قرآن کریم عده اى را بندگان مخلص خدا نامیده، و عبودیت خداى را براى آنان اثبات کرده و معلوم است که: عبد، نه مالک اراده خودش است، و نه مالک کارى از کارهاى خودش، پس این طایفه اراده نمى کنند، مگر آنچه را که خدا اراده کرده باشد، و هیچ عملى نمى کنند مگر براى خدا. آن گاه این معنا را براى آنان اثبات کرده که مخلص (به فتحه لام) هستند، و معنایش این است که: خدا آنان را خالص براى خود کرده، غیر از خدا کسى در آنان سهیم نیست، و ایشان جز به خداى تعالى به هیچ چیز دیگرى علقه و بستگى ندارند، نه به زینت زندگى دنیا و نه نعیم آخرت، و در دل ایشان غیر از خدا چیز دیگرى وجود ندارد: «إنکم لذائقوا العذاب الألیم* و ما تجزون إلا ما کنتم تعملون* إلا عباد الله المخلصین* أولئک لهم رزق معلوم؛ بى تردید شما [کوردلان] عذاب دردناک را خواهید چشید. و جز آنچه که همواره انجام مى دادید، پاداش داده نمى شوید. جز بندگان خالص شده خدا [که از هر کیفرى در امانند،] براى آنان رزق و روزى معین و ویژه اى است.» (صافات/ 38- 41)
مگر بندگان مخلص خدا
قرآن پس از تکیه بر مسئولیت در کیفر روز قیامت و قطع بهانه هایى واهى که ضعیف نگاهداشته شدگان بدان متشبث مى شوند حال بندگان مخلص خدا را بیان مى کند، کسانى که دوستدارى خود را خالصانه براى رهبرى شرعى خود به کار برند، و خدا نیز ایشان را از شوائب شرک و آثار فشارهایى که به دو گونه تقسیم مى شوند پاکیزه ساخت: اول: فشار اجتماع که در همنشین بد جلوه گر مى شود، و دوم: فشار تاریخى که در پدران تجسم یافته است.
این بندگان مخلص خدا را رزقى است معین (که قطع نمى شود و همان پاداش اعمال آنان است که نزد پروردگارشان معلوم است) میوه ها (به عنوان رزق مادى) و گرامى بودنشان (به عنوان رزق معنوى) و این که در بهشتهاى پر نعمت بر تختهاى روبروى یکدیگر مى نشینند (به سبب آسودگى خیال به گفتگو مى پردازند و به لذت همنشینى سرگرمند) جامى از چشمه خوشگوار میانشان به گردش در مى آید که از سفیدى و زلالى مایه لذت نوشندگان است و سبب بیمارى و هلاکت نمى شود، و در کنارشان حورانى قرار دارند که چون تخم مرغى دور از دسترس هستند و چهره هایشان از تافتن نور مى درخشد.
این نعمتها هنگامى بر آنان به کمال مى رسد که از حال همنشینان بد خود که بیهوده مى کوشیدند آنان را بفریبند آگاه مى شوند، و پس از آن که سیاق مطلب هلاک آن گروه را به سبب انکارشان نسبت به بهشت بیان مى کند جهت خطاب متوجه مخلصان مى شود و توضیح مى دهد که اگر نعمت خدا نبود اینان نیز از هلاک شدگان مى بودند. آن گاه قرآن پس از بیان اقرار اینان که آیا اگر چنان نبود ما نیز از عذاب کشندگان نبودیم؟ بر این منظره پرده مى افکند و یادآور مى شود که هر آینه چنین توفیقى همان کامیابى بزرگ که عمل کنندگان باید براى چنین پاداشى عمل کنند. از منظره اى دیگر که درخت زقوم باشد پرده برمى گیرد که بر حسب ظاهر همان گناهان دوزخیان است که در آن جا خوراک آنها مى شود و (در دنیا) ابتلایى است براى ستمکاران که ریشه اش در عمق جهنم مى روید، اما شاخه هایش در خانه هاى آنهاست و میوه اش همانند سر شیاطین (و کسانى که آنها را در دنیا بدان مى فریفتند) مى باشند. دوزخیان آنها را چندان مى خورند که شکمهایشان انباشته مى شود (همان گونه که مال حرام را در دنیا مى خورند)، سپس بر سر آن آبى جوشان مى نوشند که امعاء آنها را از هم مى گسلد (همان گونه که شراب حرام را در دنیا مى نوشیدند)، سپس تمامشان به دوزخ باز مى گردند (و این همه) براى آن است که از پدران خود دنباله روى کردند و بر اثر آنها و به تقلیدشان بى هدایت به گمراهه شتافتند.
قرآن پس از سخن گفتن از سرنوشت مجرمان ما را یادآور منظره اى درخشان از آخرت مى شود که بندگان مخلص خدا در بهشت سرشار از نعمتها و رحمت به سر مى برند، بهشتى که آن را بیهوده و رایگان نمى دهند بلکه بهایى دارد و نخستین بهایى که تصور مى شود بنده بدان بهشت را بخرد همانا اخلاص است. وقتى عمل خود به خود دشوار باشد، پیداست که اخلاص در عمل از آن نیز دشوارتر است، زیرا اخلاص به معنى گسیختن نفسانى و اجتماعى و اقتصادى و سیاسى و... و... از هر چیزى جز خدا براى پایدار بودن بر حقیقت توحید است.
وقتى انسان براى آن نماز بخواند که نماز بدو سود مى رساند و مقامش را در میان مردم بالا مى برد و به جسم او نیرو مى بخشد و نظایر اینها، پس او در نتیجه تأثیرگذارى تعدادى از عوامل و انگیزه ها که او را بدین سمت مى رانند نماز مى گزارد، و چون این عوامل از میان بروند و عوامل و انگیزه هایى دیگر پیدا شود، مسیر نماز نیز معکوس مى شود، چنان که اگر خود را در کشورى بیگانه بیابد که مردمش نماز نمى گذارند، یا نمازگزارى به سبب خواب آلودگى شدید یا سرما یا گرما براى او دشوار باشد، بی گمان آن را ترک مى کند و چه بسا که با آن بستیزد، زیرا کسى که براى خشنود ساختن مردم نماز مى گزارد، به زودى وقتى خشنودى مردم را در نوشیدن شراب ببیند شراب هم خواهد نوشید، و از این خاستگاه است که اخلاص در عمل از خود عمل و مقدار آن مهمتر است.
امام على (ع) گوید: «پاکسازى و بى غش ساختن عمل از خود عمل بهتر است.» و نیز گوید (ع): «پاکسازى عمل دشوارتر از خود عمل و خالص سازى نیت از فساد و تباهى بر اهل عمل از طول جهاد دشوارتر است.» اخلاص آن است که در هر شرایطى و با نیتى صافى دور از تأثیرپذیرى از عوامل مخالف با کردار عمل کنى، و این مرتبه اى است که هیچ کس بدان نمى رسد مگر وقتى که شخصیت او (از لحاظ فرهنگ و رفتار) متناسب و هماهنگ با ارزشهاى مکتبى درست باشد، نه با شرایط و فشارها یا عکس العملها و مصلحت سنجى.
شاید براى این است که قرآن گوید «المخلصین؛ خالص شدگان» به فتح لام (که اسم مفعول است) نه المخلصین به کسر لام، و قرآن این صیغه را هرگز دیگر بار به کار نبرده است، و مخلص کسى است که خدا او را خالص و ناب ساخته و نفس و زندگیش را از عوامل تأثیر گذار و آلودگیها پاک کرده، تا آن جا که تمام اعمالش تنها براى خدا که شریکى ندارد صورت مى گیرد، و شاید آیه کریم: «إنما یتقبل الله من المتقین؛ همانا خدا از پرهیزگاران مى پذیرد.» (مائده/ 27) ما را به همین مفهوم دلالت کند.
چیزى که اسلام پایه اخلاص را بر آن نهاده همان پیگیرى دائم در آن است، وگرنه در واقع انسان، هر انسانى لحظه اى دارد که در آن لحظه عمل و دعاى خود را خالصانه براى خدا انجام مى دهد، پس یک عمل تنها و جداگانه پذیرفته نمى شود، بلکه به عموم رفتار و حرکت انسان مى پیوندد، و آنچه در آن شک نیست این است که امرى که یک بار از کسى سرزند جزو صفات او نمى شود مگر آن که عادت و روش او گردد.
پس کسى که ماه مبارک رمضان روزه مى گیرد، و در اثناى آن، یا قبل و بعد از آن از مردم غیبت مى کند و مال حرام مى خورد، یا بخشى از دین مانند جهاد را ترک مى گوید پرهیزگار نیست، و روزه اش پذیرفته نمى شود و کسى که صفتش چنین باشد مخلص نیست، زیرا تأثیرپذیرى او از انگیزه هاى غیبت کردن نشان مى دهد که شخصیت او آمیزه اى است از ایمان و کفر، و در همان حال که روزه اش از پایگاه ایمان در نفس او بر مى خیزد، غیبت کردنش از انگیزه هاى کفر سرچشمه مى گیرد.
خدا کسانى را که ایمان و عمل خود را به معنى پیش گفته خالص کرده اند بى حساب وارد بهشت مى کند و دیگران را پس از حسابرسى و پاکسازى به بهشت مى برد، و بنابراین در اخبار آمده است که: کسانى از مؤمنان هستند که صدها سال در دوزخ درنگ مى کنند، و بعضى از آنان دهها سال، هر یک به نسبت انحرافش، و رسوبات کفر که واجب است پیش از ورود به بهشت از آنها پاک شوند.
در روایت است که به امام موسى بن جعفر (ع) گفتند: در بازار به مردى برخوردیم که ندا مى کرد: من از شیعیان ناب محمد و آل محمدم، و براى فروش پارچه اى بانگ حراج برآورده بود که: چه کسى افزونتر مى خرد؟ موسى بن جعفر (ع) گفت: «کسى که اندازه و مرتبه خود را بداند نادان نمى شود و خود را گم نمى کند، آیا مى دانید این به چه مى ماند؟ این شخص مى گوید: من مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمارم، و با وجود این در فروش خود مردم را مغبون مى سازد و عیوب کالا را بر خریدارش مى پوشاند و تدلیس مى کند و مشترى آن چیز را به بهایى مى خرد آن گاه دیگرى بر بها مى افزاید و آن را مى خواهد و بدو تعلق مى گیرد، سپس چون آن مشترى برود گوید آن کالا را جز بدین مبلغ، یعنى به کمتر از آنچه او آن را از وى خواسته بود نمى خواهم، آیا چنین شخصى مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار است؟ به خدا که بسى بعید است که این شخص مانند ایشان باشد.»
قرآن از بخشى از روزى با ما سخن مى گوید که خدا نصیب مخلصان مى کند و این نه از باب منحصر بودن نعمتهاست بلکه به عنوان اشاره و ذکر نمونه آنهاست، وگرنه در بهشت چیزهاست که دیده اى آنها را ندیده و گوشى نامشان را نشنیده و هرگز به ذهن بشر خطور نکرده است. معلوم «رزق معلوم»، همان چیز شناخته شده اى است که به شناخت معین و مشخص است، و پیداست که روزى مخلصان در بهشت معلوم است و گاهى قطع و گاهى برقرار نمى شود، و از آن روى معلوم و معین است که پاداش کردار آنان است که آن نیز نزد پروردگارشان معلوم مى باشد. و گفته اند که معنى این سخن آن است که روزى مخلصان چنان که مى خواهند و به علم خود تصور مى کنند به طور کامل به آنان مى رسد، و این اراده و میلها به خواست خدا بى درنگ به ذهن خادمان منتقل مى شود، و پیش از آن که مخلصان آنها را بخواهند و مطالبه کنند، برایشان مى آورند.
پیامبر خدا (ص) گفت: «أولئک لهم رزق معلوم؛ آنها را است رزقى معلوم.» یعنى: «خادمان آن را مى دانند و پیش از آن که اولیاء خدا آن را درخواست کنند، همان را به نزدشان مى آورند.» واژه ی "عباد الله" به تنهایى براى بیان ارتباط این گروه به خداوند کافى است، ولى هنگامى که "مخلصین" در کنار آن قرار مى گیرد عمق و جان دیگرى به آن مى بخشد، آن هم مخلص به صورت صیغه اسم مفعول کسى که خدا او را خالص کرده است، خالص از هر گونه شرک و ریا، و از هرگونه وسوسه هاى شیطانى و شوائب هواى نفس. آرى تنها این گروهند که به اعمالشان جزا داده نمى شوند، بلکه خدا با فضل و کرم با آنها رفتار مى کند و بی حساب پاداش مى گیرند.
پاداش مخلصین
دقت در آیات قرآن نشان مى دهد که "مخلص" (به کسر لام) بیشتر در مواردى به کار رفته که انسان در مراحل خودسازى است، و هنوز به تکامل لازم نرسیده است، ولى "مخلص" (به فتح لام) به مرحله اى گفته مى شود که انسان بعد از مدتى جهاد با نفس و طى مراحل معرفت و ایمان به مقامى مى رسد که از نفوذ وسوسه هاى شیاطین مصونیت پیدا مى کند، چنان که قرآن از قول ابلیس نقل مى کند: «فبعزتک لأغوینهم أجمعین* إلا عبادک منهم المخلصین؛ به عزتت سوگند که همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم کرد.» (ص/ 82- 83)
این جمله که مکرر در آیات قرآن آمده عظمت مقام "مخلصین" را روشن مى سازد این مقام، مقام یوسفهاى صدیق بعد از عبور از آن میدان آزمایش بزرگ است، «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء إنه من عبادنا المخلصین؛ ما این چنین برهان خویش را به یوسف نشان دادیم تا بدى و فحشاء را از او دور سازیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود.» (یوسف/ 24)
این مقام کسانى است که در "جهاد اکبر" پیروز مى شوند و دست لطف پروردگار تمام ناخالصى ها را از وجودشان بر مى چیند، و در کوره حوادث آن چنان ذوب مى شوند که جز طلاى معرفت خالص در آنها چیزى نمى ماند. و اینجا است که پاداش آنها به معیار عمل داده نمى شود، بلکه پاداششان به معیار فضل و رحمت خدا است.
علامه طباطبائى در اینجا سخنى دارد که فشرده اش این است: خداوند در آیه مورد بحث مى گوید: همه مردم پاداش اعمالشان را مى گیرند جز بندگان مخلص خدا. چرا که آنها به حکم مقام عبودیت خود را مالک هیچ چیز نمى دانند، جز آنچه خدا مى خواهد اراده نمى کنند، و جز آنچه او مى طلبد انجام نمى دهند. و به حکم مخلص بودن، خدا آنان را براى خویش برگزیده، و تعلق خاطرى به غیر ذات پاک او ندارند. نه زرق و برق دنیا و نه نعمتهاى عقبى، و در دل آنها چیزى جز الله نیست!
روشن است کسى که داراى این ویژگى است لذت و نعمت و موهبت و روزیش چیزى است غیر از آنچه دیگران دارند، چنان که در آیات بعد مى آید «أولئک لهم رزق معلوم؛ آنها روزى خاص و ویژه اى دارند که از دیگران جدا است.» (صافات/ 41) درست است که آنها همچون سایر بهشتیان در بهشت زندگى دارند اما بهره آنها شباهتى به بهره هاى دیگران ندارد آنها از جلوه هاى ذات پاک خدا از لذات باطنى او بهره مى برند و قلبشان از پیمانه شوق او لبریز، و غرق عشق و وصال او هستند.
نعمتهای مخلصین
سپس به بیان نعمتهاى دیگر پرداخته، و قبل از هر چیز از نعمتهاى بهشتى نام مى برد، آن هم نعمتهایى که با نهایت احترام به بهشتیان داده مى شود، مى گوید: براى آنها میوه هاى رنگارنگ است (فواکه). و آنها گرامى و مکرمند (و هم مکرمون) (صافات/ 42) نه همچون حیواناتى که آذوقه در مقابل آنها مى ریزند، بلکه به صورت میهمانهاى عزیزى با نهایت احترام از آنها پذیرایى مى شود. از نعمت میوه هاى رنگارنگ و احترام و گرامی داشت که بگذریم سخن از جایگاه آنها به میان مى آید، مى فرماید: جایگاه آنها در باغهاى سرسبز و پر نعمت بهشت است. (فی جنات النعیم) (صافات/ 43) هر نعمتى بخواهند در آنجا هست و هر چه اراده کنند در برابر آنها حاضر است. و از آنجا که یکى از بزرگترین لذات انسان بهره گرفتن از مجلس انس با دوستان یکرنگ و باصفا است، در چهارمین مرحله به این نعمت اشاره کرده مى گوید: بهشتیان بر تختها روبروى یکدیگر نشسته اند و چشم در چشم هم دارند. (على سرر متقابلین) (صافات/ 44) از هر درى سخن مى گویند، گاه از گذشته خویش در دنیا، و زمانى از نعمتهاى عظیم پروردگار در آخرت، گاه از صفات جمال و جلال خدا سخن مى گویند، و گاه از مقامات اولیاء و کرامات آنها، و از مسائل دیگرى که آگاهى بر آنها براى ما زندانیان این دنیا قابل درک نیست! "سرر" جمع "سریر" به تختهایى گفته مى شود که در مجلس سرور و انس بر آن قرار مى گیرند، هر چند گاهى به معنى وسیعترى نیز اطلاق شده است، تا آنجا که گاه به تابوت میت نیز سریر گفته مى شود، شاید به این امید که مرکب سرورى براى او به سوى آمرزش الهى و بهشت جاودانش باشد.
در پنجمین مرحله از بیان مواهب بهشتیان سخن از نوشابه و شراب طهور آنها است، مى فرماید: قدحهاى لبریز از شراب طهور گرداگرد آنها در حرکت است. و هر لحظه اراده کنند از پیمانه آن سیراب مى شوند و در عالمى از نشاط و معنویت فرو مى روند. (یطاف علیهم بکأس من معین) (صافات/ 45) این ظرفها در گوشه اى قرار نگرفته که آنها تقاضاى جامى از آن کنند، بلکه به مقتضاى تعبیر "یطاف علیهم" گرد آنها مى گردانند! کاس (بر وزن رأس) نزد اهل لغت به ظرفى گفته مى شود که پر و لبریز باشد، و اگر خالى باشد معمولا به آن قدح مى گویند.
راغب در مفردات مى گوید: الکاس الاناء بما فیه من الشراب: کاس به معنى ظرفى است که پر از نوشیدنى باشد. "معین" از ماده "معن" (بر وزن صحن) به معنى جارى است، اشاره به اینکه در آنجا چشمه هایى از شراب طهور در جریان است که هر لحظه پیمانه ها را از آن پر مى کنند و گرداگرد بهشتیان مى گردانند، چنان نیست که این شراب طهور پایان گیرد و یا براى تهیه آن نیاز به زحمت و درد و رنجى باشد یا کهنه و خراب و فاسد شود. سپس به توصیفى از ظروف آن شراب طهور پرداخته مى گوید: آنها سفید و درخشنده است و لذت بخش براى نوشندگان. (بیضاء لذة للشاربین) (صافات/ 46)
بعضى از مفسران "بیضاء" را صفت "ظروف" این شراب گرفته اند و بعضى توصیفى براى خود "شراب طهور" یعنى این شراب همچون شرابهاى خوشرنگ دنیا نیست، شرابى است پاک، خالى از رنگهاى شیطانى، سفید و شفاف. البته معنى دوم با جمله "لذة للشاربین" مناسبتر است! از آنجا که نام شراب و پیمانه و مانند اینها ممکن است مفاهیم دیگرى در اذهان تداعى کند بلافاصله در آیه بعد با ذکر جمله کوتاه و گویایى همه این مفاهیم را از ذهن شنوندگان مى شوید و مى گوید: "آن خمر شراب طهور نه مایه فساد عقل است، و نه موجب مستى مى شود." (لا فیها غول و لا هم عنها ینزفون) (صافات/ 47) و جز هوشیارى و نشاط و لذت روحانى چیزى در آن نیست. و سرانجام در ششمین مرحله به همسران پاک بهشتى اشاره کرده، مى گوید: "نزد آنها همسرانى است که جز به شوهران خود عشق نمى ورزند، به غیر آنان نگاه نمى کنند و چشمان درشت و زیبا دارند." (و عندهم قاصرات الطرف عین) (صافات/ 48)