در نظر مردم علاقه و محبت به مشتهیات نفسانیه از زنان و پسران و ذخیره های طلا و نقره و اسبان تربیت شده و گوسفندان و گاوها و شترها و اراضی کشت شده جلوه داده شده است. اینها مایه ی زندگانی دنیوی است و حال آنکه آنچه خداوند در آخرت از مثوبات مهیا کرده که محل بازگشت آنها است خوب و زیبنده است: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخیل المسومة و الأنعم و الحرث ذالک متع الحیوة الدنیا و الله عنده حسن الماب؛ دوست داشتن خواستنی ها از زنان و اولاد و اموال فراوان از زر و سیم و اسبان نشاندار و دام ها و کشتزاران در چشم مردم آراسته شده است، ولی اینها متاع زود گذر زندگانی دنیاست و سر انجام نیکو [و زندگی عالی تر] نزد خداست.» (آل عمران/ 14)
هر کدام از اینها مورد علاقه طایفه ایست: زنها مورد علاقه مردان، پسرها مورد علاقه آباء و امهات، طلاها و نقره ها مورد علاقه ثروتمندان، اسبها مورد علاقه سواران، انعام مورد علاقه چوب داران، اراضی مورد علاقه ملاکین که هر کدام اینها وسیله زندگانی دنیوی است و موافق با هواهای نفسانی است.
شهوت (تمایل جاذب و لذت بخش به مشتهیات) همین که از حد طبیعی و غریزی که در همه جانوران است درگذشت، خود محبوب و جاذب و تخیلی می گردد و با حب پیوسته آرایش می یابد و همه مشاعر و بینش و چشم و گوش و قوای انسان را بدان سوی نامحدود و مجهول می کشاند (همچون رنگین کمان و سراب) و به همان چشم می دوزد و افزایش می جوید تا در تارهای شهوات و بافت های آن در می ماند و پوک می گردد، دیگر نه بصیرت عبرت انگیزی «إن فی ذلک لعبرة لأولی الأبصار؛ يقينا در اين [ماجرا] برای صاحبان بينش عبرتی است.» (آل عمران/ 13) و نه حرکتی از خود و درون، زنده ای فاقد حیات انسانی. همین تزیین، راز اصلی و سرفصل عطف است که بسا همان آگاهان نیرومند و حاکم بر شهوات که در صف خدا و خلق بودند، فاقد بصیرت و توان گردیدند و دگرگون شدند و به حزب شیطان و طبقه ستمگران پیوستند و یا رهبر و قائد آنها شدند. آیا همان بدریان را، که این آیات و آیات دیگر برای آنان نازل شد، می شود از یاد برد که مرکبشان دو اسب و چند شتر بود که به نوبت سوار می شدند و سلاحشان چند شمشیر و نیزه بود که دست به دست می کردند و غذایشان چند دانه خرما بود که به هم ایثار می کردند، آن مردان با ایمان و آگاه که شعارشان لا اله الا الله بود و بسط یافتند همچون صاعقه بر سر مشرکان قریش فرود آمدند و صفوفشان را از هم گسیختند و از قله غرور طبقاتی به چاه های مذلتشان کشاندند.
همان مردان بدر و احد و حدیبیه و بیعت رضوان «رضی الله عنهم» و فتح مکه، چند سال پس از رحلت رهبر عظیم (ص) که مقاومت ها درهم شکست و مانع ها در سطح ظاهر از میان رفت و درهای فتوحات باز شد و سیل غنائم و زینت های دنیا به سویشان روان گردید، رسالت خود را انجام یافته دانستند، و به خوشی و سکون گرائیدند و حب شهوات با همه جلوه هایش در چشمانشان تزیین یافت. همان طلحه و زبیر و عبدالرحمن بن عوف و... دارای میلیونها دینار و درهم و هزاران اسب و شتر و گاو و گوسفند شدند و منابع عمومی و چراگاهها را به تصرف خود درآوردند و چندین کاخ در مدینه و کوفه و بصره و اسکندریه برپا ساختند با صدها کنیز، با این تغییر دید در روحیه، مفاهیم و اصطلاحات قرآنی و تلاوت، و صف نماز، تقوا، توکل، اقامه صلواة، زکات، انفاق، حق، عدل، قسط، جهاد، فقاهت... مسخ یا راکد شد. شعار نفی و اثبات لا اله الا الله به صورت ذکر و برای ثواب در آمد. همانها که عقب گرد کردند و در صف واماندگان و راندگان قریش در مقابل علی (ع) کشیده شدند و دشمن را در درون خود پرورش دادند. این اصل تاریخی و نفسانی و خطری است که در این آیه تبیین شده است.
از ظاهر جمله: "زین للناس حب الشهوات" بر می آید که فاعل زینت گری، غیر از خدای تعالی است یعنی یا شیطان است، و یا نفس، دلیل گفته ما دو نکته است، اول اینکه مقام آیه مقام مذمت کفار به این رفتار انحرافی است، که به لذائذ مادی از مال و اولاد اعتماد نموده، و به خاطر اینکه شیطان این انحراف را در نظرشان جلوه داد خود را از خدا بی نیاز دانستند، و در مثل چنین مقامی زینتی تناسب دارد که باعث غفلت از خدا باشد، و چنین زینت گری لایق به ساحت مقدس خدا نیست.
دیگر اینکه اگر این زینت گری کار خدای تعالی باشد قهرا مراد از آن همان میل غریزی است که انسان به این لذائذ مادی دارد، و اگر مراد این بود، جا داشت تعبیر فرماید: "زین للانسان حب الشهوات" و یا بفرماید: "زین لبنی آدم" و امثال این تعبیرات، هم چنان که در مواردی که سخن از غرائز رفته اینگونه تعبیر آورده، مثلا فرموده: «لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم* ثم رددناه أسفل سافلین؛ که به راستی ما انسان را به نیکوترین ساختار آفریدیم. سپس او را [به سبب کفرش] به پست ترین درکات بازگرداندیم.» (تین/ 5- 6)
و نیز فرموده: «و لقد کرمنا بنی آدم، و حملناهم فی البر و البحر؛ و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا سیر دادیم.» (اسراء/ 70) و اما لفظ "ناس" مناسب چنین مقامی نیست، زیرا عرب این کلمه را بیشتر در مواردی استعمال می کند که می خواهد امتیازها را لغو کند، و یا کسی را تحقیر نموده و پستی فکر او را برساند، به موارد استعمال زیر توجه فرمائید: «فأبی أکثر الناس إلا کفورا؛ بیشتر مردم به جز کفران نعمت عکس العملی ندارند.» (اسراء/ 89) «یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی؛ هان ای مردم ما شما را از نر و ماده ای خلق کرده ایم.» (حجرات/ 13) و آیاتی دیگر نظیر اینها.
اموری که خدای تعالی به عنوان نمونه و مصداق برای این شهوات بر شمرده، با مساله تزیین فطری نمی سازد، زیرا اگر منظور این بود جا داشت به جای کلمه "نساء؛ زنان" تعبیری آورد که معنای مطلق زوجیت را برساند و نیز به جای لفظ "بنین" کلمه "اولاد" را آورده باشد و به جای لفظ "قناطیر مقنطرة" لفظ "اموال" را به یاد بیاورد، برای اینکه علاقه فطری و طبیعی به همسر همانطور که در مردان نسبت به زنان هست، در زنان نیز نسبت به مردان همین علاقه وجود دارد، و همچنین علاقه غریزی که در انسان نسبت به فرزندان هست، نسبت به مطلق اولاد و مطلق اموال است، نه خصوص پسران، و خصوص "قناطیر".
به همین جهت آن مفسری که فاعل تزیین را خدا دانسته ناچار شده است بگوید: «مراد از حب نساء علاقه به مطلق همسر است، تا شامل علاقه زن به شوهرش نیز بشود، و مراد از بنین، مطلق فرزند است، تا شامل دختران نیز بشود، و مراد از قناطیر، مطلق مال است.» و گفته: «اگر خدای تعالی از خصوص نساء و بنین و قناطیر نام برده، برای این است که اینها افراد قوی و شناخته شده تر مصداقند.» و آن گاه در توجیه این گفته اش خود را سخت به زحمت انداخته است.
اینکه نسبت داشتن تزیین به خدای سبحان با آخر آیه که می فرماید: "ذلک متاع الحیاة الدنیا و الله عنده حسن المآب، قل أ أنبئکم بخیر من ذلکم..." نمی سازد، برای اینکه ظاهر این کلام این است که می خواهد مردم را از شهوات دنیایی منصرف کند، و نفوس بشر را متوجه ثواب ها و بهشت و همسران و رضوانی کند که نزد خدا برایشان آماده است، و منصرف کردن مردم از زندگی دنیا صحیح نیست، چون دنیا مقدمه آخرت است، و منصرف کردن مردم از مقدمه و در عین حال دعوت آنان به ذی المقدمه، تناقض روشنی است، و بلکه ابطال هر دو امر یعنی هم دنیا و هم آخرت است، و مثل کسی می ماند که می خواهد سیر بشود و از خوردن خودداری می کند.
حال اگر بگویی آیه شریفه: "زین للناس حب الشهوات..." معنایی را افاده می کند که خلاصه آن را این آیه شریفه می رساند: «قل من حرم زینة الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا خالصة یوم القیامة؛ بگو چه کسی زینتی را که خدا برای بندگانش در آورده و روزی پاک را حرام کرده؟ بگو اینها برای کسانی است که در زندگی دنیا ایمان آوردند و خالص آن در قیامت مخصوص ایشان است.» (اعراف/ 32) و لازمه انطباق معنای آن آیه و این آیه این است که بگوئیم در آن آیه نیز فاعل تزیین، خداست هم چنان که در این آیه فاعل تزیین، خدا است.
در پاسخ می گوئیم: که خیر، آن آیه با این آیه منطبق نیست، و نظام آن آیه فرق دارد، زیرا آیه مورد بحث، در مقام مذمت شهواتی است که محبوب مردم است، و مردم را از یاد خدا منصرف نموده و مشغول می سازد، و نمی گذارد آدمی به یاد لذائذی که نزد خدا دارد بیفتد، و می خواهد مردم را در اعراض از آن شهوات تحریک و تشویق کند، و متوجه لذائذی که نزد خدای سبحان است بسازد، به خلاف آیه دوم که مقامش مقام بیان این نکته است که لذائذی که در این دنیا بین مؤمنین و کفار مشترک است، در سرای دیگر، مخصوص مؤمنین خواهد بود، و به همین جهت است که می بینیم لفظ "ناس" در آیه مورد بحث، در این آیه مبدل به لفظ "عباد" شد، و نیز "زینت" در آن آیه، در این آیه "رزق طیب" نامیده شد.
باز اگر بگویی تزیین در آیه مورد بحث معلق بر "حب الشهوات" شده، نه بر خود شهوات و معلوم است که تزیین حب در نظر انسان و مجذوب شدن دل آدمی در برابر این حب، امری طبیعی و خاصیتی ذاتی است، در نتیجه برگشت معنای تزیین حب برای انسان به این می شود که خدا حب را در دل آدمیان مؤثر قرار داده، و یا ساده تر بگوییم، آیه می خواهد بفرماید که خدا این حب را در دل انسانها خلق کرده، و معلوم است که خلقت تنها کار خدا است و لا غیر، پس فاعل تزیین در آیه شریفه خدای تعالی است.
در پاسخ می گوئیم لازمه آن قرائنی که ما ذکر کردیم این است که مراد از تزیین حب، این باشد که خداوند این حب را طوری قرار داده که انسانها را به سوی خود جذب کند، و آنان را از غیر خودش باز دارد، چون زینت دادن امری مطلوب و جالب است، که با غیر خودش ضمیمه می شود و انسان را به سوی آن غیر، جلب می کند، (مثلا خانه ای ساده که جلب نظر مشتری را نمی کند زینت می کنند، تا به تبع آن زینت، خانه هم جلب توجه کند. ) و یا زنی که قیافه جالبی ندارد خود را زینت می کند، تا به تبع آن زینت، خودش هم زیبا شود، و مرد را به سوی خود بکشاند، پس در حقیقت مقصود اصلی همان امور زینت آور است، و زن از این مقصد استفاده می کند.
خلاصه اینکه، برگشت معنای تزیین حب برای مردم به این است که حب را در نظر آنان طوری قرار دهد که باعث شیدایی و دلربایی آنان شود، و در اشتغال به آن حریص سازد. این است معنای تزیین حب، نه اصل تاثیر آن، هم چنان که ظاهر از معنای «فخلف من بعدهم خلف أضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا؛ آنگاه پس از آنان جانشينانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوسها پيروى كردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند ديد.» (مریم/ 59) نیز همین است، چون می فرماید: بعد از آنان خلقی آمدند که نماز را ضایع گذاردند، و شهوات را پیروی کردند، و به زودی (کیفر) گمراهی را خواهند یافت. و مؤید این معنا گفتاری است که درباره شمردن نمونه های زینت از نظر خواننده خواهد گذشت که چرا از نمونه های زینت، نساء و بنین و قناطیر را شمرد؟ علاوه بر اینکه چه بسا بتوان گفت معنای لفظ شهوات خالی از شیفتگی و دلدادگی و حرص نیست، هر چند که کلمه نامبرده به معنای مشتهیات است.
آیه ی شریفه بنایش بر شمردن حب شهوات و افاده این معنا که حب شهوات طبق امور مورد علاقه انسان، تکثیر پیدا می کند نیست، و نمی خواهد بفرماید انسان به حسب طبع، متمایل به همسر، و دوستدار اولاد، و اموال است، تا مفسرین اشکال کنند که چرا از انسان به کلمه ی "ناس"، و از اولاد به کلمه ی "بنین" و از مال به عبارت قناطیر مقنطره تعبیر کرد؟ آن گاه در توجیه این تعبیرها خود را به زحمت اندازند هم چنان که انداخته اند. بلکه بنایش بر این است که بفرماید مردم در شیفتگی به مشتهیات دنیا یک جور نیستند، بلکه چند گروهند، بعضی از شهوت پرستان هیچ هم و هدفی ندارند مگر عشق ورزیدن به زنان، و دل دادن به آنان، و تقرب و انس و همنشینی با آنان، و همین دلدادگی وجوهی از فساد و نافرمانی خدای سبحان را به دنبال دارد، نظیر آوازه خوانی، و موزیک نوازی، و میگساری، و امور دیگری مثل اینها، معمولا این حرکات زشت مختص به مردان است، و در زنان چنین وضعی پیش نمی آید، مگر بسیار نادر.
بعضی دیگر دوستدار فرزند پسرند، چون تکاثر را دوست می دارند، و می خواهند با داشتن پسران زیاد نیرومندتر از دیگران باشند، و غالبا اینگونه افراد در میان بادیه نشینان زیاد یافت می شوند، و نیز اینگونه علاقه ها نوعا مختص به پسران است، نه دختران. بعضی دیگر از مردم دلباخته مالند، و بیشتر همتشان این است که کیسه ها را از پول پر کنند، و انبارها را از کالا انباشته نمایند. ظهور و پیدایش این قسم جنون هم بیشتر در جمع نقدینه یعنی طلا و نقره است، و یا چیزی که بعدها به صورت نقدینه در آید، مانند اثاث و کالاهای تجارتی و غیره، و نیز اینگونه علاقه ها غالبا در بین اهل شهر زیاد است، نه در صحرانشینان. و در نظر بعضی دیگر، خیل مسومه و اسبان تیزتک محبوب تر از سایر امور مادی است، نظیر سوارکاران که با اسب عشق می ورزند، بعضی هم علاقه شدیدی به گاو و گوسفند، و بعضی به کشت و زرع دارند، البته ممکن است که بعضی از افراد به دو تا و یا بیشتر از آنچه که شمرده شد علاقمند باشند.
این بود اقسام شهواتی که مردم در علاقه به آنها به چند صنف هستند، هر یک، یکی از آنها را هدف اصلی زندگی و بقیه اهداف زندگی را فرع آن قرار می دهند، و در مردم کمتر یافت می شود (و یا اصلا یافت نمی شود) کسی که علاقه اش به همه اشیا و چیزهای نامبرده مساوی باشد و همه را به طور مساوی دوست بدارد، و همه برایش هدف اصلی باشند.
اما لذائذی از قبیل جاه و مقام و صدارت، همه امور وهمی هستند که به قصد ثانوی مورد علاقه قرار می گیرند، و التذاذ به آنها، التذاذ شهوانی شمرده نمی شود، بلکه التذاذی است وهمی و خیالی، از این گذشته اگر آیه شریفه نامی از اینگونه لذائذ نبرده برای این است که در مقام شمردن تمامی شهوات نبوده است.
از اینجا این نظریه تایید می شود که مراد از حب شهوات، علاقه معمولی نیست، پس دلدادگی و مرحله شدید حب است، (که خود نوعی جنون است و به همین جهت به شیطان نسبت داده شده)، و اگر مراد، اصل علاقمندی که امری است فطری، می بود به شیطان نسبتش نمی داد، چون علاقه معمولی و فطری را خداوند در دل همه نهاده است. باید دانست که اینها در حقیقت وسیله بهره گیری و توشه راه است تا عابر و رهنورد از آنها بهره گیرد نه در تار و پود آنها بماند و نه از بهره آنها چشم پوشد و از حیات دنیا و رحم طبیعت به حیات علیا رسد که مجمع کمال و نیکی ثابت و غایی است. و همه ی اینها "ذلک متاع الحیاة الدنیا..." بیش نیست. یعنی این شهواتی که شمردیم اموری است که در زندگی دنیا (یعنی نزدیکترین زندگی برای انسان نسبت به جهان آخرت) وسیله اقامه حیات است، و زندگی دنیا (نزدیکتر) و همچنین متاع و وسیله اقامه آن امری است فانی، و از بین رفتنی، نه خود دنیا می ماند، و نه متاع آن، نه آن عاقبتی باقی و صالح دارد و نه این، آن زندگی که بقا دارد و شایسته است که آن را زندگی بنامیم، زندگی آخرت است که نزد خدا است.