ویژگی های متقین در بهشت

فارسی 4805 نمایش |

خداوند در سوره دخان آیات 51 تا 57 به وصف متقین که وارد بهشت شده اند می پردازد و می فرماید: «إن المتقین فی مقام أمین* فی جنات و عیون* یلبسون من سندس و إستبرق متقابلین* کذلک و زوجناهم بحور عین* یدعون فیها بکل فاکهة آمنین* لا یذوقون فیها الموت إلا الموتة الأولى و وقاهم عذاب الجحیم* فضلا من ربک ذلک هو الفوز العظیم؛ پرهیزکاران در جایگاه امن و امانى هستند. در میان باغها و چشمه ها. آنها لباسهایى از حریر نازک و ضخیم مى پوشند، و در مقابل یکدیگر مى نشینند. اینچنینند بهشتیان، و آنها را با حورالعین تزویج مى کنیم. آنها هر نوع میوه اى را بخواهند در اختیارشان قرار مى گیرد، و در نهایت امنیت به سر مى برند. هرگز مرگى جز همان مرگ اول (که در دنیا چشیده اند) نخواهند چشید و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مى کند. این فضل و بخششى است از سوى پروردگارت، و این پیروزى بزرگى است.»
در این آیات مواهب و پاداشهاى بهشتیان را مى شمرد. این پاداشها در هفت قسمت خلاصه شده: نخست اینکه پرهیزگاران در جایگاه امن و امانى هستند بنابراین هیچ گونه ناراحتى و ناامنى به آنها نمى رسد، و در امنیت کامل از آفات و بلاها، از غم و اندوهها، از شیاطین و طاغوتها به سر مى برند. سپس به ذکر نعمت دوم پرداخته، مى گوید: آنها در میان باغها و چشمه ها به سر مى برند، و جایگاه آنها از هر سو با درختان و چشمه ها احاطه شده (فی جنات و عیون). از انواع جامه های دیبا، نازک و ستبر می پوشند، روبروی هم می نشینند و از مجالست با یکدیگر لذت می برند. تعبیر به جنات (باغهاى پر درخت) ممکن است اشاره به تعدد باغهایى باشد که هر یک از بهشتیان در اختیار دارند، و یا اشاره به مقامهاى مختلف آنان باشد چرا که باغهاى بهشت نیز همه یکسان نیست و به تفاوت درجات بهشتیان متفاوت است.
در مرحله سوم به لباسهاى زیباى آنها اشاره کرده مى افزاید: آنها لباسهایى از حریر لطیف و نازک و ضخیم مى پوشند، و در برابر یکدیگر بر تختها جاى دارند (یلبسون من سندس و إستبرق متقابلین). سندس به پارچه هاى ابریشمین نازک و لطیف مى گویند، و بعضى قید زربافت را نیز به آن افزوده اند. استبرق به معنى پارچه هاى ابریشمى ضخیم است، و جمعى از اهل لغت و مفسران آن را معرب کلمه فارسى استبر یا ستبر (به معنى ضخیم) مى دانند، این احتمال نیز هست که ریشه آن عربى باشد و از برق (به معنى تلالؤ) گرفته شده است، به خاطر درخشندگى خاصى که این گونه پارچه ها دارد. البته در بهشت گرما و سرماى شدیدى وجود ندارد تا به وسیله پوشیدن لباس دفع شود، بلکه اینها اشاره به لباسهاى متنوع و گوناگون بهشتى است، و الفاظ و کلمات ما که براى رفع حاجت در زندگى روزمره دنیا وضع شده قادر نیست مسائل آن جهان بزرگ و کامل را توصیف کند، بلکه تنها مى تواند اشاراتى به آن باشد. بعضى نیز تفاوت این لباسها را اشاره به تفاوت مقام قرب بهشتیان دانسته اند. ضمنا متقابل بودن بهشتیان با یکدیگر و حذف هرگونه تفاوت و برترى جویى در میان آنها اشاره اى است به روح انس و اخوتى که بر جلسات آنها حاکم است، جلساتى که جز صفا و روحانیت و معنویت در فضاى آن چیزى وجود ندارد.
در مرحله چهارم نوبت به همسران آنها مى رسد مى گوید: آرى اینچنینند بهشتیان، و حورالعین را به همسرى آنها درمى آوریم (کذلک و زوجناهم بحور عین). حور جمع حوراء و احور به کسى مى گویند که سیاهى چشم او کاملا مشکى و سفیدى آن کاملا شفاف است. عین (بر وزن چین) جمع اعین و عیناء به معنى درشت چشم است. از آنجا که زیبایى انسان بیش از همه در چشمان او است، در اینجا چشمان زیباى حورالعین را توصیف مى کند، و البته در آیات دیگر قرآن زیبائیهاى دیگر آنها نیز به طرز زیبایى مطرح شده است.
سپس به ذکر پنجمین نعمت بهشتیان پرداخته مى افزاید: آنها هر نوع میوه اى را بخواهند تقاضا مى کنند در اختیارشان قرار مى گیرد و در نهایت امنیت هستند (یدعون فیها بکل فاکهة آمنین). حتى مشکلاتى که در بهره گیرى از میوه هاى دنیا وجود دارد براى آنها وجود نخواهد داشت، میوه ها همگى نزدیک و در دسترسند، بنابراین زحمت و رنج چیدن میوه از درختان بلند در آنجا نیست (قطوفها دانیة) (حاقه/ 23)
انتخاب هر گونه میوه اى را بخواهند به دست آنهاست. «و فاکهة مما یتخیرون» (واقعه/ 20) بیماریها و ناراحتیهایى که گاه بر اثر خوردن میوه ها در این دنیا پیدا مى شود در آنجا وجود ندارد، و نیز بیمى از فساد و کمبود و فناى آنها نیست، و از هر نظر فکر آنها راحت و در امنیتند. به هر حال اگر غذاى دوزخیان زقوم است و در درون آنان همچون آب جوشان مى جوشد، طعام بهشتیان میوه هاى لذتبخش و خالى از هر گونه ناراحتى است.
جاودانگى بهشت و نعمتهاى بهشتى ششمین موهبت الهى بر متقین است، چرا که آنچه فکر انسان را به هنگام وصال ناراحت مى کند بیم فراق است، به همین جهت مى فرماید: آنها هیچ مرگى جز همان مرگ اول که در دنیا چشیدند نخواهند چشید! «لا یذوقون فیها الموت إلا الموتة الأولى» (دخان/ 56) برای اهل بهشت تصور اینکه مرگی وجود داشته باشد نهایت ناراحتی است، برای اهل جهنم تصور اینکه مرگی وجود داشته باشد نهایت بشارت است. به اینها وقتی می گویند مرگی نیست، این بزرگترین عذابهاست، به آنها وقتی می گویند دیگر مرگی نیست بزرگترین بشارتهاست. جالب اینکه قرآن مساله جاودانه بودن نعمتهاى بهشت را با تعبیرات مختلف بیان کرده است، گاه مى گوید: «خالدین فیها؛ جاودانه در باغهاى بهشت خواهند ماند.» این تعبیر در آیات زیادى از قرآن مجید وارد شده است، از جمله (آل عمران/ 15 و آل عمران/ 136 و نساء/ 13 و نساء/ 122 و مائده/ 85) و گاه مى گوید: «عطاء غیر مجذوذ؛ این عطائى است قطع نشدنى.» (هود/ 108)
سرانجام هفتمین و آخرین نعمت را در این سلسله چنین بیان مى کند: و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ کرده است «و وقاهم عذاب الجحیم.» از متقین شروع شد که از ماده "تقوا" و "وقوا" و "وقی" و نگهداری است و تقریبا به اینجا ختم می شود که «و وقیهم» خدا هم آنها را نگهداری کرده است. انسان تا در دنیا خودش را از آنچه که موجب جهنم است نگه ندارد در آخرت از جهنم نگهداری نمی شود. کمال این نعمتها در این است که احتمال عذاب و فکر مجازات بهشتیان را به خود مشغول نمى دارد و نگران نمى کند. اشاره به اینکه اگر پرهیزگاران لغزشهایى هم داشته اند خدا به لطف و کرمش آنها را بخشیده، و به آنها اطمینان داده است که از این نظر نگرانى به خود راه ندهند، و به تعبیر دیگر غیر از معصومین خواه ناخواه لغزشى دارند و تا مشمول عفو الهى نشوند از آن بیمناکند این آیه به آنها از این نظر امنیت کامل مى بخشد. «فضلا من ربک؛ همه اینها تفضلات پروردگار توست.» اهل بهشت هر چه را که دارند فضل پروردگار می بینند «ذلک هو الفوز العظیم؛ و رستگاری بزرگ این است.»
برای آن گروه از اهل بهشت که اهل معرفت هستند نعمتهای بهشتی از دو جهت نعمت است: یک جهت خود همین نعمت بودن این نعمت، که نعمت برای انسان نعمت است، همین طور که در دنیا هم، قطع نظر ازهر چیزی، میوه خوب، غذای خوب، لباس خوب برای انسان نعمت است. چیزی که برای یک شخص صاحبدل بالاتر است، جنبه کرامت بودن و تفضل بودن آن است، یعنی اگر شما یک شخص فوق العاده مورد احترام و محبوبی داشته باشید چنانچه او هدیه ای برای شما بفرستد، اینجا شما دو لذت دارید که یکی از آن دو صد درجه بیشتر از دیگری است، یکی اینکه این مثلا سیبی که او فرستاده است سیب است مثل همه سیبهای دیگر، دیگر اینکه می گویید این سیبی است که فلان کس فرستاده. این دیگر لذت روحی مطلب است.
اهل حقیقت نعمتهای بهشتی را که از خدا می خواهند توجهشان به هدیه بودن و فضل بودن آنهاست، به تفضل بودن و کرامت بودن آنهاست، یعنی از این جهت که احساس می کنند آنچه که دارند هدیه محبوبشان است، هدیه خداست، برای آنها هزاران درجه بیشتر لذت بخش است از خود میوه از آن جهت که میوه میوه است. این است که در آخر به این نکته اشاره می کند: «فضلا من ربک» در حالی که این تفضل پروردگار است، و آنها این «فضلا من ربک» را احساس می کنند، درک می کنند که این فضل اوست، استفاده کنید که فضل اوست. یک جامه، یک مداد، یک کتاب و هر چیزی را اگر یک شخص مورد احترام و محبوب به انسان داده باشد، اصلا آدم به چشم دیگری به آن نگاه می کند، افتخار دیگری برای او دارد، و برای آنها این جهتش مورد نظر است نه آن جهتهای ظاهری و جسمانی.
خداوند همچنین در سوره یس آیات 55 تا 63 می فرماید: «إن أصحاب الجنة الیوم فی شغل فاکهون* هم و أزواجهم فی ظلال على الأرائک متکؤن* لهم فیها فاکهة و لهم ما یدعون*سلام قولا من رب رحیم* و امتازوا الیوم أیها المجرمون* أ لم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین* و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم* و لقد أضل منکم جبلا کثیرا أ فلم تکونوا تعقلون* هذه جهنم التی کنتم توعدون؛ به درستى که اهل بهشت امروز در ناز و نعمت هستند و از هر فکر دیگر فارغند. هم خود و هم همسرانشان در زیر سایه بر کرسى ها تکیه مى زنند. و میوه اى در آنجا در اختیار دارند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار مى گیرد. در آن روز به عنوان پیام از پروردگار مهربان به ایشان ابلاغ سلام مى شود. و در جمع مردم گفته مى شود: هان اى مجرمین از سایر مردم جدا شوید. مگر با شما عهد نسبتم و نگفتم اى فرزندان آدم شیطان را اطاعت مکنید که او براى شما دشمنى آشکار است. و مگر نگفتم که مرا بپرستید که صراط مستقیم تنها همین است. و مگر این شیطان نبود که گروه هاى بسیارى از شما را گمراه کرد آیا هنوز هم به هوش نمى آیید. (همه این هشدارها را به شما دادیم و نپذیرفتید) اینک این جهنمى است که همواره وعده اش به شما داده مى شد. بچشید امروز سوزش آن را به کیفر کفرى که مى ورزیدید.»
کلمه شغل به معناى کارى است که آدمى را به خود مشغول سازد و از کارهاى دیگر باز بدارد. و کلمه فاکه اسم فاعل از مصدر فکاهت است که به معناى گفت و شنودى است که مایه خوشحالى باشد و ممکن هم هست به معناى تمتع و لذت بردن باشد، و به طورى که گفته شده از مصدر مزبور غیر از اسم فاعل هیچ فعلى مشتق نشده است. بعضى از مفسرین گفته اند: معناى فاکه صاحب میوه است، همان طور که مى گوییم لابن و تامر، فلانى داراى لبن و تمر است ولى این معنى را یک نکته بعید مى سازد، و آن این است که در این آیات سخن از میوه به میان آمد، دیگر لازم نبود که بار دیگر تکرار شود، به خلاف اینکه کلمه مذکور را به معناى گفت و شنود بگیریم که دیگر تکرارى لازم نمى آید. و معناى آیه این است که: اصحاب بهشت در آن روز در کارى هستند که توجهشان را از هر چیز دیگرى قطع مى کند و آن کار عبارت است از گفت و شنودهاى لذت بخش، و یا عبارت است از تنعم در بهشت.
«هم و أزواجهم فی ظلال على الأرائک متکؤن» کلمه ظلال جمع ظل است که به معناى سایه است. بعضى گفته اند: جمع ظله (به ضمه ظاء) است، که به معناى سایبان (و چتر) یا سقف یا درخت و یا امثال اینها است که مانع از نفوذ نور خورشید مى شود. و کلمه ارائک جمع أریکه است که به معناى هر چیزى است که بدان تکیه کنند، مانند پشتى و متکا و امثال آن. و معناى آیه این است که: ایشان یعنى اهل بهشت و همسرانشان که در دنیا محرم ایشان بودند و از مؤمنات بودند، و یا حورالعین که همسران بهشتى ایشانند، در سایه ها و یا در زیر سایبانهایى که ساتر از آفتاب یا هر حرارت دیگرى است، قرار دارند، و بر پشتى ها به عزت تکیه مى کنند.
«لهم فیها فاکهة و لهم ما یدعون» کلمه فاکهة به معناى مطلق میوه ها است، مانند: سیب، پرتقال و امثال آن. و کلمه یدعون از مصدر ادعاء است که به معناى تمنى و خواستن است. یعنى مردم در بهشت میوه و نیز هر چه را تمنا و اشتها کنند و بطلبند در اختیار دارند. «سلام قولا من رب رحیم» کلمه سلام مبتدایى است که خبرش حذف شده. و اگر آن را نکره آورد و نفرمود: السلام به منظور این است که بفهماند سلامى است که از عظمت نمى توان تعریفش کرد. و خبرى که از آن حذف شده عبارت است از علیکم و یا لکم. و کلمه قولا مفعول مطلق است براى فعل محذوف، و تقدیرش این است که: اقوله قولا من رب رحیم؛ من این سلام را مى گویم، گفتنى از پروردگار رحیم. از ظاهر کلام برمى آید که این سلام از خداى تعالى باشد، و این غیر از آن سلامى است که ملائکه به بهشتیان مى گویند و قرآن چنین حکایتش کرده: «و الملائکة یدخلون علیهم من کل باب* سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار؛ و فرشتگان از همه درها بر ایشان درمى آیند و مى گویند سلام بر شما، به پاداش صبرى که کردید، پس چه سرانجام نیکى است خانه بهشت.» (رعد/ 23- 24)
«و امتازوا الیوم أیها المجرمون» یعنى آن روز به مجرمین مى گوییم: از بهشتیان جدا شوید. و منظور از آن روز روز قیامت است این آیه وعده اى را که در جاى دیگر داده و فرموده: «أم نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الأرض أم نجعل المتقین کالفجار؛ و یا آن که آنهایى را که ایمان آوردند و عمل صالح کردند، چون مفسدان در ارض قرار مى دهیم و یا آنکه با متقیان به مثل فجار معامله مى کنیم؟» (ص/ 28) و نیز فرموده: «أم حسب الذین اجترحوا السیئات أن نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم؛ و یا کسانى که مرتکب گناهان مى شوند، پنداشته اند که با ایشان به مثل مؤمنین نیکوکار عمل مى کنیم؟ زندگى و مرگشان یکسان است؟» (جاثیه/ 21) منجز و قطعى مى کند و از وفاى به آن وعده خبر مى دهد.
در تفسیر قمى در ذیل جمله ی «إن أصحاب الجنة الیوم فی شغل فاکهون» گفته: یعنى با زنان ملاعبه و بازى مى کنند. و نیز در همان کتاب در روایت ابوالجارود است که امام باقر (ع) در تفسیر جمله ی «ظلال على الأرائک متکؤن» فرموده: کلمه ارائک تختهایى است که روى آن حجله ها باشد. باز در همان کتاب در تفسیر جمله ی «سلام قولا من رب رحیم» فرموده: سلام از ناحیه خدا به معناى امان است، و در ذیل جمله ی «و امتازوا الیوم أیها المجرمون» فرموده: چون خدا خلق را در روز قیامت جمع کند، همه برپا خواهند ماند به حدى که عرق ایشان را فرا مى گیرد، پس ندا مى کنند: پروردگارا به حساب ما رسیدگى کن هر چند که جهنمى باشیم، تکلیفمان را معلوم کن، تا اگر دوزخى هستیم به دوزخ برویم. آن گاه فرمود: خداى تعالى بادهایى مى فرستد تا در بین آنان بوزد، و منادیى ندا مى کند: اى مجرمین امروز از بهشتیان جدا شوید. پس از یکدیگر جدا مى شوند، مجرمین در آتش مى افتند، و کسى که در قلبش ایمان باشد به سوى بهشت مى رود.
در بعضى از روایات آمده که خداى سبحان براى اهل محشر تجلى مى کند، به جلوه اى که آنان را از غیر به خود مشغول مى سازد مادامى که آن تجلى هست به هیچ چیز دیگر توجه ندارند. و مراد از این تجلى برطرف شدن همه حجابهایى است که بین آنان و آفریدگارشان وجود داشت، نه اینکه مراد دیدن به چشم باشد، چون دیدن به چشم تنها از راه مقارنه جهات و ابعاد صورت مى گیرد، و خداى تعالى در جهت قرار ندارد و چنین چیزى در حق خداى تعالى محال است. در کتاب اعتقادات صدوق از امام (ع) روایت کرده که فرمود: هر کس گوش به سخن کسى بدهد، به همین مقدار او را پرستیده اگر گوینده از خدا بگوید شنونده خدا را پرستیده و اگر از ابلیس بگوید ابلیس را پرستیده.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 5 صفحه 153-151

سید محمدحسین طباطبایی- تفسیرالمیزان- جلد ‏17 صفحه 156-152

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 21 صفحه 214-210

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد