رخدادهای قیامت (گداخته شدن)

فارسی 3927 نمایش |

قرآن درباره زراندوزان از خدا بی خبر و پول پرستان مغرور و مست، از قیامت به عنوان "روز داغ کردن" نام برده، می فرماید: «و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم* یوم یمحی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون؛ آنان که طلا و نقره را ذخیره و پنهان (گنجینه) می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند به مجازات دردناک بشارت ده. در آن روز که سکه های طلا و نقره را در آتش جهنم تافته و داغ کرده و با آن ها صورت ها، پهلوها و پشت هایشان را داغ کنند. به آنان می گویند: این همان چیزی است که برای خود گنجینه ساختید. پس بچشید چیزی را که برای خود اندوختید.» (توبه/ 34- 35)
کلمه ی "احماء" به معناى داغ کردن هر چیز است به طورى که حس آدمى از احساس آن ناراحت شود، و اگر با "على" متعدى شده و گفته شود: "یحمى علیها" این معنا را مى دهد که آتش بر آن چیز افروخته مى شود تا داغ گردد. و کلمه ی "کى" (که کلمه ی "تکوى" مشتق از آن است) عبارت است از الصاق چیز داغ به بدن (که در فارسى آن را داغ نهادن مى گویند.) پس معناى آیه این است که: این عذابى که ما دفینه کنندگان ثروت را از آن بیم دادیم و بر آن تهدیدشان کردیم، وقوعش در روزى است که در آتش جهنم بر آن پولهاى دفینه شده دمیده مى شود تا سرخ گردد، آن گاه با همانها پیشانیها و پشت و پهلوى ایشان را داغ مى کنند، و در آن موقع به ایشان گفته مى شود "این همان پولهایى است که براى روز مباداى خود جمع کرده بودید، اینک همانها را بچشید، زیرا اینها همانها است که امروز به صورت عذاب درآمده و شما را شکنجه مى دهد."
بعید نیست علت اینکه از میان همه اعضاء، پیشانى و پشت و پهلو را نام برد این باشد که اینان در برابر پول خضوع مى نموده آن را سجده مى کردند، و سجده با پیشانى صورت مى گیرد، و پول را پشت و پناه و مایه دلگرمى خود مى دانستند، و پناه بردن به چیزى با پهلو انجام مى شود، و بر آن تکیه مى کردند، و اتکاء با پشت صورت مى گیرد، البته مفسرین دیگر در این باره نکته هاى دیگرى ذکر کرده اند و خدا داناتر است.
طبرسى در مجمع البیان وجه و علت این را که چرا از میان همه اعضا پیشانى و پشت و پهلو ذکر شده از این روایت چنین استفاده کرده است که: «منظور از داغ نهادن این است که حرارت آتش را به جوف آنان برسانند، و به همین جهت پیشانى ایشان را داغ مى گذارند تا مغز سرشان به سوزش درآید، و پشت و پهلو را داغ مى گذارند تا اندرونشان بسوزد.» و ممکن است که قول طبرسى را بدین صورت تکمیل نمود به طورى که از اخبار و پاره اى آیات برمى آید صورت گنجینه داران در آن روز به طرف پشت قرار گرفته و در نتیجه از آن طرف صورت و پشت و پهلوهایشان را داغ مى گذارند.
در تفسیر قمى آمده که ابوذر غفارى در ایامى که در شام بود همه روزه صبح به راه مى افتاد و در میان مردم به صداى بلند فریاد مى زد: «گنجینه داران بدانند که روزى خواهد آمد که آن قدر بر پیشانى و پشت و پهلوهایشان داغ مى گذارند که درونهایشان از سوز آن خبردار شود.» در الدرالمنثور است که عبدالرزاق در کتاب مصنف از ابوذر روایت کرده که گفت: «بشارت باد به گنجینه داران به داغ در پیشانى و پشت و پهلویشان.» و جهت اینکه این اعضاء بالخصوص را ذکر فرمود به خاطر آن است که اینها اعضاى مهم بدن هستند، و ابوذر غفارى را رسم چنان بود که می گفت: گنج داران را مژده ده به داغ کردن پهلو، و داغ کردن پشت تا اینکه حرارت آتش به درونشان برسد، و به همین جهت که ابوذر گفته این به خاطر آن است که حرارت سوزان در فضایى که در پشت این سه نقطه قرار دارد نفوذ مى کند و تمام وجود آنها را فرا مى گیرد (حتى یتردد الحرفى اجوافهم) و برخى گفته اند: جهت اختصاص این مواضع آن است که پیشانى به خاطر ظهور و آشکار بودنش محل داغ نهادن و نشانه گذارى است. و پهلو محل درد است، و پشت جاى اجراء حدود می باشد.
ماوردى گفته: «پیشانى جاى سجده است که گنج دار حق آن را به جاى نیاورده، و پهلو برابر با دل است که در عقیده اش اخلاص نداشته، و پشت جاى برداشتن بار سخت (یا گناه).» و ابوبکر وراق گفته: «تخصیص این اعضاء بدانجهت است که توانگر چون فقیر را ببیند (ابتدا) رو در هم کشد و خم به ابرو آورد، و (سپس) رو بگرداند و (آن گاه) پشت بدو کند.» و نیز گفته شده این به خاطر آن است که با این سه عضو در مقابل محرومان عکس العمل نشان مى دادند گاهى صورت را در هم مى کشیدند، و زمانى به علامت بى اعتنایى از روبرو شدن با آنها خوددارى مى کردند و منحرف مى شدند و گاهى به آنان پشت مى نمودند لذا این سه نقطه از بدن آنها را با اندوخته هاى زر و سیمشان داغ مى کنند!
در پایان این بحث مناسب است به یک نکته ادبى که در آیه موجود است نیز اشاره کنیم و آن اینکه در آیه مى خوانیم: "یوم یحمى علیها" یعنى در آن روز آتش به روى سکه ها ریخته مى شود تا داغ و سوزان گردند، در حالى که معمولا در این گونه موارد کلمه "على" به کار برده نمى شود، بلکه فى المثل گفته مى شود: "یحمى الحدید" آهن را داغ مى کنند.
این تغییر عبارت شاید به خاطر این باشد که اشاره به سوزندگى فوق العاده سکه ها شود، چون اگر سکه اى را در آتش بیفکنند آن قدر داغ و سوزان نمى شود که اگر آن را به زیر آتش کنند و آتش به روى آن بریزند، قرآن نمى گوید سکه ها را در آتش مى گذارند بلکه مى گوید آنها را در زیر آتش قرار مى دهند تا خوب گداخته و سوزان شود و این تعبیر زنده است که شدت مجازات اینگونه ثروت اندوزان سنگدل را بازگو مى کند. این آیه بار دیگر این حقیقت را تاکید مى کند که اعمال انسانها از بین نمى روند و هم چنان باقى مى مانند و همانها هستند که در جهان دیگر برابر انسان مجسم مى شوند و مایه سرور و شادى و یا رنج و عذاب او مى گردند. رسول خدا (ص) فرمود: «هیچ بنده اى نیست که مالى داشته باشد و زکات آن را نپردازد جز آنکه روز قیامت به صورت صفحه هایى در آید و در آتش جهنم گداخته شود و بدانها پیشانى و دو پهلو و پشت صاحبش را داغ کنند تا وقتى که خداوند میان بندگانش حکم فرماید (و از حساب خلائق فارغ گردد) در آن روزى که به اندازه پنجاه هزار سال است، آن گاه اگر اهل بهشت است به بهشت رود و اگر اهل دوزخ است به دوزخ.» و این حدیث را مسلم در صحیح آورده.
ثوبان از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده که فرمود: «هر که گنجى به جاى گذارد روز قیامت به صورت مارى پر زهر (کشنده و خطرناک) در آید که بالاى چشمانش دو خال سیاه باشد و به دنبال صاحب گنج به راه افتد، چون شخص آن مار را به بیند به او گوید: واى بر تو! کیستى؟ گوید: من همان گنجى هستم که پس از خود به جاى گذاردى، و هم چنان او را دنبال کند تا دستش را در دهان گیرد و در اثر آن دستش از کار بیفتد و همچنین یک یک سایر اعضاى او را به دندان گیرد (و هلاکش سازد).»
ثعلبى به سند خود از ابوذر روایت کرده که گفت: «روزى رسول خدا (ص) در سایه خانه کعبه بود و من به نزد آن حضرت رفتم، چون مرا دید دو بار فرمود: "به پروردگار کعبه سوگند که آنها زیانکارانند!"من از این سخن دلم اندوهگین شد و نفسم به شماره افتاد و با خود گفتم: لابد این سخن به خاطر پیش آمدى است که درباره من اتفاق افتاده از این رو عرض کردم: "پدر و مادرم به قربانت! آنها (که فرمودى) کیانند؟" فرمود: "بیشتر مردم، مگر آنهایى که مال خود را در میان بندگان خدا از این سو و آن سو و از راست و چپ و پشت سر انفاق کنند که آنها نیز اندک هستند."»
اخبار وارده در معنا و حقیقت کنز (گنج) و مقدارى که اطلاق لغت «گنج» بر آن صادق است. و بر مالى که بر آن «گنج» صدق مى کند مختلف است، و اخبار در کتابهاى مفصل ذکر شده. و تحقیق حق در این مسأله به نحوى که موافق با اشاره هاى اخبار باشد این است که انسان داراى مراتب زیادى است که حکم و حالش در هر مرتبه مخالف با حال آن در غیر آن مرتبه است. مثلا آنکه در جهنم نفس واقع مى شود خیر و خوبى نمى بیند جز آنچه که نفسش اقتضا کند، و جز اسباب چیزى نمى بیند، و از خدا و تسبیب او محجوب است، پس هر اندازه که مال جمع کند چیزى جز حب مال نیست یا محض اتکاء بر مال در امر معاش است بدون اینکه اطمینان به خدا داشته و توکل بر او نماید، و این مال کنز (گنج) است، کم باشد یا زیاد، زیر زمین باشد یا روى آن، زکاتش داده شده باشد یا نه، بلکه آن شرک به خدا و کفر است، و صاحب آن بت پرست و آن مال بت اوست.
اگر از جهنم نفس به ملکوت علیاء توجه کرد و حتما از نفس و جهنم آن منزجر گشت ولکن مادام که از آن خارج نشود به مقتضیات و زنجیرهاى شهوات نفس مبتلاست، ولى اگر در این حال در حال توجه و انزجار و توکل به خدا مالى را جمع کند مصداق این مضمون صحیحه نبوى قرار گیرد که در مثنوى آمده است: «با توکل زانوى اشتر ببند» و وسیله آن مال بر خروج از مقتضیات نفس و بر معیشت خود کمک نماید کنز حساب نمى شود، زیرا او در این هنگام حقوق واجب و مستحب خود را ادا مى کند، چون مى خواهد از زیر فرمان نفسش خارج شده و در تحت امر پروردگارش داخل شود. و اگر مال را در حال مقید بودن به نفس و مشتهیات آن جمع کند، چون در این حال از خدا و توکل بر او محجوب مى باشد آن کنز حساب مى شود چه حقوقش را ادا کرده باشد یا ادا نکرده باشد، و اگر از آن جهنم به جانب یمین (راست) در قلمرو (صدر) حرکت کند آن نیز داراى همان دو حالت سابق است، اما تقیدش به زنجیرهاى شهوات ضعیف تر مى شود، و اگر از خانه نفس خرابش به سوى خانه آباد قلبش هجرت کند پس آن نیز داراى همان دو وجه و دو حالت است، و اگر در خانه قلبش داخل شد به دار الامان وارد شده و در حق او گفته شده است: «کفر گیرد ملتى ملت شود»
پس میزان کنز و عدم آن حال انسان است نه حال مال و مقدار آن بنابراین فقیرى که محب دنیا مى باشد ذخیره کننده و داراى کنز است، غنى و ثروتمندى که از دنیا منزجر است داراى کنز نیست. پس کنز عبارت از محبت دنیاست که در خانه قلب از باب اعتماد و اطمینان به دنیا ذخیره شده است، نه مالى که در زیر خاک دفن شده است. معیار این که تا چه میزان زر و سیم "اندوخته" و "گنجینه" محسوب می شود، در روایت پیامبر اکرم (ص) ذیل آیه "و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم" چنین بیان شده است: «کل مال یؤدی زکاته فلیس بکنز وإن کان تحت سبع أرضین و کل مال لایؤدی زکاته فهو کنز وإن کان فوق الأرض؛ هر مال و اندوخته ای زکاتش پرداخت شود گنجینه به حساب نمی آید، گرچه زیر هفت طبقه زمین باشد و هر مالی که زکاتش ادا نشده باشد گنجینه به حساب می آید، گرچه روی زمین باشد.»
بنابراین، اگر وجوهات ثروت پرداخته شود تا تهی دستان به حق مشروع خود برسند هم باقیمانده آن حلال و با برکت می شود و هم اختلاف طبقات از بین رفته، طبقات توانگر و تهی دست به یکدیگر نزدیک می شوند. در غیر این صورت سرمایه داری افسار گسیخته زمامدار جامعه می شود و نتیجه آن همان است که آیات مزبور بدان تصریح می کند.

تذکر:
گاهی بر اثر فشار اقتصادی و شرایط مجاعه و گرانی جنگ و نظایر آن صرف تأدیه وجوه لازم کافی نیست؛ زیرا در حال خطر فقر تأمین فقرا واجب عینی یا کفایی است.

منـابـع

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏11 ص 80، جلد ‏24 ص 135

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 343 و 393

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏7 ص 402، جلد ‏23 ص 201

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏9 ص 335، جلد ‏19 ص 197

حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 6 صفحه 134

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 16 صفحه 107

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏14 صفحه 402

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد