شیعه از نگاه ابوحاتم رازی (فرقه‌های شیعه)

فارسی 5190 نمایش |

شیعیان نخستین
گویند شیعه نام گروهى بود که در زمان رسول خدا (ص) دوست و همراه صمیمى امیرمؤمنان على (ع) بودند و به این نام شناخته مى شدند، مانند: سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر و دیگران. رسول خدا (ص) درباره اینان که شیعه و یاران على خوانده مى شدند، فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.» از آن پس تا زمان ما، به هر که معتقد به فضل و برترى على باشد، شیعه اطلاق مى شود. از این فرقه، گروه هاى فراوانى با القاب و اسامى گوناگونى مانند رافضه، زیدیه، کیسانیه و جز آنها جدا شده اند که همگى به رغم تفاوت عقیده و پراکندگى اندیشه هایشان، در کلیت عنوان شیعه مى گنجند، همان گونه که همه فرقه هاى اسلامى با وجود اختلاف دیدگاه ها، تحت عنوان اسلام جمع مى شوند. البته هر کدام از گروه هاى شیعى عنوانى خاص نیز دارند و تشیع عنوان عمومى آنهاست و برخلاف مرجئه، رافضه، مارقه و قدریه که در احادیث مورد مذمت واقع شده اند، اثرى از سرزنش کسانى تحت این نام وارد نشده است. هیچ یک از مسلمانان در زمان حیات رسول خدا اسم و عنوانى غیر از مسلمان نداشتند و تنها با همین نام مشهور بودند. این القاب پس از درگذشت آن حضرت زمانى که بدعت ها و گرایش هاى گوناگون پیدا شد به وجود آمدند.

معانی شیعه
«شیعه» در لغت، به معناى دسته و گروه است. خداوند عزوجل در قرآن مى فرماید: «ان الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا»؛ «کسانى که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند.» (انعام/ 159)، هر حزبى یعنى هر شیعه و فرقه اى. اگر خبرى در میان مردم پخش و پراکنده شود، مى گویند: شاع الخبر فی الناس. بعضى گفته اند: شیعه یعنى امت. مجاهد در تفسیر آیه «من کل شیعه» گفته است: یعنى از هر امتى. هنگامى که گفته مى شود: آن شخص از شیعیان فلانى است، یعنى همراه او راه مى رود. بعضى نیز گفته اند: «شیعه فلان» یعنى فرقه اى که پیرو فلانى است. کسائى گفته است: «تشایع» به معناى تعاون است و «شیعه» در آیه «من کل شیعة»، به معناى هریک از متشایعان و کمک کنندگان و «تشایعوا» به معناى «تعاونوا» است.
ابوعبید گفته است: از همین باب است که به مرد شجاع مى گویند: «مشیع». گاهى نیز «تشیع» به معناى پراکنده کردن است و از همین باب است معناى این حدیث که از ابن مسعود یا از سعد پرسیدند: چه چیز تو را از چنین و چنان کارى باز مى دارد؟ پاسخ داد: من ناخوش دارم که پیش رسول خدا بیایم و او به من بگوید: «شیعت بین امتى»؛ امت من را پراکنده کردى. «شیعا» در آیه «کانوا شیعا» هم از همین قبیل و به معناى «فرقا» مى باشد. به گفته وى، این فرموده خدا: «ثم لننزعن من کل شیعة» یعنى از تمام کسانى که همراهى و کمک کرده اند، زیرا «متشایع» یعنى یاور و کمک کار. وى با سند خود از احوص، از عبدالرحمن روایت کرده که مراد خداوند از «ایهم اشد على الرحمن عتیا» بزرگان، بر اساس رتبه و جایگاه خود، هستند. ابوعبیده درباره آیه «شیع الاولین» گفته است: «شیع» به معناى امت هاى پیشین و مفرد آن شیعه است. دوستان نیز «شیع» هستند. وى درباره آیه «و جعل اهلها شیعا» گفته: «شیع» یعنى فرقه ها و این شعر اعشى را نقل کرده است:
و بلدة یکره الجواب دلجتها *** حتى تراه علیها یبتغی الشیعا
ترجمه: چه بسا آبادى اى که جهان گرد را خوش نیاید تا در واپسین ساعت شب، به آن جا سفر نماید، مگر آنکه او را در حال جستجوى یاران بیابى.
«شیع» در این شعر به معناى یاران و گروه هاست. وى همچنین درباره آیه «او یلبسکم شیعا»؛ «یا شما را گروه گروه به هم اندازد و دچار تفرقه سازد»، (انعام/ 65) گفته است: «یلبسکم» از ریشه التباس (اشتباه و در هم آمیختگى) و «شیعه» و «شیع» به معناى فرقه هایند. این ها همه مطالبى است که درباره معناى لغوى «شیعه» و «تشیع» رسیده است. شیعه على را از آن رو به این نام خواندند که آنان فرقه اى بودند که از او، پیروى و آن حضرت را کمک کردند. نیز گفته اند: به یاران على، «شیعه» و به یاران معاویه «احزاب» مى گفتند.
کمیت در این معنا مى گوید:
اقبل أیدی الأحزاب إنی *** إلى الدنیا لمنقطع القرین
ترجمه: دست یاران را مى بوسم، چرا که در این دنیا، تنها و بى همدمم.
و گفته اند: «کل حزب» در آیه «کل حزب بما لدیهم فرحون»؛ «هر گروهى به آنچه دارند، دلخوش اند.»، (روم/ 32) ابوعبیده معناى «حزب الله» را در آیه «فان حزب الله هم الغالبون»؛ «همانا حزب خدا پیروز است.» (مائده/ 56) «همانا حزب خدا پیروز است.» انصارالله دانسته و به این شعر رؤبه استشهاد کرده است:
«و کیف اضوى و بلال حزبی»، ترجمه:چگونه ضعیف شمرده شوم حال آنکه بلال یاور من است. «اضوى» یعنى «استضعف». ابوعبیده این فعل را به فتح الف و اصمعى به ضم آن روایت کرده است. بنابراین، واژۀ «شیعه» به دو صورت معرفه و نکره به کار مى رود. مى گویند: هؤلاء الشیعة هر گاه مراد، شیعه على و گروه معروف به تشیع باشد. اگر شخصى خاص از مردم منظور باشد، مى گویند: هؤلاء شیعة فلان که با اضافه، معرفه مى گردد، اما واژه «حزب» تنها به صورت نکره استعمال مى شود. بنابراین، گفته نمى شود: هؤلاء الحزب تا آنکه با اضافه کردن، معرفه گردد و گفته شود: حزب فلان کس. البته، اگر این واژه درباره جماعتى به کار رود، به هر دو صورت معرفه و نکره مى آید، چنان که خداوند عزوجل مى فرماید: «و لما رأى المؤمنون الاحزاب» که در اینجا، احزاب به صورت معرفه آمده است.
هر گاه واژه «شیعه» جمع بسته شود، تنها به صورت نکره مى آید، چنان که خداوند این کلمه را در قرآن، به معرفه اضافه کرده و فرموده است: «شیع الاولین». البته، برخلاف «هؤلاء الاحزاب»، «هؤلاء الشیع» گفته نمى شود، چرا که اهل حق پراکنده و گروه گروه نیستند، بلکه فرقه واحدى اند که به آنها شیعه، نه شیع، مى گویند; زیرا پیروان على تنها یک فرقه، نه بیشتر، بودند و به همین علت، اطلاق «شیع» بر آنان صحیح نیست. در نقطه مقابل، از آن جا که پیروان معاویه بر باطل بودند، احزاب خوانده مى شدند، نه حزب، و این نام گذارى دلیل آن است که اصحاب على (ع)، اهل جماعت و اصحاب معاویه، اهل پراکندگى و اختلاف اند.
فرقه هاى شیعه
شیعیان به دسته هاى بسیارى تقسیم شده اند که همگى از سه فرقه «کیسانیه»، «رافضه» و «زیدیه» منشعب شده و به همین سه فرقه برمى گردند. اینان نام هاى فراوانى دارند، اما «رافضه» نامى است کهن که درباره اش اخبارى نیز رسیده است و ما پیش تر، دلیل و معناى آن را بیان کرده ایم. رافضیان به دسته هاى بسیارى تقسیم شدند، زیرا آنان در آغاز، درباره امامت على، حسن، حسین، على بن حسین، محمد بن على و جعفربن محمد (ع) اتفاق نظر داشتند و این نقطه اشتراک همگى آنهابود. پس از رحلت امام جعفر(ع) بود که به دسته هاى بسیار تقسیم و به عناوین مختلف نامیده شدند. برخى از آنان بر عقیده خود پا فشردند و تا به امروز بر دیدگاه نخستین خود پایدارند، دسته دیگرى از آنها از بین رفته اند و به دلایلى که ما به یارى خدا بدان ها اشاره مى کنیم، اساس اندیشه شان باطل شده است، به گونه اى که امروزه هیچ کس طرفدار آن نیست.

ناووسیه
دسته اى از شیعیان «ناووسیه» نامیده شده اند؛ زیرا پیرو مردى از اهل بصره به نام ابن ناووس بودند. وى مى پنداشت که جعفربن محمد همچنان زنده و همان مهدى قائم است که نمى میرد تا ظهور کند و حکومت را به دست گیرد. او و هوادارانش چنین پنداشته اند که امام جعفر (ع) گفته است: اگر دیدید سر من از بلندى کوه به سمت شما فرومى غلتد، باور نکنید، چرا که من عهده دار کار شما و صاحب شمشیر مهدى موعودام. این فرقه از میان رفته است و امروزه کسى که چنین دیدگاهى داشته باشد، وجود ندارد.

شمطیه
به دسته دیگر «شمطیه» گفته مى شود که به بنیان گذار این فرقه یحیى بن ابى شمط منسوب اند. شمطیان به امامت محمد، فرزند جعفر بن محمدکه با موسى بن جعفر (ع) و اسحاق از مادرى به نام حمیده از کنیزان ام ولد آن حضرت زاده شده بود، اعتقاد داشتند. آنها روایت کرده اندکه محمدبن جعفر در حالى که کودکى خردسال بود، پیش پدرآمد، اما جامه اش پاى گیر اوشد و با صورت به زمین خورد. امام جعفر برخاست و او را بوسیده، خاک از چهره اش پاک کرد و در آغوشش گرفت و فرمود: «از پدرم شنیدم که مى فرمود: هر گاه تو را فرزندى نصیب شد، نام مرا بر او بگذار. او مانند رسول خدا (ص) و بر سنت اوست.» این گروه امامت را در این شخص و فرزندان او مى دانند و از قول امام جعفر نقل مى کنند که «نام صاحب امر شما، نام پیامبر و نام پدر او نیز نام پدر پیامبر شماست» و البته جعفر جز همین نامبرده فرزند دیگرى به نام محمد نداشت. این فرقه نیز به گونه اى منقرض شد که اکنون کسى که دیدگاه آنان را داشته باشد، وجود ندارد.

فطحیه
به دسته اى دیگر از شیعیان «فطحیه» گفته مى شود، زیرا آنان به امامت عبدالله بن جعفر برادر اسماعیل که مادرشان فاطمه دختر حسین بن حسن بن على بن ابى طالب و مادر فاطمه نیز اسماء دختر عقیل بن ابى طالب نام داشت معتقد بودند. این گروه بر این گمان اند که عبدالله بن جعفر پس از پدرش امام است، زیرا بزرگ ترین فرزند آن حضرت بود و از امام جعفر (ع) نقل مى کنند که: «امامت در فرزند بزرگ تر امام قرار مى گیرد و حق کسى است که در جایگاه من بنشیند» و عبدالله پس از پدر در جایگاه (مجلس) او مى نشست. نیز فرمود: «امام را جز امام کسى دیگر غسل نمى دهد و کفن نمى کند» و این عبدالله بود که عهده دار غسل آن حضرت شد و بر پدر نماز گزارد، انگشتر پدر را در دست کرد و بیشتر پیروان جعفر بدین فرزند گرویده، قائل به امامت وى شدند.
به گفته یکى از پیروان عبدالله، امام جعفر امانتى به او سپرد و امر فرمود آن را به کسى که از او درخواست کند، بدهد و همو را امام خود بداند و کسى غیر از عبدالله آن را درخواست نکرد... به علاوه روایات بسیار دیگرى که پیروان او در باره اش نقل کرده اند. چون عبدالله افطح الرأس سر پهن بود، هواداران وى را «فطحیه» نامیدند. گروهى هم گفته اند: اینان را فطحى گویند، زیرا پیرو رئیسى از اهل کوفه به نام «عبدالله بن فطیح» بودند. عبدالله پسر جعفر هفتاد روز پس از درگذشت پدر جان سپرد و از خود فرزند پسرى به جاى نگذاشت. فطحیان نیز منقرض شدند و کسى با عقاید این فرقه باقى نمانده است.

اسماعیلیه
فرقه اى از شیعیان، «اسماعیلیه» نام دارند، زیرا معتقد بودند که امام پس از امام جعفر، فرزندش اسماعیل است و ادعا کردند که امام جعفر در زمان حیات خود، به امامت او اشاره کرده، شیعه را به سویش رهنمون گشته است. به همین دلیل، اسماعیلیان همگى به امامت اسماعیل پس از پدرش معتقد و بر آن اند که جعفر در زمان حیات خود، طوق اطاعت از اسماعیل را بر گردن آنها نهاده، دستور پیروى از وى را صادر کرده است. آنان پس از اسماعیل، به امامت فرزندش، محمد روى آورده، امامت دیگر فرزندان جعفر را نپذیرفتند و گفتند: هیچ پیامبر و فرستاده اى نبوده مگر اینکه در زمان حیات و پس از مرگ خود، جانشینى داشته و خداوند اولیاى خود را به این شیوه فرمان داده است؛ چنان که ابراهیم پیش از آنکه فرزندى داشته باشد، لوط را جانشین خود قرار داد، و پس از آنکه اسماعیل به دنیا آمد، جانشینش شد. همین طور، موسى هارون را جانشین خود کرد، اما هارون در زمان حیات موسى درگذشت و او یوشع بن نون را به جاى هارون قرار داد. همچنین، سلیمان در زمان حیات داوود، جانشین او و پس از مرگش، وصى او بود. مسیح نیز شمعون را به جانشینى خود برگزید. همچنین، رسول خدا در زمان حیاتش، على را در کارها و امور خانوادگى به جانشینى خود برگزید و وصى خود کرد. جعفر بن محمد نیز بیست و پنج سال را در حالى به سر آورد که جز اسماعیل و عبدالله فرزند دیگرى نداشت. آن حضرت دیگران را به جانشینى اسماعیل راهنمایى کرد تا بدان جا که بسیارى از یارانش، به امامت اسماعیل معتقد شدند و او نیز در رد آنان، سخنى نفرمود، تا این که گروهى گفتند: وى نمرده و جعفر(ع) از ترس دشمنان پنهانش کرده است. چگونه ممکن است اسماعیل مرده باشد با آنکه خود جعفر طوق پیروى از او را بر گردن ما افکنده و به فرمانبردارى از او فرمان داده است؟!
آنان براى اثبات امامت و جانشینى اسماعیل، بدین نکته احتجاج کرده اند که جعفر (ع) جز مادر اسماعیل و عبدالله، نه زنى داشته ونه کنیزى، مانند پیامبر خدا(ص) که تا خدیجه زنده بود، نه زنى را به همسرى گرفت و نه کنیزى را اختیار کرد. جعفر نیز همین گونه رفتار کرد و تا زمانى که مادر اسماعیل یعنى فاطمه، دختر عموى آن حضرت زنده بود، همسر دیگرى نگرفت، چرا که مى دانست حجت و امام از فرزندان آن زن است. اسماعیلیان گفتند: امامت و وصایت از جانب خداست و خدا این منزلت را در زمان زنده بودن پدر به اسماعیل داده است. چون مرگ اسماعیل فرارسید، فرزند او محمد از عموهاى خود بیشتر سزاوار میراث او بود، چنان که از همه آنان، جز عبدالله، بزرگ تر نیز بود. از طرفى، امر امامت به دلیل اخبارى که در این باب رسیده است، پس از حسن و حسین در دو برادر قرار نمى گیرد. آنها گفته اند: ما در ادعاى هواداران امامت عبدالله و محمد فرزندان امام صادق نگریستیم و دریافتیم که عبدالله درگذشت، بى آنکه فرزندى داشته باشد و محمد نیز در مکه، در ماه و بلد حرام که امت بر ضرورت پرهیز از جنگ در آنها اتفاق دارند، خروج کرد و شمشیر کشید. اگر کار او نیز سر مى گرفت، باز با این کار نادرستى که کرد، ادعاى هوادارانش که او پس از پدر، به امامت سزاوارتر است از میان مى رفت، هر چند که آنان از بین رفته اند و کارشان پایان پذیرفته است. مدعیان امامت موسى بن جعفر نیز پس از مرگش، در جانشینى فرزندش على بن موسى الرضا اختلاف کردند، گروهى بر امامت موسى ماندند و گفتند: وى نمرده است و اینکه على بن موسى الرضا شایسته امامت نیست. على بن موسى نیز بى آنکه فرزند بالغى داشته باشد، درگذشت. وى به هنگام مرگ تنها یک پسر هفت ساله، یعنى محمد بن على، داشت که به جهت کمى سن و عدم بلوغ او را نه مى شد به امامت پذیرفت و نه مى شد با وى نماز گزارد، خوردن گوشت ذبیحه اش روا و شهادتش نیز پذیرفتنى نبود. وى، همچنین، براى تصرف در مال خود، قابل اعتماد نبود و نمى شد حد بر او جارى کرد. با این همه، اگر از برخى از ادعاهاى ناروا و بى دلیل و شاهد صرف نظر کنیم، اختلاف آنان امامیان درباره نسل او و از میان رفتن نسل کسانى از فرزندانش که درباره شان ادعاى امامت شده، مورد اتفاق امت است. البته آنان افزون بر این، دلیل هاى دیگرى نیز دارند که برخى را آشکارا مى گویند و برخى را پنهان مى دارند و با پرداختن به شرح آنها کتاب ما به درازا مى کشد. مردم بسیارى این دیدگاه را پذیرفته اند و هر روز شمارشان فزونى مى گیرد.
ادامه دارد ...
(در قسمت های دوم به معرفی فرقه های چون: مبارکیه، خطابیه، واقفه و ممطوره، قطعیه، طاحنیه و حماریه پرداخته خواهد شد.)

منـابـع

ابوحاتم رازی- گرایش ها و مذاهب اسلامی- مترجم علی آقانوری- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

WWW. ADYAN. ORG

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد