ابوالهیثم بن تیهان (اَبوالهَیثَمِ بنِ تَیِّهان)

از اصحاب پیامبر اسلام (ص) و گروه انصار و نقیبان 12 گانه، و از یاران علی (ع) و شهداء جنگ صفین. اطلاع از زندگانی او، کم و نام و نسبش، به اختلاف و عناوین گوناگونی در تاریخ است.
به نقل اکثر مورخین، معروفترین نام او، «مالک» نام پدرش: «تیهان»، که با چند نسب به «قضاعه» می رسد. هرچند که نظر مخالفی هم در نسب او هست و می گوید او از قبیله «اوس» می باشد. (طبقات ابن سعد) ولی بعضی نام پدرش را «مالک» و «تیهان» را، لقب «ابوالهیثم» می دانند و او به «ابن تیهان» نیز مشهور است. همچنین بیشتر منابع، او را از «قبیله اوس»، از تیره بنی زعورا، از «عبدالاشهل» گفته و برخی دیگر: او را از قبیله «بلی بن مالک» و هم پیمان «بنی عبدالاشهل» می دانند. نام مادرش: لیلی (ام مالک)، از قبیله بلی قضاعه که دختر «عتیک» بود. برادرش: عبید و به نقلی دیگر «عتیک»، که از انصار پیامبر (ص) و در جنگهای بدر و احد شرکت کرده و در جنگ احد، شهید شد.
ابوالهیثم، قبل از اسلام، یعنی در دوره جاهلیت، از شرک و بت پرستی دوری می کرد و همیشه قائل به توحید و یکتاپرستی بود و با «اسعد بن زراره»، جزو اولین کسانی از انصار بودند که در مکه به پیغمبر (ص) ایمان آورده و جزو هشت نفری بودند که قبل از قوم خود، در مکه آن حضرت را ملاقات کرد و مسلمان شده و به مدینه برگشت و اسلام خود را آشکار کرد. پیامبر خدا، میان او و «عثمان بن مظعون»، عقد برادری بست، (بعد از هجرت) «ابوالهیثم» در گروه آن دسته از انصاری بود که در هر دو «بیعت عقبه» شرکت و با پیغمبر خدا، دست یاری داد.
بیشتر سیره نویسان، بر اینکه او جزو نقیبان (نمایندگان) دوازده گانه بوده و در بین بیعت کنندگان از انصار که برای نشر اسلام، انتخاب شده بود، اتفاق نظر دارند.
این صحابی در جنگ های «بدر»، «احد»، «خندق»، و دیگر غزوات، در رکاب پیامبر اسلام (ص) بود و رسول خدا، میان او و «عثمان بن مظعون» عقد برادری بست.
پیامبر، بعد از شهادت «عبدالله بن رواحه» در جنگ موته، او را برای سنجش محصول خرمای منطقه فدک، که بخشی از خیبر بود و پرداخت سهم یهودیان از آن محصول، مأموریت داد.
شیخ صدوق، روایتی را از امام صادق (ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود: «مؤمنانی بودند که بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) تغییر نکردند و دین خود را تبدیل ننمودند و لذا دوستی این مؤمنان واجب است و «ابوهیثم تیهان» یکی از آنهاست.» (سیمای کارگزاران - 1 ص/ 125)
به نقل از «شیخ صدوق» ابوالهیثم، از مخالفان خلافت ابوبکر بود. پس از پیغمبر، ابوبکر، در زمان خودش برای او پیغام داد تا همان مأموریت محصول خرما در زمان پیامبر (ص) را انجام دهد ولی او قبول نکرد و گفت: «من برای اجرای فرمان پیامبر خدا، آن کار را انجام می دادم و وقتی برمی گشتم، آن حضرت برای من دعا می فرمود.»
در منابعی گفته شده، او در زمان عمربن الخطاب، با چند نفر دیگر برای صلح «فدک»، نزد یهودیان فرستاده شد از وضع حال «ابوالهیثم» در زمان عثمان، اطلاعی در دست نیست. اما بعد از کشته شدن (به نقل از دائره المعارف) او، نامش، جزء کسانی است که تمایل به خلافت علی بن ابیطالب (ع) داشته و سرانجام با آن حضرت بیعت کرده و از حامیان ولایت و امامت ایشان بود و می گفت: «به درستی که امام ما و ولی ما و وصی رسول خداست.» (خلفا 2/ص 216)
همچنین، به همراهی او با امام علی (ع) در جنگ جمل اشاره شده، و در جنگ صفین هم، لشگریان عراق را تشویق به جنگ و سپاهیان را صف آرایی کرده است. البته این مطلب را، «ابن ابی الحدید» از «نصر بن مزاحم» در تاریخ آورده است. اگرچه در نسخه های کنونی کتاب او، دیده نمی شود ولی مرثیه ای برای ابوالهیثم در کتاب نصر بن مزاحم، در بین کشته شدگان جنگ صفین، حاکی از افتادگی هایی در نسخه های موجود کتاب می باشد.
از این گذشته، احتمال کشته شدن او در صفین در برخی از اقوال، چون شیخ عباس قمی و بلاذری و «ابن حجر»، شاهد بر همین مطلب است که او در این پیکار حضور داشته و بعد از عمار یاسر، شهید شده و در کتاب نهج البلاغه، خطبه 182، سخنی از علی بن ابیطالب (ع) است که نشان از، حزن و اندوه امام علی (ع) است بر مرگ او، که احتمالا سال 38 هـ.ق می باشد.
با همه این احوال، بعضی از مورخین، حضور او در صفین را نادرست می دانند و گفته اند که: حدود سال 20 هـ.ق، در مدینه در ایام خلافت عمر بن الخطاب، از دنیا رفته است.
این صحابه بزرگ، از پیامبر حدیث روایت کرده است و شیخ کلینی نیز، حدیثی به نقل او از حضرت علی (ع) آورده و اشعاری به او، نسبت داده اند.

داستانی از کرامت پیغمبر اسلام (ص) در خانه او
روزی پیامبر خدا با علی (ع) به خانه ابوالهیثم رفتند. وی به استقبال این بزرگواران آمد و گفت: «خیلی دوست داشتم هر وقت کسی چون شما و اصحاب به منزلم می آمدند، چیزی در خانه می داشتم ولی اکنون خانه ام از طعام خالی است و همان طعامی که داشتم، همین الان در میان همسایگان تقسیم کردم.»
پیامبر فرمود: «آری، جبرئیل آنقدر سفارش همسایه را به من کرد که گمان بردم، همسایه از همسایه دیگر ارث می برد.»
در این حال، آن حضرت به درخت خرمایی که در خانه بود نگاه کرد و فرمود: «ای ابوالهیثم، اجازه می دهی از این درخت، ثمری (خرما) بگیرم؟»
عرض کرد: «این نخل نر است و بار ندارد.»
پیامبر خدا به علی (ع) فرمود: «قدحی آب بیاور.»
علی (ع)، ظرف آبی آورد. پیغمبر مقداری از آن آب را نوشید و بقیه را روی آن درخت خرما پاشید. در همان حال به بار نشست و رطب تازه آورد. حضرت فرمود: «اول به همسایه ها بدهید.» و بعد همگی از آن خوردند تا سیر شدند.
پیامبر فرمودند: «این از نعمت های بهشتی است.»
این قضیه در کتابهای «اعلام زرکلی، بحارالانوار: 18/41 و الکنی والالقاب» آمده است. (معارف و معاریف)


منابع :

  1. ابن سعد- طبقات- جلد 4 صفحه 374 و 513

  2. رسول جعفریان- تاریخ سیاسی اسلام- جلد 1

  3. جعفر سبحانی تبریزی- فروغ ابدیت- جلد 1

  4. جعفر سبحانی تبریزی- فروغ ولایت

  5. علی اکبر ذاکری- سیمای کارگزاران

  6. دائره‌المعارف بزرگ اسلامی به نقل از 20 منبع

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/117732