گناه و آثار آن در قیامت

فارسی 2707 نمایش |

نژادپرستی
پیش از هر چیز، نژادپرست خودش را فوق مسئولیت قرار می دهد، تا از این راه همه کارهای غیر عادی خویش را درست جلوه دهد، و این کار به دو سبب خطرناک است: اول: این که وجدان نژادی را می کشد، و شعله احساس شخص را به عنوان یک انسان خاموش می کند، و لذا در ارتکاب گناه و جرم و جنایت احساس گناهکاری برای او حاصل نمی شود.
دوم: به خود حق می دهد که در برابر دیگران هر کاری را که می خواهد انجام دهد، در این جا ملاحظه می کنیم که قرآن حکیم به بحث درباره این مسئله در بنی اسرائیل و سپس در همه اقوام و امتهایی که به آن مبتلا شده اند، همچون نازیهای اروپا و سفیدپوستان جنوب آفریقا، می پردازد: «و قالوا لن تمسنا النار إلا أیاما معدودة قل أتخذتم عند الله عهدا فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لا تعلمون؛ و گفتند: آتش جز چند روزی با ما تماس پیدا نخواهد کرد بگو: آیا (در این باره) پیمانی با خدا بسته اید (و مطمئنید) که خدا پیمان شکنی نمی کند، یا چیزی را که بر آن علم ندارید درباره خدا می گویید؟» (بقره/ 80) و طبیعی است که چنین پیمان خدایی وجود نداشته، و از خودپرستی و دوستی ذات چنین تصوری بر ایشان پیدا شده است.

گناه و آثار آن
سپس قرآن حکیم تأکید می کند که هر انسان در برابر کارهای خود، چه بخواهد و چه نخواهد، پیش خدا مسئول است. و عهد و پیمان خدا تنها همین است، و این سنتی از او است که تغییر و تبدیل نمی پذیرد: «بلی؛ آری.» آری، پیمانی هست، ولی از گونه ای دیگر است. «من کسب سیئة و أحاطت به خطیئته فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون؛ هر کس بدی پیشه کند، و گناه آن وی را فراگیرد، از اصحاب آتش است که جاودانه در آن خواهد ماند.» (بقره/ 81) شاید تعبیر (و أحاطت به خطیئته) حاکی از آن است که انسان گاهی گناه می کند و سپس از خدا آمرزش می خواهد و خدا توبه او را می پذیرد، ولی اگر گناهکاری فراوان شود و توبه ای آنها را نشوید، در این صورت گناهان از هر طرف او را احاطه می کنند و دیگر مجالی برای توبه و بازگشت به خدا باقی نمی ماند، و این آیه در حق کافران و کسانی که در حکم کافرانند صدق می کند، از آن روی که گناهان همه شان را فراگرفته است، و این سخن دلیل آن است که نژادپرستان هر چه زودتر، به تصور این که از مسئولیت به دورند، در گناهان خود غوطه ور می شوند، و گناهان ایشان را می گیرد و به آتش می اندازد که جاودانه در آن باقی بمانند.

کسب سیئة
"کسب" و "اکتساب" به معنی تحصیل کردن چیزی از روی اراده و اختیار است، بنابراین جمله "بلی من کسب سیئة" اشاره به کسانی است که با علم و اختیار مرتکب گناهان می شوند و تعبیر "کسب" شاید از این نظر باشد که گنهکار در یک محاسبه کوته بینانه انجام گناه را به سود خویش و ترک آن را به زیان خود می پندارد، اینها همان کسانی هستند که در چند آیه بعد به آنها اشاره کرده می گوید: آنها آخرت را به زندگی دنیا فروخته اند لذا تخفیفی در مجازاتشان نیست.

احاطه خطیئه چیست؟
"خطیئه" در بسیاری از موارد به معنی گناهانی است که از روی عمد تحقق نیافته، ولی در آیه مورد بحث، به معنی گناه کبیره و یا آثار گناه است که بر قلب و جان انسان می نشیند. به هر حال مفهوم احاطه گناه این است که انسان آن قدر در گناهان فرو رود که زندانی برای خود بسازد، زندانی که منافذ آن بسته باشد.
توضیح اینکه گناهان کوچک و بزرگ در آغاز، یک "عمل" است، سپس تبدیل به "حالت" می شود و با ادامه و اصرار، شکل "ملکه" به خود می گیرد، و هنگامی که به اوج شدت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه در می آورد و عین وجود انسان می شود. در این هنگام هیچ پند و موعظه و راهنمایی رهنمایان در وجود او اثر نخواهد کرد، و در حقیقت با دست خود قلب ماهیت خویش کرده است. از یک نظر چنین کسانی به کرمهایی میمانند که اطراف خود پیله ای می تنند، پیله ای که آنان را زندانی و سر انجام خفه می کند و روشن است سرنوشتی جز خلود در آتش برای آنها نخواهد بود.
با توجه به آیاتی که می گوید «إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء؛ خداوند تنها مشرکان را نمی آمرزد و اما غیر شرک، قابل بخشش است.» (نساء/ 48) و با توجه به اینکه در آیات مورد بحث که سخن از خلود در آتش می باشد، می توان نتیجه گرفت که این چنین گنهکاران سر انجام گوهر ایمان را از دست داده و مشرک و بی ایمان از دنیا می روند!
علامه طباطبایی در ذیل این آیه گفته اند: «کلمه خطیئة به معنای آن حالتی است که بعد از ارتکاب کار زشت بدل انسان دست می دهد، و به همین جهت بود که بعد از ذکر کسب سیئه، احاطه خطیئه را ذکر کرد، و احاطه خطیئه (که خدا همه بندگانش را از این خطر حفظ فرماید) باعث می شود که انسان محاط بدان، دستش از هر راه نجاتی بریده شود، کانه آن چنان خطیئه او را محاصره کرده، که هیچ راه و روزنه ای برای اینکه هدایت به وی روی آورد، باقی نگذاشته، در نتیجه چنین کسی جاودانه در آتش خواهد بود، و اگر در قلب او مختصری ایمان وجود داشت و یا از اخلاق و ملکات فاضله که منافی با حق نیستند، از قبیل انصاف، و خضوع، در برابر حق، و نظیر این دو پرتوی می بود، قطعا امکان این وجود داشت، که هدایت و سعادت در دلش رخنه یابد، پس احاطه خطیئه در کسی فرض نمی شود، مگر با شرک به خدا، که قرآن درباره اش فرموده: «إن الله لا یغفر أن یشرک به، و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء؛ خدا این جرم را که به وی شرک بورزند، نمی آمرزد، و پائین تر از آن را از هر کس بخواهد می آمرزد.» (نساء/ 48) و نیز از جهتی دیگر، مگر با کفر و تکذیب آیات خدا که قرآن درباره اش می فرماید: «و الذین کفروا و کذبوا بآیاتنا أولئک أصحاب النار هم فیها خالدون؛ و کسانی که کفر بورزند، و آیات ما را تکذیب کنند، اصحاب آتشند، که در آن جاودانه خواهند بود.» (بقره/ 39) پس در حقیقت کسب سیئه، و احاطه خطیئه به منزله کلمه جامعی است برای هر فکر و عملی که خلود در آتش بیاورد. این را هم باید بگوئیم: که این دو آیه از نظر معنا قریب به آیه: «إن الذین آمنوا، و الذین هادوا و الصابئین؛ كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه يهودى شدند و صابئى ‏ها و مسيحيان و زرتشتيان و كسانى كه شرك ورزيدند البته خدا روز قيامت ميانشان داورى خواهد كرد زيرا خدا بر هر چيزى گواه است.» (حج/ 17) می باشد، تنها فرق میان آن، و آیه بقره این است که آیه مورد بحث، در مقام بیان این معنا است که ملاک در سعادت تنها و تنها حقیقت ایمان است، و عمل صالح، نه صرف دعوی، و دو آیه سوره بقره در مقام بیان این جهت است که ملاک در سعادت حقیقت ایمان و عمل صالح است، نه نامگذاری فقط.»
حرف «بلی» برای تصدیق و تثبیت این حقیقت و رفع آن توهم است. این آیه قانون عمومی جزاء و آثار عمل و راز خلود در دوزخ را با این بیان جامع و رسا اعلام فرموده: کسب سیئه که عمل جوارح ناشی از نیت و قصد است با تکرار و اصرار، آثار ثابتی در نفس می گذارد و به صورت حالت و عادت و ملکه در می آید تا آنجا که ضمیر و و جدان را فرا می گیرد و بر جوارح مسلط می شود و از محیط هدایت و توجه به حق بیرون می برد. پس از آن هر عمل گناه و شری بدون معارضه وجدانی آسان می گردد تا آنکه چنین مردمی دچار شرک و کفر معنوی می شوند (حساب کفر ظاهری و عنوانی با کفر معنوی جدا است) مورد آیه یهود، و مقصود کلی، و شامل همه است گرچه به ظاهر موحد و مسلم باشند.
در تفسیر امام خمینی چنین آمده: «سیئه محیطه آن است که شخص گناه پیشه را از آئین خدایی یکسره بیرون برد و از ولایت خدایش برکنار دارد، و از خشم خدا مأمونش بدارد. این همان شرک به خدا و کفر به محمد (ص) و ولایت علی و خلفاء معصومین است.»
بعضی از محققین حکماء و متکلمین اسلامی خلود در جهنم را با اصول مسلمه عقلی ناسازگار می دانند. بعضی خلود را مخصوص مشرکین دانسته اند. معتزله اهل کبایر را نیز مخلد می دانند.
این گروه از محققین اسلامی گویند: خلقت جهان از مبداء خیر و رو به خیر و کمال و صلاح است و آدمی که مستعد و کوشای به سوی کمال و سرشت فطرتش بر خیر می باشد در جهنم که محیطی دور از حق و خیر است، برای همیشه نمی پاید زیرا دوری از خیر و حق قسریست و قسر پایدار و ابدی نیست. و آثار گناه عرضی است و عرض زود یا دیر زائل می گردد. و نیز ابدیت در دوزخ با وسعت رحمت و شمول آن سازگار نیست، و همچنین عذاب نامحدود در برابر گناه محدود مخالف عدل است. روی این موازین و اصول که نزد این محققین مسلم است، آیاتی را که دلالت بر خلود و ابدیت در عذاب دارد به معنای زمانهای طولانی دانسته اند.
آنها از این حقیقت غافلند که گرچه در بیشتر نفوس استعداد خیر و کمال غالب است ولی در آغاز فطرت همه نفوس در سر حد میان خیر و شر و کمال و نقص قرار گرفته اند. این قابلیت به سبب اختیار و کسب در هر جهتی فعلیت می یابد. چون خویها و ملکات میراثی و اکتسابی و خصلت های حیوانی بر نفوس غالب آمد، صورت فطری و باطنی را یکسره دگرگون می نماید و آن را از محیط جاذبه خیر و رحمت بیرون می برد، آن گاه آن صورت و محیطی که با اختیار و کسب فرا آورده و فراهم ساخته برای شخص طبیعی می گردد و دیگر بقا در این محیط قسری نخواهد بود که دوام نیابد. و نیز آثار اعراض در نفوس قابل چون به صورت جوهری در آمدند زائل نمی شود. و مانند حیوان یا پست تر از آن، خود فاقد استعداد فراگرفتن رحمت می گردند. از این رو مانند هر موجود فاقد استعداد مشمول رحمت واسعه نمی شوند و همانسان که حیوان محکوم غرائز است این گروه برای همیشه محکوم خویهای اکتسابی خود هستند و محیط عذاب محیط خوی گرفته طبیعی آنها می شود چنان که در دنیا این طبیعت ثانوی و انقلاب نفسانی در معدودی از نفوس مشهود است. این مضمون در احادیث آمده که «جهنمیان چون به یاد خدا آیند یا ذره ای از محبت خیر در قلبشان باشد سرانجام نجات می یابند.»
بنابراین مطابق آیات صریح قرآن حکیم خلود در عذاب با اصول خلقت و خیر و کمال و رحمت و عدل ناسازگار نیست و موافق قوانین و نوامیس آفرینش و سرشت اثرپذیر آدمی و تکامل نفوس در جهتی است که هر کس خود اختیار کرده، آن نفوسی که به اختیار و پیوسته کسب «سیئه» کرده و آن را کمال هستی خود تشخیص داده، آثار مکتسبات لازم لاینفک و مصاحب ذاتی آنان شده و خود با کسب «سیئه»، «سیئ» شده اند. چون لازم سیئات یا صور باطنی آن آتش و جهنم است که با آن ملازم و مصاحب و در آن جاودانند: «فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون» (بقره/ 81) مقابل با اینها نفوس درخشان ایمانی و کوشای در راه عمل صالحند که: «أولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون؛ آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند بود.» (هود/ 23)
در میان این دو گروه که بیشتر نفوسند نه از آغاز یکسره مجذوب و رهسپار بهشتند و نه برای همیشه مخلد و رو به جهنمند. این دو آیه مانند آیه «إن الذین آمنوا...» (حج/ 17) بیان قانون عمومی و کلی کسب و عمل و نتایج و آثار باقی آن است. الف و لام «النار» عهد، و عبارت از عقوبت در دوزخ است که سیرت عقائد باطله و ظهور غضب پروردگار می باشد. و همانطور که صورت هر موجودی احاطه بر آن داشته بلکه تمام حقیقت آن موجود می باشد هم چنان کفر و قطع رابطه عبودیت از پروردگار صورت نفس و تمام حقیقت کافر بوده و بدین تناسب از کافر تعبیر فرموده است به صحب یعنی ملازم آتش دوزخ، زیرا ظهور و رشد قطع رابطه عبودیت از پروردگار همانا ملازمت بر عقوبات ابدیه می باشد. جمله ی «هم فیها خالدون» با تأکیدی که در بر دارد از ضمیر فصل و عنوان وصفی و صراحت ماده خلود مبنی بر تفسیر جمله متصله و بیان سیرت کفر است که هرگز اقتضاء ذاتی از آن زوال پذیر نخواهد بود. و عقوبات پروردگار گرچه دارای مراتب و درکات غیر متناهیه ای است ولی کمترین درکات آن برای کافران عبارت از خلود و دوام عقوبات می باشد زیرا کمال هر موجودی و یا صفتی به دوام و ثبات آن است و زوال و تزلزل آن نقص موجود و آن صفت می باشد و چون قهر پروردگار از شئون رحمت رحمانیه و غیر متناهی و استحقاق کفر برای عقوبت نیز غیر متناهی می باشد بدین برهان کافر هرگز شایسته رأفت پروردگار و مورد عفو او واقع نگردد و همواره در آتش دوزخ دچار خواهد بود.
در تفسیر امام ذکر شده احاطه خطیئه به آن است که رابطه اعتقادی از پروردگار قطع و انسانی از طریقه عبودیت خارج گردد و دچار سخط پروردگار شود و عبارت از انکار وحدانیت آفریدگار و تکذیب رسالت رسول (ص) و انکار وصایت اوصیاء (ع) می باشد. کافی از حضرت صادق (ع) روایت نموده که اهل کفر و شرک معتقد هستند چنانچه به طور دائم زندگی نمایند همواره در عقیده کفر و طغیان بر پروردگار ثابت بمانند پس به همان عقائد باطله استحقاق خلود در آتش دوزخ را خواهند داشت. کتاب توحید از حضرت کاظم (ع) روایت نموده که پروردگار کسی را در دوزخ به طور دائم عقوبت نخواهد فرمود جز اهل کفر و شرک. کافی از احدالصادقین (ع) روایت نموده آنانکه مقام وصایت علی (ع) را انکار کنند از زمره اهل دوزخ بوده و همواره در آن عقوبت خواهند شد.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏1 صفحه 325

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 1 صفحه 223

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏1 صفحه 323

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏1 صفحه 191

سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 1 صفحه 211

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 471

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد