جغرافیای تاریخی داستان حضرت لوط علیه السلام
فارسی 15171 نمایش |واژه لوط در معاجم و لغتنامه ها
ابن منظور در تعریف این واژه می نویسد: «لوط نام پیامبری است... و لاط الشی ء لواطا و لاوط یعنی اینکه کسی عمل قوم لوط را انجام داد.»
طریحی نیز در مجمع البحرین ذیل این واژه می نویسد: «لوط پیامبر و او نخستین کسی است که به ابراهیم (ع) ایمان آورد. می گویند او پسر هاران بن تارخ، و پسر برادر ابراهیم خلیل (ع) است، و نیز گفته اند وی پسرخاله ابراهیم (ع) است و ساره، همسر ابراهیم (ع)، خواهر لوط (ع) بوده است.»
دهخدا می نویسد: «نام پیغمبری است (ع)، به مؤتفکات.»
مؤلف منتهی الاءرب نیز ایشان را پسر برادر ابراهیم (ع)، یعنی پسر هاران بن تارخ معرفی می کند. همچنین مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید: «لوط بن هامان بن آزر، برادرزادة ابراهیم که با عم خویش از بابل مهاجرت کرد.قوله تعالی: «فآمن له لوط وقال اءنی مهاجر اءلی ربی اءنه هو العزیز الحکیم؛ پس لوط به او ايمان آورد و [ابراهيم] گفت من به سوى پروردگار خود روى مى آورم كه اوست ارجمند حكيم.» (عنکبوت/ ۲۶) و از بابل به حران رفتند و به شام، و از آنجا به زمین فلسطین رفتند؛ جایی که مؤتفکات خوانند؛ و آنجا پنج پاره دیه بود و قوم لوط آنجا بودند....
خدای تعالی لوط را پیغامبری داد بر آن پنج دیه و نام آن ها صنعه و صعوه و عمره و دوما و سدوم بود.
در کتاب مفردات راغب اصفهانی نیز آمده است: «لوط، نام معروف لوط پیامبر است و اشتقاقش از (لاط الشی ء بقلبی یلوط لوطا ولیطا) است یعنی وابستگی به دل و جان.»
لوط (ع) از منظر صاحب نظران و مفسران قرآن
میان مفسران قرآن کریم و لغت دانان مشهور است که حضرت لوط (ع) پسر برادر حضرت ابراهیم (ع)، و پسر هاران بن تارخ بود. عده ای نیز گفته اند که لوط پسر خاله ابراهیم (ع) بوده، و بنابراین قول، ساره خواهر لوط بوده است. گفته اند لوط از پیغمبرانی بوده که ختنه شده به دنیا آمده است. صاحب نظران بر آنند که حضور لوط (ع) در کنار حضرت ابراهیم (ع) در سفر آن حضرت مسلم بوده وآن دو در سرزمین فلسطین یا اردن فرود آمده اند.
در باب مهاجرت حضرت لوط (ع)، این مطلب که او پس از ایمان به حضرت ابراهیم (ع) با ایشان مهاجرت کرده، مورد اتفاق است، ولی درباره مکان هایی که آن حضرت از آنها عبور کرده تا به محل قوم لوط رسیده، اختلاف نظر وجود دارد. بنابر نقلی، حضرت لوط (ع) به همراه حضرت ابراهیم (ع) از سرزمین بابل به حران و از آنجا به شام و سپس به فلسطین رفته است؛ و بنابر نقلی دیگر، آن حضرت پس از عبور از نهر فرات در عراق، به سوی شام و سپس به کنعان که شامل نواحی سوریه، نهر اردن، بحرالمیت، لبنان و فلسطین است، مهاجرت کردند.
در منابع دیگر، مسیر سفر آن حضرت از بابل به فلسطین یا از مصر به فلسطین ذکر شده است؛ در حالی که، قاموس کتاب مقدس مهاجرت آن حضرت را از اورکلدانیان به بین النهرین و سپس به کنعان یا به احتمال قوی به مصر و از آنجا به اردن ذکر کرده است. آنچه از مطالعه متون به دست می آید این است که حضرت لوط (ع)، پیش از مهاجرت و هنگامی که در بابل بوده، هنوز به پیامبری مبعوث نشده بود و بعثت ایشان پس از ورود به سرزمین فلسطین یا اردن بوده است.
مؤتفکات، شهرک های قوم حضرت لوط (ع)
واژه مؤتفکات، محل نهایی مهاجرت حضرت لوط (ع)، سه بار در قرآن تکرار شده که دو بار آن به صورت جمع و یک بار به شکل مفرد آمده است: «ألم یاتهم نبا الذین من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و المؤتفکات؛ آیا گزارش حال کسانی که پیش از آنان بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و شهرهای زیر و رو شده، به ایشان نرسیده است؟» (توبه/ ۷۰)
«وجاء فرعون ومن قبله والموتفکات بالخاطئة؛ و فرعون و کسانی که پیش از او بودند و مردم شهرهای سرنگون شده (سدوم و عاموره) مرتکب خطا شدند.» (حاقه/ 9)
«وانه اهلک عادا الاولی* وثمود فما ابقی* و قوم نوح من قبل اءنهم کانوا هم اظلم واطغی* و الموتفکة اهوی؛ و هم اوست که عادیان قدیم را هلاک کرد؛ و ثمود را (نیز هلاک کرد) و (کسی را) باقی نگذاشت؛ و پیش تر (از همه آنها) قوم نوح را، زیرا که آنان ستمگرتر و سرکش تر بودند؛ و شهرها (سدوم و عاموره) را فرو افکند.» (نجم/ ۵۰- ۵۳)
درباره موقعیت جغرافیایی مؤتفکات گفته اند آن، اردن فعلی است که بلاد قوم لوط بوده است و زمین آن را مقلوبه می خوانند. البته عده ای، از جمله حمدالله مستوفی قزوینی، بلاد قوم لوط را بنا به اکثر روایات، فلسطین، واقع در جنوب شرقی بیت المقدس می دانند. وی می گوید: «و بلاد قوم لوط به اکثر روایات در فلسطین بوده است، در جنوب بیت المقدس مایل به شرق ...» وی همچنین به روایت دیگری اشاره کرده، می نویسد: «و بنا به بعضی روایات این بلاد در مفازه بوده که مابین کرمان و قهستان است، و تمشیت قطاع الطریق، و این روایت ضعیف است.» ولی قول صحیح همان است که پیش تر بدان اشاره شد؛ یعنی اردن هاشمی در سواحل دریای میت.
برای مؤتفکات دو معنا ذکر گردیده که عبارت اند از:
۱) بادهایی که از مسیر خود برمی گردند.
۲) زیر و زبر شده و فرو افکنده.
دهخدا نیز مؤتفکات را فلسطین فعلی می داند. ولی از آنجا که باستان شناسان، آثار قوم لوط (ع) رادر اردن پیدا کرده اند، قول اردن صحیح است؛ مگر اینکه بخواهیم این دو قول را به این صورت جمع کنیم که کشوراردن واقع در شرق فلسطین، شاید روزگاری به همراه فلسطین کشوری واحد بوده است.
درباره سفر حضرت لوط (ع) به مؤتفکات اقوال مختلفی مطرح شده است که اختلاف بارزی میان داستان آن حضرت در تورات با داستان نقل شده در منابع اسلامی و کتب تفسیری به چشم می خورد. در قاموس کتاب مقدس، پس از بیان مسافرت حضرت ابراهیم و لوط به مصر و کنعان آمده است و چون (ابراهیم ) از مصر مراجعت نمود، اموال و مواشی و حواشی خود و لوط را برون از حوصله حساب دیده، از لوط درخواست نمود که از وی مفارقت گزیند؛ چه که حوصله آن جناب جنگ و نزاع شبانان خود را با شبانان لوط برنتابید لوط را بر اختیار هرجا که به نظرش نیکو آید مخیر فرمود. بنابراین لوط مرغزار اردن را که بهترین و نیکوترین علفزارهای اردن بود اختیار کرد.
مشابه این داستان را مؤلف کتاب قصص قرآن این گونه روایت می کند: «ابراهیم از مصر کوچ کرد و لوط را در آن سفر همراه برد، و با ثروتی سرشار و اندوخته ای بی شمار به سرزمین فلسطین فرود آمدند، و دیری نگذشت که آن سرزمین بر اغنام و احشامشان تنگ شد. از این رو لوط از سرمنزل عمویش ابراهیم کوچ کرد و در قریة «سدوم» منزل گزید.»
علامه مجلسی داستان مهاجرت حضرت لوط (ع) را این گونه نقل می کند که مردم ماجرای همجنس بازی قوم لوط را به حضرت ابراهیم (ع) خبر دادند و به آن حضرت شکایت کردند، و ایشان حضرت لوط (ع) را به سوی آنان فرستاد تا ایشان را از عذاب الهی بیم داده، انذارشان کند. در جایی دیگر آمده است که حضرت ابراهیم (ع) پس از ورود به سرزمین شام به سوی کنعان رهسپار گردید وچون متوجه شد مردم شهر سدوم و شهرک های اطراف دریای میت دچار انحراف جنسی شده اند، برادرزاده خود لوط (ع) را (که در این سفر همراه ابراهیم (ع) بود) به سوی مردم آن دیار روانه ساخت تا به هدایت و ارشاد مردم بپردازد.
مؤتفکات به چه شهرهایی اطلاق می شد؟
در باب اطلاق مؤتفکات به شهرها یا شهرک ها، اختلاف ناچیزی وجود دارد. برخی آن را چهار شهر و برخی پنج شهر یا ولایت می دانند. در قاموس کتاب مقدس به این مسئله اشاره رفته که عذاب الهی بر شهرهای سدوم، عموره، ادمه، صبوئیم و بالع که همان صوغر است، نازل شد. ملاحظه می شود که این کتاب پنج ولایت برای مؤتفکات برشمرده است. به نظر می رسد مؤلف کتاب باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، نظر قاموس کتاب مقدس را تأیید کرده است؛ با این تفاوت که وی «سدوم» را شهر، و عموره و ادمه و صبوئیم و بالع (صوغر) را شهرک های اطراف سدوم ودریای میت (دریای لوط) به شمار آورده است.
عباس مهرین شوشتری در تعریف مؤتفکات می نویسد: «مؤتفکات اشاره به شهرهای قوم لوط است به نام سدوم و گومره.»
یوسف حریری نیز می نویسد: «بنابر قصص، سرزمین سدوم مرکب بود از شهرهای سدوم، عموره، صوغر، صبوئیم. (و بالع و یا ادمه)»
به نظر می رسد وی مرتکب اشتباهی شده و آن اینکه بر اساس دیگر منابع، بالع همان صوغر است؛ در حالی که وی صوغر را شهری غیر از بالع می داند. همچنین وی سرزمین سدوم را متشکل از چهار شهر یاد شده دانسته، در حالی که بهتر بود به جای سرزمین سدوم، نام سرزمین مؤتفکات را به کار می برد.
آیت الله جعفر سبحانی چنین می نویسد: «حضرت لوط از کسانی است که به ابراهیم ایمان آورده بود و هم زمان با مهاجرت ابراهیم از بابل، او نیز مهاجرت کرد، و هر کدام به نقطه ای رفتند. لوط به سرزمینی که قرآن از آن به «مؤتفکات» یاد می کند و از چهار شهر به نام های سدوم، عموره، صوغر و صبوئیم تشکیل یافته بود، مهاجرت کرد.»
وی سپس به جغرافیای تاریخی این سرزمین اشاره کرده، می نویسد: «امروز در سرزمین اردن دریایی است به نام «بحرالمیت». محل این دریا قبلا خشکی بوده و به خاطر زلزله ها، در گودی فرو رفته و آب دریا به آنجا کشیده شده است و اخیرا در ساحل این دریاچه، شهرهای قوم لوط پیدا شده است.»
دهخدا نیز همان گونه که پیش تر اشاره شد، مؤتفکات را پنج پاره دیه اعلام می کند که البته اسامی این پنج پاره دیه تفاوت هایی با اسامی معروف موجود در دیگر کتب دارد که نام آنها صنعه و صعوه و عمره و دوما و سدوم است.
به نظر می رسد اسامی صنعه و صعوه و عمره و دوما که در مجمل التواریخ و القصص و نیز در لغتنامه دهخدا آمده، همان اسامی ای هستند که امروزه با عناوین عموره، ادمه، صوغر و صبوئیم نامیده می شوند. شاید عمره همان عموره، دوما، همان ادمه، و صعوه و صنعه همان صوغر و صبوئیم باشند.
در جایی دیگر، این اسامی به صورت های دیگری آمده است: «و آن (مؤتفکات) بزرگ ترین بلاد و دارای پنج ولایت بود به نام های: صعبه، صغر، غمره، ادماه و سدوم.»
در اینجا نیز به نظر می رسد صعبه همان صبوئیم، صغر همان صوغر، غمره همان عموره و ادماه همان ادمه باشند. بنابراین درباره شهرک های مؤتفکات بر روی چهار شهر اتفاق نظر وجود دارد؛ ولی درباره یک شهر، برخی آن را جزو شهرک های مؤتفکات دانسته اند و برخی نه.
سدوم
این شهر همان دیاری است که حضرت لوط (ع) عازم آن شد تا قوم ستمکارش را از اعمال زشتی که انجام می دادند، برحذر دارد. درباره ویژگی های این شهر گفته اند: نام قریه ای از قریه های قوم لوط، که قاضی آن را «سدوم» می گفتند، و این دلالت می کند بر آنکه وی اسم شهر است نه قاضی، ولی قاضی آن شهر مورد مثل گردیده است. در آن درختان و چشمه های بسیار بود، و در این زمان مقلوب است و در زمین آن گیاه و زرع نروید، و زمینش سیاه باشد و مفروش به سنگ های سیاه، و گویند آن سنگ هایی است که بر قوم لوط باریده شده بود. شهر «سدوم» اکنون «اسدم» نامیده می شود.
پناهگاه حضرت لوط و همراهانش
در قاموس کتاب مقدس آمده است فرشتگان به اصرار فراوان حضرت لوط (ع)، به ایشان اجازه دادند تا به قصبه ای کوچک به نام «بالع» فرار کند؛ قصبه ای که بعدها به صوغر تغییر نام یافت. پس از آن، لوط از صوغر رفت و در کوهستان موآب سکونت گزید. بنابر برخی قصص، شهر صوغر از عذاب الهی در امان ماند و حضرت لوط (ع) پس از هجرت از سدوم، رهسپار آنجا شد. بر اساس نظریات باستان شناسان، حضرت لوط (ع) و همراهانش، پس از خروج از شهر سدوم، به غاری در غورالصافی اردن پناه بردند که امروزه آن غار توسط موزه بریتانیا با همکاری وزارت سیاحت و باستان شناسی اردن کشف شده است.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ۱۰ صفحه ۵۳۲
محمدباقر مجلسی- تاریخ پیامبران (حیوة القلوب)- جلد ۱ صفحه ۴۱۵- 417
صدرالدین صدر بلاغی- قصص قرآن- صفحه ۷۴
جیمز هاکس- قاموس کتاب مقدس- صفحه ۷۷۱- 772
عبدالکریم بیآزار شیرازی- باستانشناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن- صفحه ۱۶۷- 169
سیدعلیاکبر قرشی- قاموس قرآن- جلد ۶ صفحه ۲۱۶
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد ۱۱ صفحه ۲۹۷
زهرا رضایی- اماکن جغرافیایی در قرآن- صفحه ۱۲۱- 135
عباس مهرین شوشتری- فرهنگ کامل لغات قرآن- صفحه ۴۴۱- ذیل واژه مؤتفکات
علی حسینی فاطمی- مقاله جغرافیای تاریخی داستان حضرت لوط (ع)
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها