توصیف بهشت در آیات و روایات

فارسی 3123 نمایش |

بهشت حق است به همان گونه که هستی حق است، و مرگ حق است، و کسانی که این حقیقت را با بصیرت و بینش خویش دریافته اند، و نور ایمان به خدا در همه ابعاد و قلبهای ایشان نفوذ کرده است، هرگز از پرداختن به عمل صالح باز نمی ایستند، و همچنین از بیان کردن سخنان پاکیزه تا آخرین رمق زندگی که به آنان بانگ می زنند که بس کنید، و این را دریافته اند که دنیا خانه ایشان نیست، پس آن را عوض کردند، و لحظه ای از شب و روز بر ایشان نگذشت مگر این که ایمان و عمل ایشان در راه خدا افزایش یافت، چه آنان به خوبی متوجه شدند که زندگی دنیا فرصتی محدود است و هر که از آن غفلت ورزد زیان دیده است.
اینک برنامه این گونه را از زبان امیر و سرور ایشان امام علی (ع) بشنوید: «اما شب هنگام راست برپایند، و قرآن را جزء جزء با تأمل و درنگ بر زبان دارند، و با خواندن آن اندوهبارند، و در آن اندوه داروی درد خود را به دست می آرند. و اگر به آیه ای گذشتند که تشویقی در آن است، به طمع بیارامند و جانهاشان چنان از شوق برآید که گویی دیده هاشان بدان نگران است، و اگر آیه ای را خواندند که در آن بیم دادنی است، گوش دلهای خویش بدان نهند، آن سان که پنداری بانگ برآمدن و فرو شدن آتش دوزخ را می شنوند. با رکوع پشتهای خود را خمانیده اند و با سجود پیشانیها و پنجه ها و زانوها و کناره های پا را بر زمین گسترانیده، از خدا می خواهند که گردنهاشان را بگشاید و از آتش رهاشان سازد. و اما در روز، دانشمندانند خویشتن دار، نیکوکارانند پرهیزگار، ترس آنان را چون تیر پیراسته تراشیده کرده است و نزار. چون کسی بدانها بازنگرد، پندارد که بیمارند، اما آنان را بیماری نیست و گوید خردهاشان آشفته است اما آن پریشانی را سبب دیگری است. موجب آشفتگیشان کاری است بزرگ. از کردار اندک خود خرسندی ندارند، و طاعتهای فراوان را بسیار نشمارند. پس آنان خود را متهم شمارند و از کرده های خویش بیم دارند. اگر یکی از ایشان را بستایند، از آنچه درباره او گویند بترسد و گوید: «من خود را از دیگران بهتر می شناسم، و خدای من مرا از خودم بهتر می شناسد. بار خدایا! مرا مگیر به آنچه بر زبان می آرند، و بهتر از آنم کن که می پندارند، و بر من ببخشای آن را که نمی دانند.»
از نشانه های یکی از آنان این است که در کار دین نیرومندش بینی و پایدار، نرمخوی و هشیار، و در ایمان استواری، و در طلب دانش حریص، و در طلب علم بردبار، و در توانگری میانه روش بینی، و در عبادت فروتن، و به درویشی نکوحالی نمودن، و در سختی شکیبایی کردن، و در جستجو کردن آنچه روا است، و شادمان بودن به رفتن راه راست. و دوری گزیدن از طمع که خوار کننده انسانها است. کارهای نیک می کند و در هراس است، روز را به شب می رساند و در بند سپاس است. بامداد می کند ذکر گویان، شب را به سر می برد ترسان، و روز می کند شادمان. ترسان از غفلتی که ورزیده، و شادمان از بخشش و آمرزشی که بدو رسیده. اگر نفس او در آنچه بر آن دشوار است فرمان وی نبرد، او نیز در آنچه نفس او دوست دارد، اطاعتش نکند. روشنی دیده اش در چیزی است که ماندگار است، و ناخواهان چیزی است که ناپایدار است. بردباری را با دانش درمی آمیزد و گفتار را با کردار هم.
او را بینی که آرزویش اندک است و لغزشهایش کم. دلش آرمیده است و جانش خرسند و ناخواهان، خوراکش اندک است و کارش آسان، دینش استوار - و مصون از دستبرد شیطان شهوتش مرده، خشمش فرو خورده، نیکی از او بیوسان و همگان از گزندش در امان. اگر در جمع بی خبران است به زبان خاموش و دلش به یاد خدا است، پس او را در شمار ذکرگویان آرند، و اگر در جمع یادآوران باشد، از بی خبرانش به حساب نیارند. بر آن که بر او ستم کند ببخشاید، و بر آن که وی را محروم سازد عطا فرماید، و با آن که از او ببرد پیوند نماید. از گفتن سخن زشت دور بود. گفتار او نرم است و هموار، از وی کار زشت نبینند، و کار نیکویش آشکار. نیکی او همه را رسیده، و بدی وی را کس ندیده. به هنگام دشواریها بردبار است و در ناخوشایندها پایدار، و در خوشیها سپاسگزار. بر آن که دشمن دارد ستم نکند، و درباره آن که دوست دارد گناه نورزد. پیش از آن که بر او گواهی دهند حق را بپذیرد. آنچه را بدو سپارند تباه نکند، و نگهبانی آن را به عهده گیرد. آنچه را به یاد او آرند از یاد نبرد، و مردمان را با لقبهای زشت یاد نکند، و همسایگان را آزار ندهد، و به مصیبتهای دیگران شاد نشود. و در کار بیهوده در نیاید و از راه حق بیرون نرود. اگر خاموش بود خاموشی اندوهگین ننماید، و اگر بخندد آواز او برنیاید. و اگر بر وی ستم کنند شکیبایی پیش گیرد، تا خدا انتقام او را گیرد. نفس او از وی در زحمت است و مردم از او در راحت. خود را برای آخرتش به رنج انداخته، و مردمان را از گزند خویش آسوده ساخته. از آن که دوری کند از روی بی رغبتی به دنیا است و پرهیزگاری، و بدان که نزدیک شود از روی نرمی است و آمرزگاری. نه دوری گزیدنش از روی خویشتن بینی است و بزرگی فروختن، و نه نزدیکی وی به مکر است و فریفتن.»
این در دنیا است، اما در آخرت آنان قصد آن دارند که برای سپاسگزاری از خدا به تحمل تعجب خود ادامه دهند، ولی به محض آن که سر به سجده می نهند، خداوند به ایشان خطاب می کند که امروز روز رنج و عبادت نیست، و این جا سرای درو کردن پس از تعب و رنج دنیا است: «متکئین علی فرش بطائنها من إستبرق؛ این در حالی است که بهشتیان بر فرشهایی نشسته و تکیه کرده اند که آستر آنها از پارچه های ابریشمین است.» (الرحمن/ 54) معمولا انسان وقتی تکیه می کند که در محیطی آرام و در نهایت امنیت باشد، این تعبیر نشانه آرامش کامل روح بهشتیان است. کلمه ی "فرش" (به ضمه فاء و راء) جمع فراش است، و کلمه ی "بطائن" جمع بطانه است، که به معنای باطن و جوف هر چیز است، در مقابل آن ظهائر که جمع ظهاره است به معنای ظاهر و سطح بیرونی آن است. (و لذا آستر جامه را بطانه و رویه آن را ظهاره می گویند)، و کلمه ی "استبرق" به معنای پارچه ابریشمین درشت باف است. در مجمع البیان می گوید: اگر در آیه شریفه بطانه یعنی آستر فراش را نام برد، و از ظهاره یعنی رویه آن نامی نبرد، برای این بود که معمولا آستر جامه و فراش پست تر است از رویه آن، و وقتی فراشی آسترش از ابریشم باشد هر کسی می فهمد که رویه آن گرانبهاتر و مافوق استبرق است (مثلا حریر است یعنی جامه ای ابریشمین ریزبافت). و بعضی گفته اند: که رویه ها از دیباج و حریر نازک است و آستری از استبرق. و بعضی گویند: که استبرق حریر چینی است که نه خیلی ضخیم است و نه خیلی نازک. و از ابن مسعود روایت شده که می گفت: این آستری است پس چه گمان می کنید به رویه آنها. و به سعید بن جبیر گفته شد: آستر آن رختخوابها از استبرق و حریر است پس رویه آنها چیست؟ گفت: این آن است که خدای تعالی فرموده است: «فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین؛ پس هیچ کسی نمی داند چه چیزهایی برای ایشان ذخیره و پنهان شده از روشنی چشمها.»
جالب توجه اینکه در اینجا گرانقیمت ترین پارچه ای که در دنیا تصور می شود آستر این فرشها ذکر شده، اشاره به اینکه قسمت روئین آن چیزی است که از لطافت و زیبایی و جذابیت در وصف نمی گنجد، چرا که معمولا در دنیا آستر را به خاطر اینکه ظاهر نمی شود از جنس کم اهمیتی تهیه می کنند، و به این ترتیب کم اهمیت ترین جنسهای آن جهان پرارزشترین جنس این جهان است، اکنون باید فکر کرد که متاع پر ارزش آن چگونه است. قدر مسلم این است که مواهب الهی در سرای دیگر چیزی نیست که در الفاظ ما بگنجد، و یا حتی قدرت تصور آن را داشته باشیم، تنها شبحی از دور، در لا به لای این گونه آیات پر معنی برای ما تجلی می کند. این نکته نیز قابل توجه است که در آیات دیگر قرآن می خوانیم که بهشتیان بر "ارائک" (تختهای سایبان دار) و "سریر" (تختهای بدون سایبان) تکیه می کنند، اما در اینجا می گوید: تکیه بر فرشها دارند، ممکن است اینها همه به خاطر تنوع در لذات بهشتی باشد که گاهی بر آن و گاهی بر این تکیه می زنند و نیز ممکن است این فرشهای گرانبها را بر آن تختها بگسترانند، و یا اشاره به مسائل مهمتری است که درک آن برای ما ساکنان دنیا ممکن نیست.
سپس در توصیف نعمت دیگر به چگونگی نعمتهای این باغ بهشتی اشاره کرده می گوید: «و جنی الجنتین دان؛ میوه های رسیده این دو بهشت در دسترس است.» (الرحمن/ 54) انسان در دنیا به چیزی جز با تحمل رنج و تعب دسترس پیدا نمی کند، و کشاورزی در هنگام درو کردن محصول و چیدن میوه های درختان که نتیجه رنجهای متحمل شده خود را به دست می آورد، ولی بعضی از میوه های بسیار دور از دسترس قرار گرفته اند و لازم است بر درخت بالا رود یا به وسایل دیگر متشبث شود تا بتواند همه محصول خود را به دست آورد، ولی در آخرت میوه بهشت (جنت، باغ) در دسترس قرار دارد و هنگامی که مؤمن خواهان آن می شود شاخه با میوه اش به نزدیک او می آید و بی تعبی آن را تناول می کند، و در کلمه اشاره ای به آن است که میوه در نهایت درجه رسیدگی است و همیشه هست و تلف نمی شود، و دنت الثمرة به معنی آن است که میوه رسیدن و چیدن آن نزدیک شد.
سؤالی که در این جا طرح می شود آن است که: به چه دلیل خدا از تکیه کردن به صیغه مضارع یاد کرده در صورتی که ظاهرا باید به صیغه (سیتکئون) بیان شده باشد؟ جواب آن است که از آن روی که گوینده خدا است، و آنچه خدا اراده می کند و وعده می دهد، بدون چون و چرا حادث خواهد شد، و برای او یکسان است که با صیغه ماضی سخن بگوید یا به صیغه های حاضر یا مستقبل، بدان سبب که قادر بر تحقق بخشیدن به آن است، همچون این گفته او تعالی: «و أدخلناهم فی رحمتنا إنهم من الصالحین؛ و در آوردیمشان در رحمت خود چه آنان از صالحانند.» (انبیاء/ 86) یا به صیغه مستقبل همچون گفته او تعالی: «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنات تجری من تحتها الأنهار؛ و کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، و به زودی به بهشتهایی داخل کنیم که از زیر آنها نهرها روان است.» (نساء/ 57) یا به هر دو صیغه: «أتی أمر الله فلا تستعجلوه؛ فرمان خدا رسید، پس در آن شتاب مورزید.» (نحل/ 1) که در آن وقوع امر خود را به صیغه ماضی «أتی» بیان کرده است تا چنان باشد که گویی امر او عملا وقوع پیدا کرده است، ولی استدراک کرده و گفته است فلا تستعجلوه تا دلیل بر عدم تحقق فعلی آن باشد. آری، نسبت به مخلوق چنین چیزی درست نیست که اگر خیال انجام کاری را در آینده دارد، بگوید: آن کار را کردم (فعلت) یا به زودی خواهم کرد (سأفعل) بدان سبب که اراده او محدود به چارچوب مشیت خدا است، و چه بسا که اوضاع و احوال و گرفتاریها او را از پرداختن به آن کار باز دارد. «و ما کان الله لیعجزه من شی ء فی السماوات و لا فی الأرض إنه کان علیما قدیرا؛ و خدا چنان نیست که هیچ چیز در آسمانها و زمین از آنچه می خواهد انجام دهد او را ناتوان سازد، چه او دانای توانا است.» (فاطر/ 44)
پس از اشاره قرآن به این مطلب که تکیه کردن متقیان ترسان از مقام پروردگار خویش بر متکاهای حریر و در میان انواع میوه های رسیده در دسترس، خطاب را متوجه ثقلین می سازد و می پرسد: به چه سبب این نعمتهای ربانی را تکذیب می کنید؟ بدینگونه پس از یاد کرد از هر نعمتی از نعمتهای آخرت این پرسش می آید تا ما را به ضرورت ستایش و سپاس کردن از نعمتهای دنیا در هنگام مقابله با هر خیر و نعمت هدایت کند: «فبأی آلاء ربکما تکذبان؛ پس کدام نعمت پروردگارتان را تکذیب می کنید.» (الرحمن/ 55)
که در آیه تخصیص به ذکر داده شده از بالاترین اشیاء نفیس و قیمتی دنیا به شمار می رود شاید اشاره به این باشد که شریفترین و نفیس ترین موجودات این عالم دنیا نسبت به عالم آخرت پست و زبون می نماید و در مرتبه زیرین آن واقع است زیرا که دنیا مأخوذ از دنی و پستی است مقابل عالم آخرت که عالمی است از حیث رتبه و مقام فوق عالم دنیا به شمار می رود و چون عوالم در طول هم واقع است عالم آخرت فوق عالم دنیا است زیرا که نهایت شرف و کمال عالم دانی دنیوی بدایت عالم اخروی است مخصوصا مقام بهشتیان و درجات صعود آنان زیرا که بهشتیان کسانی می باشند که مراتب کمال را پیموده و به آخرین درجه کمال انسانیت رسیده اند و علو روحانی پیدا نموده و روحانیتشان غالب بر طبیعت آنها گردیده این است که جامع تمام مراتب زیرین که در راه نوردی خود کسب نموده اند گردیده اند و به فعلیت اخیر خود رسیده اند، این حال بهشت جسمانی آنها است چه جای بهشت روحانی آنها که مقام مقربین است که آن فوق تمام مراتب و درجات است و اصلا در خور وصف نیاید زیرا که آن از منتهی درجه کمال انسانی بروز و ظهور نموده و چون عموم بشر تا در این جلباب عالم طبیعی پیچیده شده اند نتوانند مقام بهشت مقربین را درک نمایند این است که در اکثر آیات هر جا توصیفی از بهشت شده تشبیه به اشیاء نفیس دنیوی نموده که هر کس به قدر فهم خود از آن استفاده نماید.

منـابـع

ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد ‏24 صفحه 110

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏19 صفحه 185

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏23 صفحه 166

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏14 صفحه 360

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 12 صفحه 44

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد