نگاهی به رساله بداء علامه شیخ محمد جواد بلاغی

فارسی 17441 نمایش |

زندگی و تحصیلات

علامه شیخ محمد جواد بلاغی قدس سره در رجب 1382 هجری قمری در نجف پا به دنیا نهاد. پدرش علامه شیخ حسن بلاغی مؤلف «المنظومة الفقهیة» از فضلای حوزه نجف بوده است. وی تا 24 سالگی با جدیت تمام به فراگیری دروس مقدمات و سطح مشغول بود و سپس برای ادامه تحصیل، رهسپار کاظمین شد و شش سال در آنجا اقامت گزید. پس از بازگشت به نجف، مدت 14 سال به خوشه چینی از خرمن دانش فقیهان عصر پرداخت. در سال 1326 جهت شرکت در درس میرزا محمدتقی شیرازی به سامرا هجرت کرد و طی ده سال از او استفاده های علمی و عملی فراوان برد. در سال 1337، برای دومین بار عازم کاظمین گردید تا در جهاد علیه انگلیس شرکت جوید. یک سال بعد، مجددا به نجف بازگشت و مشغول فعالیتهای علمی شد، که زمان بهره دهی و نور بخشی وی فرا رسیده بود. از این پس تا لحظات آخر زندگی به تدریس و تالیف علوم اسلامی پرداخت و بالاخره در شعبان 1352 ه. ق، ندای حق را لبیک گفت و پس از تجلیل فراوان و تشییع با شکوه، در صحن مبارک امیر مؤمنان (ع) آرمید.

اساتید و شاگردان

بعضی از فرزانگانی که علامه بلاغی از محضر علمی آنان زانوی شاگردی به زمین زد عبارتند از:1. اصولی مدقق شیخ محمدکاظم آخوند خراسانی (... 1329)؛ 2. علامه سید حسن صدر کاظمی (مؤلف: تاسیس الشیعة للعلوم الاسلامیة)(... 1354)؛ 3. فقیه بزرگ، شیخ محمدحسن مامقانی (... 1323)؛ 4. فقیه مجاهد، میرزا محمد تقی شیرازی (... 1338).
در مکتب درس علامه بلاغی، شاگردانی تربیت شده اند که پس از استاد، به مقام والایی در علوم مختلف دست یافتند. از جمله آنان می توان به بعضی از چهره های درخشان در فقه و اصول اشاره کرد: 1. فقیه اصولی، حضرت آیة الله سید هادی میلانی (... 1390)؛ 2. فقیه بزرگ، حضرت آیة الله سید ابوالقاسم خویی (... 1414)؛ 3. علامه سید صادق بحرالعلوم (... 1390)؛ 4. علامه حاج شیخ مجتبی لنکرانی؛ 5. آیة الله حاج آقا حسین خادمی اصفهانی و...

فعالیت و آثار علمی

علامه بلاغی که در علوم و فنون مختلف دارای تبحر بود، در زمینه های مختلف به نگارش پرداخت. تفسیر سترگ «آلاء الرحمن» و یک رساله در قرآن و تفسیر؛ بیست و هشت رساله در علم فقه؛ رساله هایی در اصول فقه، تاریخ، کتابشناسی؛ نقد بر کتب مخالفان؛ و بالاخره پانزده کتاب و رساله در کلام و عقاید، که به حق او را در ردیف برترین پاسداران حریم عقیده قرار داده است.
آنچه در آثار علمی وی قابل توجه است: توان علمی فراوان، تبحر در موضوعات، جامع نگری، غیرت و حمیت دینی در دفاع از ارزش های عقیدتی، ابتکار و نوآوری، و درک شرایط روز است. وی در عقاید، تبحری شگرف داشت و از مبانی ادیان دیگر نیز به خوبی مطلع بود. بر زبان های فارسی، عربی، انگلیسی و عبری مسلط بود، و به نثر عربی زیبا و روان می نوشت. وی با وجود تنگناهای مادی فراوانی که داشت، هیچ گاه از تلاش باز نایستاد، و تنها هدف او دفاع از مرزهای عقیده بود و بس. و در این راه اخلاص و آزادگی وی، ستودنی بود.

رساله «بداء»

رساله حاضر، نوشتاری است در باب بداء، که آن بزرگوار در پاسخ نامه ای مرقوم داشته که با نام «مسالة فی البداء» به چاپ رسیده است. از جمله امتیازات این رساله، حجم اندک، روشنی مطالب، روانی عبارات و نکات تازه ای است که در آن به چشم می خورد. از جمله این نکات، معنای لغوی بداء است، که به این ترتیب استعمال لغوی لفظ بداء، برای خدای تعالی ممکن می شود، و نیز نکاتی دیگر که خواننده می تواند با مقایسه، برخی از آنها را بیابد. آنچه اهمیت این اثر را افزون می کند، عظمت مسئله بداء و اعتقاد به آن در مکتب تشیع است که از جمله ممیزات و افتخارات آن شمرده می شود و اینک ترجمه متن رساله از نظر خوانندگان می گذرد.

متن رساله

بسم الله الرحمن الرحیم وله الحمد و هوالمستعان
خداوند متعال به مقتضای حکمت و لطفش به بندگان که ایشان را به مقام الوهیت خود در علم و قدرت و اراده خویش رهنمون ساخته نوع تغییرات، تبدیل ها و زایش های نظام هستی را بر حسب قوانین سبب ها و تأثیر گذاری سبب در مسببات قرار داده است. این قوانین با اهداف و حکمت ها مرتبط بوده، نمایان گر در نظر داشتن آن اهداف و حکمت هاست. خدای بزرگ، خالق سبب و مسبب و برقرار کننده تسبیب است. اسباب و تأثیرات آنها از حیث وجود، بقاء، تأثیر و حاکم کردن بعضی از اسباب بر بعضی دیگر همگی به دست اوست؛ چه این که گاهی سبب را معدوم می کند، گاهی تأثیر آن را باطل می سازد و گاهی با سبب دیگری آن را از تأثیر باز می دارد. گاهی نیز آنچه را مردم موضوع قانون مقرر و ثابتی می پندارند، از میان برداشته، جز آن راجایگزین می کند. این همان مرتبه «بداء» و «محو و اثبات» است.
خدای تعالی از ازل به آنچه مشیت وی تعلق گیرد عالم است، و این علم همان «ام الکتاب» است. محو، مخصوص چیزی است که با مقدر کردن اسباب، اثر گذاری آنها و سیر آنها در اثر گذاری، نوعی ثبوت و مرحله ای از حتمیت یافته باشد. در اصول کافی، در روایت صحیح از هشام و حفص به نقل از ابوعبدالله امام صادق (ع) چنین آمده است: «آیا چیزی جز آنچه ثابت است، می تواند محو شود؟» اصل روایت چنین است: «عن ابی عبد الله (ع) قال فی هذه الایة: «یمحو الله ما یشاء و یثبت». قال: فقال: و هل یمحی الا ما کان ثابتا وهل یثبت الا ما لم یکن؟» (کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 146، ح 2) زیرا محو آنچه وقوع آن در علم خداوند و ام الکتاب، عینا ثابت و حتمی باشد، معقول نیست. اما این که مراد از محو، از بین بردن و فنا کردن موجود باشد، و منظور از اثبات، ایجاد معدوم باشد چنان که در ابتدای پرسش آمده است به دلایلی مردود است:
نخست آن که این فرض، خلاف ظاهر آیه کریمه و سبک و سیاق آن است؛ زیرا به کار بردن واژه «محو» و ذکر آن در مقابل «ام الکتاب»، با مرتبه تثبیت و کتابت تناسب دارد و کنایه از تقدیر وتثبیت هرچند تقدیر نوعی از طریق جریان اسباب است، و از میان بردن عین موجود در اینجا بی مناسبت است. به علاوه باید متذکر شد که در صورت اراده افناء و از میان بردن، از واژه «محو»، سخن خدای تعالی که: «یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب؛ خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات مي‏ كند، و ام الكتاب نزد او است.» (رعد/ 39) معنای مستقلی که اجزای کلام در آیه بدان مرتبط شوند و مناسب ذکر محو و اثبات باشد، نخواهد داشت. دوم، احتجاج امام صادق (ع) و استشهاد بسیاری دیگر از امامان به این آیه، برای «بداء» است.
اما «بداء» به معنای ظهور و آشکار شدن است، از ریشه «بدا، یبدو»، که مصادر آن عبارتند از: «بدو، بداءة، بداء و بدوء». گفته می شود: «فلان بدا له فی الرای» یعنی آنچه از وی مخفی مانده بود، برایش آشکار شد؛ و نیز: «فلان برز، فبدا له من الشجاعة ما کان مخفیا عند الناس» یعنی فلان کس مبارزه کرد و شجاعت وی که از مردمان پنهان مانده بود، آشکار شد. معنای واژه «بدا» در هر دو مثال یکی است، ولی اختلاف آنها از ناحیه لام [در «بدا له»] و ارتباط آن با معنای ظهور و آشکار شدن است، که برای چه کسی آشکار شود.
بداء منسوب به خدای تعالی نیز به معنای مثال دوم است، و وقتی گفته می شود: «بدا لله تعالی»، برای خدای تعالی بداء حاصل شد، یعنی برای خداوند مشیتی آشکار شد که بر مردم مخفی، و خلاف پندار آنان است. این تفسیر بنابه مقتضای عقل و شهادت صریح تعدادی از احادیث است؛ از آن جمله روایت «اصول کافی» است از صحیح عبدالله بن سنان، از ابوعبدالله امام صادق (ع) که: «ما بدا لله فی شی ء الا کان فی علمه قبل ان یبدو له؛ برای خداوند در مورد چیزی بداء نشد، مگر آن که قبل از این بداء و آشکاری، آن چیز در علم او بوده است.» (اصول کافی: 1/148) و نیز عمرو بن عثمان نقل می کند که آن حضرت فرمود: «ان الله لم یبدله من جهل؛ برای خداوند چیزی از روی جهل (قبلی) وی، آشکار نشده و از همان ابتدا آشکار بوده است.» (همان مدرک)
صحیحه فضیل از ابوجعفر امام باقر (ع) نیز در همین موضوع است و خواهد آمد. صحیحه منصور بن حازم نیز از آن جمله است که: سالت ابا عبدالله (ع): هل یکون الیوم شی ء لم یکن فی علم الله بالامس؟ قال: لا، من قال هذا فاخزاه الله. قلت ارایت ما کان و ما هو کائن الی یوم القیامة الیس فی علم الله؟ قال: بلی قبل ان یخلق الخلق؛ از ابوعبدالله [امام صادق (ع)] پرسیدم: آیا امروز در علم خدا چیزی هست که دیروز در علم وی نبوده باشد؟ فرمود: خیر! خداوند خوار کند کسی را که چنین بگوید! گفتم: آیا نظر شما چنین است که آن چه بوده، و آن چه تا روز قیامت خواهد بود، در علم خداوند است؟ فرمود: بلی، پیش از آن که خلق را بیافریند [همه آنها در علم او بوده است]». (اصول کافی/ 1/148)
به نظر نویسنده، سخن خدای تعالی که فرمود: «یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب؛ خداوند هرچه را بخواهد محو می کند، ثابت می کند، و ام الکتاب (کتاب مادر) نزد اوست.» (رعد/ 39) بیانگر این است که مرتبه محو و اثبات، با رتبه ام الکتاب علم مکنون نهانی خداوند، و مشیت و اراده ازلی او تفاوت دارد، و محو و اثبات، مرتبه ظاهری جریان اسباب و اثر گذاری آنهاست. گاهی مشیت وی جل اسمه مقتضی است که از تاثیر اسباب بقا و طول عمر در شخص زناکار و قاطع رحم مانع شود، و گاهی نیز اسباب هلاکت را از کسی که صله رحم می کند، صدقه می دهد یا مثلا دعا می کند، باز دارد. در این موارد، خداوند تاثیر خاصی را که برای نوع آن اسباب قرار داده است، محو می کند و از میان برمی دارد. در برخی از موارد نیز به جهت حکمت دیگری آن را محو نکرده، بلکه ثابت کرده، یعنی آن را ثابت نگاه داشته است. البته سخن خدای تعالی که: «یثبت» (ثابت می کند) این گونه نیز تفسیر شده که او هنگام محو، خلاف آن محو را ثابت می کند، والله العالم.
در دوران امامت امام صادق (ع) مردم پنداشته بودند که اسماعیل، پسر امام صادق (ع)، امام بعد از پدر است؛ زیرا چنین فهمیده بودند که امامت، مادامی که فرزند بزرگتر عیبی نداشته باشد، از آن اوست، و در زندگی دنیوی و اسباب بقا، غالب آن می بود که اسماعیل پس از پدر (ع) زنده بماند. اما با درگذشت اسماعیل آشکار شد (و بدا واقع شد) که امام کاظم (ع) امام است؛ زیرا عبدالله، فرزند میان اسماعیل و امام کاظم (ع) دارای عیب و نقص بود و به این ترتیب آن چه در علم نهانی و مکنون خداوند بود، از جانب وی بر مردم آشکار (و بدا واقع) گردید. عن عبید بن زرارة عن ابی عبدالله (ع) قال: «ما بدا لله بداء اعظم من بداء له فی اسماعیل ابنی.» (مجلسی، بحارالانوار:4/122و 47/369)
همچنین در وفات محمد، پسر امام هادی (ع) برای شیعه مشخص شد که امام پس از هادی (ع) حسن عسکری (ع) است، و خداوند این موضوع را با وفات محمد، برای شیعه آشکار کرد. پس از درگذشت محمد، امام هادی (ع) به امام حسن عسکری (ع) فرمود: «... یا بنی! احدث لله شکرا، فقداحدث فیک امرا؛ از خدا تشکر فراوان کن، که در حق تو کاری بزرگ کرد!» علامه مجلسی به سه روایت به این مضمون اشاره کرده است. (مجلسی، بحارالانوار: 50/240 و 243) به این ترتیب، امامت از ازل برای امام کاظم و عسکری (ع) بوده است. از پیامبر (ص) و امامان پیش از امام کاظم و عسکری (ع) احادیثی فزونتر ازحد تواتر یا لااقل در همان حد وجود دارند که بر امامت آن دو بزرگوار در ضمن سایر امامان (ع) تصریح قاطع دارند، و در کتاب «نصائح الهدی» به بعضی از آنها اشارت رفته است..
در اصول کافی روایاتی به چشم می خورد که ما را به همان معنای یاد شده از بداء رهنمون می کند. از جمله آنها روایت صحیح زراره از امام صادق یا امام باقر (ع) است که: «ما عبد الله بشی ء مثل البداء؛ خداوند به گونه ای والاتر از (پرستش وی با عقیده به) بداء، پرستیده نشده است.» (اصول کافی:1/146) و نیز، روایت معتبر هشام بن سالم از امام صادق (ع): «ما عظم الله بمثل البداء؛ خداوند به چیزی برتر از (عقیده به) بداء، تعظیم نشده است.» (همان مدرک) همچنین روایت صحیح ریان از امام رضا (ع) که فرمود: «سمعت الرضا (ع) یقول: ما بعث الله نبیا قط الا بتحریم الخمر وان یقر لله بالبداء؛ خداوند هیچگاه پیامبری را مبعوث نکرد، مگر با (دستور به) تحریم خمر و اقرار به بداء درباره خدا.» (همان مدرک:1/148) و نیز روایتهای معتبر «مرازم» و «جهم» به همین مضمونند.
با ملاحظه این روایات باید گفت: تنها اعتراف به این که از خدای تعالی اموری سر می زند که پیش بینی نشده بلکه خلاف آن متوقع بوده است، در جانب جلال و ظمت خداوند اهمیتی ندارد. بنابر این، فضل و اهمیت بزرگی که برای اعتراف به بداء یاد شده، به سبب بازگشت آن به اعتراف به حقیقت خداوندی است، که پدیدآورنده هستی خدایی است که با اراده و قدرت و مطابق حکمت پدید می آورد. به قدرت خویش، در علل و تاثیرات آنها (که حاصل صنع و ایجاد خود او، و تسلیم دخالت مشیت او هستند) هرطور که بخواهد تصرف می کند؛ نه این که وجود عالم فقط مشروط به تاثیر و تعلیل طبیعی و صرف اقتضای طبیعت کور و فاقد شعور و اراده باشد، تعالی الله عما یقولون. (اشاره به آیه 43 از سوره اسراء که درباره اوهام مشرکان درباره خداست.)
مطابق با آنچه گفتیم، روایت صحیح محمد بن مسلم است از امام صادق (ع) که فرمود: «ما بعث الله نبیا حتی یاخذ علیه ثلاث خصال، الاقرار له بالعبودیة، و خلع الانداد، و ان الله یقدم ما یشاء ویؤخر ما یشاء؛ خداوند پیامبری را مبعوث نفرمود، مگر پس از آن که به سه چیز از او تعهد گرفت: اقرار به عبودیت وی، نفی مثل و شریک برای او، و این که خداوند هرچه را بخواهد مقدم می دارد و هرچه را بخواهد به تاخیر می اندازد.» (اصول کافی:1/147)
بنابراین، «بداء» و این که خداوند هرچه را بخواهد محو می کند و ثابت می کند و ام الکتاب نزد اوست، اعتراف به حقیقت معقول آن و مدلول احادیث است... پس از آن چه گفته شد، باید دانست که به مقتضای دلالت عقل و نقل، بداء و محو، در خبرهایی که خداوند به فرستادگان خویش و اوصیای آنان داده، و ایشان از جانب وی خبر می دهند، واقع نمی شود.
اما دلالت عقل: زیرا وقوع بداء ومحو در آنها موجب می شودکه مردم به آنان و اخبارشان اعتماد نکرده، آنها را به جهل و دروغ بستن بر خداوند متهم کنند. در این صورت آنها از موقعیت خویش ساقط و غرض از نصب آنان به پیامبری و امامت نقض می شود، در حالی که نقض غرض، قبیح است و نسبت به خدای تعالی، محال.
و اما دلالت نقل: از آن جمله روایت صحیح فضیل، از ابوجعفر [امام باقر] (ع) که فرمود: «العلم علمان، فعلم عند الله مخزون لم یطلع علیه احدا من خلقه، وعلم علمه ملائکته و رسله. فما علمه ملائکته و رسله فانه سیکون، لا یکذب نفسه ولا ملائکته ولا رسله. وعلم عنده مخزون یقدم منه ما یشاء و یؤخر منه ما یشاء، ویثبت ما یشاء؛ علم بر دو نوع است: علمی که نزد خداوند نهان و محفوظ بوده، احدی از خلقش بر آن مطلع نیست، و علمی که به فرشتگان و فرستادگان خویش آموخته است. آن چه به فرشتگان و فرستادگان خود آموخت، حتما واقع خواهد شد، چه این که خدا سبب تکذیب خود یا فرشتگان و یا فرستادگانش نمی شود. و علمی که نزد وی نهان و محفوظ است، آن چه را که از آن بخواهد، پیش می دارد، و آن چه را بخواهد به تاخیر می اندازد، و آن چه را که بخواهد ثابت می دارد.» (اصول کافی: 1/147.)
روایت صحیح دیگر فضیل از امام باقر (ع) و روایت ابوبصیر از امام صادق (ع) نیز، مانند همین روایتند.
دلیل نقلی دیگر آن که، خبر دادن پیامبران و امامان از امور غیبی، از روی اطلاع آنها از اسباب و قوانین آنها که در معرض محو وبداء بوده، مردم آنها را «نفوس فلک و ارواح تقدیر» می نامند «ان هی الااسماء» (اشاره است به آیه 23 از سوره نجم) نبوده است؛ زیرا که این تکیه بر ظن و گمان، وخلاف وظیفه شریف و بزرگ آنان است، و در این صورت خود را در معرض عدم اعتماد مردم و به حساب آمدن در زمره دروغگویان قرار داده بودند. به این ترتیب، غرض آنان از دعوت مردم به سوی خدا و پذیرش گفته ها و ارشادات آنان از سوی مردم و باور آنها، نقض می شد؛ اما نقض غرض، نسبت به معصوم قبیح و مستحیل است.
بنابراین آنها گرچه در اطلاع بر اسباب یا الواح تقدیر (چنان که گفته و پنداشته می شود!) سرآمد بشر بودند، اما در خبر دادن از غیب به مردم، بر آنها تکیه نمی جستند. از جمله شواهد این مطلب، روایتی از امیر مؤمنان (ع) است که: «لولا آیة فی کتاب الله لاخبرتکم بما کان و بما یکون و بما هو کائن الی یوم القیامة،، وهی هذه الایة «یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب» ثم قال: سلونی قبل ان تفقدونی؛ در یکی از مناطق در راه سفر فرمود: «اگر نبود که قبلا آیه ای در کتاب خدا آمده که: «یمحوا الله ما یشاء و یثبت وعنده ام الکتاب»، به یقین شما را از آنچه تا روز قیامت اتفاق می افتد، آگاه می کردم.» (مجلسی، بحارالانوار: 10/117؛و نیز ر. ک: همان: 4/97) مراد آن حضرت (ص) این است که او داناترین و کاملترین مردم در علوم مستند به سیر اسباب و تاثیرات آنهاست، ولی بر آنها تکیه نمی کند، ومردم را از روی آنچه از آن علوم به دست می آید خبر نمی دهد؛ زیرا آنها در معرض «محو» هستند.
از آنچه گفته شد چنین به دست آمد که مراد از محو و اثبات در آن آیه شریفه، فنا کردن موجود یا باقی داشتن آن و یا تبدیل به موجود دیگری نیست. بداء و محو، نه به آنچه در ام الکتاب است، نه به اموری که خداوند پیامبران و امامان را از آنها آگاه می سازد، و نه به خبرهای غیبی که آنان از جانب خدای تعالی می آورند، به هیچ کدام تعلق نمی گیرد، و آنها از آنچه در معرض بداء و محو باشد خبر نمی دهند، صلوات و سلام خدا بر آنان باد.
والحمد لله اولا و آخرا

منـابـع

علامه فقید شیخ محمد جواد بلاغى- «رساله ‏اى در بداء»- 1285-1352ه. ق- ترجمه، مقدمه و پاورقى: مجتبى الهى خراسانى- مجلة کلام اسلامی- شماره 19

محمدباقر مجلسى- بحار الانوار (چاپ جدید)- جلد 4، 47، 50 و10

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها