مقام روانشناسی یا علمالنفس در نزد حکما
فارسی 3551 نمایش |اگر بخواهیم در خصوص نسبت فلسفه با روانشناسی و علم النفس، تصویر روشنی به دست آوریم، لازم است که جایگاه این علم را در طبقه بندی علوم در نزد حکما و بخصوص حکمای اسلامی، مشخص نمائیم.
ارسطو، رواقیان، جابربن حیان
در فلسفه یونان، موضوع طبقه بندی علوم همگون با همان طبقه بندی بود که ارسطو آن را پیشنهاد کرده بود، و این طبقه بندی بر اساس تفکیک علوم نظری از علوم عملی قرار داشت چون:
علوم نظری را به: ریاضیات، طبیعیات و الهیات (مابعدالطبیعه) تقسیم می کردند، چنانکه:
علوم و حکمت عملی را به: علم اخلاق، عمل تدبیر منزل، و علم سیاست مدن تقسیم می نموند.
مسائل مربوط به رواشناسی از نظر ارسطو، بخشی از مسائل طبیعیات به شمار می آمد، اگرچه علوم عملی نیز شامل چنین مسائلی می شد، از آن نظر که انسان عبارت از مجمموعه ای مرکب از تن و روان است و می خواهد به سعادت و نیکبختی دست یابد و با دیگران همزیستی کند.
نفس و روان از نظر رواقیان در مرحله ای از طبقات علوم مطالعه می شد که با طبقه بندی فوق الذکر، مشابه بود؛ زیرا علوم از نظر رواقیان به چهار بخش تقسیم می گردید:
ریاضیات، طبیعیات، الهیات و اخلاقیات. روانشناسی به عنوان شاخه ای از تنه طبیعیات محسوب می شد.
اما جابر بن حیان سعی کرد که این نوع طبقه بندی را به یکسو نهد و میان علوم دنیوی علوم دینی فرق بگذارد. او علوم دنیوی را به علوم شریف و عالی و پرارزش از یک طرف، و علوم وضیع و کم ارزش از طرف دیگر، درجه بندی کرد؛ چنانکه علوم دینی رابه علوم شرعی و علوم عقلی تقسیم نمود، و توضیح داد که بخشی از علوم شرعی، علوم ظاهری و بخشی دیگر، علوم باطنی هستند. علوم عقلی نیز دو نوع است: علوم حروف، مانند طب و روحانیات. علوم معانی که عبارت از همان علوم فلسفی و الهی است. نوع اول علوم عقلی درباره طبیعت و فیزیک جهان بحث می کند. و نوع دوم راجع به مجردات و مابعدالطبیعه گفتگو می نماید. روانشناسی از نظر جابرن حیان در لا به لای علوم الهی مندرج است.
کندی، فارابی و ابن سینا
کندی در ساختمان طبقه بندی علوم، متأثر از ارسطو است. و این طبقه بندی او، در رساله ای که برای «المعتصم بالله» پرداخت منعکس است. وی قائل به علوم نظری و عملی بوده و برای روانشناسی، جایگاهی را در میان علوم مشخص می کند که قبلا ارسطو همان جایگاه را معین کرده بود.
فارابی در رساله «ما ینبغی ان یقدم قبل تعلم الفلسفه [یا قبل تعلم فلسفه ارسطو]» کوشید سبک نوینی در طبقه بندی علوم، عرضه کند؛ لذا میان علومی که درباره هستی به مفهوم عام که بحث در آن شامل همه موجودات است مانند الهیات یا مابعدالطبیعه (یعنی امور عامه) و میان علوم جزئی و فرعی که مباحث آن، ویژه پاره ای از موجودات است مانند طبیعیات، هندسه، حساب و طب، فرق می گذارد.
لکن این کوشش فارابی در حقیقت، تشریح و توضیح مفهوم علوم نظری و علوم عملی از نظر ارسطو است؛ به همین جهت در رساله «احصاء العلوم» طبقه بندی علوم را از نظر فارابی گونه ای می یابیم که همانند طبقه بندی ارسطوئی می باشد، با این تفاوت که فارابی دو علم جدیدی را بر آنها افزوده است، این دو علم عبارت از علم فقه و علم کلام است. در نتیجه، علوم از نظر فارابی به صورتی که ذیلا به نظر می رسد طبقه بندی می شود:
1- زبان شناسی و انواع آن. 2- علم [و یا فن] منطق. 3- علوم ریاضی. 4- علوم طبیعی 5- علوم الهی 6- علوم مدنی 7- علم فقه. روانشناسی در این طبقه بندی در ضمن علوم طبیعی جای دارد که البته خالی از پیوند و ارتباط با علوم الهی نیست؛ چون در علوم الهی از عقول مفارقه بحث می شود که میان آنها با نفس روابطی وجود دارد، از آن جهت که نفس از عقول مفارقه صادر می شود و یا آنکه نفس، حقایق را به وسیله آنها دریافت می کند.
ابن سینا (م 428ه.ق= 1037م) در مواضع متعددی، متعرض طبقه بندی علوم شده است: در رساله «عیون الحکمه» به طور یک دست و بی کم و کاست، همان طبقه بندی ارسطویی را طرح می کند. ولی در کتاب «منطق المشرقین»، علوم را به شرح زیر طبقه بندی می نماید:
علوم جزئی: که احکام و قوانین آن درخور جریان نسبت به تمام پدیده های هستی و همه زمانها و روزگار نیست.
علوم کلی: که نسبت آن به تمام اجزاء پدیده های وجود و همه روزگاران متساوی و همسان است، و حکمت نیز عبارت از چنین علمی می باشد. گفتار ابن سینا در این زمینه متناسب با همان سخنی است که فارابی در رساله «ما ینبغی ان یقد قبل تعلم فلسفه ارسطو» از آن یاد کرده است.
حکمت از نظر ابن سینا به سه بخش اصول، توابع، و فروع تقسیم می گردد: اصول عبارت از ابزار و آلت سنجش و ارزشیابی علوم (یعنی منطق) می باشد. و اما خود علم به نظری و عملی تقسیم می گردد. هدف و غایت علوم نظری عبارتند از:
علم طبیعی: که از امور توام با ماده، بحث می کند و علم النفس یا روانشناسی، بخشی از این امور می یاشد.
علم ریاضی: که امور توام با هر نوع ماده ای را مورد بحث قرار می دهد، و ماده خاصی در این علم مطرح نیست.
علم الهی: که موضوع آن عبارت از معقولاتی است که به هیچ وجه توأم با ماده نیست [نه در ذهن و نه در خارج ذهن]. عقول فعال را می توان از جمله همین معقولات به شمار آورد.
علم کلی: از اموری گفتگو می کند که هم با ماده و هم مجرد از آن، مصداق می یابد مانند وحدت وکثرت.
هدف و غایت علم عملی عبارت از خیر و سعادت است. این علم به سه بخش زیر تقسیم می شود:
اخلاق: که وظائف انسان را نسبت به خویشتن، مورد بحث قرار می دهد.
تدبیر منزل: که کیفیت تدبیر و سیاست و اداره شهر و مملکت را ارائه می کند.
ابن سینا دانش ویژه ای را بر علوم ارسطوئی اضافه می کند که عبارت از علم نبوت [و یا نبوات] است. و بالاخره چنانکه ملاحظه شد روانشناسی در طبقه بندی علوم از نظر ابن سینا، بخشی از علوم طبیعی محسوب می گردد.
غزالی
غزالی در نگاه خود به مقام و موقعیت روانشناسی از آراء پیشینیان مستفیض است، منتهی گاهی فرم تازه ای به آن ها می بخشد تا با ابعاد اسلامی هماهنگی نزدیکی پیدا کند. ترتب و رده یابی روانشناسی و جایگاه در میان علوم از نظر غزالی به دو صورت خودنمایی می کند:
1- صورت نخستین: غزالی در مورد روانشناسی، آراء فلاسفه را درباره طبقه بندی علوم، ملاک کار خود قرار می دهد چنانکه این مطلب در دو کتاب او، مقاصدالفلاسفه و معارج القدس، جلب نظر می کند. به همین جهت علوم از نظر او به دو بخش عملی و نظری تقسیم می گردد، و طبق همان روال متداول، این طبقه بندی را طرح می کند و روانشناسی از نظر او جائی را در میان علوم طبیعی برای خود می گشاید و طرز معماری این طبقه بندی را در اثناء بحث از مکاتب و روشهای فلاسفه ضمن کتاب «المنقذ من الضلال» حفظ می کند؛ منتهی آنگاه که در صدد نقد از این مکاتب برمی آید به این نکته اشاره دار که بحث از ماهیت نفس و روان انسان و خلود آن، بخشی از مسائل علوم الهی است.
2- صورت دوم: غزالی در مطالعات مربوط به روانشناسی میان مطالعات مربوط به روان از نظر حقیقت و جوهر آن و میان مطالعات مربوط به حالات و صفات آن تفکیک می کند، و آنگاه که در کتاب «احیاء» راجع به طبقه بندی علوم سخن می گوید این نکته کاملا آشکار است و نیز همین نکته است که مراحل نضج و پیشرفت دوران زندگانی علمی و فکری او را برای ما ترسیم می کند و از رهگذر آن، داعیه و انگیزه او در ایجاد انس و سازش میان مکاتب و روشهای مختلف، کشف می شود.
طبقه بندی علوم به مکاشفه و معامله
غزالی در سه موضع کتاب «احیاء» از طبقه بندی علوم سخن به میان آورده است، در نخستین موضع، علوم را به شرح زیر تقسیم می کند:
علوم مکاشفه که هدف آن صرفا کشف معلوم است.
علوم معامله که هدف آن (علاوه بر کشف معلوم) عمل و به کار گرفتن علم می باشد.
علوم مکاشفه به درک حقایق امور و موجودات مجردی اختصاص دارد که به هیچ وجه در دسترس حس ما قرار ندارند، و این امور منحصرا از راه کشف، قابل شناسائی است که باید علم به حقیقت و ماهیت قلب را از آن جمله دانست.
علوم معامله بدون بخش زیر، قابل تقسیم می باشد:
علوم ظاهر که از اعمال و رفتار جوارح و اندام انسان بحث می کند و غزالی در مبحث «عبادات» کتاب «احیاء» را بدان اختصاص داده است.
علوم باطن که اعمال قلبی و احوال و واردات آن را مورد بررسی قرار می دهد، اعمل از واردات و احوالی که ستوده و یا ناستوده باشد؛ و دو مبحث «مهلکات و منجیات» کتاب «احیاء» در اختیار بررسی همین علوم باطن قرار دارد.
مطالعات و بررسیهای مربوط به روان انسان (با توجه به نکات مذکور) موضوع مشترکی است میان علوم نظری (یعنی علوم مکاشفه) که به نفس و روان به عنوان یک جوهر مجرد می نگرد و میان علوم عملی [علوم معامله] که جنبشها و فعالیتهای روانی را مطالعه می کند.
طبقه بندی علوم به شرعی و عقلی
در جای دیگری از کتاب «احیاء»، طبقه بندی علوم را به گونه زیر می یابیم:
علوم شرعی و علوم عقلی. علوم شرعی: این علوم با تمام شاخه ها و شعب آن، مطلوب می باشد، ولی گاهی این علوم با علوم دیرگی تداخل می یابد که آدمی می پندارد آن علوم و دانشها، علوم شرعی نیستند. علوم شرعی به چهار بخش تقسیم می شود:
1- اصول: که درباره کتب خدا [قرآن کریم] و سنت و اجماع و آثار [یعنی منقولات] بحث می کند.
2- فروع: شامل مطالبی است که از اصول استخراج و درک می شود، از قبیل معارفی که در سایه آنها عقول انسان، ظرفیت و گسترشی کسب می کند مانند فقه که عبارت از شناخت مصالح دنیوی است و نیز علم به احوال قلب که عبارت از معرفت به مصالح اخروی می باشد.
3- مقدمات: که ابزار و وسایل علم از قبیل صرف و نحو و امثال آنها را مورد مطالعه قرار می دهد.
4- متممات: از آنجا که هر عملی دارای متمم و مکملی است، علوم قرآنی را می توان متمم علم به کتاب خدا به شمار آورد.
آنچه در این طبقه بندی جلب نظر می کند این است که غزالی موضوع نفس و روان را از زاویه جنبشها و حالات آن مطالعه می کند و نشانگر آن است که روانشناسی در میان فروع علوم شرعی جای دارد که احیانا با فروع علوم عقلی اشتباه می شود.
طبقه بندی علوم عقلی به «ضروری و کسبی»
غزالی، نظیر طبقه بندی اخیر را در جای دیگری از کتاب «احیاء» مطرح می کند و می گوید: علوم به دو بخش شرعی و عقلی تقسیم می شود، و علوم عقلی دو نوع است: ضروری [یعنی بدیهی] [یعنی نظری که نیاز به نظر و تفکر دارد].
علوم کسبی به دو شاخه منشعب می گردد: 1- علوم دنیوی، مانند: طب، حساب، هندسه و نجوم. 2- علوم اخروی، مانند علم به خدا و صفات و افعال او و علم به احوال قلب. پس بر این مبنی، بررسی جنبشهای روانی در حوزه علوم اخروی قرار می گیرد و این علوم اخروی نیز به نوبه خود، بخشی از علوم عقلی خواهد بود.
ممکن است این تصور به هم رسد که این طبقه بندی با طبقه بندی قبلی، متناقض و ناسازگار است، از آن جهت که روانشناسی در طبقه بندی قبلی در میان علوم شرعی جای داشت ولی در این طبقه بندی اخیر، جایش را باید در میان علوم عقلی جستجو کرد؟ باید برای رفع چنین توهمی به این تذکر غزالی توجه کنیم که در طی بحث از طبقه بندی علوم، اشارتی دارد به این که ممکن است علومی وجود داشته باشد که انسان اشتباها آنها را در عداد علوم شرعی به شمار نیاورد، و لذا او در جمع چنین علومی که همانند یکدیگر هستند از علم احوال قلب یعنی روانشناسی یاد می کند. از مجموعه این یادداشتها می توانیم نتیجه گیری کنیم که مطالعات غزالی در روانشناسی در نوشته ها و کتب اخیر او بر پایه دو علم، طرح ریزی شده است.
1- علم معامله: که نفس و روان از زاویه فعالیتی و جنبش و آثار آن تحت عنوان «علم به احوال قلب» مورد مطالعه است.
2- علم مکاشفه: که روان انسانی از لحاظ اینکه جوهری مجرد از ماده و شریفترین جزء جواهر انسان است تحت عنوان «علم به حقیقت قلب» مورد بررسی می باشد.
بی تردید این برداشت با طرز تفکر غزالی به تمام معنی تطبیق می کند، طرز تفکری که بر آیه ایجاد سازش میان آرائی که به ظاهر متناقض به نظر می رسند متکی است. نیز همین طرز تفکر، غزالی را به عنوان یک مجدد و نوآور و دانشمندی مبتکر، چهره می بخشد.
منـابـع
سید محمدباقر حجتی- روانشناسی از دیدگاه غزالی و دانشندان اسلامی- دفتر نشر فرهنگ اسلامی- 1369
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها