ضرورت نیاز به هدایت وحی برای انسان ها

یکى از مباحث بسیار مهم که هدف از بعثت انبیاء را بیان مى‏ کند و آثار تربیتى و عقیدتى متعددى بر آن مترتب است، بحث هدایت و ضلالت مى ‏باشد. هدف از ارسال انبیاء و تشریع قوانین الهى هدایت انسان ها است در راهى که نهایت آن رستگارى و آسایش ابدى است و باید دید قرآن کریم به عنوان منبع اصلى تعالیم اسلامى، که کتاب هدایت نامیده شده و آخرین نسخه دستورات آسمانى براى انسان است، چه راهى را براى رسیدن به آن هدف متعالى پیشنهاد مى‏ کند و نقطه مقابل آن؛ یعنى ضلالت را در چه چیز مى‏ داند؟ عوامل گمراهى را در چه چیز مى‏ بیند و راه گریز از آن چیست؟ نقش انسان در این مورد چه مقدار است و نشانه‏ هاى افرادى که هدایت شده یا افرادى که دچار گمراهى شده‏اند چیست؟ آیا هدایت اختیارى و اکتسابى است یا نه و آیا همگانى است و هادیان همگان را راهنمایى کرده ‏اند یا راهنمایى آنها براى برخى از مردم مى ‏باشد؟
انسان با موجودات دیگر تفاوت اساسى دارد؛ زیرا آنها تنها داراى بعد مادى هستند و هدف نهایى از خلقتشان رسیدن به کمال در همان بعد مى ‏باشد، اما ابعاد وجودى انسان فراتر از بعد مادى اوست. بعد روحى انسان بسیار پیچیده و شناخت نیازهاى آن مشکل مى ‏باشد و در نتیجه هدایت انسان در این جهت بسیار دشوار مى ‏باشد و به همین جهت اگر انسان بتواند خود را بشناسد و بعد معنوى خود و نیازهاى آن را درک کند، مى‏ تواند به کمال مطلوب خود برسد.
حضرت على (ع) در این مورد مى ‏فرماید هر کس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است. از آن جا که شناخت «نفس» بسیار دشوار و حتى براى انسان به تنهایى غیر ممکن ‏است، نیاز به راهنمایى و تعلیم رخ مى‏ نماید. انسان آزاد آفریده شده و حق انتخاب به او داده شده و از این رو داراى مسئولیت هم مى ‏باشد و اکنون براى انتخاب اصلح نیاز به راهنمایى دارد؛ راهنمایى از سوى مبدئى که ویژگی هاى انسان و رو حیات او را به خوبى بداند و توانایى پاسخ به نیازهاى او را داشته باشد. از سوى دیگر انسان موجودى است که به صورت انفرادى نمى ‏تواند زندگى کرده نیازهاى خود را تأمین کند، بلکه باید در پرتو زندگى اجتماعى، افراد از توانایی هاى یکدیگر براى رفع نیازهاى خود بهره ببرند؛ هر چند این خود منشأ تعارضات و درگیری هایى بین آنها مى‏ گردد؛ چرا که همان غرایز حیوانى از قبیل نفع‏ طلبى و برترى‏ جویى و تفوق‏ طلبى در وجود انسان نهفته شده است. بدین سان براى برقرارى توازن و جلوگیرى از بروز خشونت در جوامع انسانى و نیز سوق دادن فرد و جامعه به سوى هدف آفرینش، نیاز به هدایت و راهنمایى انسان ضرورى است. هدایت از سوى آفریننده‏ اى که نسبت به خصوصیات و نیازهاى انسان آگاهى کامل دارد و عناصر موثر در رسیدن انسان به آن هدف را کاملا مى ‏شناسد.
نقش پیامبران در این میان نشان دادن راهى است که خداوند براى رسیدن انسان به هدف آفرینش خود ترسیم نموده است. لطف الهى در این است که انسان را به سعادت و کمال برساند. وى انسان را تا حدودى از طریق خلقت و تقدیر و نیز فطرت آدمى راهنمایى کرده و سرشت انسان را به گونه ‏اى قرار داده است که انسان را به سوى کمال نهایى و مطلق دعوت مى ‏نماید: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت‏الله‏ التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون» پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسان ها را بر آن آفریده دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمى‏ دانند! (روم/  30) فطرت انسان با گرایش به سوى خداوند که کمال مطلق است در آمیخته است، همان گونه که از امام صادق (ع) در مورد این آیه سؤال شد و حضرت فرمود مراد از فطرت در این جا توحید مى‏ باشد.
در برخى روایات نیز آمده است که مراد از فطرت اسلام مى ‏باشد، چنان که مرحوم شیخ طبرسى و برخى دیگر از مفسران این قول را برگزیده ‏اند. این فطرت الهى انسان را به سوى انجام کارهاى نیک و صلاح پیش مى ‏برد و توجه انسان را به سوى خالق و عبودیت او جلب مى‏ کند، لذا است که گفته مى ‏شود عبادت کردن و عبودیت ذاتى انسان است. شاهد بر این مدعى این است که در طول تاریخ مردم به عبادت و پرستش مشغول بوده ‏اند و نمى ‏توان ملتى را یافت که خود را از پرستش بى‏ نیاز ببیند، مگر در مواردى نادر و استثنایى. فطرت انسان را به سوى حق و حقیقت و کمال و سعادت دعوت و راهنمایى مى ‏نماید، اما خود به تنهایى قادر نیست براى همیشه انسان را راهنمایى کند و از او در مقابل امیال غریزى دفاع نماید؛ از این رو خداوند عقل را که چراغى فروزان است در اختیار انسان قرار داد. عقل رسولى باطنى است و نقش بزرگى در راهنمایى انسان به عهده دارد و لذا در مکتب اهل بیت عقل یکى از منابع علمى و فقهى شمرده مى ‏شود و قرآن نیز جایگاه مهمى براى عقل ترسیم کرده است. از طرفى یکى از عوامل عمده گمراهى، انحطاط و سقوط آدمى، عدم تعقل و تفکر او مى ‏باشد، چنان که قرآن نیز در سوره ملک از قول دوزخیان مى ‏فرماید: «وقالوا کو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر؛ اگر ما گوش و عقل خود را به کار گرفته بودیم، اهل آتش نبودیم»(ملک/ 10)
با این وصف، به کارگیرى عقل از سوى مردم متفاوت است و گاهى در مورد یک مسئله افراد نظرات مختلف دارند. تمام افرادى که با هم به نزاع مى‏ پردازند و کسانى که براى بشر مشکلات بزرگى مى‏ آفرینند از نعمت عقل برخوردارند؛ اما از به کارگیرى آن عاجز هستند و نمى‏ توانند آن را راهنماى خود قرار دهند. اگر غرایز و شهوات انسان طغیان نماید چیزى از نور عقل باقى نمى ‏ماند تا انسان در پرتو آن به سر منزل مقصود برسد و در این حال قدرت تفکر و اندیشه از او سلب مى‏ شود؛ از این رو عقل به تنهایى براى هدایت بشر کافى نیست، بلکه در مواجهه با غرایز طغیانگر قاصر است و به نیروى دیگرى براى روشن کردن راه انسان نیاز مى‏ باشد. این نیرو همان نیروى تشریع است. تشریع یعنى وضع قانون از سوى شارع تا از بیرون انسان را هدایت کند و براى او چراغى باشد تا در پرتو آن به حیات خود ادامه دهد، از برخورد با دیگران مصون بماند و در راه کمال و سعادت حرکت کند. این همان قوانین الهى است و افرادى که آن را از منبع اصلى دریافت مى‏ کنند و در اختیار مردم قرار مى ‏دهند، رسولان و انبیاء مى ‏باشند.

مراحل هدایت تشریعى
سؤالى که در این جا مطرح است این است که آیا هدایت تشریعى شامل همه افراد بشر است یا ویژه افراد خاصى مى‏باشد؟ اگر هدایت عمومیت دارد، آیا تحت شرایط خاصى انسان از آن بهره مى ‏برد، یا در هر شرایطى انسان مى ‏تواند از این مشعل فروزان سود جوید؟ از برخى تعاریف و تقسیماتى که نویسندگان و مفسران ارائه نموده ‏اند چنین برداشت مى ‏شود که هدایت تشریعى نیز داراى مراحلى است که برخى از آنها عام است و تنها شرط آن وجود اراده در انسان است؛ اما برخى دیگر از درجات آن در مورد افراد خاصى است که مراحل پایین تر آن را طى کرده ‏اند. مرحله‏ اى از هدایت است که عموم مردم مى‏ توانند از آن بهره برند. لطف الهى ایجاب مى‏ کند که همه مردم را به راه راست هدایت کند؛ زیرا او خالق و رب است و براى سعادت مربوب و مخلوق خود باید راه را نشان دهد. بنابراین هدایت تشریعى نیز از خداوند است نه از آن غیر او و حتما از خداوند صادر خواهد شد چون ربوبیت تمام ممکنات مخصوص خداوند است و از حضرت اوست.
مرحله ‏اى بالاتر از هدایت نیز وجود دارد که ویژه افراد خاصى است؛ افرادى که به نداى فطرت خود پاسخ مثبت داده ‏اند، از چراغ عقل بهره گرفته ‏اند و به سخن و راهنمایى رسولان و هادیان توجه کرده و در آن راه گام نهاده ‏اند. آنها که با اطاعت از دستورات الهى تیرگی ها را از قلب خود زدوده ‏اند و پرده ‏هاى حجاب را کنار زده ‏اند، مورد عنایت خاص الهى قرار گرفته، بهتر از دیگران مى ‏توانند در راه رسیدن به هدف قدم بردارند. در این جاست که خداوند هم عنایت خاصى به آنها مى ‏نماید و کمک هاى غیبى و امدادهایى که خارج از اختیار انسان است شامل حال او مى ‏شود.
گاهى انسان در شرایط مناسب موفق به انجام کارى مى‏ شود که اثر مثبت آن کار براى مدت ها باقى مى‏ ماند. این همان توفیق و هدایت ثانوى است که مترتب بر هدایت اولى است که در دست خود انسان بوده و از آن بهره جسته است. قرآن کریم در این باره مى ‏فرماید هر کس پذیراى هدایت باشد، هدایت او افزایش خواهد یافت(محمد/ 17، زمر/ 18، تغابن/ 11 و بقره/ 2). از آیات نخستین سوره بقره که مى ‏فرماید: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین. الذین یؤمنون...اولئک على هدى من ربهم؛ آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزکاران است، آنان که ایمان آوردند... آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند و آنان رستگارانند» (بقره/ 2-5) نیز مى‏ توان دو گونه هدایت را برداشت نمود یک هدایت اولیه که همان پیروى از فطرت، عقل و تعالیم انبیاء است که این خود آثارى را به دنبال دارد که یکى از آنها تشکیل ملکه تقوا در انسان مى ‏باشد و در پى آن هدایت ثانوى متوجه انسان مى‏ شود که همان توفیق الهى است؛ چنان که در نقطه مقابل، ضلالت نیز همین‏گونه است و مرحله ‏اى عمیق دارد که مترتب بر مرحله اول است.
مرحله اول در دست خود انسان است؛ یعنى بى‏ توجهى به نداى فطرت و راهنمایى عقل و دستورات انبیاء باعث تیرگى قلب، حجاب و سلب توفیق مى‏ گردد. البته این آثار بر بى‏ توجهى انسان به دستورات الهى بار مى ‏شود؛ هر چند خود انسان به آن توجه نداشته باشد یا حتى آن را نخواسته باشد: «ان الذین کفروا سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون. ختم الله‏ على قلوبهم و...؛ کسانى که کافر شدند، براى آنان تفاوت نمى‏ کند که آنان را (از عذاب الهى) بترسانى یا نترسانى ایمان نخواهند آورد. خدا بر دل ها و شنوایی شان مهر نهاده...» (بقره/ 6-7) و «فى قلوبهم مرض فزادهم الله‏ مرضا و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون؛ در دل هاى آنان یک نوع بیمارى است خداوند بر بیمارى آنان افزوده و به خاطر دروغ هایى که می گفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنهاست‏» (بقره/ 10) مهر زدن بر قلب این افراد، کر کردن آنها به گونه ‏اى که کلام حق را نمى ‏توانند بشنوند و نیز زیاد کردن مرض قلوب آنها از سوى خداوند است و آنها نمى ‏توانند جلو آن را بگیرند؛ زیرا مقدمات آن را به سوء اختیار خودشان فراهم کرده و از مرحله هدایت اولیه استفاده نکرده ‏اند و این ضلالت که فعل خداوند است، مترتب بر ضلالت اولى است که در اختیار خود افراد بوده است. به عنوان مثال، اگر شخصى بزرگوار و اهل جود و کرم مجلسى را برگزار کند و افرادى را دعوت نماید و سپس در آن مجلس هدایایى را توزیع نماید مسلم است کسانى از این هدایا و از الطاف صاحب کرم برخوردار مى ‏شوند که دعوت وى را پذیرفته و در مجلس حاضر شده ‏اند؛ اما آنها که در مجلس حاضر نشده ‏اند از این هدایا محروم خواهند بود و نمى‏ توانند آن شخص صاحب جود و کرم را ملامت نمایند، بلکه خود آنها باید براى این محرومیت سرزنش شوند.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح المصباح فی‏ زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زیتونه لا شرقیه و لا غربیه یکاد زیتها یضیی‏ء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره‏ من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شی‏ء علیم؛ ترجمه: خدا نور آسمان ها و زمین است. مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشه ای است. آن شیشه گویی اختری درخشان است که از درخت بابرکت زیتونی که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود. روغنش گرچه به آن آتشی نرسد، نزدیک است روشنی دهد، روشنی بر روی روشنی است. خدا هر که را بخواهد به نور خویش هدایت می کند، و این مثل ها را خدا برای مردم می زند، و خدا به هر چیزی دانا است» (نور/ 35) چه در روایات و چه در غیر روایات، یعنی‏ کلمات مفسرین و علما، راجع به این که این مثل ناظر به چیست‏ بیانات مختلفی شده است. بعضی این مثل را برای کل جهان دانسته ‏اند یعنی‏ به اصطلاح مجموع این استعاره را یک چیز در نظر گرفته ‏اند که این دار وجود و دار هستی یک خانه تاریک نیست، خانه ‏ای است که پر نورترین چراغ ها در آن وجود دارد. پس جهان هستی تاریک و کور نیست. بعضی نیز این مثل را در مورد انسان پیاده کرده ‏اند.
یکی از انواع هدایت ها هدایت وحی است که مبتنی بر دین است. بعضی این مثل را در مورد «هدایت وحی» پیاده کرده اند که در روایات، این مطلب آمده است که منظور از «مشکات»، قلب پیامبر اکرم (ص) است و «مصباح» همان نور وحی است که بر ایشان نازل شده است. هیچ مانعی ندارد که این آیه که در مقام بیان نور «هدایت الهی» است که جهان را پر کرده است، شامل همه اینها باشد؛ مخصوصا همین که دو بیان در روایات آمده است که هر دو، این را در مورد انسان پیاده کرده اند، یکی در مورد هر فرد انسان یعنی یک مومن و یکی در مورد جامعه انسانی از نظر هدایت وحی. هر دوی اینها بیانات بسیار عمیقی است خصوصا با توجه به آیه بعد که می فرماید: «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه؛ یعنی آن نور هدایت در خانه هایی است که خدا اجازه داده که ارجمندش دارند و نام خدا در آن ها یاد شود».
در یک روایت از یک تعبیری در آیه استفاده شده است. در آیه این طوری آمده است که مثل نور الهی و هدایت الهی مثل یک مشکات است -یک چراغدان- که در آن چراغی قرار بگیرید و آن چراغ در یک قندیل و شیشه ای قرار بگیرد. طبعا این سؤال به وجود می آید که چرا اصلا قرآن کریم این طور تعبیر کرده است؛ می توانست بگوید: «کمشکوة فیها زجاجة ،فی الزجاجة مصباح (فیها مصباح)» چراغی باشد؛ اما می گوید مشکاتی که در آن چراغی باشد، و بعد می ‏گوید "و چراغ در شیشه ‏ای است"؟ روایات ما این آیه را این طور تفسیر کرده ‏اند که مقصود این است که‏ چراغ ابتدا در مشکاتی باشد و بعد این چراغ از مشکات به زجاجه‏ ای منتقل‏ شود و سر اینکه آیه این طور ذکر شده این است که مقصود از "مشکوه" مشکات نبوت است و مقصود از "زجاجه"، ولایت و امامت است و مقصود از آن درخت مبارک و پر برکتی که این مشکات و این زجاجه و این مصباح از او پیدا شده شجره حضرت ابراهیم (ع) است و اینها نتیجه دعای ابراهیم است.

ضرورت وجود نبوت برای هدایت عقل به سوی آخرت
قرآن در آیه 25 سوره حدید «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم‏ الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ به راستی (ما) پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان (حق و باطل) نازل نمودیم تا مردم به عدل و انصاف برخیزند». می‏ گوید ما پیغمبران را فرستادیم برای اینکه عدالت به وسیله آنها اجرا بشود. اگر بشر خودش‏ نیازی به عدالت ندارد خدا کار لغوی کرده! این آیه نشان می‏ دهد که بشر نیاز دارد به عدالت یا نه؟ آیا آیه نشان می ‏دهند که اگر آنها نبودند عدالتی نبود، یا می‏ گوید نه، دیگران هم این کار را می ‏کردند معذلک ما پیغمبران را فرستادیم؟ پس خود آیه اصلا نشان می ‏دهد که بشر نیازی به‏ عدالت دارد و نشان می‏ دهد فقط پیامبران هستند که این نیاز را بر می ‏آورند. پس چطور می ‏توانیم بگوییم چنین مسئله‏ ای در قرآن نیست؟
قرآن کریم مسئله هدایت را مطرح کرده وقتی که قرآن پیغمبران را به عنوان هادی و راهنما معرفی می‏کند تازه دلیل بر آن چیزی است که معلوم می‏شود ورای منطقه‏ ای که عقل هدایت می ‏کند هنوز منطقه ‏ای هست که پیغمبران به آن منطقه هدایت می ‏کنند، یک هدایت‏ ماوراء و بالاتر از هدایت عقلی. ما که هدایت عقل را تخطئه نمی ‏کنیم، همین‏طور که کسی که قائل به عقل می‏شود حس را تخطئه نمی ‏کند، هدف انبیاء تنها مسئله اداره و تعدیل زندگی مادی بشر نیست، انبیاء برای یک مسئله‏ دیگری هم آمده ‏اند و آن را هم مقدمه برای این قرار نداده ‏اند، این را مقدمه برای آن ذکر کرده ‏اند و آن، مسئله آخرت و نشئه باقیه است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 54-55

  2. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 4- صفحه 115-117

  3. محمد امامى- مقاله بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/29019