دیدگاههای مختلف در مورد شخصیت و تاریخ زرتشت
فارسی 8178 نمایش |زادگاه زردشت
بر پایه مفاد متون زرتشتی زادگاه زرتشت در شمال غربی ایران نزدیک دریاچه ارومیه دانسته شده است. برخی از مورخان اسلامی مانند ابوریحان بیرونی و عبدالکریم شهرستانی و برخی از شرق شناسان مانند جوزف گئر نیز او را اهل آذربایجان دانسته اند. مورخ رومی مارسلیونس Marcellinus زادگاه زرتشت را سرزمین باکتریا (بلخ) در شمال شرقی ایران گزارش کرده است. از این رو دین پژوهانی مانند زولستر آلمانی (Fr. Zolzer) روایت متون سنتی درباره زادگاه زرتشت را یک ابداع و سیاسی دانسته است. برخی از پژوهندگان شواهدی را در رد نظریه فوق باز گفته اند:
1- گاثاها (کهن ترین پاره اوستا) به لهجه قدیمی نزدیک به وداهای قدیم (کتاب دینی هندوان) است. در نتیجه بایستی در منطقه ای سروده شده باشد که بسیار نزدیک به اقوام «ودیک» بوده باشد.
2- فضایی که گاثاها در آن شکل گرفته، منطقه ای رمه داری و زراعت را ترسیم می کند. چنان که یاد شده، نام زرتشت، والدین و پیروانش با اسامی شتر، گاو و اسب ترکیب شده است که خود بیانگر محیط شبانی شرق ایران است.
اختلاف در مورد زادگاه زردشت
مانند بحثهایی که بر سر تاریخ زرتشت مطرح شد، در مورد خاستگاه زرتشت و زندگی او نیز توافق نظری وجود ندارد. نوشته های دوران ساسانی، زرتشت سپیتامان را از قبیله مغ می دانند که یکی از قبایل مادی بودند که در ماد کوچک (آتورپاتکان، آذربایجان) زندگی می کرده اند. داستان سنتی زندگی زرتشت، اشاره به سختی های او در پیدا کردن معتقدان به دینش در آذربایجان می کند که در پی آن، زرتشت به طرف شرق و به دربار کی ویشتاسپ می رود و در آنجا موفق می شود پادشاه را به دین خود متمایل کند و از حمایت او بهره مند شود. به دستور کی ویشتاسپ، اوستای زرتشت با آب طلا روی پوست دوازده هزار گاو نوشته شده و در خزانه پادشاه نگهداری می شود. زرتشت با مقام روحانی اعظم در دربار کی ویشتاسپ می ماند و در سن 73 سالگی در حالی که در آتشکده بلخ مشغول انجام مراسم مذهبی بوده، به دست یکی از سربازان مهاجم تورانی به نام توربراتروش کشته می شود. داستان بالا مخلوطی از افسانه های غیر قابل باور و بخشهایی است که می توانند نشاندهنده زندگی واقعی زرتشت باشند. در درجه اول، انتخاب آذربایجان به عنوان خاستگاه زرتشت، انتخابی بی جا و بدون مدرک است.
ریشه این افسانه این است که در زمان ساسانیان، قبیله مغها که از بازماندگان مادهای آذربایجان بودند، وظیفه مطلق انجام مراسم مذهبی در دربار ساسانی را به عهده داشتند. این مغها خود نویسنده بخشهایی از اوستای جدید ساسانی و تفسیرهای آن بودند. طبیعتا در هنگام نوشتن در مورد زندگی زرتشت، مغها به این نتیجه می رسیدند که زرتشت به عنوان یک مرد مذهبی باید از مغ ها و اهل آذربایجان بوده است. اما زرتشت در زمانی قبل از کوچ ایرانی های اولیه، از جمله مادها، به قسمتهای غربی فلات ایران، زندگی می کرده و اشاره های او به زندگی کوچ نشینی و نبودن اشاره ای به جغرافیای غرب ایران، نشان از بی پایه بودن داستان خاستگاه از آذربایجان او می کند. به احتمال بسیار قوی، زرتشت زاده محلی در یکی از دشتهای ماوراءالنهر، شاید در منطقه سغدستان، بوده است و از آنجا به بلخ، احتمالا مقر یکی از حکام محلی به نام کی ویشتاسپ (کویه ویشتاسپه در گاثاها Kaviya Wishtaspa)، برای تبلیغ دین خود رفته است.
از طرفی، قضیه پناه گرفتن زرتشت نزد کی ویشتاسپ نشان دهنده مرحله ای واقعی در زندگی پیغمبر باستانی ایران است. زرتشت در گاثاها از کی ویشاسپ و درباریان او که از نخستین باورداران دین او بودند یاد می کند و برای آنها آمرزش می طلبد. مسئله پیدا کردن حامی و پناه جویی در مراحل بعدی تاریخ ایران برای رهبران مذهبی و شاعران (که زرتشت هر دو لقب را داشته)، کاری معمول بوده و حتی تا دوران اسلامی نیز ادامه داشته است. نوشته شدن اوستا روی دوازده هزار پوست گاو با آب طلا از افسانه های واضح دوران ساسانی است.
در درجه اول، می دانیم که در زمان زرتشت تمام اوستای ساسانی هنوز وجود خارجی نداشته و بیشتر اوستا که به زبان اوستایی جدید گفته شده، در زمانی بعد از زندگی زرتشت و به نظم درآوردن باورهای او در گاثاها، به وجود آمده. از طرف دیگر، بر طبق شواهد مختلف، نوشته شدن اوستا در دوران ساسانی صورت گرفته و تا قبل از آن زمان، اوستا به صورت شفاهی و سینه به سینه توسط دستورها و مغان، حفظ می شده. دلایلی وجود دارد که باور کنیم اولین اقدامات برای نوشته شدن اوستا در دوران ولاش اول اشکانی صورت گرفته و اتمام این عمل در زمان ساسانیان واقع شده، هرچند که قدیمی ترین نسخه اوستا که اکنون در دست هست، در قرن هشتم هجری نوشته شده و از نسخه های اصلی اوستای ساسانی آثاری در دست نداریم.
به علاوه، خط اوستایی خطی است بسیار کامل و دقیق که در حدود اوایل دوران ساسانی از روی خط پهلوی ساخته شده و در زمانی قبل از آن، وجود خارجی نداشته. در نتیجه، نوشته شدن اوستا در زمان زندگی زرتشت از افسانه های ساخته و پرداخته دوران ساسانی است. اما کشته شدن زرتشت به دست یک قوای مهاجم در بلخ می تواند نشاندهنده یک واقعه تاریخی باشد. انتساب نام تورانی به این مهاجمان احتمالا از دستاوردهای دوران ساسانی است، اما به هر صورت، این مهاجمین می توانسته اند از قبایل صحراگرد ماوراءالنهر باشند که در آن زمان هنوز ساکن نشده بودند و همواره در طول تاریخ ایران برای جمعیت ساکن مشکل آفرین بوده اند (از این مهاجمان تورانی گرفته تا سکاها، هفتالیان، مغولها، و ازبکها). به هر حال در این که زادگاه زردشت کجا بوده است؟
آذربایجان (ارومیه، اردبیل، سبلان، شیر یا گزن) یا فارس یا ری یا بلخ یا مرو یا هرات و یا فلسطین؟ باز همین گونه اختلاف نظر وجود دارد. عده ی زیادی از مورخان و جغرافی دانان اسلامی مانند ابن خزداذبه (211-300ه) ابن الفقیه مسعودی (م 346) حمزه اصفهانی (فوت بین 350-360) یاقوت حموی و قزوینی، زردشت را از آذربایجان به ویژه ارومیه دانسته اند. ولی بنا به نقل طبری و ابن اثیر و میرخواند محل تولد او فلسطین بوده و از آنجا به آذربایجان مهاجرت کرده است، شهرستانی هم پدر زردشت «پوروشسب» را از آذربایجان و مادرش «دوغدوا» را از ری دانسته است. مؤلف «تبصرة العوام» نیز نوشته: «زردشت، نبی مجوس از آذربایجان بوده و در ری اقامت داشت. بعضی از خاورشناسان بلخ را زادگاه او دانسته اند و برخی دیگر او را از مغرب ایران می دانند و بیش از همه به آذربایجان نسبت می دهند. امروزه گروهی از خاورشناسان می خواهند او را از مشرق ایران بشمارند.»
«جان ناس» درباره زادگاه او می نویسد: «همچنین محل تولد او نیز مجهول مانده، بعضی گویند: در ناحیه ی ماد (آذربایجان) شمال غرب ایران و بعضی گویند در باکتریا (بلخ) به وجود آمده، ولی از قرار معلوم وی در غرب ایران زاییده شده و اما در شرق ایران به کار دعوت پرداخته است. روایات باستانی زردشتیان نیز با هم اختلاف دارند بعضی از روایات باستانی زادگاه او را در مغرب ایران به ویژه آذربایجان شمرده اند و بنا به نقل دیگری (ری) محل ولادت پیغمبر ایرانی است.»
بالاخره به قول دکتر معین، زادگاه زردشت هم موضوع اختلاف بسیار است که همچنان لاینحل مانده است. درباره شخصیت «زردشت» نیز اختلاف عجیبی به چشم می خورد.
دیدگاه مورخان اسلامی در مورد شخصیت زرتشت
اغلب مورخان اسلامی مانند: طبری، بلعمی، ابن اثیر و میرخواند، زردشت را پیغمبر نخوانده و او را شاگرد شاگرد ارمیای نبی و یا عزیز نبی دانسته اند.
دیدگاه طبری
طبری در تاریخ خود از شخصی به نام هشام چنین نقل کرده است: «ظهور زردشت که مجوس او را پیغمبر می دانند در زمان گشتاسب واقع شد و گروهی از دانشمندان اهل کتاب (یهود و نصاری) معتقدند که او شاگرد و خدمتگزار یکی از شاگردان ارمیای نبی بوده و از یاران و خواص او به شمار می رفت، ولی نسبت به او خیانت کرد و استادش او را نفرین نمود. وی به مرض برص مبتلا گردید و به شهرهای آذربایجان رفته، آیین مجوس را بنا نهاد.»
طبری در جای دیگر از کتابش می نویسد: «یکی از انبیای بنی اسرائیل که او را "سمی" می گفتند به سوی گشتاسب مبعوث گردید و برای ملاقات با او به بلخ آمد، زرتشت پیشوای مجوس و جاماسب فرزند "فحد" که از علمای آن زمان بود، با او اجتماع کردند "سمی" به زبان عبری سخن می گفت و سخنان او را برای زرتشت به فارسی ترجمه می کردند و بدین ترتیب "سمی" مطالبی به عبرانی می گفت و زرتشت آنها را به فارسی می نوشت.»
طبق این نقل هم "زرتشت" شاگرد یکی از انبیای بنی اسرائیل بوده است.
دیدگاه ابن اثیر
ابن اثیر بعد از نقل اجمالی از تاریخ «زرتشت» از کتابهای او سخن به میان آورده و نوشته است: «زردشت در کتاب خود به مجوس امر کرده که: چنگ زنید به آنچه من برای شما آورده ام تا آن روزی که صاحب شتر سرخ قیام کند (یعنی پیامبر اکرم (ص) مبعوث شود) تاریخ قیام آن حضرت بعد از گذشت 1600 سال است، از این رو بعد از آمدن حضرت محمد (ص) میان مجوس و عرب اختلاف به وجود آمده است.
دیدگاه بلعمی
بلعمی در تاریخ خود که ترجمه تاریخ طبری است و مؤلف «مجمل التواریخ» می نویسند: «زرتشت شاگرد عزیز (ع) بوده است». پس این دو مورخ که عزیز را به جای «سمی» طبری ثبت کرده اند لابد از ماخذ دیگر گرفته اند. میرخواند در «روضة الصفا» گوید: «زرتشت حکیم در زمان گشتاسب ظاهر شد و در ابتدا شاگردی یکی از شاگردان ارمیای نبی می نمود، تا علوم غریبه بیاموخت و گویند ممارست علم نجوم نموده و از اوضاع کواکب معلوم کرد که شخصی مانند موسی پیدا می شود... و این معنی سبب دعوت او گردید.» وی سپس اضافه می کند: «مخاطبات ابلیس را جمع کرده زند و پازند نام نهاد و خود را پیغمبر پنداشت.»
دیدگاه آذر طوسی
آذر طوسی در جواهرالاسرار در شرح قصیده ی حبسیه ی معروف می نویسد: «در زمان گشتاسب دو برادر بودند یکی را صاحب البحر می گفتند و دیگری را زردهشت که سی سال دعوت زحل کردند تا چنان شدند در خوارق عادات که هر چه می خواستند کردندی، دو کتاب ساختند در جادوی و جمله سحرها در او نوشتند و آن را "زند" و "اوستا" نام کردند و زردشت دعوی پیغمبری کرد و گشتاسب به او ایمان آورد و خلق بدان کتابها کار می کردند تا زمان مزدک.»
دیدگاه ابن ندیم در فهرست
ابن ندیم در فهرست، در مقاله ای که از کتابهای آسمانی و پیامبران صاحب شریعت بحث کرده، اسمی از زردشت به میان نیاورده است ولی آنجا که از انواع و اقسام قلم فارسی بحث می کند درباره ی او چنین نوشته است: «در زمان گشتاسب، خط و کتابت توسعه پیدا کرد و در همین موقع زرتشت صاحب شریعت مجوس ظهور نمود و کتاب عجیب و غریبی با خود آورد که تمام لغات را در بر داشت.»
ابن بخلی نیز زرتشت را حکیمی دانسته که در عهد گشتاسب ظهور نموده و کیش گبر آورد.
زرتشت از دیدگاه بعضی از مورخان اسلامی
بعضی از مورخان اسلامی مانند: مسعودی، دینوری، حمزه اصفهانی، بیرونی و مؤلف تبصرة العوام را عقیده بر این است که زرتشت پیغمبر مجوس بوده است. ابوالمعالی محمد بن الحسن العلوی در کتاب بیان الادیان می نویسد: «مغان گوید ما را پیامبر بوده است زرتشت نام که این شرایع آورده است و سه کتاب آورد که آن "زند" و "پازند" و "اوستا" خوانند و در آن کتابها الفاظی است نامفهوم، لیکن گروهی از ایشان آن را تفسیر و تاویل نهاده اند.»
شهاب الدین سهروردی می گوید: «زرتشتیان پیروان زرتشت باشند، او مردی بود از اهالی آذربایجان که در عهد گشتاسب پسر لهراسب ظهور و دعوی پیامبری کرد و گشتاسب به او ایمان آورد.»
تعجب از مؤلف برهان قاطع است که در ذیل یک کلمه چندین نوع اظهار نظر کرده است. نخست آن که نوشته: «زردشت حکیمی بود از نسل منوچهر و شاگردی افلادوس حکیم کرد و چون علم بیاموخت در حدود سبلان در کوهی منزوی شد و به ریاضت مشغول گشت و کتابی ساخته آن را "زند" نام نهاد و چون سی سال از پادشاهی گشتاسب بگذشت دعوی پیغمبری کرد.» دوم نوشته: «او خادم یکی از ملاحده بود.» سوم نگاشته: «شاگردی یکی از پیغمبران کرده بود.» در جای دیگر گفته: «او اهل فلسطین بود به سبب دروغ و خیانتی که از او ظاهر شده بود او را اخراج کردند و او مبروص (مبتلا به پیسی) نیز بود، عاقبت به آذربایجان آمد و دین مجوس را احداث کرد.»
مؤلف تاریخ فارسی «جنات الخلود» نیز در جایی که از ملوک کیانیه سخن به میان آورده، نوشته است: «در عهد گشتاسب ابراهیم و زرتشت ملت خود را رواج داد.» بدین ترتیب نویسنده کتاب مزبور چهار پیغمبر مذکور را معاصر یکدیگر و هم عصر گشتاسب دانسته است ولی ذکری از شاگردی زرتشت نزد ارمیا به میان نیاورده است. بعضی از مورخان وی را پیغمبر دانسته و از نواده های حضرت ابراهیم (ع) محسوب داشته اند. مؤلف «مجمل التواریخ و القصص» ضمن ذکر پیامبران معاصر پادشاهان ایران می نویسد: اندر عهد گشتاسب، زرتشت بیرون آمد و گشتاسب دین وی را پذیرفت و گویند: «نهم پسر از آن ابراهیم خلیل بوده است.»
دیدگاه نویسندگان فرهنگ فارسی در مورد شخصیت زرتشت
بعضی از نویسندگان فرهنگ فارسی «زردشت» را همان ابراهیم خلیل دانسته اند. اسدی در لغت فرس در واژه «وستا» می نویسد: «تفسیر زندست زند صحف ابراهیم بود.» در برهان قاطع آمده: «نام اصلی او "زردشت" ابراهیم است» و بعد از چند سطر می گوید: «زردشت به زبان سریانی نام ابراهیم پیغمبر است» و به روایت دیگر زرتشت و مؤلف «فرهنگ انجمن آرای ناصری» همین قول را تکرار کرده است. بعضی از شعرا نیز در اشعار خود بدین موضوع اشاره کرده اند فی المثل «حافظ» در غزلی گفته:
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی *** کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
در این بیت حافظ «زردشت» را ابراهیم خلیل دانسته که در آتش نمرود خواستند بسوزانند.
«شهرستانی» در ملل و نحل هر چند تصریح نکرده است بر این که «زرتشت» همان ابراهیم خلیل است ولی از آنجایی که پادشاهان ایران را پیرو دین ابراهیم شمرده است این سبب شده که نام این دو تن با هم خلط شود. البته علت این که این همه تناقض و تضاد در تاریخ «زردشت» می بینیم این است که وی تاریخ درستی ندارد و رد پای این شخصیت ایرانی در تاریخ گم شده است و در هیچ یک از روایات اسلامی و قرآن مجید و هم چنین در کتب مقدسی چون انجیل و تورات ذکری از شخص زردشت و کتاب «اوستا» به میان نیامده است، بلکه هر جا که خواسته اند از دیانت کهن ایران نامی به میان آورند تنها به لفظ «مجوس» اکتفا کرده اند.
با این که در قرآن کریم علاوه بر پیغمبران اولی العزم، نام عده ای از پیغمبران دیگر نیز آمده است و حتی به نام برخی از آنان سوره مستقلی نازل شده است و علاوه بر پیغمبران به نام بعضی از بزرگان نیز سوره ای در قرآن دیده می شود. آری این باعث می شود که انسان درباره «زردشت» بیشتر شک کند که اگر او واقعا پیغمبر و حتی به ادعای زردشتیان پیامبر اولی العزم و صاحب شریعت بوده پس چرا در قرآن و انجیل و تورات نامی از او به میان نیامده است؟ معلوم است این موضوع بیشتر باعث نگرانی زردشتیان شده و لذا خواسته اند پیغمبر خود را با نام یکی از پیغمبران مسلم تطبیق بدهند. دکتر معین می گوید: «موبدان کوشش داشتند مؤسس دین خود را با پیغمبران مورد قبول مسلمانان و نصاری و یهود تطبیق کنند تا هم اهل کتاب شمرده شوند و هم کمتر مورد طعن قرار بگیرند.»
«کریستن سن» نوشته است: «در صدر اسلام زردشتیان برای افزودن نیروی کیش خویش زردشت و ابراهیم را یکی شمرده اند.» با توجه به این دشواریها و با در نظر گرفتن این نکته که زردشت در روایات و داستانهای مذهبی زردشتیان نیز به عنوان یک قهرمان افسانه ای معرفی گردیده، پیداست که پژوهنده ی تاریخ وی در جستجوی واقعیت های تاریخی دچار چه مشکلاتی خواهد شد. کوتاه سخن آن که با این همه اختلافات عجیبی که در میان مورخان درباره شخصیت زردشت هست، هیچ گاه نمی توان پیامبر بودن او را به عنوان یک واقعیت مسلم تاریخی تصدیق کرد.
منـابـع
سیدمجتبى آقایى- مقاله زمان ظهور زرتشت از نگاهى دیگر- فصلنامه هفت آسمان- شماره 2
والتر برونوهنینگ- زرتشت: سیاستمدار یا جادوگر!- ترجمه کامران فانی
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه ایرانیان
علی اصغر منجزی- پژوهشی در کیش زرتشت
مجله مکتب اسلام- شماره 11- سال 12- صفحه 875
ریچارد فراى- میراث باستانى ایران- ترجمه رجب نیا- صفحه 46-45
ابراهیم پورداوود- گاتها- صفحه 23- 27، 42
جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه على اصغر حکمت- صفحه 302 -303
على اکبر جعفرى- مجله مهر- شماره 2- سال دهم
سعید نفیسى- تاریخ تمدن ایران در عهد ساسانى- صفحه 47- 48
داود الهامى- مقاله «زردشت» و «اوستا»- فصلنامه کلام اسلامى- شماره 31
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها