مقایسه اندیشه رجعت در مسیحیت و اسلام (اسلام)
فارسی 5015 نمایش |رجعت در اسلام
مفهوم رجعت
رجعت در لغت به معناى «بازگشت» به کار مى رود و در اصطلاح به بازگشت گروهى از مردگان به این جهان همزمان با قیام جهانی حضرت مهدى (ع) گفته مى شود، و طبعا بازگشت این گروه قبل از فرا رسیدن رستاخیز خواهد بود. روى این اصل گاهى از رجعت در شمار رویدادهاى قبل از قیامت یاد مى شود و گاهى در زمره حوادث مربوط به ظهور مهدى منتظر مذکور مى گردد. ولى باید دانست که مسأله رجعت از دیدگاه شیعه رویدادى است مستقل از دو موضوع یاد شده (قیامت - و ظهور حضرت مهدی «عج»)، اگر چه بین هر سه موضوع پیوند زمانى برقرار است. بنابراین عقیده به «رجعت» در اسلام یک عقیده همگانى نیست، بلکه به «شیعه» یعنى مکتب پیروان اهل بیت (ع) اختصاص دارد و به این معناست که خداوند متعال، پس از ظهور منجى آخرالزمان، حضرت مهدى (ع)، گروهى از شیعیان را که از دنیا رفته اند، به دنیا باز مى گرداند تا آنان به آرزویشان که یاورى و همراهى و درک وجود او و شوکت و عظمت اسلام است نایل شوند; نیز برخى از دشمنان اسلام و اهل بیت را زنده مى کند و به دنیا باز مى گرداند تا آنان نیز پیروزى حق و نابودى باطل و شوکت اسلام و مؤمنان را بنگرند و از اعمال گذشته خود اندوهگین و متأسف گردند.
در این فرآیند، صحنه کوچک و نمونه وارى از قیامت کبرى قابل مشاهده است و عده اى پاداش عمل نیک خود و عده اى دیگر سزاى اعمال پلید خود را خواهند دید. محدث گرانقدر شیعى شیخ حر عاملى مى نویسد: «مراد از رجعت در نزد ما همانا زندگى بعد از مرگ و پیش از قیامت است، و همین معنى است که از لفظ رجعت به ذهن خطور مى کند و دانشمندان بر آن تصریح کرده اید.» فقیه و متکلم تواناى شیعى شیخ مفید مى فرماید: «خداوند شمارى از امت محمد (ص) را بعد از مرگشان و پیش از برپائى قیامت بر مى انگیزد، و این از اختصاصات مذهب آل محمد (ع) مى باشد و قرآن بر درستى آن گواهى مى دهد.»
دانشمند متبحر شیعه در قرآن چهارم سید مرتضى علم الهدى پیرامون رجعت از نظر شیعه مى نویسد: «عقیده شیعه امامیه چنین است که خداوند متعال به هنگام ظهور امام زمان حضرت مهدى (عج) گروهى از شیعیان را که پیش از قیام آن حضرت از دنیا رفته اند، به دنیا باز مى گرداند تا آنان به پاداش یاورى و همراهى و درک حکومت آن وجود مقدس نائل آیند؛ و نیز برخى از دشمنان حضرتش را زنده مى کند تا از ایشان انتقام گیرد، بدین ترتیب که آشکارى حق و بلندى مرتبت پیروان حق را بنگرند و اندوهگین شوند.» علامه مجلسى پس از نقل روایات فراوان و ذکر اقوال بزرگان درباره رجعت مى نویسد: «از دیدگاه ما (شیعیان) رجعت به (گروهى از) مؤمنان راستین و کافران فرو رفته در گرداب کفر و الحاد اختصاص دارد و کسى غیر از این دو گروه به دنیا باز نخواهد گشت.»
از این بیانات و با توجه به احادیثى که در کتب معتبر شیعه گردآورى شده به روشنى بر مى آید که شیعیان رجعت را منحصر به بازگشت گروهى از مؤمنان و کافران مى دانند و بس. اینان با استناد با دلائل متقن و خلل ناپذیر معتقدند که بنابر وعده حتمى الهى، آخرین ذخیره خداوندى، حضرت مهدى (عج) که همنام و هم کنیه پیامبر خاتم و از نسل آن حضرت مى باشد، در روزگارى که زمان آن بر ما پوشیده است، پرده غیبت را کنار مى زند و با ظهور خویش کاخ ستمگران را درهم مى شکند خداجویان را به عزت مى رساند، شوکت مسلمین را زنده مى کند و خفاشان شبهاى تیره را براى همیشه از صفحه روزگار محو مى نماید. آنگاه همزمان با قیام این رادمرد عدل گستر گروهى از مؤمنان و منکران به جهان مادى بازگشته و هر گروه بر اساس کردار پیشین خود به ثواب و عقاب نائل مى آیند.
ماهیت رجعت
طبق آنچه از روایات به دست می آید، رجعت، عالمی است بین دنیا و آخرت نه تماما خصوصیات آخرت را داراست و نه تماما وضعیت دنیای فعلی ما را دارد. بلکه عالمی است که لطیف تر از جهان مادی فعلی ما اما نه به لطافت روز رستاخیز. علامه طباطبایی در المیزان می فرماید: «رجعت از مراتب روز قیامت است اگر چه در کشف و ظهور پایین تر از روز قیامت است و دلیل پایین تر بودن آن از قیامت عبارتست از امکان شر و فساد در آن فی الجمله به خلاف قیامت و به همین دلیل یوم ظهور آن حضرت نیز گاه ملحق به قیامت شده است به خاطر ظهور و غلبه تامه حق، اگر چه ظهور حضرت (عج)، نیز پایین تر از روز رجعت است.»
شیعه و رجعت
هیچگونه تردیدى نیست که شیعه به رجعت اعتقاد دارد و همه دانشمندان بزرگ این مکتب، اعتقاد به رجعت را از ویژگیهاى پیروان امامان معصوم (ع) بر شمرده اند، تا بدانجا که پیروى مذهب تشیع و اعتقاد به رجعت متلازم یکدیگر بوده و برخى از یاران و پرورش یافتگان مکتب «اهل بیت» با همین صفت معرفى شده اند، و خرده گیران بر شیعه نیز همین اعتقاد را وسیله نکوهش و خالفت خویش قرار داده اند. علامه مجلسى بیش از پنجاه تن از عالمان شیعه را نام مى برد که اصل رجعت را پذیرفته و روایات مربوط به آن را در کتب خویش آورده اند. از این گروهند: سلیم بن قیس هلالى (متوفاى سال 90)، حسن بن صفار (م 290)، على بن ابراهیم قمى (استاد کلینى)، ثقة الاسلام کلینى (م 328)، محمدبن مسعود عیاشی (معاصر کلینى)، ابو عمرو کشى (معاصر کلینى) شیخ صدوق (م 381)، شیخ مفید (م 413)، سید مرتضى (م 436)، ابوالفتح کراجکى (م 449)، ابوالعباس احمد بن عباس نجاشى (م 450)، شیخ طوسى (م 460)، سید رضى الدین بن طاووس (م 464) و...
همو مى نویسد: «اعتقاد به رجعت در تمام دوره ها مورد اجماع فرقه شیعه بوده و چون خورشید بر تارک آسمان مى درخشد و کسى را یاراى آنکار آن نیست.» شیخ صدوق در کتاب اعتقادات مى گوید: «عقیده ما درباره رجعت این است که این رویداد قطعا به وقوع مى پیوندد.» شیخ مفید نیز عقیده به رجعت را از ویژگیهاى پیروان خاندان رسالت مى داند. سید مرتضى معتقد به اجماع شیعه درباره رجعت است و مى گوید: «پیروان این مذهب در این باره کمترین اختلافى ندارند.» شیخ حر عاملى مى نویسد: «فزونى نویسندگانى که روایات مربوط به رجعت را در کتب مستقل یا غیر مستقل گردآورده اند (و تعداد آنها از هفتاد کتاب تجاوز مى کند) دلیل بر قطعى بودن اعتقاد به رجعت از دیدگاه شیعه است. شیخ طوسى در تفسیر تبیان و امین الدین طبرسى در تفسیر مجمع البیان و دیگر مفسران بزرگ شیعه درباره رجعت سخن گفته اند و بنا به نوشته صاحب کتاب «الایقاظ من الهجعه» صحت رجعت از نظر شیعیان امرى مسلم، قطعى و انکارناپذیر بوده و بیشتر دانشمندان یا همه آنان این واقعیت را پذیرفته اند. شیخ صدوق در کتاب «صفات الشیعه» اعتقاد به رجعت را از مشخصات پیروان این مکتب بر شمرده و حدیثى را از امام ششم حضرت صادق در این رابطه نقل مى نماید.
بنابراین قاطعانه مى توان گفت که اصل رجعت از دیدگاه عالمان بزرگ شیعه، امرى مسلم و قطعى بوده و با توجه به روایات بسیارى که از پیشوایان معصوم رسیده است، تردیدى در تحقق رجعت بر جاى نمى ماند. علامه مجلسى که در حدیث شناسى سرآمد همه بزرگان و محدثان است و تتبع و پشتکار وى در گردآورى مجموعه گرانسنگ بحارالانوار و شرح اصول کافى به وضوح دیده مى شود، درباره روایات رجعت مى نویسد: «کسى که حقانیت ائمه اطهار (ع) را باور کرده است، چگونه مى تواند درباره مسأله متواترى که از آنان نقل شده و نزدیک به دویست روایت صریح در این زمینه رسیده و بیش از چهل تن از ثقات و عالمان شیعه آنها را در کتب خود آورده اند؛ شک داشته و این عقیده را با دیده تردید بنگرد؟... راستى اگر مسأله اى از این قبیل را نتوان از متواترات دانست، پس در کدامین موضوع مى توان ادعاى تواتر کرد؟»
شیخ حر عاملى نیز که از بزرگترین محدثان قرن دهم هجرى بوده و کتاب پربار «وسایل الشیعه» را در احادیث فقهى فراهم آورده است، روایات رجعت را فزون از شمار دانسته و قائل به تواتر معنوى اخبار وارده مى باشد. کوتاه سخن آنکه شیعیان به پیروى از فرموده پیامبر گرامى و با رجوع به عترت نبوى بر این عقیده اند که پیش از تحقق قیامت کبرى رویدادى خاص در جهان به وقوع مى پیوندد و جمعى از مردگان به دنیا باز مى گردند. این رویداد را «رجعت» مى گویند و گاهى از آن به «قیامت صغرى» تعبیر مى نمایند. ناگفته نماند که این سخن نه بدان معنى است که از دیدگاه عقاید، شیعى، اصل رجعت در شمار اصول دین بوده و هم پایه اعتقاد به توحید، نبوت و معاد مى باشد. بلکه بسان بسیارى از ضروریات دینى یا رویدادهاى تاریخى انکارناپذیر، از مسلمیات قطعى محسوب مى گردد. به عنوان مثل همه مسلمانان باور دارند که جنگ بدر، نخستین غزوه اى بود که بین مسلمانان و مشرکان مکه در سال دوم هجرت به وقوع پیوست. اما قطعیت چنین حادثه اى به وقوع آن در زمره اصول عقاید اسلامى به شمار نمى آید، و با این همه، کسى از مسلمانان را نیز یاراى انکار آن نیست.
ظهور مهدى منتظر و رجعت
برخى ناآگاهان چنین پنداشته اند که ظهور حضرت مهدى (عج) پس از غیبت همان رجعت است، در حالی که چنین نیست. زیرا غیبت از نظر شیعه جز زندگى آن حضرت در این جهان ماده به صورت یک فرد ناشناخته چیز دیگرى نیست و شیعه حضرت مهدى را زنده مى داند و در انتظار ظهور حضرتش به سر مى برد. اما رجعت به معنى زنده شدن گروهى از مؤمنان و کافران و بازگشت آنان به دنیاست و به هیچ روى با غیبت ارتباط ندارد. روایات رجعت در کتاب شیعه موجود است و هر کس با مراجعه به آنها در مى یابد که هیچگاه در هیچ روایتى، قیام امام عصر را رجعت نخوانده اند و هرگز کسى آن حضرت را مرده نمى داند تا ظهورش را بتوان رجعت خواند. گذشته از این، اگر رجعت همان انتظار ظهور منجى باشد، نباید شیعه را به خاطر داشتن چنین اعتقادى نکوهش کرد، چرا که برخى از فرق اسلامى (حتى از اهل تسنن) نیز بر این عقیده بوده و چشم به راه ظهور شخصیتى از نسل رسول گرامى هستند.
خلاصه آنکه مسأله رجعت و ظهور امام عصر (ع) دو رویداد مستقل از یکدیگرند، که یکى از آن دو (قیام حضرت مهدى) مورد تأیید همه فرق اسلامى بوده (اعم از اینکه متولد شده و هم اکنون زنده است و یا در آینده دیده به جهان خواهد گشود) و دیگرى (رجعت) که چنین نیست و فقط شیعى مذهبان درباره آن بحث و گفتگو کرده اند. البته بر اساس روایات موجود، بین ظهور مهدى منتظر و وقوع رجعت پیوند زمانى وجود دارد، ولى این پیوند هرگز نشانه اتحاد و یگانگى دو مسأله نمى باشد.
نکته دیگر این است که هرگاه ظهور پس از غیبت را رجعت بنامیم، باید در دو مورد بنابر نظر اهل تسنن به رجعت قائم شویم:
1- شکى نیست که حضرت موسى به حکم آیه «و واعدنا موسى ثلاثین لیلة؛ موسى را براى مدت سى شى به میعاد فرا خواندیم و آن را با ده شب دیگر به اتمام رسانیدیم. پس میقات پروردگارش چهل شب به طول انجامید.» (اعراف/ 142) مدت چهل شبانه روز از قوم خود جدا شد و دور از انظار آنان زندگى کرد، آنگاه پس از سپرى شدن چهل روز به میان قوم خود بازگشت.
2- طبرى و ابن سعد و دیگران چنین گزارش مى دهند: «هنگامى که رسول خدا دعوت حق را لبیک گفت، خلیفه ثانى از جاى برخاست و فریاد برآورد که: چند تن ازمنافقان پیامبر را مرده مى پندارند. به خدا سوگند آن حضرت نمرده است، بلکه نزد پروردگار خود رفته است همانگونه که موسى بن عمران به آستان خدا شتافت و چهل شب از دیده مردم پنهان بود، سپس نزد ایشان بازگشت در حالی که مردم او را مرده مى خواندند. قسم به خدا، رسول گرامى باز مى گردد و آنگاه دستها و پاهاى کسانى را که به حضرتش نسبت مرگ دادند، جدا خواهد نمود.» البته وى پس از گفتگوئى کوتاه با ابوبکر نظر خود را پس گرفت و رحلت پیامبر را باور کرد؛ اما این عبارت نشان مى دهد که ظهور پس از غیبت محال نیست.
امکان رجعت از دیدگاه عقل
نخست باید دانست که مسأله رجعت به جهان مادى با مسأله حیات مجدد در روز رستاخیز کاملا مشابهت دارد و رجعت و معاد دو پدیده همگون هستند، با این تفاوت که رجعت محدودتر بوده و قبل از قیامت به وقوع مى پیوندد؛ اما در قیامت همه انسانها برانگیخته شده زندگى ابدى خود را آغاز مى کنند. بنابراین کسانى که امکان حیات مجدد را در روز رستاخیز پذیرفته اند، باید رجعت را که زندگى دوباره در این جهان است ممکن بدانند؛ و از آنجا که روى سخن ما با مسلمانان است و مسلمانان اعتقاد به معاد را از اصول شریعت خود مى دانند، به ناچار باید امکان رجعت را نیز بپذیرند. معاد از نظر یک فرد مسلمان معاد جسمانى عنصرى است، یعنى روح آدمى به همین بدن مادى عود مى کند. حال اگر چنین بازگشتى در آن مقطع زمانى مقرون به اشکال و مانع نباشد، طبعا بازگشت آن به این جهان قبل از قیامت نیز مقرون به اشکال نخواهد بود؛ چرا که امر محال در هیچ زمانى انجام پذیر نیست.
انسان تنها از چند عنصر مادى ترکیب نیافته، بلکه حقیقت وجود او را جوهرى مجرد به نام «روح» تشکیل مى دهد که حیات وى به وجود همین روح بستگى داشته و همان است که بعد از مرگ زنده مى ماند و در روز رستاخیز به بدن باز مى گردد. وجود روح مجرد و زنده بودن آن امرى است که مورد پذیرش همه فلاسفه الهى و پیروان شرایع آسمانى بوده از نظر دلائلى عقلى و دریافتهاى فطرى قابل قبول است و قرآن نیز در این زمینه با صراحت سخن مى گوید.
یک دلیل وجدانى بر اثبات وجود روح
هر فردى از افراد انسان، افعال و کارهاى خود را به خویش نسبت مى دهد و مى گوید: گفتم، شنیدم، دیدم و... حرف «میم» که در آخر این کلمات قرار گرفته همان واقعیت انسان است که در زبان فارسى از آن به «من» تعبیر مى کنند. آیا این «من» همان بدن انسان است و انسان واقعیتى جز بدن ندارد، و حقیقت زندگى جز آثار مادى بدن و واکنشهاى فیزیکى و شیمیائى مغز و سلسله اعصاب چیز دیگرى نیست؟ به عبارت دیگر آیا روح و روان جز بدن انسانى و انعکاس ماده و خواص آن چیز دیگرى نیست؟ و با بطلان این خواص و از میان رفتن تأثیرات متقابل اجزاء بدن در یکدیگر، روح و روان انسان نیز باطل شده و حقیقتى از انسان جز یک مشت رگ، و پوست و استخوان باقى نمى ماند؟
طرفداران این نظر از اصول «ماتریالیسم» الهام مى گیرند. در این مکتب انسان به ماشینى مى ماند که از ابزار و آلات مختلف ترکیب یافته و تأثیرات متقابل اجزاء ماده نیروى تفکر و درک در او پدید آورده و با پراکندگى اجزاء، آثار تفکر وحیات به کلى نابود مى شود. در برابر این نظر، نظر دیگرى است که فلاسفه بزرگ جهان، به ویژه حکماى اسلامى با دلائل روشن آن را ثابت کرده و به اصالت وجود جوهرى مستقل و اصیل که واقعیت انسان بدان بستگى دارد و از ماده و آثار ماده مجرد و پیراسته است، معتقد گردیده اند و بر وجود این جوهر که مبدأ حرکت و احساس در حیوان و تدبر و اندیشه در انسان است، با دلائل فلسفى استدلال نموده اند.
از جمله: هر انسانى ناخودآگاه اعضا بدن و حتى خود بدن را به واقعیت دیگرى به نام «من» نسبت مى دهد و مى گوید: دست من، پاى من، مغز من، قلب من و بدن من. یک چنین انتساب در حالت ناخودآگاه حاکى از آن است که هر فردى خود را به واقعیت دیگرى به نام «من» وابسته مى داند که در پشت پرده شخصیت ظاهرى و مادى او قرار گرفته است و همه کارها، اعضاء و حتى بدن خود را به آن نسبت مى دهد. خداوند هنگامى که چگونگى آفرینش انسان را بازگو مى کند، از دمیدن روح در وى یاد کرده به لحاظ ارج و عظمت این پدیده غیر مادى، آن را به خود نسبت مى دهد و مى فرماید: «الذى احسن کل شى خلقه و بدأ خلق الانسان من طین؛ آن کسى که هر چه را آفرید، نیکو قرار داده وآفرینش انسان را از خاک آغاز کرد.» (سجده/ 7) «ثم سویه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة؛ سپس او را هماهنگ نمود و از روح خویش در وى دمید، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد.» (سجده/ 9) در هر صورت، وجود روح مجرد ازنظر همه مسلمانان، قطعى و انکارناپذیر است و نیازى به ذکر دلیل و برهان ندارد.
بنابراین بر هیچکس پوشیده نیست که آدمى با فرا رسیدن پیک اجل از میان نمى رود، بلکه تنها ارتباط بدن وى با روح قطع شده حیات مادى از کالبد او رخت بر مى بندد. روح هرگز نمى میرد و مرگ جز گسسته شدن پیوند روح از بدن چیز دیگرى نیست، و این گستگى تا روز رستاخیز ادامه دارد و در آن هنگام که خداى قادر قاهر همه آفریدگان را زنده مى کند، بار دیگر این روح به بدن بازگشته و جسم بیجان حیات دوباره مى یابد. با توجه به آنکه بین رجعت و معاد شباهت کامل وجود دارد و هر دو عبارت از بازگشت انسان به حیات مجدد و آفرینش نوین و به دیگر سخن پیوند مجدد روح با بدن مى باشند؛ امکان رجعت اثبات مى گردد، زیرا وقوع معاد امرى است مسلم و پذیرفته شده است.
منـابـع
سید محمد ادیب آل على- مسیحیت- انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- بهار 1382- صفحه 207-209
هنرى تیسن- الهیات مسیحى- صفحه 338-339، 344، 380، 367، 327-333
حسن طارمى- رجعت از دیدگاه عقل, قرآن, حدیث- سایت بلاغ
خلیل منتظر قائم- مقاله رجعت در قرآن و مقاله رجعت در روایات- ماهنامه موعود- شهریور 1387- شماره 91
خبرگزاری فارس- مقاله رجعت در اسلام
مرتضى مطهرى- مجموعه آثار- جلد 4 صفحه 660
سید محمدحسین طباطبایی- تفسیر المیزان- ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی- چاپ دوم- قم- دفتر انتشارات اسلامی- ۱۳۶۳- جلد 15 صفحه 435
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها