تنازع ممدوح در بهشت

فارسی 3212 نمایش |

بهشت جای سلام، امان و احترام است و هیچ جای خصومت، بخل محدودیت، دریغ، حرص، تنگ نظری، کمبود، تنازع، مناقشه و مجادله نیست. از این رو قرآن می فرماید: «أدخلوها بسلام امنین* و نزعنا ما فی صدورهم من غل إخوانا علی سرر متقابلین* لایمسهم فیها نصب وما هم منها بمخرجین؛ به بهشتیان گویند: با سلامت و ایمنی در آن جا درآیید و هر بدخواهی و کینه ای که در سینه هاشان بود برکندیم. برادرانه بر تخت هایی روبروی یکدیگر نشسته اند. نه رنجی در آن جا به آنان می رسد و نه از آن جا بیرون رانده می شوند.» (حجر/ 46 ـ 48) کلمه ی "غل" به معناى کینه است و بعضى گفته اند به معناى کینه و حسد است که آدمى را وادار مى کند به دیگران آزار برساند.
در تفسیر قمى در ذیل آیه «و نزعنا ما فی صدورهم من غل» از معصوم نقل کرده که فرمود: "غل" به معناى عداوت است. و کلمه ی "سرر" جمع "سریر" است که به معناى تخت (مبل) است. و کلمه "نصب" به معناى تعب و خستگى است که از خارج به آدمى روى دهد. آنها در جلسات اجتماعیشان گرفتار تشریفات آزار دهنده این دنیا نیستند و مجلسشان بالا و پائین ندارد، و از اصول زندگى طبقاتى رنج آور این دنیا در آنجا خبرى نیست، همه برادرند، همه روبروى یکدیگر و در یک صف، نه یکى بالاى مجلس و دیگرى در کفش کن. البته این منافات با تفاوت مقام آنها از نظر درجات معنوى ندارد، این مربوط به جلسات اجتماعى آنها است وگرنه هر کدام بر حسب درجه تقوا و ایمان مخصوص به خود دارد. خداى تعالى در این دو آیه حال متقین را در وارد شدنشان به بهشت بیان مى فرماید. و اگر از میان نعمتهاى بهشت با آن همه زیادى تنها این چند چیز را شمرد به خاطر عنایتى بود که به اقتضاى مقام داشت، چون مقام، مقام بیان این جهت است که اهل بهشت به گرفتارى و بدبختى گمراهان مبتلا نیستند، چون آنان سعادت و سیادتشان و کرامت و حرمتشان را از دست نداده اند، و چون زمینه کلام این بود، مناسب بود امنیت اهل بهشت را نام ببرد، لذا فرمود: اهل بهشت از ناحیه نفسشان و درونشان در امنیتند، چون خداوند کینه و حسد را از دلهایشان کنده، دیگر احدى از آنان قصد سویى نسبت به دیگرى ندارد، بلکه همه برادرانى هستند در برابر هم که بر تختها تکیه زده اند. و همچنین از ناحیه اسباب و عوامل بیرونى نیز در امنیتند، دیگر دچار نصب (خستگى) نمى گردند. و نیز از ناحیه پروردگارشان هم ایمن هستند، و از بهشت هرگز اخراج نمى شوند، پس اهل بهشت از هر جهت در سعادت و کرامتند، و از هیچ جهتى دچار شقاوت و خوارى نمى شوند، نه از ناحیه درونشان و نه از بیرونشان و نه از خدایشان.
چند روایت در تفسیر و بیان مراد جمله: «إخوانا على سرر متقابلین» و تطبیق آن بر عده اى توسط راویان را نقل می کنیم. امام صادق (ع) خطاب به محمدبن مروان و سایر شیعیان فرمود: هیچ مرد و زنی از شما نیست جز این که فرشتگان با سلام و تحیت بر او وارد می شوند. به خدا سوگند شما همان کسانی هستید که خداوند درباره ی آنان فرمود: «ونزعنا ما فی صدورهم من غل إخوانا علی سرر متقابلین» و در تفسیر برهان از حافظ ابونعیم از رجال سندش از ابوهریره روایت کرده که گفت: على بن ابى طالب (ع) از رسول خدا (ص) پرسید یا رسول الله کدامیک از ما در دل تو محبوب تریم؟ من یا فاطمه؟ فرمود: فاطمه محبوب تر است نزد من از تو، ولى تو گرانقدرترى از او، و گویا تو را و او را مى بینم که کنار حوضم مردم را از آن دور مى کنى، و کنار آن حوض به عدد ستارگان آفتابه هایى هست، و تو و حسن و حسین و حمزه و جعفر در بهشتید و چون برادرانى مقابل هم بر تخت ها قرار دارید، و تو و شیعیانت با من هستید، آن گاه رسول خدا (ص) این آیه را قرائت کردند: «إخوانا على سرر متقابلین» و فرمودند: آن چنان در برابر هم هستید که به پشت سر یکدیگر نمى نگرید.
نیز در همان کتاب است که ابن مغازلى در کتاب المناقب خود بدون سند از زیدبن ارقم روایت کرده که گفت: بر رسول خدا (ص) وارد شدم، فرمود: من مى خواهم میان شما امت، عقد اخوت برقرار کنم، همانطور که میان ملائکه برادرى برقرار است. آن گاه به على فرمود: تو برادر من هستى، و سپس تلاوت فرمودند: «إخوانا على سرر متقابلین» و فرمودند: دوستانى که دوستیشان براى خداست بعضى به بعضى دیگر نظر مى کنند. علامه طباطبائی: صاحب البرهان این روایت را از احمد در کتاب مسندش بدون سند از زیدبن ارقم از رسول خدا (ص) نیز نقل کرده، و روایت مفصل است.
در این دو روایت که در تفسیر «على سرر متقابلین» فرموده "احدى پشت سر دیگرى را نمى نگرد" و یا "دوستان خدایى بعضى به بعضى نظر مى کنند" اشاره فرموده اند به اینکه تقابل در آیه، کنایه از این است که در آنجا دیگر مانند دنیا در پى عیب جویى یکدیگر نیستند، چون غل و کینه ها از دلهایشان بیرون رفته است، و عیب جویى به خاطر کینه درونى است، و این خود یک معناى لطیفى است.
و استشهاد رسول خدا (ص) به آیه از باب تطبیق کلى بر مصداق است، نه اینکه آیه فقط درباره اهل بیت (ع) نازل شده باشد، زیرا سیاق آیه با این اختصاص نمى سازد. نظیر این روایت روایتى است که از على (ع) در تفسیر آیه نقل شده که فرموده اند: درباره ما اهل بدر نازل شده و در روایت دیگرى آمده است که: درباره ابوبکر و عمر نازل شده. و در روایت دیگرى که از على بن الحسین (ع) نقل شده فرموده اند: درباره ابو بکر و عمر و على نازل شده. باز در روایت دیگرى آمده که در حق على و زبیر و طلحه نازل شده. و نیز در روایت دیگرى آمده که درباره على و عثمان و طلحه و زبیر نازل شده. و در روایت دیگرى است که ابن عباس گفت: درباره ده نفر نازل شده: ابوبکر، عمر، عثمان، على، طلحه، زبیر، سعد، سعید، عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن مسعود. و این روایات به شهادت اختلافى که در آنها است همه تطبیقاتى است که راویان حدیث، آیه را با عده اى تطبیق نموده اند، وگرنه خود آیه شریفه و سیاق آن با این معنا که درباره عده مخصوص نازل شده باشد نمى سازد. و چگونه مى سازد و حال آنکه در مقام بیان قضایى است که خداى تعالى در بنى نوع بشر از اول خلقت تا به امروز اجراء نموده، مى باشد و در سیاق آن داستان دستور یافتن ملائکه به سجده بر آدم و امتناع ابلیس از آن، و رانده شدنش، و نقل قضاهاى رانده شده بعد از آن قرار گرفته، و این مسائل مربوط به خصوص اشخاص نامبرده نیست.

هیچ کینه ای در دلهاشان نیست
ایمان به خدا خروج از زندان خویشتن است به آستان گشاده حقیقت. و از نتایج اولیه آن واقع نگرى است: یعنى انسان هم خود را ببیند و هم دیگران را و از آنچه خدا به دیگران عنایت کرده دستخوش حسد نشود و با دیگران دورویى نکند و نعمتى را که خدا به ایشان داده است نرباید. یا حتى در دل هوس چنین اعمالى نکند. و بداند که فضل و نعمت خداوندى به هر کس به تناسب پاکى نفس و مقدار عملش خواهد رسید. حکم خداست که در سراسر حیات جارى است. پس دیگر جایى براى کینه توزى و حسد باقى نمى ماند و فسق و تزویر و نفاق مردود است. این گونه صفات در آخرت به شکل مؤانست و صفاى میان دلهاى مؤمنان منعکس خواهند شد. در آیه ای دیگر باز به این لذت روحانی که یکى از مهمترین نعمتهایى است که خدا به بهشتیان ارزانى مى دارد و مایه آرامش روح و جان آنها است اشاره کرده و می فرماید: «ونزعنا ما فی صدورهم من غل تجری من تحتهم الأنهار وقالوا الحمدلله الذی هدینا لهذا وما کنا لنهتدی لولا أن هدینا الله لقد جاءت رسل ربنا بالحق ونودوا أن تلکم الجنة أورثتموها بما کنتم تعملون؛ و هرگونه کینه ای را از سینه هاشان می زداییم. از زیر قصرهاشان نهرها جاری است و می گویند: ستایش خدایی را که ما را بدین راه هدایت کرد و اگر خدا ما را رهبری نمی کرد ما خود هدایت نمی یافتیم. در حقیقت فرستادگان ما، حق را آوردند و به آنان ندا داده می شود که این همان بهشتی است که آن را به پاداش آنچه انجام می دادید میراث یافته اید.» (اعراف/ 43)
"غل" از بزرگترین ناملایماتى است که آدمى را مکدر مى سازد، چون هیچ کسى نیست که از آمیزش و دوستى با دیگران بى نیاز باشد، و دوستى با اشخاص تا زمانى قابل دوام است که از یکدیگر حرکاتى که موافق طبع نیست نبینند، چون اگر حرکات و توقعات طرف مطابق میل نباشد الفت به خشم مبدل شده و همین خشم بر او عیش را ناگوار مى سازد، روى این حساب اگر خداى تعالى انسان را طورى کند که هر چه هم از دیگران حرکات ناملایم ببیند سینه اش تنگى نکند در حقیقت بزرگترین نعمت را به انسان ارزانى داشته است. در حقیقت یکى از بزرگترین ناراحتیهاى انسانها در زندگى دنیا که سرچشمه پیکارهاى وسیع اجتماعى مى شود و علاوه بر خسارتهاى سنگین جانى و مالى آرامش روح را به کلى بر هم مى زند، همین "کینه توزى" و "حسد" است.
بسیارى را مى شناسیم که در زندگى هیچ چیز کم ندارند، تنها رنج و عذاب الیم آنها حسد نسبت به وضع دیگران، و کینه توزى است که زندگى مرفه آنها را عرصه تاخت و تاز لشکر اندوه و غم و فعالیتهاى خسته کننده بى دلیل مى سازد.
بهشتیان به کلى از بدبختیهاى ناشى از اینگونه صفات برکنارند، نه کینه اى دارند و نه حسدى و نه عواقب شوم این صفات زشت، آنها با هم در نهایت دوستى و محبت و صفا و صمیمیت و آرامش زندگى مى کنند، همه از وضع خود راضیند، حتى آنها که در مقامات پائینترى قرار دارند نسبت به وضع کسانى که مقام آنها بالاتر است، رشک و حسد نمى برند، و به این ترتیب بزرگترین مشکل همزیستى سالم آنها حل شده است. بعضى مفسران روایتى نقل کرده اند که هنگامى که بهشتیان به سوى بهشت روان شوند، بر در بهشت درختى مى بینند که از ریشه آن دو چشمه جارى است، از یکى از آن دو چشمه مى نوشند، و تمام کینه ها و حسدها از قلب آنها شسته مى شود و این همان شراب طهور است، و در چشمه دیگر خود را شستشو مى دهند و طراوت و زیبایى در اندام آنها آشکار مى شود، به طورى که بعد از آن هرگز ژولیده و رنگ پریده و دگرگون نخواهند شد.
این حدیث گرچه سندش به پیامبر و امامان نرسیده است و تنها یکى از مفسران به نام سدى نقل کرده، اما بعید نیست در اصل از پیامبر (ص) نقل شده باشد زیرا این امور از مسائلى نیست که امثال "سدى" بتوانند از آن آگاهى یابند، و در هر حال اشاره لطیفى است به این حقیقت که بهشتیان هم از درون شستشو مى شوند و هم از برون، هم زیبائیهاى جسمانى دارند و هم زیبائیهاى روحانى، و هیچگونه حسد و کینه آنها را رنج نمى دهد. خوشا به حال مردمى که در این دنیا نیز بهشتى براى خود بسازند و سینه ها را از کینه ها و حسدها پاک کنند، و از رنجهاى ناشى از آن برکنار گردند.
لازمه سکونت در صحنه قرب رحمت آن است که آغاز پروردگار به آنان موهبت وجودى فرماید، با قدرت قاهرى که از هر نقص بشرى برى و پاکیزه گردند، و در شئون وجودى شرح صدر و روح قدسى یابند، و همه گونه نعمتها که از هر سو آنان را فرا گرفته پرتوى از ساحت پروردگار ثابت و مستقر دانند، که هرگز معرض زوال قرار نگیرند و مشقت و بیم و اندوهى بر خاطر درخشان آنان سایه نیفکند و در معاشرت با افراد بیشمار ساکنان صحنه قرب که داراى درجات بیشمار به تعداد افراد است، به هیچ نحو نقار و کدورتى بر خاطر قدس آنها رخ ندهد، نظر به این که رفتار و گفتار آنان با یکدیگر به طور سلامت و تسلیم و رضا است، همانطور که نسبت به ساحت کبریائى عین تسلیم و رضا هستند. و به عبارت دیگر نظام صحنه قرب محصول همه عوالم و فعلیت و رشد همه نشئات است، ناگزیر نظام آن ابدى و مسطوره نظام متقن و تدبیر کامل پروردگار خواهد بود، هم چنین ساکنان صحنه قرب که غرض از آفرینش همه عوالم هستند. در نظام صحنه قرب نیز به کاملترین نظام امکانى زندگى می نمایند. بدین نظر با قدرت و اراده به طور اطلاق و منزه از هر نقص بشرى و داراى روح قدسى هستند و حیات جاودان که پرتوى از صفات لایزالى خواهند بود.
امیرمؤمنان (ع) درباره ی اهل بهشت می فرماید: وقتی داخل بهشت شدند پایه های قصرهای آنان از سنگ لؤلؤ است، تخت هایی برافراشته، قدح هایی گذاشته شده، فرش های حریر و زرابی پهن شده است و اگر خداوند متعال آنها را برایشان مقدر نفرموده بود از دیدن آنها خیره و ناتوان بودند. آن گاه با جفت هایشان دست به گردن می شوند و بر تخت ها می نشینند و می گویند: "الحمدلله الذی هدینا لهذا". امام صادق (ع) در تفسیر "ألحمد لله الذی هدینا لهذا" فرمود: در قیامت پیامبر (ص)، امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین (ع) دعوت می شوند و در برابر دیدگان مردم می ایستند. وقتی شیعیان آنان را ببینند گویند: «ألحمدلله الذی هدینا لهذا وما کنا لنهتدی لولا أن هدینا الله؛ حق تعالی ما را به ولایت امیرالمؤمنین و پیشوایان از فرزندان او هدایت کرد.»

شوخی و شادمانی
از جمله حالات ساکنان بهشت آن است که براى آشامیدن شربتها بر یکدیگر سبقت جویند بدون اینکه کار لغو و بیهوده انجام دهند و یا عمل گناهى مرتکب شوند زیرا گفته شد اهل بهشت از لحاظ روح قدس ملحق به پیامبران و قدسیان خواهند بود هرگز رفتار ناشایسته از آنان سر نخواهد زد: «یتنازعون فیها کأسا لا لغو فیها و لا تأثیم؛ در آن جا جامی را از دست هم می ربایند و بر سر آن هم چشمی می کنند که در آن نه یاوه گویی است و نه گناه.» (طور/ 23) راغب گفته است که تنازع و منازعه به معنى مجاذبه است و از آن به مخاصمه و مجادله تعبیر مى شود، و خداى تعالى گفت: فإن تنازعتم فی شی ء فردوه إلى الله و الرسول، و گفت: فتنازعوا أمرهم بینهم". "یتنازعون" از ماده "تنازع" به معنى گرفتن از یکدیگر است، و گاه به معنى "تجاذب و مخاصمه" مى آید، لذا بعضى از مفسران گفته اند: این جمله اشاره به آن است که بهشتیان به عنوان شوخى و مزاح و افزایش سرور و انبساط جامهاى "شراب طهور" را از دست یکدیگر مى کشند و مى نوشند.
ولى به طورى که بعضى از ارباب لغت گفته اند: تنازع هر گاه در موردى مانند "کاس" (جام) به کار مى رود به معنى گرفتن از یکدیگر است، نه کشمکش و تجاذب. پس "تنازع در کاس" به معناى به یکدیگر تعارف نمودن و اجتماع کردن بر تناول آن است، و "کاس" به معناى قدح است، که البته وقتى به قدح کاس گفته مى شود که در آن شراب باشد. و مراد از "لغو"، سخن لغوى است که از شرابخواران دنیا سر مى زند. و "تاثیم" به معناى آن است که شخصى را گناهکار کنى، که این نیز از آثار شرابهاى دنیا است که شرابخوار را گناهکار مى کند. و همین که فرمود: "در آن قدحها لغو و تاثیم نیست"، قرینه است بر اینکه منظور از کاس که بر سر آن تنازع مى کنند قدح شراب است، اما شرابى که آثار زشت شراب دنیا را ندارد. به هر حال از آنجا که تعبیر به "کاس" شرابهاى تخدیر کننده دنیا را احیانا تداعى مى کند مى افزاید در آن شراب نه لغو و بیهوده گویى است و نه گناه، زیرا هرگز عقل و هوش انسان را نمى گیرد، بنابراین سخنان ناموزون و اعمال زشتى که از مستها سر مى زند هرگز از آنان سر نخواهد زد بلکه به حکم آن که شراب طهور است آنها را پاکتر و خالصتر و هوشیارتر مى کند.
پس این تنازع نوعی ایجاد شادمانی ممدوح و زیباست که بین دوستان صمیمی رخ می دهد و برای ایجاد سرور میوه را دوستی از دست دوست دیگر می رباید و هرگز تنازعی از روی غل و غش نیست؛ زیرا غل و غش آنان گرفته شده: «ونزعنا ما فی صدورهم من غل؛ وگرنه تا از این کدورت ها پاک نشوند بهشتی نخواهند شد.» (اعراف/ 43) بنابراین، تنازع و تشاح بهشتیان از قبیل تخاصم ممدوح در ملأ اعلی است: «ما کان لی من علم بالملأ الأعلی إذ یختصمون؛ مرا درباره ملأ اعلی هیچ دانشی نبود آن گاه که مجادله می کردند.» (ص/ 69)

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 8 صفحه 145

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏12 صفحه 255 و 261

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏19 صفحه 20

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 6 صفحه 175

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏11 صفحه 92

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏22 صفحه 436

سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 6 صفحه 330

سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏15 صفحه 499

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 326

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 3 صفحه 277

راغب اصفهانی- مفردات الرّاغب- صفحه 509

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد