معراج پیامبر اکرم از نظر روایات اسلامی

از نظر حدیث، روایات بسیار زیادی در زمینه مسأله معراج در کتب معروف اسلامی نقل شد که بسیاری از علمای اسلام تواتر یا شهرت آن را تصدیق کرده اند، به عنوان نمونه: فقیه و مفسر بزرگ شیخ طوسی در تفسیر " تبیان " ذیل آیه مورد بحث چنین می گوید: " علمای شیعه معتقدند خداوند در همان شبی که پیامبرش را از مکه به بیت المقدس برد، او را به سوی آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خود را در آسمانها به او ارائه فرمود، و این در بیداری بود نه در خواب". مفسر عالیقدر مرحوم طبرسی در تفسیر خود مجمع البیان ذیل آیات سوره نجم چنین می گوید: " مشهور در اخبار ما این است که خداوند پیامبر را با همین جسم در حال بیداری و حیات به آسمانها برد و اکثر مفسران را نیز عقیده همین است". محدث شهیر علامه مجلسی در بحار الانوار می گوید: " سیر پیامبر اسلام (ص) از مسجدالحرام به بیت المقدس و از آنجا به آسمانها از جمله مطالبی است که آیات و احادیث متواتر شیعه و سنی بر آن دلالت دارد، و انکار امثال این مسائل یا تأویل و توجیه آن به معراج روحانی، یا خواب دیدن پیامبر ناشی از عدم اطلاع از اخبار ائمه هدی و یا ضعف یقین است". سپس اضافه می کند " اگر بخواهیم اخباری را که در این باره رسیده جمع آوری کنیم، کتاب بزرگی خواهد شد". از میان دانشمندان اهل تسنن منصور علی ناصف که از علمای معاصر و از دانشمندان الازهر و نویسنده کتاب معروف التاج است، در کتاب خود احادیث معراج را جمع آوری کرده است. البته در لابلای روایات معراج احادیث مجعول یا ضعیفی به چشم می خورد که به هیچوجه قابل قبول نیست.

به همین جهت مفسر بزرگ مرحوم طبرسی ذیل همین آیه مورد بحث احادیث معراج را به چهار گروه تقسیم کرده است:
1- روایاتی که به حکم تواتر قطعی است، مانند اصل موضوع معراج.
2- احادیثی که قبول آنها هیچ مانع عقلی ندارد و در روایات به آن تصریح شده است، مانند مشاهده بسیاری از آیات عظمت خدا در پهنه آسمان.
3- روایاتی که با ضوابط و اصولی که در دست داریم مخالف است ولی می توان آنها را توجیه کرد، مانند احادیثی که می گوید پیامبر (ص) در آسمانها، جمعی را در بهشت و گروهی را در دوزخ دید که باید گفت منظور مشاهده صفات بهشتیان و دوزخیان بوده است (یا بهشت و دوزخ برزخی).
4- روایاتی که مشتمل بر امور نامعقول و باطل می باشد و وضع آنها گواه روشنی بر ساختگی بودن آنها است، مانند روایاتی که می گوید پیامبر (ص) خدا را آشکارا دید، با او سخن گفت، و با او نشست که با هیچ منطقی سازگار نمی باشد بلکه مخالف دلیل عقل و نقل است، و بدون شک این گونه روایات مجعول است.
علاوه بر اینکه مشهور میان دانشمندان اسلام (اعم از شیعه و اهل تسنن) این است که این امر در بیداری صورت گرفته، ظاهر خود آیات قرآن در آغاز سوره اسراء و همچنین سوره نجم نیز وقوع این امر را در بیداری گواهی می دهد. تواریخ اسلام نیز گواه صادقی بر این موضوع است، زیرا در تاریخ می خوانیم هنگامی که پیامبر (ص) مسأله معراج را مطرح کرد، مشرکان به شدت آن را انکار کردند و آن را بهانه ای برای کوبیدن پیامبر (ص) دانستند، این به خوبی گواهی می دهد که پیامبر هرگز مدعی خواب یا مکاشفه روحانی نبوده، وگرنه اینهمه سر و صدا نداشت: و اگر در روایتی از حسن بصری می خوانیم که «کان فی المنام رؤیا رآها؛" این امر در خواب واقع شده است»" و یا خبری که از عایشه نقل شده: «و الله ما فقد جسد رسول الله و لکن عرج بروحه؛ به خدا سوگند بدن پیامبر از میان ما نرفت تنها روح او به آسمانها پرواز کرد.»" ظاهرا جنبه سیاسی داشته و برای خاموش کردن جنجالی بوده است که درباره مسأاله معراج در میان عده ای به وجود آمده بود.

از مجموع روایات به خوبی استفاده می شود که پیامبر گرامی اسلام (ص) این سفر آسمانی را در چند مرحله پیمود. مرحله نخست، مرحله فاصله میان مسجدالحرام و مسجدالاقصی بود که در آیه اول سوره اسراء به آن اشاره شده است، «سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجدالحرام إلی المسجد الأقصی؛ منزه است خداوندی که در یک شب بنده اش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی برد» (اسراء/ 1). طبق بعضی از روایات معتبر پیامبر (ص) در اثناء راه به اتفاق جبرئیل در سرزمین مدینه نزول کرد و در آنجا نماز گذارد «بحارالانوار" جلد 18 صفحه 319». و نیز در" مسجدالاقصی" با حضور ارواح انبیای بزرگ مانند ابراهیم و موسی و عیسی (ع) نماز گذارد، و امام جماعت پیامبر (ص) بود، سپس از آنجا سفر آسمانی پیامبر (ص) شروع شد و آسمانهای هفتگانه (طبق بعضی از آیات قرآن مانند «إنا زینا السماء الدنیا بزینة الکواکب؛ ما آسمان پائین را به زینت ستارگان آراستیم.» (صافات/ 6) آنچه ما از عالم بالا می بینیم و تمامی ستارگان و کهکشانها همه جزء آسمان اولند، بنابراین آسمانهای ششگانه دیگر عوالمی هستند فوق آنها؟) را یکی پس از دیگری پیمود، و در هر آسمان با صحنه های تازه ای روبرو شد، با پیامبران و فرشتگان و در بعضی از آسمانها با دوزخ یا دوزخیان، و در بعضی با بهشت و بهشتیان، برخورد کرد، و پیامبر (ص) از هر یک از آنها خاطره های پر ارزش و بسیار آموزنده در روح پاک خود ذخیره فرمود، و عجائبی مشاهده کرد که هر کدام رمزی و سری از اسرار عالم هستی بود، و پس از بازگشت اینها را با صراحت، و گاه با زبان کنایه و مثال، برای آگاهی امت در فرصتهای مناسب شرح می داد، و برای تعلیم و تربیت از آن استفاده فراوان می فرمود.

این امر نشان می دهد که یکی از اهداف مهم این سفر آسمانی استفاده از نتائج عرفانی و تربیتی این مشاهدات پربها بود، و تعبیر پر معنی قرآن: «لقد رأی من آیات ربه الکبری؛ به راستی که برخی از آیات بزرگتر پروردگارش را بدید.»" در آیه 18 سوره نجم می تواند اشاره اجمالی و سربسته ای به همه این امور باشد. البته همانگونه که گفتیم بهشت و دوزخی را که پیامبر (ص) در سفر معراج مشاهده کرد، و کسانی را در آن متنعم یا معذب دید، بهشت و دوزخ قیامت نبود، بلکه بهشت و دوزخ برزخی بود، زیرا طبق آیاتی که قبلا اشاره کردیم قرآن مجید می گوید بهشت و دوزخ رستاخیز بعد از قیام قیامت و فراغت از حساب نصیب نیکوکاران و بدکاران می شود. سرانجام به هفتمین آسمان رسید، و در آنجا حجابهایی از نور مشاهده کرد همان جا که " سدرة المنتهی" و " جنة الماوی" قرار داشت، و پیامبر (ص) در آن جهان سراسر نور و روشنایی به اوج شهود باطنی، و قرب الی الله، و مقام " «قاب قوسین أو أدنی؛ به اندازه دو کمان یا نزدیکتر» (نجم/ 9) " رسید، و خداوند در این سفر او را مخاطب ساخته، و دستورات بسیار مهم و سخنان فراوانی به او فرمود که مجموعه ای از آن امروز در روایات اسلامی به صورت " احادیث قدسی" برای ما به یادگار مانده است. قابل توجه اینکه طبق تصریح بسیاری از روایات، پیامبر (ص) در قسمتهای مختلفی از این سفر بزرگ، علی (ع) را ناگهان در کنار خود مشاهده کرد، و تعبیراتی در این روایات دیده می شود که گواه عظمت فوق العاده مقام علی (ع) بعد از پیغمبر اکرم (ص) است. با اینهمه روایات معراج جمله های پیچیده و اسرارآمیزی دارد که کشف محتوای آن آسان نیست، و به اصطلاح جزء روایات متشابه است یعنی روایاتی که شرح آن را باید به خود معصومین (ع) واگذار کرد. ضمنا روایات معراج در کتب اهل سنت نیز به طور گسترده آمده است، و حدود 30 نفر از روات آنها حدیث معراج را نقل کرده اند.

در امالی صدوق از پدرش از علی از پدرش از ابن ابی عمیر از ابان بن عثمان از ابی عبدالله جعفر بن محمد (ع) روایت آمده که فرمود: «وقتی رسول خدا (ص) را به معراج و به بیت المقدس بردند، جبرئیل او را سوار براق کرد و به اتفاق به بیت المقدس آمدند، جبرئیل محرابهای انبیاء را به آن جناب نشان داد، و رسول خدا (ص) در آن محرابها نماز گزارده و از آنجا عبورش داده، در مراجعت به کاروان قریش برخوردند، رسول خدا (ص) آبی را که آنان در ظرف داشتند دید و دید که شتری گم کرده اند و در پی آن می گردند، رسول خدا (ص) از آن آب بیاشامید، و مابقی آن را به زمین ریخت و چون از معراج برگشت و صبح شد به قریش فرمود که خدای تعالی دیشب مرا به بیت المقدس برد و آثار انبیاء و منزلهای ایشان را نشانم داد، و من در مراجعت در فلان محل به کاروانی از قریش برخوردم که شتری گم کرده بودند و از آب ایشان بیاشامیدم، و مابقی آن را ریختم. ابوجهل گفت: ای قریش الآن فرصت خوبی دست داده، بپرسید مسجدالاقصی چند ستون داشت؟ و چند قندیل در آن آویزان بود؟ پرسیدند ای محمد! در این جمع کسانی هستند که بیت المقدس را دیده باشند، اینک تو بیت المقدس را برای ما توصیف کن ببینیم راست می گویی یا خیر، بگو ببینیم چند عدد ستون داشت؟ و قندیلها و محراب هایش چند تا بود؟ جبرئیل در دم نازل شده صورت بیت المقدس را در برابر آن جناب مجسم نمود، و آن جناب هر چه را ایشان می پرسیدند پاسخ می گفت، بعد از آنکه از جزئیات بیت المقدس فارغ شدند گفتند باید صبر کنی تا کاروان برسد، از کاروانیان نیز قضیه تو را بپرسیم، حضرت فرمود: شاهد صدق گفتار من این است که کاروانیان قریش هنگام طلوع آفتاب وارد می شوند، در حالی که شتری خاکستری رنگ پیشاپیش کاروانست. فردای آن روز قریش به استقبال کاروان آمده شکاف دره را نگاه می کردند، می گفتند الآن آفتاب می زند. در همین بین در یک آن هم آفتاب طلوع کرد و هم کاروان نمودار شد، در حالی که شتری خاکستری رنگ پیشاپیش آن بود. از داستان شب گذشته و آنچه رسول خدا (ص) فرموده بود پرسیدند گفتند آری همین طور بود شتری از ما در فلان محل گم شده بود و ما آب خود را در ظرفی ریخته بودیم صبح که برخاستیم دیدیم آب به زمین ریخته شده است. ولی مشاهده این معجزات چیزی جز بر طغیان قریش نیفزود (امالی شیخ صدوق، ص 363، مجلس 69، ح 1)». در معنای این روایت، روایت دیگری نیز از شیعه و سنی وارد شده است.

و در همان کتاب به سند خود از عبدالله بن عباس روایت کرده که گفت رسول خدا (ص) وقتی به آسمان عروج نمود، جبرئیل او را به کنار نهری رسانید، که آن را نهر نور می گویند و آیه: «و جعل الظلمات و النور؛  و ظلمتها و نور را پدید آورد» (انعام/ 1)، اشاره به آنست، وقتی به آن نهر رسیدند جبرئیل به او گفت: «ای محمد! به برکت خدا عبور کن، زیرا خداوند چشمت را برایت نورانی کرده و پیش رویت را وسعت داده، آری این نهری است که تا کنون احدی از آن عبور نکرده؛ نه فرشته ای مقرب و نه پیغمبری مرسل، تنها و تنها من روزی یک بار در آن آب تنی می کنم، و وقتی بیرون می شوم بالهایم را بهم می زنم، هیچ قطره ای نیست که از بالم بچکد مگر آنکه خدای تعالی از آن قطره فرشته ای مقرب خلق می کند که بیست هزار صورت و چهل هزار بال دارد و به هر زبانی با لغتی جداگانه حرف می زند که زبان دیگری آن را نمی داند و نمی فهمد.»
رسول خدا (ص) از آن نهر عبور کرد تا رسید به حجابها و حجابها پانصد عدد بودند که میان هر دو حجابی پانصد سال راه بود. آن گاه به وی گفت: «ای محمد! جلو برو» رسول خدا (ص) پرسید: «چرا با من نمی آیی؟» گفت: «من نمی توانم از اینجا پا فراتر بگذارم»، رسول خدا (ص) آن قدر که خدا می خواست جلو رفت تا آنکه گفتار خدای را شنید که می فرمود: «من محمودم و تو محمدی، اسمت را از اسم خودم مشتق نمودم پس هر که با تو بپیوندد من با او می پیوندم و هر که با تو قطع کند، با او قطع می کنم برو به سوی بندگانم و ایشان را از کرامتی که به تو کردم خبر بده، هیچ پیغمبری برنگزیدم مگر آنکه برای او وزیری قرار دادم و تو پیغمبر من، و علی بن ابیطالب وزیر تو است.»

و در مناقب ابن شهر آشوب از ابن عباس روایت شده که در خبری گفته: «(رسول خدا) آوازی را شنید که می گفت:" آمنا برب العالمین" ابن عباس اضافه کرده که (جبرئیل) گفت: اینها ساحران فرعون اند و هم چنین (رسول الله) شنید که گوینده ای می گفت" لبیک اللهم لبیک" جبرئیل گفت اینها حاجیانند، و نیز شنید صدای گوینده ای را که می گفت" لبیک الله اکبر" جبرئیل گفت اینها مجاهدین راه خدایند و نیز صدای تسبیح شنید جبرئیل بیان داشت که اینان انبیایند، پس وقتی به سدرة المنتهی و از آنجا به حجابها رسید جبرئیل گفت یا رسول الله تو خود جلو برو که من بیش از این نمی توانم نزدیک شوم چرا که اگر به اندازه یک بند انگشت نزدیکتر شوم خواهم سوخت.»
و در احتجاج از ابن عباس روایت کرده که گفت رسول خدا (ص) در ضمن احتجاجی که علیه یهود می کرد فرمود: " بر بال جبرئیل سوار شدم، سیر نمودم و به آسمان هفتم رسیدم از سدرة المنتهی که نزد آن جنت الماوی است، نیز گذشتم تا آنکه به ساق عرش پیوستم، و از ساق عرش ندا شد که: به درستی که منم آری منم الله و معبود یکتا، معبودی نیست غیر من، منم "سلام"، "مؤمن"، "مهیمن"، "عزیز"، "جبار"، "متکبر"، "رؤوف"، "رحیم"، و من او را با چشم دل دیدم نه با چشم سر... (احتجاج، ج 1، ص 48، طبع بیروت)».

و در کافی به سند خود از ابی الربیع روایت کرده که گفت: «سفری با حضرت ابی جعفر (ع) به حج مشرف شدم که آن سال هشام بن عبدالملک نیز به اتفاق نافع مولای عمر بن خطاب مشرف بود. نافع نظری به ابی جعفر (ع) انداخت در حالی که در رکن بیت بود و مردم اطرافش جمع بودند، نافع به هشام گفت یا امیرالمؤمنین! این کیست که اینقدر مردم اطرافش را گرفته اند؟ گفت: این پیغمبر اهل کوفه محمد بن علی است، نافع گفت شاهد باش که می روم و از مسائلی پرسش می کنم که در جواب عاجز بماند، سؤالاتی به میان می آورم که جز پیغمبر و یا وصی پیغمبر و یا فرزند پیغمبر نمی تواند جواب بگوید، گفت برو و سعی کن سؤالاتی را مطرح کنی تا شرمنده اش سازی. نافع نزدیک آمد تا خود را به دوش مردم تکیه داده، رو به ابی جعفر کرد و گفت: ای محمد بن علی من تورات و انجیل و زبور و قرآن را خوانده ام و حلال و حرام آنها را یاد گرفته ام اینک آمده ام تا از تو سؤالاتی کنم که جواب آنها را جز پیغمبران و یا اوصیای آنان نمی دانند، راوی می گوید امام ابی جعفر (ع) سرش را بلند کرد و فرمود بپرس هر چه را که می خواهی. نافع گفت به من بگو ببینم بین عیسی (ع) و خاتم الأنبیاء چند سال فاصله بود؟ فرمود نظریه خودم را بگویم یا رأی تو را؟ عرض کرد: هر دو را، فرمود بنا به قول من پانصد سال فاصله شد و اما بنا بر قول تو ششصد سال بوده، گفت: بگو ببینم معنای کلام خدا که می فرماید: «و سئل من أرسلنا من قبلک من رسلنا أجعلنا من دون الرحمن آلهة یعبدون؛ از پیغمبرانی که قبل از تو فرستاده ایم بپرس آیا ما به غیر رحمان معبودهای دیگری قرار دادیم که مردم بپرستند؟» (زخرف/ 45) چیست؟ و با اینکه بین رسول خدا (ص) و پیغمبر قبل او عیسی پانصد سال فاصله است. این سؤال را از کدام پیغمبر بکند؟ حضرت در جوابش این آیه را تلاوت فرمود: «سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجدالحرام إلی المسجد الأقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا؛ منزه است آن که بنده خویش را شبی از مسجدالحرام به سوی مسجدالاقصی که حومه آن را برکت داده ایم سیر داد، تا آیات خود را به او بنماییم.» (اسراء/ 1) و از جمله آیاتی که خداوند در بیت المقدس به او نشان داد این بود که خداوند انبیاء و مرسلین اولین و آخرین را محشور نموده به جبرئیل دستور داد تا اذان و اقامه را دو تا دو تا بگوید، و او در اذانش گفت حی علی خیر العمل آن گاه به انبیاء نماز گزارد. و چون از نماز فارغ شد رو به ایشان کرده پرسید شما به چه چیز شهادت می دهید (عقاید دینی شما چیست؟) و چه چیزی را می پرستیدید؟ گفتند ما شهادت می دهیم به اینکه معبودی نیست جز خدای تعالی و او را شریکی نیست و نیز شهادت می دهیم بر اینکه تو رسول خدایی بر این معنا از ما عهد و میثاقها گرفته اند، نافع گفت درست فرمودی ای ابا جعفر «روضه کافی، ص 103، ح 93».

و در علل به سند خود از ثابت بن دینار روایت کرده که گفت من از حضرت زین العابدین علی بن الحسین (ع) درباره خدای عزوجل پرسیدم که آیا خداوند به مکان وصف می شود؟ حضرت فرمود:" تعالی الله عن ذلک؛ خدا بزرگتر از این است." عرض کردم اگر خداوند به مکان وصف نمی شود پس چرا وقتی می خواست پیغمبرش را به خود نزدیک کند او را به آسمان برد، مگر خدا در آسمان است؟ فرمود: نه این کار برای آن بود که می خواست ملکوت و واقعیت آسمانها و آنچه در آنها (از عجائب صنع و بدایع خلقت) است، را به او نشان دهد. پرسیدم پس اینکه خدای تعالی می فرماید: «ثم دنا فتدلی؛ سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد...» (نجم/ 8) «فکان قاب قوسین أو أدنی؛ تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود.» (نجم/ 9) چه معنا دارد؟ و رسول خدا (ص) به کجا نزدیک شد؟ (که بیش از دو تیرانداز و یا کمتر فاصله نماند؟) فرمود: رسول خدا (ص) به حجابهای نوری نزدیک شد و در آنجا ملکوت آسمانها را مشاهده کرد، آن گاه تدلی (نزدیکی) نموده و از طرف پائین ملکوت زمین را نگریست تا آنجا که پنداشت نزدیکیهای زمین است و بیش از دو تیرانداز و یا کمتر فاصله نبود، خلاصه جمله «قاب قوسین أو أدنی» ناظر به فاصله آن جناب با زمین است «علل شرایع، ج 1، ص 131، باب 112، ح 1».

و در تفسیر قمی به سند خود از اسماعیل جعفی روایت کرده که گفت: «من در مسجدالحرام نشسته بودم و حضرت ابی جعفر (ع) نیز در گوشه ای نشسته بود، سر بلند کرده نگاهی به آسمان و نگاهی به کعبه کرد و فرمود: " سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجدالحرام إلی المسجد الأقصی" سه بار این آیه را تکرار کرد، آن گاه متوجه من شد و فرمود: اهل عراق در باره این آیه چه می گویند؟ عرض کردم می گویند خداوند رسول خود را از مسجدالحرام به بیت المقدس برد، فرمود: اینطور نیست که آنان می گویند لیکن از اینجا به اینجا سیرش دادند و با دست اشاره به آسمان کرد و فرمود مابین آن دو حرم است. آن گاه فرمود: به سدرة المنتهی رسید، جبرئیل از همراهیش باز ایستاد رسول خدا (ص) پرسید آیا در چنین جایی مرا تنها می گذاری؟ گفت تو پیش برو که به خدا سوگند به جایی رسیده ای که هیچ خلقی از خلائق بدانجا نرسیده و نخواهد رسید. اینجا بود که پروردگار خود را دید و تنها سبحه میان او و خداوند فاصله بود، پرسیدم فدایت شوم سبحه چیست؟ حضرت با صورت خود اشاره به زمین و با دست خود اشاره به آسمان کرد و سه نوبت گفت" جلال ربی جلال ربی" آن گاه خطاب شد که ای محمد، گفت لبیک یا رب، خطاب رسید سکنه آسمان در چه چیز مشاجره می کنند؟ پیامبر گفت: خداوندا تو منزهی من علمی ندارم جز آنچه که تو به من آموختی.
رسول خدا سپس فرمود: پس خدای تعالی دست در میان دو پستانم گذاشت و من برودت آن را در میان دو کتفم احساس کردم، آن گاه هیچ چیز از گذشته و آینده از من نپرسید مگر آنکه پاسخ آن را دانستم، در پایان پرسید ای محمد! سکان آسمانها در چه چیز مخاصمه و نزاع دارند؟ گفتم در درجات و کفارات و حسنات. فرمود: ای محمد نبوتت به پایان رسید، و خوردنت تمام شد، چه کسی را برای جانشینی خود در نظر گرفته ای؟ عرض کردم: پروردگارا من همه خلقت را آزمایش کرده ام کسی را مطیع تر از علی برای خود نیافتم، فرمود: ای محمد! همچنین مطیع تر از همه خلق نسبت به دستورات منست، عرض کردم: پروردگارا همه خلقت را آزمودم کسی را نسبت بخودم علاقمندتر از علی نیافتم، فرمود: و همچنین نسبت به من، پس ای محمد! او را بشارت بده به اینکه آیات هدایت و پیشوای اولیای من و نور برای فرمانبران من و کلمه باقیه ایست که من متقین را ملزم به پذیرفتن آن کرده ام، هر که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته، علاوه بر این، من او را به خصائصی اختصاص داده ام که احدی را به آن اختصاص نداده ام. عرض کردم: پروردگارا آخر او برادر من و صاحب و وزیر و وارث من است، فرمود: این امری است که قضایش مقدر شده که او باید مبتلا شود و مردم هم به وسیله او امتحان شوند علاوه بر این من او را ارث داده ام و ارث داده ام و ارث داده ام و ارث داده ام، چهار چیز را که گره آنها به دست اوست و او هرگز فاش نمی کند «تفسیر قمی، ج 2، ص 243».
اینکه امام (ع) فرمود:" از اینجا به اینجا سیرش دادند" مقصود این است که آن جناب را از کعبه به بیت المعمور سیر دادند (و مابین کعبه و بیت المعمور حرم است) نه اینکه مقصود این باشد که از کعبه تا بیت المقدس نرفته بلکه به مسجدالاقصی رفته است، چون اخبار بسیاری وارد شده که مقصود از مسجدالاقصی همان بیت المقدس است، نه اینکه خواسته باشد مسجدالاقصی را به بیت المعمور تفسیر کرده باشد بلکه مقصود حضرت این است که منتهای معراج بیت المقدس نبوده بلکه از آنجا هم گذشته به بیت المعمور که در آسمانها است برده شده. و اینکه رسول خدا (ص) فرمود:" اینجا بود که پروردگار خود را دیدم" معنایش دیدن به چشم قلب است نه به چشم سر، هم چنان که در پاره ای از روایات قبلی خود آن حضرت تصریح به آن کرده بود، روایاتی هم که رؤیت را به رؤیت قلبی تفسیر می کند مؤید این معنا است. و اینکه فرمود: " تنها سبحه میان پیامبر و خدا فاصله بود" معنایش این است که در نزدیکی به خدا به جایی رسید که میان خدا و پیامبر جز جلال او فاصله ای نماند. و اینکه فرمود:" خدای تعالی دست در میان دو پستانم گذاشت..." کنایه است از رحمت الهی، و حاصل معنایش این است که علمی از ناحیه او به قلبم وارد شد که هر شک و ریبی را از میان برد. اما اینکه این واقعه در شب معراج در عالم خواب اتفاق افتاده، ممکن است. - البته بعید است - بگوئیم که مسأله شکافتن سینه و شستشوی اندرون آن حضرت در خواب بوده ولی پس از آن بیدارش کرده و به معراجش برده اند. ولی انصاف این است که ظهور این روایت در اینکه تمامی جریانات معراج، در خواب واقع شده بیشتر است، و روایات بعدی هم دلالت بر آن دارد.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- ج‏12 صفحه 16-13 و ج22 صفحه 504-506

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسير الميزان- ج‏13 صفحه 26-20

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28109