنده از مرده" بعضى از مفسران آن را به خروج انسان و حیوان از نطفه تفسیر کرده اند و بعضى به تولد مؤمن از کافر و بعضى به بیدار شدن خفتگان. چون خود خداى تعالى کافر را مرده، و مؤمن را زنده نامیده، و فرموده: «أومن کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا؛ آیا کسى که مرده بود پس او را زنده کردیم و برایش نورى قرار دادیم.» (انعام/ 122)
ولى ظاهر این است كه معنى اصلى آیه هیچكدام از این معانى نیست، چرا كه نطفه خود موجود زنده اى است، و مساله ایمان و كفر نیز جزء بطون آیه است نه ظاهر آیه، و موضوع خواب و بیدارى جنبه مجازى دارد زیرا حیات و مرگ حقیقى نیست.
ظاهر آیه این است كه خداوند همواره موجودات زنده را از موجودات مرده خارج مى سازد، و موجودات بى جان را مبدل به جاندار مى كند. گرچه طبق مسلمات علم امروز در حال حاضر حداقل در آزمایشهاى بشرى و مشاهدات روزمره موردى دیده نشده است كه موجودات زنده از موجودات بی جان تولد یابند، بلكه همواره موجودات زنده از تخم یا بذر یا نطفه موجودات زنده دیگرى متولد مى شوند، ولى مسلما در آغاز كه این كره خاكى یك پارچه آتش بود، موجود زنده اى وجود نداشت، بعدا در شرائط خاصى كه علم هنوز آن را به درستى كشف نكرده است موجودات زنده از مواد بی جان با یك جهش بزرگ متولد شدند، اما این موضوع در شرائط فعلى كره زمین در آنجا كه در دسترس علم و دانش بشر است دیده نمى شود .(البته شاید در اعماق اقیانوسها در پاره اى از شرائط هم اكنون نیز این جهش بزرگ صورت پذیرد)
اما آنچه براى ما محسوس و كاملا قابل لمس و درك است این است كه موجودات مرده دائما جزء اندام موجودات زنده مى شوند و لباس حیات در تن مى پوشانند، آب و غذایى كه ما مى خوریم موجود زنده اى نیست، اما جزء بدن ما كه شد تبدیل به یك موجود زنده مى شود، و سلولهاى تازه اى بر سلولهاى بدن ما افزوده مى گردد چنان كه طفل شیرخوار از همین راه به جوان نیرومند قوى پیكرى تبدیل مى گردد.
آیا این خارج كردن زندگى از دل مرگ، و "حى" از "میت" نیست؟! بنابراین مى توان گفت: دائما در نظام عالم طبیعت زندگى از دل مرگ و مرگ از دل زندگى بیرون مى آید به همین دلیل خدایى كه آفریننده طبیعت است قادر به احیاى مردگان در جهان دیگر مى باشد.
از امام جعفر صادق (ع) روایت شده: «چون خداى تعالى بخواهد كه مردگان را زنده كند چهل روز باران خواهد بارید تا بندها و مفاصل گرد آیند و گوشت بروید.»
در این جا براى این آیه تفسیر دیگرى هم هست: خدا حیات را از اشیاء مرده بیرون آورد همان گونه كه انسان را از خاك بیافرید و شىء مرده را از زنده بیرون مى آورد همان گونه كه انسان را مى میراند.
ولى به نظر می آید که تعبیر قرآنى با این تعبیر سازگارى ندارد. هم چنان كه با معلومات ما از دانش جدید هم سازگار نخواهد بود. زندگى در درون زمینهاى مرده نشئت مى یابد در دل ما به جهت و شادمانى مى آفریند و ما را به جلال و عظمت پروردگار بزرگمان راه مى نماید. همچنین ما را با قدرت واسعه او كه به نیروى آن مردم را از گورهایشان بیرون مى آورد، آشنا مى سازد. همانگونه که بیان شد آیه بیان صفت فعل پروردگار است كه احیاء و همچنین اماته هر دو صفت فعل پروردگارند از نظر اینكه هر موجودى را پروردگار به آن حیات می دمد و آن را زنده مى نماید همچنین هر موجود زنده اى را پروردگار نیروى حیات را از آن بازخواهد گرفت و هیچ موجودى به خودى خود زنده نمى شود و نیروى حیات را نمی تواند به خود بدهد و همچنین به خودى خود نمى میرد به این كه نیروى حیات را از خود سلب كند بلكه احیاء و اماته فعل پروردگار است و هرگز موجودى فناء و زوال خود را خواستار نخواهد بود.
از جمله آثار حمد ساحت كبریائى و استحقاق او براى حمد آن است كه از موجود فاقد حس و حركت موجود زنده كه واجد حس حیات و زنده است پدید می آورد و می آفریند مثلا ماده تناسلى اسپرماتوزئید را با امكاناتى آن را رشد داده به صورت جنین درآورده به آن روح حیات و حس مى دمد و همچنین از موجودى كه واجد حس و حركت و رشد است موجود مردار فاقد حس و حیات پدید می آورد و می آفریند و از انسان زنده ماده تناسلى پدید می آورد.
خلاصه در اثر خلق و آفرینش همه ذرات و موجودات ریز و كلان را فرا گرفته پیوسته صفت احیاء و اماته موجود زنده را به صورت مردار و مرده را به صورت زنده درمى آورد و مى آفریند و نظام حركت و تحول جهان را بر آن استوار می نماید.
از جمله همانگونه که گفتیم از شخص مؤمن كه روح ایمان و علاقه قلبى او به آفریدگار وابسته و به نظام آفرینش اعتقاد دارد از او شخص كافر و یا مشرك و یا مرتد بوجود می آورد و همچنین روح كه به جنین دمیده قوه ی محض و فاقد حیات ایمان است به او روح حیات و ایمان می دمد و او را مؤمن و معتقد و با تقوى می نماید.
حیات ایمان مرتبه كاملى است كه پروردگار به اهل ایمان از علم و قدرت و بینائى خاصى موهبت می فرماید و در اثر معرفت پروردگار و انقیاد و اداء وظایف دینى در سیر و سلوك زندگى با بصیرت بوده و به سود و زیان خود آشنا و نفع خود را از ضرر و صلاح خود را كاملا تمیز می دهد و در زندگى با سعادت و موفقیت همدوش است و واجد نورانیت و صفائى است كه در اثر حوادث ناگوار هرگز متزلزل نخواهد شد. و حیات ایمان غیر از حیات و ادراك مردم بیگانه است كه فقط علاقه ی قلبى آنان به زندگى دنیا است كه احتیاجات خود را تأمین نمایند.

هیچ ذره و پدیده اى لحظه اى از حركت و تحول باز نمی ایستد
خلاصه ی تدبیر درباره ی سیر و حركت ذرات و اجزاء جهان به آن است كه هر ذره و آفریده اى نیروى حیات تازه و وجود كاملترى بیابد و از هستى گسترده بهره ی زیادترى برخوردار گردد. هم چنین ماده ی تناسلى به نام اسپرماتوزوئید كه موجود نباتى بى حس و حركت است ولى در آن نیروى حیات ابدى نهفته پروردگار از طریق شبكه هاى عوامل غیبى و اسباب طبیعى آن را در درون رحم رشد می دهد و به آن نیروى حیات امید مى بخشد و به صورت انسانى با اعضاء و جوارح كامل درمی آورد این بهره اى از ارتقاء و جهش حیاتى ماده تناسلى است.
جهان آفرینش مثالى از صفات لایزالى است و نظام تحول و حركت مادى و معنوى كه در سراسر جهان بر حسب قانون استثناء ناپذیرى فرمانروا است همه اجزاء آن را از حالت مردارى و خمودى به عالم حیات و حركت مناسب سوق می دهد و هر پدیده اى را به سوى هدف و غرض از آن رهبرى مى نماید. سیر و تكامل در همه اجزاء جهان فرمانروا است و هیچ ذره و پدیده اى لحظه اى از حركت و تحول باز نخواهد ایستاد و میان مراحلى كه هر یك از انواع خلقت از آغاز پیدایش تا انجام آن مى پیماید یك اتصال و ارتباطى برقرار است همچنانكه زمین در فصل زمستان نیروى حركت و رشد خود را از دست داده ولى هنگام فصل بهار كه باران رحمت فرو می بارد و از طرفى تابش و اشعه خورشید و نیروى جاذبه آن موجودات جهان را به حركت در می آورد و به ذرات خاك نیرو بخشیده و هسته هاى درون آن را به حركت در آورده و حیات مى بخشد.
و اینكه فرمود: "و كذلك تخرجون" معنایش این است كه شما هم این چنین از قبرهایتان بیرون مى شوید، خداوند به احیاى جدیدى زنده تان مى كند، هم چنان كه همه ساله زمین را به احیاى جدیدى، بعد از مردنش زنده مى كند.
بشر كه روح او در عالم برزخ استقلال یافته و به زندگى انفرادى خود ادامه می دهد آنگاه كه در آستانه عالم قیامت قرار می گیرد روح به بدن و جوارح خود اتصال و احاطه مى یابد و روح واجد همه شئون اكتسابى و ودائع و آثارى است كه در اعضاء و جوارح عنصرى خود نهاده و در اثر جاذبیت روح خاك بدن و جوارح خود را مانند نیروى مغناطیسى از اقطار جهان گرد خود خواهد درآورد. هم چنانكه هر سال فصل زمستان سراسر صحنه جهان به ذرات خاك و هسته ها درون آنها و درختان كه همه به صورت مردار و بى حركت بوده پروردگار در فصل بهار به همه ذرات ریز و كلان آنها نیروى حیات مى بخشد و همه را به حركت و جنبش در می آورد بدینوسیله نظام جهان و زندگى سلسله ی بشر را تأمین مى نماید.
به همین قیاس بشر كه در آستانه مرگ درآمده و در عالم برزخ در درون قبرها آرمیده هنگام كه صحنه جهان واژگون و كرات پراكنده شود ناگهان عالم قیامت گسترده خواهد شد اجساد همه بشر از اولین و آخرین از درون قبرها سر بیرون آورده و به اذن پروردگار روح هر فردى اعضاء و جوارح بدن خود را به سوى خود جذب نموده بر آنها احاطه یافته بار دیگر تبدیل بدن و جوارح خود براى زندگى همیشگى ادامه خواهد داد.
پروردگار در فصل بهار هر سال صحنه آفرینش را در سراسر جهان ارائه می دهد كه خردمندان به طور شهود و عیان با دیده دل نظاره كنند هنگام كه صحنه قیامت گسترده مى شود همه اجساد بشر كه درون قبرها پنهان و آرمیده اند سر از خاك برون خواهند آورد و در صورتى كه به هیئت خاك پراكنده اند از اقطار جهان اجزاء خاك اعضاء و جوارح آن گرد آمده و به اذن پروردگار خاك هر یك از اعضاء و جوارح هر فردى مانند سابق به صورت همان عضو خواهد درآمد روح هر فردى اعضاء و جوارح بدن مانند نیروى جاذبه مغناطیسى جذب مى نماید و براى زندگى مجدد خواهند برخاست.
البته آیه فوق از نظر بعد معنوى نیز تفسیرهاى دیگرى دارد، از جمله تولد مؤمن از كافر، و كافر از مؤمن، عالم از جاهل، و جاهل از عالم، صالح از مفسد، و مفسد از صالح است، همانگونه كه در بعضى از روایات اسلامى نیز به آن اشاره شده است. این معانى ممكن است از بطون آیه باشد، چرا كه مى دانیم آیات قرآن ظاهر و باطنى دارد، و نیز ممكن است مرگ و حیات معنى جامع و وسیعى داشته باشد كه هم جنبه مادى و هم جنبه معنوى را شامل شود.
در روایتى از امام موسى بن جعفر (ع) در تفسیر آیه یحی الأرض بعد موتها چنین آمده است: «لیس یحییها بالقطر و لكن یبعث الله رجالا فیحیون العدل فتحى الارض لاحیاء العدل، و لاقامة العدل فیه انفع فى الارض من القطر اربعین صباحا؛ منظور این نیست كه خداوند زمین را به وسیله باران زنده مى كند، بلكه مردانى را برمى انگیزد كه اصول عدالت را احیا كنند، و زمین با احیاى عدالت زنده مى شود، (بدانید) اقامه عدل در زمین از چهل روز باران نافعتر است.»
روشن است اینكه امام (ع) مى فرماید منظور نزول باران نیست نفى انحصار است، یعنى آیه را منحصرا نباید به باران تفسیر كرد چرا كه احیاى معنوى زمین به عدالت از نزول باران نیز پر اهمیت تر است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه الميزان- جلد 16 صفحه 243

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 16 صفحه 384

  3. سيد محمدحسين‏ حسينى- انوار درخشان- جلد 12 صفحه 396

  4. محمدجواد نجفی- تفسير آسان- جلد 12 صفحه 330

  5. محمدتقی مدرسی- تفسير هدايت- جلد 10 صفحه 29

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112776