شبهات جاودانگی دوزخ (گوارا شدن عذاب)
فارسی 2636 نمایش |آمیختگی عذاب با طبع انسان
ممکن است توهم شود پس از آن که گنه کار مدتی دراز در آتش دوزخ معذب شد، طبع او آتشین می گردد؛ آن گاه از آتش رنج نمی برد، بلکه محظوظ می شود. چنان که سمندر از آتش و مار و عقرب از سم کشنده خود لذت می برند، و چنان که قرآن نیز فرموده است: «أولئک کالأنعام بل هم أضل؛ اینان مانند چهارپایان بلکه پست ترند.» (اعراف/ 179) پس تبهکاران حیوانی شده اند آتشین و اعراض مفارق آنها به ذاتی مبدل گشته و آن گونه که ماهی از آب لذت می برد کافران از آتش لذت می برند و به آن خرسندند؛ زیرا عوارض صورت نوعیه در حد خود لذیذ و عذب و گواراست.
پاسخ: 1- فطریات انسان تبدیل نمی شود: «فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله؛ فطرتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییرى در آفرینش خدا نیست.» (روم/ 30) (نهى است در صورت نفى) یعنى تبدیل ندهید دین خداى را که براى شما مفطور و مخلوق گردانیده.
2- سزاوار نیست که تبدیل دهید فطرتى که خدا خلق فرموده.
3- آنکه هیچکس قادر نیست که تغییر دهد و محو و محق گرداند فطرت اصلیه الهیه را.
4- زمخشرى در کشاف گفته که فطرت به معنى خلقت است به دلیل «لا تبدیل لخلق الله» یعنى حق تعالى خلق بندگان فرموده در حالتى که قابل توحید و دین اسلام و غیر آن هستند، زیرا عقل و نظر صحیح ایجاب آن را نماید که اگر مردمان واگذاشته مى شدند به حال خود و فریب شیاطین انسى و جنى را نمى خوردند، هر آینه غیر دین اسلام را اختیار نمى کردند.
5- ابومسلم گفته: «معنى آیه شریفه آنکه پیروى کنید از دین، آن چیزى را که دلالت مى کند بر آن فطرتى الهى که آن ابتداى خلق اشیاء و ترکیب و تصویر آنهاست بر وجهى که دال است بر آنکه آنها را صانعى باشد قادر و عالم و حى و قدیم و واحد و بى شبیه و نظیر، هیچ تبدیلى نیست مر خلقت خداى را در دلالت به این معنى که فطرت بر وجهى است که دال است بر صانع حکیم و ممکن نیست کسى تبدیل آن نماید تا وجه استدلال باطل شود.»
هرگز نظام خلقت تغییر پذیر نخواهد بود زیرا تغییر نظام خلقت فعل و اثر پروردگار کشف از تغییر و تحول نظام صفات ربوبى مى نماید و این محال است بر این اساس نظام خلقت که رابطه آفریدگار با موجودات است در هیچ موردى اثر و فعل پروردگار و نظام آن و عبارت از خلقت و آفرینش است تغییر پذیر نخواهد بود.
نه در طول زمان عوض می شود و نه پس از تحول زمین و رسیدن به صحنه قیامت؛ گرچه انسان می تواند فطرت را شکوفا سازد؛ چنان که پیامبران برای این مهم مبعوث شده اند: "لیستأدوهم میثاق فطرته، ویثیروا لهم دفائن العقول؛ تا عهد و پیمان خداوند که در فطرتشان بود بجویند و خردهای پنهان شده را بیرون آورده به کار اندازند." نهایت این که گروهی فطرت الهی را سرکوب کرده در درون خود زنده به گور ساختند، و روی قبر آن کاخ هوا و قصر هوس بنا کردند: «و قد خاب من دسیها؛ و هر كه آلوده اش ساخت قطعا درباخت.» (شمس/ 10) و گروه زیادی فطرت را لگدکوب و دسیسه کرده ولی آن را از بین نبردند: «قد أفلح من زکیها؛ كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد.» (شمس/ 9) حسرت آن جاست که در روز قیامت اگر چه برخی از طاغیان عنود به صورت حیوانات، محشور و به دوزخ روانه می شوند، ولی کاملا می دانند که انسان بوده اند و هم اکنون انسانند که حیوان شدند و همه کس هویت دنیایی آنان را در همان شکل حیوان اخروی می شناسد. پس ذاتیات و فطریات آنان از قبیل "عرض مفارق" نیست تا از بین برود و ذاتیات دیگری را جای گزین کرده باشند. بنابر این، عذاب هیچ گاه عذب و گوارا نخواهد شد و کیفر او با زنده به گور سازی فطرت مناسب است. او نمی بایست با گناهان خویش، فطرتی که چونان در بی نظیر است بیالاید، دفن سازد و روی آن کاخ هوا و قصر هوس برپا دارد.
انسان و دوزخ در روایات
علامه مجلسی روایت لطیفی را از تفسیر عیاشی نقل کرده ولی متأسفانه آن را حمل بر مجاز کرده است، حال آن که جایی برای حمل بر مجاز نیست، بلکه به خوبی از آن استفاده می شود که گناه انسان عین و متن آتش است: امام صادق (ع) در تفسیر آیه ی «خالدین فیها مادامت السموات والأرض إلا ما شاء ربک؛ تا آسمانها و زمين برجاست در آن ماندگار خواهند بود مگر آنچه پروردگارت بخواهد زيرا پروردگار تو همان كند كه خواهد.» (هود/ 107) می فرماید جاهلان به تفسیر می پندارند استثنای "إلا ماشاء ربک" همانا برای کسانی است که داخل بهشت و دوزخ شده اند، پس همه از بهشت و دوزخ بیرون می آیند و کسی در آن باقی نخواهد ماند، حال آن که دروغ گفتند، بلکه مراد خداوند از این استثنا آن است که همه ی فرزندان آدم و فرزندان جن تا وقتی روی زمین هستند و آسمان ها بر آنان سایه می افکند عده ای زیر پرچم ولایت شیطان می روند، و ولایت شیطان همان دوزخ است (پس وقتی مردند وارد آتش بزرگ دوزخ اخروی می گردند)؛ یعنی ولایت شیطان آتش، و ولایت رحمان بهشت است. مؤمنان هم اکنون در بهشت قرار دارند و کافران هم اکنون در آتش هستند. گرچه آن را احساس نمی کنند؛ زیرا لذایذ دنیا آنان را تخدیر کرده است.
امام صادق (ع) سپس می فرماید: «فذلک الذى عنی الله فى أهل الجنة و أهل النار: ما دامت السموات و الأرض یقول: فى الدنیا، و الله تبارک و تعالی لیس بمخرج أهل الجنة منها أبدا، و لا کل أهل النار منها أبدا، و کیف یکون ذلک و قد قال الله فى کتابه «خالدین فیها أبدا؛ هميشه در آن جاودانند.» (نساء/ 122 و 169) لیس فیها استثناء؛ خداوند تبارک و تعالی اهل بهشت را از آن جا بیرون نمی آورد، و هیچ گاه همه ی اهل دوزخ را از آن جا خارج نمی سازد؛ زیرا در کتاب خود فرموده است: برای همیشه در آن جا جاودان خواهند بود و استثنایی نیست.» و همچنین امام باقر (ع) فرمود: «من دخل فى ولایة آل محمد دخل الجنة ومن دخل فى ولایة عدوهم دخل النار؛ کسی که در ولایت آل محمد (ص) درآید وارد بهشت گشته و کسی که تحت سرپرستی و ولایت دشمنان آل محمد (ص) قرار گیرد وارد آتش شده است.»
علامه طباطبایی می فرماید: در انسان های شقاوت پیشه، آثار شقاوت (عذاب ها) ملایم با ذات آنان است، چون به مقتضای طبع شقاوت بارشان از آنان صادر گشته و معلوم است که آثاری که از طبع هر چیز صادر می گردد ملایم با طبع آن چیز است و در عین حال چنین آثاری عذاب است؛ زیرا مفهوم عذاب بر آنها صادق است، چه صاحب آن آثار دوستدار آنها نیست و از نظر ذوق و وجدان، آن آثار را دوست نمی دارد، هر چند که از جهت صدور دوست می دارد لذت بخش است و طبع او عادت بر گناه کرده است.
تذکر: جمع بین طبیعی بودن اثر به معنای ملایم بودن آن با طبع منشاء اثر و بین عذاب نیازمند تدبر دقیق است و صرف صدق عنوان عذاب در این امر هام، عمیق، عریق قرآنی کافی نیست.
انسان بعد از دنیا
سپس خداى تعالى خبر مى دهد از اینکه انسان به زودى از این زندگى اجتماعیش کوچ نموده در عالمى دیگر و منزلگاهى دیگر فرود مى آید، و آن عالم را برزخ نامیده، و فرموده:
که بعد از آن منزلگاه منزلى دیگر هست، که سرمنزل انسانها است، و آن را خانه آخرت نامیده، چیزى که هست او در زندگى بعد از دنیا حیاتى انفرادى دارد، دیگر زندگیش اجتماعى نیست، به این معنا که ادامه زندگى در آنجا احتیاج به تعاون و اشتراک و همدستى دیگران ندارد، بلکه سلطنت و حکمرانى در تمامى احکام حیات در آن عالم از آن خود فرد است، هستیش مستقل از هستى دیگران، و تعاون و یارى دیگران است.
از اینجا مى فهمیم که نظام در آن زندگى غیر نظام در زندگى دنیاى مادى است چون اگر نظام آنجا هم مانند نظام دنیا بود چاره اى جز تعاون و اشتراک نبود ولیکن انسان زندگى مادیش را پشت سر گذاشته، به سوى پروردگارش روى آورده، و در آنجا تمامى علوم عملیش نیز باطل مى شود، دیگر لزومى نمى بیند که دیگران را استخدام کند، و در شئون آنان تصرف نماید، و دیگر احتیاجى به تشکیل اجتماعى مدنى و تعاونى احساس نمى کند (زندگى دنیا مجبورش کرد به اینکه تشکیل اجتماع دهد).
او نیز سایر احکامى هم که در دنیا داشت در آن عالم ندارد، و در آن عالم تنها و تنها سر و کارش با اعمالى است که در دنیا کرده، یا نتیجه هایى است که حسنات و سیئاتش به بار آورده و در آن عالم جز به حقیقت امر بر نمى خورد آنجاست که نباء عظیم برایش آشکار مى شود، آن نبائى که در دنیا بر سرش اختلاف داشتند، هم چنان که فرمود: «و نرثه ما یقول و یأتینا فردا؛ ما آنچه را که گفته است به او ارث مى دهیم، و آن روز تک و تنها نزد ما مى آید.» (مریم/ 81) و نیز در این باره فرموده: «لقد جئتمونا فرادى کما خلقناکم أول مرة، و ترکتم ما خولناکم وراء ظهورکم، و ما نرى معکم شفعاءکم الذین زعمتم أنهم فیکم شرکاء، لقد تقطع بینکم و ضل عنکم ما کنتم تزعمون؛ اینک امروز تک و تنها نزد ما آمدید، مانند همان روز نخست که شما را آفریدیم، و نعمتهایى که به شما داده بودیم پشت سر گذاشتید، و آن شفیعانى را هم که شما شفیع خود مى پنداشتید با شما نمى بینیم، آرى اینک دیگر رابطه اى میان شما و آنها نیست و دیگر آنها را و هیچ یک از پندارهاى خود را نمى بینید.» (انعام/ 94) و نیز فرموده: «هنالک تبلوا کل نفس ما أسلفت، و ردوا إلى الله مولاهم الحق و ضل عنهم ما کانوا یفترون؛ اینجاست که هر کسى آنچه از پیش فرستاده در مى یابد، و خلق به سوى مولاى حقیقیشان بر مى گردند، و دیگر آنچه را که به دروغ خدا مى دانستند نمى یابند.» (یونس/ 30) و نیز فرموده: «یوم تبدل الأرض غیر الأرض، و السماوات و برزوا لله الواحد القهار؛ روزى که آسمان و زمین با آسمان و زمینى دیگر مبدل مى شود، و خلق براى خداى واحد قهار آشکارا مى شوند.» (ابراهیم/ 48) و باز فرموده: «و أن لیس للإنسان إلا ما سعى، و أن سعیه سوف یرى، ثم یجزاه الجزاء الأوفى؛ و اینکه انسان غیر آنچه که کرده پاداشى ندارد، و اینکه کرده هاى خود را به زودى مى بیند و سپس به حد تمام و کامل جزاء داده مى شود.» (نجم/ 41) و آیاتى دیگر که مى فهمانند بعد از مرگ، آدمى تنها است، و یگانه همنشین او عمل او است، و دیگر اثرى از احکام دنیوى را در آنجا نمى بیند، و دیگر زندگى اجتماعى و بر اساس تعاون ندارد، و از آن علوم عملیه اى که در دنیا به حکم ضرورت مورد عمل قرار مى داد اثرى نمى یابد، و کیفیت ظهور عملش در آنجا و ظهور و تجسم جزاى عملش طورى است که با زبان نمى شود بیان کرد.
جاودانگی انسان به معنی ابطال وجود او نیست
خلود و جاودانگى انسان در آخرت به معناى ابطال وجود او نیست، بلکه ادامه وجود دنیوى او است و وقتى خدا او را از دار فانى دنیا به دار بقا منتقل کرد، و خلود و جاودانگى برایش نوشت، حال یا خلود در عذاب، و یا در نعمت و ثواب این انتقال و خلود، ابطال وجود او نمى تواند باشد بلکه اثبات وجود دنیایى او است، هر چه بود حالا هم همان است، با این تفاوت که در دنیا معرض دگرگونى و زوال بود، ولى در آخرت دگرگونى ندارد، هر چه هست همیشه همان خواهد بود، قهرا یا همیشه به نعمت هایى از سنخ نعمت هاى دنیا (منهاى زوال و تغییر) متنعم، و یا به نقمت ها و مصائبى از سنخ عذابهاى دنیا (ولى منهاى زوال و تغییر) معذب خواهد بود، و چون نعمت هاى دنیا عبارت بود از شهوت جنسى، و لذت طعام، و شراب، و لباس، و مسکن، و همنشین و مسرت و شادى و امثال اینها، در آخرت هم قهرا همین ها خواهد بود.
پس انسان آخرت هم همان انسان دنیا است، مایحتاج آخرتش هم همان مایحتاج دنیا است، آنچه در دنیا وسیله استکمالش بوده همان در آخرت هم وسیله استکمال او است، مطالب و مقاصدش هم همان مطالب و مقاصد است، تنها فرقى که بین دنیا و آخرت است مساله بقا و زوال است.
این آن چیزى است که از کلام خداى سبحان ظاهر مى شود، که در بیان حقیقت بنیه و ساختمان انسان مى فرماید: «و لقد خلقنا الإنسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقة، فخلقنا العلقة مضغة، فخلقنا المضغة، عظاما، فکسونا العظام لحما، ثم أنشأناه خلقا آخر، فتبارک الله أحسن الخالقین، ثم إنکم بعد ذلک لمیتون، ثم إنکم یوم القیامة تبعثون؛ همانا ما انسان را از چکیده اى از گل خلق کردیم، آن گاه آن خلاصه را نطفه اى کرده، در قرارگاهى ایمن نهادیم، آن گاه آن نطفه را به صورت "علقه" در آوردیم و آن کرم را به صورت گوشتى جویده آفریدیم، و سپس آن گوشت جویده را به صورت اسکلت و استخوان بندى در آوردیم، و آن گاه بر روى آن اسکلت، گوشت پوشاندیم، و در آخر او را خلقى دیگر کردیم، پس چه پر برکت است، خدا که بهترین خالق است، سپس شما بعد از همه اینها خواهید مرد، و سپس همین شما در روز قیامت مبعوث خواهید شد.» (مؤمنون/ 16) توجه کنید به جمله اول آیه و همه فقرات آن که تعبیر به "خلقت" کرده، و خلقت عبارت است از ترکیب، (نظیر پدید آوردن بنا از ترکیب سنگ و آجر و غیره)، و باز توجه کنید به جمله: "و در آخر او را خلقى دیگر کردیم"، که به خوبى دلالت مى کند بر اینکه خلقت مادى بدن مبدل مى شود به خلقت موجودى مجرد، و باز توجه کنید به جمله "و سپس همین شما در روز قیامت مبعوث خواهید شد" که به طور مسلم مخاطب به این خطاب، همان انسانى است که خلقتى دیگر شده.
و نیز مى فرماید: «قال فیها تحیون، و فیها تموتون، و منها تخرجون؛ فرمود در زمین زنده مى شوید، و در همان زمین مى میرید، و از همان زمین بیرون مى شوید.» (اعراف/ 25) که از آن بر مى آید حیات انسان، حیاتى است زمینى، که از زمین و نعمت هایش ترکیب شده است.
از سوى دیگر خداى سبحان درباره این نعمت هاى زمینى فرموده: «ذلک متاع الحیاة الدنیا؛ اين جمله مايه تمتع زندگى دنياست.» (آل عمران/ 14) و نیز فرموده: «و ما الحیاة الدنیا فی الآخرة إلا متاع؛ زندگى دنيا در [برابر] آخرت جز بهره اى [ناچيز] نيست.» (رعد/ 26) و در این دو آیه خود زندگى دنیا را وسیله زندگى آخرت و متاع آن نامیده، متاعى که صاحبش از آن متمتع مى شود، و این خود بدیع ترین بیان در این باب است، بابى است که از آن هزارها باب باز مى شود، و در عین حال مصدق کلام رسول خدا (ص) است که فرموده: «کما تعیشون تموتون، و کما تموتون تبعثون.»
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 2 صفحه 183
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 3 صفحه 171
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 504
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 10 صفحه 295
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 12 صفحه 420
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها