سقراط حکیم از دید حکمای ایرانی
فارسی 6408 نمایش |حکمت ایرانی
تاریخ شهادت می دهد که ملت مسلمان و فرهنگ دوست ایران همواره طالب علم و حکمت بوده است، از هر موقعیتی که پیش آمده و از هر منبع و مأخذی که توانسته استفاده کرده و علم و حکمت آموخته است و اصولا برای نفس علم و حکمت اصالت و استقلال قابل شده و عالمان و حکیمان را بدون توجه به زبان و ملیت و دین و مذهب، بلکه صرفا به خاطر علم و حکمتشان گرامی داشته است. به ویژه اگر عالمی همچون سقراط علاوه بر علم از فضیلت اخلاقی نیز برخوردار باشد.
از اینجاست که می بینیم سقراط در ایران اسلامی همواره مورد احترام عام و خاص قرار گرفته، فرزانگان، نویسندگان و سرایندگان با نثار عناوین پرمعنا و باشکوهی از قبیل پدر فلاسفه، حکیم حکما، حکیم الهی، سقراط زاهد، سقراط حکیم، سقراط متأله، سقراط بزرگ، امامنا سقراط، اسطوانه حکمت (صدرای شیرازی، اسفار، ج9، ص 183) و... به تعظیم و تکریمش پرداخته اند.
همچنین در آثار خود اقوال و عقاید او را نقل کرده، و به تفسیر و تأویل آنها اهتمام ورزیده اند و بسیار کوشیده اند تا ساحت او را از هر نوع فساد عقیده و سوء رفتار منزه و پاک نگهدارند و حتی برخی به تطبیق افکار و اندیشه های وی با آیات و روایات دینی دست یازیده اند. (قطب الدین دیلمی، محبوب القلوب، ج1، ص 87 و 89) و بالاخره متفکر بزرگی همچون محمدبن زکریای رازی کوشیده است روش و منش او را اسوه و الگوی زندگی خود قرار دهد.
زاد و زندگی
سقراط بن سقرونیسقوس (sophroniscus) در زمان بهمن بن اسفندیار در آتن تولد و تربیت یافت و زندگی کرد (شهرستانی، ملل و نحل، ج 2، ص 141؛ قطب الدین، محبوب القلوب، ج1، ص 79) و در زمان اردشیربن دار ابن اردشیر بن کوروش در همان شهر در زندان با زهر کشته شد. (بیرونی، تحقیق ماللهند، ص 134) از خود سه پسر (محبوب القلوب، ج1، ص 79) و یا چند دختر (رازی، رسائل، السیرة الفلسفیه، ص 99) به یادگار گذاشت. معنای سقراطیس در زبان یونانی «چنگ زده به عدل» (شهرزوری، نزهة الارواح و روضة الارواح، ترجمه مقصودعلی تبریزی، ص 105) است.
سقراط از شاگردان بلافصل فیثاغورس و ارسالاوس و طیماناوس و فیثاغورس از شاگردان حضرت سلیمان نبی و بنابراین سقراط از شاگردان باواسطه آن پیامبر الهی است. بدین ترتیب انوار حکمت را با واسطه از مشکات نبوت اقتباس کرده است. (ر.ک: ابوالحسن عامری، الأمد علی الابد، ص 71؛ ملل و نحل، ج2، ص 141؛ محبوب القلوب، ج1، ص 78، اسفار، ج5، ص 213، ج9، ص 183)
مقام و منزلت حکمت نزد سقراط
سقراط برای حکمت مقام والایی قایل بوده و تا آن حد به تنزیهش پرداخت که حاضر نشد حکمت خود را بر روی پوست های حیوانات و به اصطلاح کاغذپاره ها بنگارد و در نتیجه از خود آثار مکتوبی به یادگار نگذاشت. بلکه به تعلیم شفاهی بسنده کرد آن هم فقط به کسانی که شایسته حکمت باشند، نه ناصالحان و نااهلان. زیرا معتقد بود حکمت پاک است و مقدمات او صحیح است، کثیف و چرکین نیست. پس سزاوار آن است که آن را در دل های زنده پاکیزه ثبت نماید، نه در پوست های حیوانات و نگاه باید داشت آن را از دل های متمرده، یعنی نفس هایی که نه تابع عقل باشند و نه تابع شرع. (نزهة الارواح و روضة الافراح، ص 106)
نوع حکمت سقراط
اغلب فرزانگان ایرانی بر این باورند که سقراط از حکمت به الهیات و اخلاقیات اکتفا کرده است ولی این نکته را روشن نساختند که او از سایر اصناف حکمت اصلا آگاهی نداشته و یا بدان ها اهتمام نکرده است. از سخن شهرزوری برمی آید که او جز حکمت الهی به رشته ها و شاخه های دیگر آن نیز واقف بوده است. البته به علوم الهی بیشتر عنایت کرده است چنانکه نوشته است و چون سخن در باب نفس محقق و مستحکم گشت و به جایی رسید که اراده شاگردان بود سؤال کردند از هیئت عالم و حرکات افلاک و ترکیب عنصریات همه را جواب بر وجه صواب داد و در این وقت از علوم الهی و اسرار ربانی بسیار افاده فرمود.
دین سقراط
در منابع ایرانی اسلامی سقراط حکیمی خداشناس، یگانه پرست، معتقد به خلود نفس و حشر روحانی و جسمانی شناخته شده است که در طول حیاتش همچون پیامبری از پیامبران الهی با شرک و بت پرستی و بی دینی و بددینی مبارزه کرده، در این راه محتمل آزارها و اذیت ها شده و سرانجام جام زهر سرکشیده و در هنگام مرگ نیز با آداب دینی از دنیا رفته و بدین ترتیب شهید راه حق و حقیقت و خداشناسی و یگانه پرستی و دین داری گشته است.
در این باب شهرزوری نوشته است: «و اهل زمان او هرگاه سؤال از عبادت و پرستش بت ها می نمودند منع و زجر می فرمود از آن امر می کرد به عبادت خدای واحد صمد، باری نیکوکار، خالق عالم، حکیم قدوس، نه عبادت سنگ تراشیده که سخن نمی گوید، نمی شنود، شمور به هیچ چیز ندارد.» چون رئیسان و بزرگان کاهنان فهمیدند و دانستند مقصود او را از کارهای او، اینکه اراده آن دارد که بت ها را برطرف گرداند و منع مردمان کند از عبادت و پرستش آنها گواهی و فتوی دادند به قتل او یازده کس از قاضیان ائینس (آتن) و شربت زهر که آن را قویفون گویند نوشانیدند او را. کمی پیش از مرگ برای شاگردان و پیروانش از علوم الهی و اسرار ربانی بسیار افاده فرمود و چون فارغ شد گفت وقت آمد که به حمام رویم و بدن را بشوییم و نماز گزاریم.
التزام به شریعت
بعضی او را علاوه بر اعتقاد به توحید و عقیده به خلود نفس و مکافات اخروی ملتزم به شریعت هم شناخته اند. اما از نوع شریعت معتقد وی چیزی نگفته اند. شهرزوری نوشته است: «و گفت اقرار و اعتراف به یگانگی حق سبحانه و تعالی و آراستن خانه دل به زیور اخلاص او و پوشیدن بدن و اعضا به لباس طبیعت و اعمال شریعت خلاصی است اهل جور و گمراهی را از سرگشتگی و بیراهی.»
مؤلف محبوب القلوب نیز، از وی نقل کرده است که: «خدا را از خود خشنود گردان و در موافقت جماعت بکوش. زیرا عصمت به این حاصل آید با عمل به شریعت.» اما شریعت مورد قبول سقراط شریعت به معنای متعارف یعنی شریعت آسمانی نیست، بلکه دستورهای اخلاقی و آداب دینی جامعه است، که عقلای قوم آنها را پذیرفته و معمول داشته اند. زیرا اولا شریعت آسمانی زمان سقراط شریعت حضرت موسی (ع) بوده و سقراط هرگز پیرو حضرت موسی و به اصطلاح یهودی نبوده است.
شهرزوری نیز نقل کرده است که حکایت نبوت حضرت موسی صلوات الرحمن علی نبینا و علیه پیش سقراط مذکور شد گفت «ما یونانیانیم احتیاج نیست در تهذیب اخلاق ما را به غیر خود به جهت آنکه اخلاق خود را پاکیزه و مهذب ساخته ایم.» بیرونی هم نوشته است: «یونانیان سنن و نوامیس را از حکمای خود که منسوب به تأیید الهی می دانستند اخذ می کردند.» جمال الدین خوارزمی نیز آنجا که به تکفیر افلاطون پرداخته نقل کرده است که او به موسی بن عمران گفت: «من تو را در تمام آنچه می گویی تصدیق می کنم جز این گفتارت که علة العلل با من سخن گفت، پس از آن سقراط نیز بدین جهت نکوهش می کند. یعنی او را هم معتقد به شریعت حضرت موسی نمی داند.» حاصل اینکه سقراط معتقد و ملتزم به شریعت آسمانی نبوده بلکه مانند برهمتان هند و یا دین باوران خردگرای غرب با ایمان به خدا منکر نبوت و شرایع آسمانی بوده و از این روی از دید پیروان شرایع آسمانی کافر و ملحد شناخته شده است.
عقیده به نسخ شرایع
قطب الدین لاهیجی از این سخن حکیمانه سقراط که گفته است: «فرزندانتان را بر آثار خودتان وادار مسازید، زیرا آنها برای زمانی غیر زمان شما آفریده شده اند.» استفاده کرده است که او بر خلاف یهود واقف و قائل به صحت نسخ و سر تغیر سنن و احکام به حسب تغییر ازمان بوده است.
اعتقاد به تناسخ
در اینکه سقراط به نوعی به تناسخ معتقد بوده مورد اتفاق فرزانگان ایرانی است. و اما اینکه این تناسخ انفصالی است (یعنی انتقال نفس است از محلی به محل مباین دیگر) و یا اتصالی، (آن هم از نوعی ملکوتی یعنی چنانکه حاج ملاهادی سبزواری تفسیر کرده محشور شدن نفس بر صور ملکات حمیده یا رذیله در معاد) محل اختلاف است.
به نظر معین الدین میبدی اعتقاد سقراط نوع انفصالی است چنانکه نوشته است: «منسوب به هرمس... و سقراط... آن است که نفوس ناطقه در ابدان انسانیه مترددند و از بدنی به بدن دیگر منتقل می شوند تا کامل شوند و در وقت کمال قطع تعلق از ابدان می کنند و آن را نسخ می گویند.»
اما صدرای شیرازی می کوشد تا تناسخ مورد قبول سقراط را به تناسخ مورد قبول سقراط را به تناسخ اتصالی ملکوتی تفسیر کند. او در این مقام می نویسد: «در داخل بدن هر انسانی و در درون او حیوانی است صوری (یعنی او را ماده ای نیست) و او همان حیوان برزخی است که متعلق اول نفس است در دنیا و روح بخاری متعلق دوم اوست و این بدن که همچون قشر و پوست اوست متعلق سوم اوست و این حیوان صوری با همه اعضا و اشکال قوی و حواسش موجودی است قائم بالفعل. با مرگ این بدن نمی میرد و هم اوست که در روز قیامت با صورتی محشور می شود که مناسب با معنای اوست و هم اوست که پاداش و کیفر می بیند و حیات و مانند حیات این بدن مرکب عرضی نیست که از خارج وارد بر او شده باشد، بلکه حیاتش مانند حیات نفس ذاتی است و او حیوانی است متوسط میان حیوان عقلی و حیوان حسی و او در روز قیامت به صورت هیأت و ملکاتی محشور می گردد که نفس به دست خود آن را کسب کرده است و معنای تناسخی که از حکما همچون سقراط و... نقل شده همین است.»
زهد سقراط
عموم فرزانگان ایران اسلامی سقراط را حکیمی زاهد شناسانده و از زهدش سخن ها گفته اند و حتی برخی راه افراط پیموده و او را انسانی به کلی متبتل و متقطع و گسسته از مردم و پیوسته به خدا قلمداد کرده اند که با منش و روش این حکیم اخلاقی و رجل اجتماعی و سیاسی سازگار نمی نماید. شهرستانی وی را «کوه نشین» شناخته و نوشته است: «او مشتغل به زهد، ریاضت نفس و تهذیب اخلاق شد، از ملذات دنیا اعراض کرد و به کوه پناه برد و در ستیغ کوه اقامت گزید.»
شهرزوری او را «چاه نشین» خوانده و نوشته است: «عادات پادشاهان یونان آن بود که هرگاه با دشمنان جنگ می نمودند حکما را با خود می بردند چون پادشاه را عزیمت برآمدن شد از شهر سقراط را با خود برآورد و سقراط در این لشگر شب ها به چاه های خراب به جهت دفع سرما پناه می آورد و درمی آمد چون آفتاب برمی آمد و می نشست در آفتاب از این جهت مسمی گشت به سقراط الجب یعنی سقراط چاه.»
عده ای هم او را سقراط خم نشین معرفی کرده اند مثلا قطب الدین لاهیجی نوشته است: «سقراط کثیرالتوحید بود، کم می خورد، کم می نوشید، عبادت بسیار می کرد، بیشتر اوقات به یاد مرگ بود، کم سفر بود، در ریاضت کوشا بود، لباس خشن می پوشید... از سرما به خمی شکسته پناه می برد.»
اما محمدبن زکریای رازی، که از وی با عنوان باشکوه «امامنا» نام برده و کوشیده است تا شیوه زندگی خود را با شیوه زندگی وی وقف دهد، زهد افراطی او را مخصوص دوره جوانی و آغاز کارش دانسته و نوشته است. او مدت طویلی از نزدیکی پادشاهان خودداری می کرد و اگر آنها پیش وی می آمدند خوارشان می داشت. طعام لذیذ نمی خورد، لباس فاخر نمی پوشید، بنایی نمی ساخت، مالی کسب نمی کرد، فرزندی به وجود نمی آورد، گوشت نمی خورد، شراب نمی نوشید، و در مجلس لهو حاضر نمی شد، بلکه به خوردن علف خشک و پوشیدن جامه کهن بسنده می کرد و در بیابان به چاهی پناه می برد. اما این شیوه زندگانی مخصوص دوره جوانی و ابتدای کارش بوده، آن هم بدین جهت که دوست داشته زمان شهوات و اشتغال به لذات را صرف آموختن حکمت کند اما بعدا از این شیوه زندگانی دست برداشته (ازدواج کرده) از خود دخترانی به یادگار گذاشته، با دشمنان جنگیده و از غذاهای پاکیزه جز گوشت خورده و شراب هم اندکی نوشیده است.
سقراط در لسان پروین اعتصامی
در پایان مناسب دیدیم ابیات ذیل را از دیوان مظهر عصمت و عفت اسلامی ایرانی و به تعبیر استاد ملک الشعرای بهار «شاعره مستوره» خانم پروین اعتصامی نقل کنیم.
یکی پرسید از سقراط کز مردم چه خواندستی *** بگفت ای بیخبر مرگ ار چه نامی زندگانی را
اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی *** که گردون ها و گیتی هاست ملک آن جهانی را
چراغ روشن جان را مکن در حصن تن پنهان *** مپیچ اندر میان خرقه این یاقوت کانی را
منـابـع
محسن جهانگیری- مجموعه مقالات- انتشارات حکمت- چاپ اول- 1383- صفحه 19-11
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها