زندگی و اوضاع اجتماعی سیاسی عصر واصل بن عطا (جامعه شناسی)

سخنوری واصل

در این باب، نخست، قابل ذکر می دانیم که عمروبن عبید، هم فکر و هم عقیده وی، سخنوری و بلاغت او را تا حد توان و آمیخته به اغراق و غلو ستوده است، چنان که قاضی عبدالجبار از ابوعوانه روایت کرده که گفته است: «من عمروبن عبید و ابوحذیفه (واصل) را دیدم، ابوحذیفه خطیب معتزله بود.» عمرو به وی گفت: «ای ابوحذیفه، سخن بگوی.» او سخن گفت و حق کلام را ادا کرد، سپس ساکت شد. عمرو گفت: «اگر می دیدید فرشته ای از فرشتگان یا پیامبری از پیامبران سخن می گفت، چیزی بر این نمی افزود.» از این مدح و ستایش غلوآمیز عمرو که بگذریم، در منابع معتبر، او به حق «خطیب معتزله» لقب یافته و از اشخاص صاحب نظر شواهد و شهادات کثیری در قدرت بیان و سخن دانی و سخنوری وی ثبت شده که شنیدنی و گفتنی است.
مقدمتا باید توجه داشت که واصل الثع یعنی شکسته زبان بود؛ توانایی گفتن «راء» را نداشت؛ «راء» را «غین» می گفت. با وجود این، در اثر سلطه به زبان تازی و احاطه به لغات و کلمات و اصطلاحات و تعبیرات این زبان و قدرت بیان در خطبه های خود کلماتی را که حرف «راء» داشت، ساقط می کرد... و نمی گفت؛ به جای آنها کلماتی دیگر به کار می برد، مثلا چون نمی توانست بشار، ابن برد و کافر بگوید به جای آن ملحد می گفت، یا چون از گفتن بر عاجز بود، به جای آن حنطه و قمح استعمال می کرد و همچنین، به جای مطر، غیث می گفت و این کار را با مهارت و استادی خاصی انجام می داد استوارترین، رساترین و زیباترین خطب را ایراد می کرد، به گونه ای که مورد تحسین و اعجاب شاعران و خطیبان بزرگ و نام آور زبان تازی قرار می گرفت.
بشار بن برد ابومعاذ، شاعر بلندآوزاه ایرانی تبار و تازی گوی سده دوم که خود از شگفتی های روزگارش به شمار آمده، او را ستود خطبه وی را که پیش عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز (126- 129)، والی عراق با اسقاط «راء»، بدیهتا و ارتجالا سرود، اوسع از خطبه خالد بن صفوان (متوفی 135) و شبیب بن شیبه (یا«شبه») بن عبدالله اهتم (متوفی 170) و فضل بن عیسی بن ابان رقاشی که هر سه از فصحا و خطبای نامی عرب بودند، شناساند.
گفتنی است که چون بشار قایل به رجعت شد و به تکفیر همه امت اسلام تجری کرد، واصل از وی دوری گزید و بشار نیز وی را هجو کرد ولی شایسته توجه است که هجو بشار متوجه سخن دانی و سخنوری واصل نبوده، بلکه در خصوص گردن دراز او بوده است.

مبلغان واصل

واصل در نشر و پراکندن آرا و افکار خود بسیار کوشا بود. تابعان و پیروانی بسیار مخلص، با ایمان، مدبر و آگاه داشت که فوق العاده تحت تاثیر و نفوذ عقاید و افکار و بودند. او از خود ابتکار عمل نشان داد و از این وقعیت به نیکی استفاده کرد؛ پیروانش را برای تبلیغ دین اسلام و دعوت مردم به اصول خود و مجادله با اصحاب ادیان و مذاهب و فرق دیگر به اطراف و اکناف دارالاسلام فرستاد. گویا نخستین کس در عالم اسلام باشد که اقدام به این کار مهم و سازنده کرده است.
او عبدالله بن حارث را به مغرب فرستاد. عده کثیری از مردم آنجا وی را پذیرفتند. در مغرب شهری به نام «دارالبیضاء» بوده است که گویند در آن صدهزار مرد مسلح زندگی می کرده اند. اهل آنجا همه از پیروان واصل بوده و خود را «واصلیه» می نامیدند. واصل در مغرب پیروانی بسیار زیاد داشته که یکی از اصحابش کتابی تحت عنوان الکتاب المشرقیین من اصحاب ابی حذیفه الی الخوان نهم بالمغرب نوشته که محتوای چندین کتاب است، از جمله کتاب السبیل الی معرفه الحق قاسم بن سعدی یا صعدی را روانه یمن کرد، ایوب یا ایوب بن اوتر یا اوئر یا اوتن را به الجزیره گسیل داشت، حفص بن سالم را به خراسان فرستاد و دستور داد با جهم بن صفوان، موسس فرقه جهمیه دیدار و در خصوص «ارجاء» با وی مناظره کند.
حفص ملازم مسجد جامع ترمذ شد، شهرت یافت و با جهم بن صفوان سخن گفت؛ وی را قطع (یعنی مجاب و محکوم) کرد و او به قول حق برگشت اما چون حفص به بصره بازگشت، جهم هم به قول باطل خود بازگشت. حسن بن ذکوان را که از اصحاب حسن بصری و سلیمان بن ارقم بود، به کوفه فرستاد و عثمان بن ابوعثمان الطویل، استاد ابوالهذیل را که در فضل و علم صاحب مقام و منزلت بود، به ارمینیه (ارمنستان) روانه کرد. گویند چون به عثمان دستور داد به ارمنستان برود، او گفت «نصف مالم را بگیر و دیگری را به جای من بفرست.» واصل گفت: «ای بزاز، تو برو؛ شاید خدا برایت بسازد.» عثمان بزاز بود؛ گفت «رفتم و از کسبم هزار درهم سود بردم و اکثر اهل ارمنستان مرا پذیرفتند.»
جز افراد نامبرده که از آنها به عنوان مبلغان واصل نام برده شد، در کتاب های نام عده ای هم، از جمله بشر بن سعید، ابوعثمان زعفرانی و هیاج علاء سلمی، صاحبان یا شاگردان واصل ثبت شدند. طبق برخی روایات، زید بن علی (ع) نیز در اصول از واصل علم آموخته است. شاگردان واصل در شهر بصره در ترویج مذهب اعتزال و بسط و گسترش آن کوشیدند و در تفکر و تعقل شهره شدند. طالبان علوم و معارف از اطراف و اکناف برای تعلم و تلمذ به سوی آنها شتافتند، و بدین طریق، به عبارتی، مدرسه واصل را مدت ها پایدار و در کار نگه داشتند و به تعبیری دیگر، معتزله بصره را بنیان نهادند.

اوضاع سیاسی- اجتماعی عصر واصل

واصل در سال 80 هجری در عهد خلافت عبدالملک بن مروان متولد شد و دوران خلافت نه تن از خلفای اموی را به ترتیب ذیل درک کرد: عبدالملک بن مروان (65- 86)، ولید بن عبدالملک (86- 96)، سلیمان بن عبدالملک (96- 99)، عمر بن عبدالعزیز (99- 101)، یزید بن عبدالملک بن مروان (101- 105)، هشام بن عبدالملک (105- 125)، ولید بن یزید بن عبدالملک (125- 126)، یزید بن ولید بن عبدالملک معروف به یزید ناقص پسر شاهپور دختر فیروز پسر یزدگرد (125، پنج ماه و دوازده روز)، ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (126، هفت روز) و مروان بن محمد بن مروان (126- 132) معروف به مروان حمار، آخرین خلیفه بنی امیه.
در این دوره که از اواخر خلافت عبدالملک بن مروان تا سال 132 که سال انقضای حکومت بنی امیه و آغاز خلافت بنی عباس است، جامعه پهناور اسلامی دستخوش تحولات و دگرگونی های سیاسی و مذهبی وسیع و گسترده و در عین حال رنج آور و آزاردهنده بوده است. شدت تعصبات قبیه ای و اختلافات فرقه ای و آشوب ها و جنگ های داخلی که اغلب از جهل و نادانی و ظلم و جور بیش از حد خلفا و حکام بنی امیه نشات می گرفته، امت اسلامی را شدیدا آزرده و نگران می ساخته است که ورود در آن از حوصله مقاله خارج است. خواننده علاقه مند می تواند به کتب تاریخ (برای نمونه، مروج الذهب مسعودی و تاریخ الخلفای سیوطی) مراجعه کند.
البته در این دوره تاریک، عده ای از اعلام زندگی می کرده اند که نورانیت و روحانیت فرهنگی و مذهبی و احیانا فعالیت سیاسی برخی از آنها در آگاهی توده ها، پیشرفت فرهنگی، برقراری صلح، آرامش جامعه و آسایش مردم و در جلوگیری از ظلم و ستم حاکمان ظالم و خودکامه اموی تاثیر داشته است. ما کمی بعد از معاصران واصل سخن می گوییم، از آنها نام خواهیم برد.
واصل در عهد خلافت عبدالملک بن مروان دوران کودکی خود را می گذارنیده و به اقتضای سن اوضاع سیاسی و اجتماعی عصرش را به درستی درک نمی کرده است. اما در عهده خلیفه های دیگر اموی در سن رشد و کمال به سر می برده و از تحولات و دیگرگونی های جامعه مطلع شده و مسلما در تربیت و رشد فکری و عقیدتی وی موثر بوده است.
برخی از معاصران واصل:
1- ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه (متوفی 98)
2- حسن بن محمد بن حنفیه (متوفی 101)
3- حسن بصری (22- 110)
(واصل پیش این سه کس درس خوانده است).
4- فرزدق همام بن غالب (متوفی 11-0)، شاعر مشهور عرب
5- جعد بن درهم (مقتول پیش از 120)، از پیشوایان قدریه
6- حماد بن سلیمان (متوفی 120)، استاد ابوحنیفه
7- زید بن علی بن حسین (ع) (80-122)، امام شیعه زیدیه. (چنان که گذشت، زید از شاگردان واصل بوده است.)
8- غیلان دمشقی (مقتول 125)، نخستین قدری و شاگرد فقه درس حسن بصری
9- یحیی بن زید بن علی (98- 125)
10- کمیت بن زید اسدی (60- 126)، شاعر بنی هاشم
11- ابوحنیفه نعمان بن ثابت (80- 150)، موسس فقه حنفی
12- مالک بن انس (93- 179)، موسس فقه مالکی
13- ابویوسف یعقوب بن ابراهیم بن حبیب انصاری (113- 182)، قاضی نامدار، شاگرد برازنده و حافظ آثار ابوحنفیه و یکی از بنیان گذاران فقه حنفی
14- محمدبن حسن شیبانی (131- 189)
15- سفیان بن عیینه (107- 198)، استاد شافعی
16- مسلم بن خالد ریحی، استاد شافعی و شاگرد غیلان دمشقی.

وضع علمی و فرهنگی جامعه اسلامی در عصر واصل

چنان که مذکور افتاد، واصل در دوره اموی زندگی کرد. جامعه اسلامی این دوره از نظر علمی و فرهنگی با عهد پیامبر (ص) و خلفای راشدین فرق چندانی نداشت. مسلمانان در این دوره جهت فهم قرآن و سنت پیامبر و استخراج و استنباط احکام عمل اسلام، به آویختن لغت، صرف و نحو و فصاحت و بلاغت زبان تازی اهتمام ورزیدند.
در این دوره، آنچه مورد توجه جامعه اسلامی و دستگاه خلافت واقع شد، علمی بود که در مقام عمل لازم و مفید باشد، البته بیشتر اعمال دینی از قبیل نماز، روزه، زکات و... و گاهی هم امور دنیایی همچون کیمیا، طب و حساب؛ چنان که خالد بن یزید (متوفی 110) چون کتاب کناش را در طب در خزاین دولت یافت، پس از چهل روز تفکر و تدبر و استخاره و ستشاره، بالاخره به ترجمه آن دستور داد. به روایتی هم در عهد هشام بن عبدالملک (متوفی 125) کتاب الدیوان در حساب که کاربرد عملی داشت، به زبان عربی ترجمه شد.
حاصل اینکه این دوره که دوره زندگی واصل و فعالیت فرهنگی اوست، امت اسلامی به مسایل فلسفی محض احساس نیاز نمی کرده و تا آنجا که اطلاع حاصل است، در این دوره هیچ کتاب فلسفی و مابعدالطبیعی به زبان عربی برگردانده نشده و واصل از فلسفه یونانی و غیریونانی آگاه نبوده است. شهرستانی هم نوشت که واصل از فلسفه یونان آگاهی نداشته است.

نظر واصل به بنی امیه

بیشتر معتزله به بنی امیه نظر خوبی نداشتند. برابر نوشته ابن المرتضی، اکثر آنها از معاویه و عمرو بن عاص بیزاری می جستند. حسن بصری هم که استاد واصل و به روایتی بنیان گذار معتزله کلامی بوده، به شدت از معاویه انتقاد می کرده است. جاحظ هم معاویه را شایسته خلافت نمی دانست، او را غاصب می شناساند و به تکفیرش می پرداخت و در مقابل، امیرالمومنین علی (ع) را مستحق خلافت و شهید راه حق می شناخت. ابوسهل بشر بن معمر (معتمر) هلالی که رییس معتزله بغداد شناخته شده، از عمرو و معاویه بیزاری می جسته است؛ به روایتی، ثمامه بن اشرس نمیری (متوفی 213) مامون را تحریض می کرده است که معاویه را در منابر لعن کنند. آنجا هم که ابن راوندی از معتزله خرده می گیرد که آنها به برائت از عمرو و معاویه اجماع کرده اند، خیاط آن را رد نمی کند و می گوید: «هذا قول لانبرء المعتزله منه و لا نعتذر من القول به». در مقابل، معتزله به علویان (البته علویان زیدی) گرایش داشتند. زیدیه هم به معتزله و مخصوصا به واصل احترام می گذاشتند و از وی حمایت می کردند. چنان که ابن المرتضی نوشته است:
«وقتی که واصل از بصره وارد مدینه شد، زید بن علی، پسرش یحیی بن زید، و عبدالله بن حسن و برادرانش به دیدار وی شتافتند و مقدمش را گرامی داشتند».
واصل استاد زید بود و زید اکثر اصول معتزله را قبول داشت. ابن المرتضی نوشته است: «زید بن علی لایخالف المعتزله الا فی المنزله بی المنزلتین». مهم تر اینکه واصل در خطبه ای که در ملاقات زیود و حضرت صادق (ع) با وی ایراد کرد، به امامت و خلافت امیرالمومنین علی (ع)، البته در مرتبه چهارم، اعتراف کرد.

انتساب به خوارج

معتزله، عموما و واصل، خصوصا به خوارج نسبت داده شده است. برخی آنها را «مخانیث» خوارج نامیده اند. به احتمال قوی، علت این انتساب موافقت آنها با خوارج در تخلید و تایید اصحاب کبایر در آتش است ولی حق این است که نه واصل خارجی است و نه واصلیه؛ زیرا آن ها برخلاف خوارج مرتکب کبیره را صریحا تکفیر نمی کنند و ریختن خونش را روا نمی دانند، بلکه در این دنیا او را از زمره مسلمانان می شمارند و به سب علی (ع) جسارت نمی ورزند و عثمان را صریحا خطاکار نمی شاسند، و خلاصه، با اینکه مانند خارج به خلود مرتکب کبیره در آتش قایلند، خارجی نیستند. از سخنان قاضی عبدالجبار هم بر می آید که واصل با خوارج وحدت عقیده نداشته، با این گروه در مسایل مختلف به محاجه و مناظره می پرداخته و بر آنها غالب می آمده است.

انتساب زیدیه به واصل

زید بن علی بن حسین (ع)، موسس امام زیدیه، از شاگردان واصل بوده است. شهرستانی نوشته است: «فاقتبس منه الاعتزال و صارت اصحابه کلهم معتزله؛ زید اعتزال را از واصل اقتباس کرد و تمام اصحاب زید معتزله شدند.» و به روایت نشوان حمیری، معتزله هم خود را به زید منتسب می کرده اند.
از برخی منابع هم استفاده می شود که زید و پسرش یحیی و سایر زیدیه عصر واصل به حمایت از وی برخاسته اند. کمی پیشتر گفتیم که زید فقط در منزله بن المنزلتین مخالف معتزله بوده است. حاصل اینکه گرایش و انتساب زیدیه که به واصل مسلم است اما انتساب واصل به زید یعنی شیعه زیدی بودن وی پنداری بیش نیست. زیرا زید و زیدیه همه با اینکه خلافت ابوبکر و عمر و حتی عثمان را «لمصلحه» قبول دارند ولی با وجود این، امیرالمومنین علی (ع) را افضل صحابه و به خلافت شایسته تر از دیگران می شناسند و به جواز تقدیم مفضول بر فاضل قایلند. در این مقام، نقل نص ذیل را از قاضی عبدالجبار که از اعلام زیدیه است، مناسب است:
«اعلم ان الامام بعد النبی (ص) علی بن ابی طالب، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم زید بن علی، ثم من صار بسیرتهم و عندالمعتزله ان الامام بعد رسول الله (ص)، ابوبکر، ثم عمر، ثم عثمان، ثم علی (ع)، ثم من اختاته الاماه و عقدت له ممن تخلق باخلاقهم و سار بسیرتهم، و لهذا نراهم یعتقدون بامامه عمر بن عبدالعزیز لما سلک طرقتهم».
در صورتی که در آینده خواهیم گفت که نظر واصل و واصلیه در خصوص علی (ع) و فرزندان آن حضرت به درستی معلوم نیست. اما با وجود این، گویا واصل از سوی برخی منتسب به تشیع یعنی شیعه زیدی بودن شده است. جاحظ در مقام توجیه این نوع انتساب ها نوشته است: «در صدر اول شیعی نمی گفتند، مگر به کسی که علی (ع) را بر عثمان مقدم می داشت و عثمانی نمی گفتند مگر به کسی که عثمان را بر علی (ع) مقدم می دانست.»
واصل بن عطا در آن زمان منسوب به تشیع شد، زیرا علی (ع) را مقدم بر عثمان می داشت.

ارتباط واصل با نصاری

گفتنی است که برخی از پژوهندگان معاصر، بدون ارائه سند و شاهدی مدعی شدند که واصل با نصاری ارتباط داشته است؛ آقای دکتر البیرنصری نادر نوشته است:
«واصل ارتباط با نصاری داشت ولی چون در سر ثالوث اقدس یعنی سر خدایی واحد در سه اقنوم، نوعی شرک برای خدا دریافت، با تمام نیرو به رد آن پرداخت تا به اندیشه خدایی رسید که در غایت بساطت بوده و منزه و متمیز از تمام مخلوقات است.»

نظریه شیعه امامیه درباره واصل و واصلیه

با اینکه شیعه امامیه در اغلب مسایل عقیدتی و عقلی با معتزله اتفاق نظر دارند، ولی با وجود این، به معتزله و خصوصا به شخص واصل نظر خوبی ندارند. در برخی مسایل از جمله مساله «منزله بین المنزلتین» و به ویژه موضوع «امامت» با آنها به سختی مخالفند و واصل و پیراونش را ضال و مضل و مبتدع می شناسند. کرچکی از آنها به زشتی نام برده و عقایدشان را منافی عقول و ضد شریعت رسول دانسته و نوشته است: «اخباری در مذمت آنها از اهل بیت وارد شده و جعفر بن محمد صادق آنها را لعن کرده است» و سید محمدباقر خوانساری، مولف روضات الجنات درباره واصل نوشته است:
«رییس اصحاب الضلال و قسیس ارباب الاعتزال واصل بن عطاء المدنی التابعی المعتزلی المکنی با بی حذیفه الغزال علی وزن بقال.» گفتنی است که سیدمرتضی او را متظاهر به عدل شناخته ولی حاج شیخ عباس قمی او را اعجوبه عصرش معرفی کرده است.

رابطه واصل با ائمه معصوم شیعه اثناعشریه

واصل با سه تن از امامان شیعه معاصر بوده است: 1- علی بن الحسین، زین العابدین (38- 95) 2- محمد بن علی، باقرالعلوم (57- 114) 3- جعفر بن محمد، الصادق (83- 148) (ع).
در تواریخ از نحوه ارتباط واصل با این بزرگواران مطلب قابل ذکری ثبت نشده است. او در زمان امامت حضرت زین العابدین کودک و نوجوان بوده و آن شایستگی را نداشت است تا با وی به مصاحبه و محاوره بپردازد و از فیض محضر آن حضرت برخوردار شود. در زمان امام باقر در سن کمال بوده، و قاعدتا با ید به محضر امام رسیده باشد ولی تا آنجا که اطلاع حاصل است، این توفیق را نیافته و از نظر امام نسبت به وی اطلاعی به دست نیامده است. جز آنچه در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که حضرت باقر برادرش زید را ملامت کرده که چرا از واصل علم آموخته است، اما در عصر حضرت صادق او در کمال شهرت بوده و پیروانی داشته است. طبق روایت ابن المرتضی در طبقات المعتزله، واصل وارد مدینه شده و حضرت صادق با یارانش به دیدن وی رفته اند اما امام او را مذمت کرده است که باعث تفریق کلمه میان مسلمانان می شود و بر ائمه طعن می زند و لذا وی را دعوت به توبه کرده است. او نیز به امام اسائه ادب کرده و آن حضرت را به حب دنیا متهم ساخته است.


منابع :

  1. محسن جهانگیری- فصلنامه فلسفی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران- زمستان 1385- شماره 12 صفحه 19-5

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/401948