اعمال انسان و نعمتهای الهی
فارسی 3019 نمایش |راه سعادت
چون اندیشه کسی، خواه از انسیان باشد یا از جنیان، در جستجوی آن برآید که چه عامل سبب انحطاط تمدن او شده و از قافله پیشرفت عقب مانده است، هرچه بیشتر اندیشه و نظر خود را به کار اندازد، جز یک پاسخ برای پرسش خود نمی یابد، و آن انحراف از راه و روش سالم و درست و افتادن در راههای پر پیچ و خم است، و به تعبیر قرآن منحرف شدن از «طریقه» بدان سبب که تنها آن است که آدمی را به سعادت می رساند. چنانچه افراد جن و بشر و یا هر دو در طریقه اسلام و به اصول آن معتقد بوده و استقامت نمایند و در مقام تخلف از وظایف برنیایند، هر آینه هر یک از آنان از نعمت و وفور خیر و برکت بهره مند خواهند بود و در دنیا به اهل ایمان و تقوی از بشر زندگی مرفه و معیشت گوارا مقرر خواهند شد. در بحث از پیوند عمل انسان با جهان به آیاتی برخورد می کنیم که درباره پیوند عمل انسان با پدیده های گوارا و دل پذیر است؛ مانند آیه ای که سخن از پاداش دنیوی مؤمنان زده و می فرماید: «و أن لو استقاموا علی الطریقة لأسقیناهم ماء غدقا؛ اگر آنها (جن و انس) بر طریقه ایمان استقامت ورزند ما آنها را با آب فراوان سیراب می کنیم.» (جن/ 16)
باران رحمت خود را بر آنها فرو می باریم، و منابع و چشمه های آب حیاتبخش را در اختیارشان می گذاریم، و آنجا که آب فراوان است همه چیز فراوان است، و به این ترتیب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار می دهیم. "غدق" (بر وزن شفق) به معنی آب فراوان است. این برای چندمین بار است که قرآن مجید روی این مطلب تکیه می کند که "ایمان و تقوی" نه تنها سرچشمه ی "برکات معنوی" است که موجب فزونی ارزاق مادی و وفور نعمت و آبادی و عمران و "برکت مادی" نیز می باشد. قابل توجه اینکه طبق این بیان آنچه مایه وفور نعمت می شود، استقامت بر ایمان است نه اصل ایمان، زیرا ایمان موقت و زودگذر نمی تواند چنین برکاتی از خود نشان دهد، مهم استقامت بر ایمان و تقوی است که پای بسیاری در آن لنگ و لرزان است.
رابطه تقوی و عمل و عمران و آبادی
از آیات مختلف قرآن، از جمله آیات فوق، این نکته به خوبی استفاده می شود که ایمان و عدالت مایه آبادی جامعه ها، و کفر و ظلم و گناه مایه ویرانی است. در آیه 96 اعراف می خوانیم: «و لو أن أهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض؛ اگر اهل شهرها و آبادیها ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند درهای برکات آسمان و زمین را به روی آنها می گشائیم.» و در آیه 41 سوره ی روم می خوانیم: «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی الناس؛ فساد در خشکی و دریا بر اثر اعمال مردم ظاهر شد.»
در آیه 30 شوری آمده است: «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم؛ هر مصیبتی به شما می رسد به خاطر اعمال شما است.» و در آیه 66 مائده آمده است «و لو أنهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربهم لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم؛ اگر آنها تورات و انجیل و آنچه از طرف پروردگارشان بر آنان نازل شده است برپا دارند، از آسمان و زمین روزی می خورند.» (و برکات زمین و آسمان آنها را فرا خواهد گرفت) و آیات دیگری از این قبیل. این "رابطه" تنها یک رابطه معنوی نیست، بلکه علاوه بر رابطه معنوی که آثارش را به خوبی می بینیم رابطه مادی روشنی نیز در این زمینه وجود دارد. کفر و بی ایمانی سرچشمه عدم احساس مسئولیت، قانون شکنی، و فراموش کردن ارزشهای اخلاقی است، و این امور سبب از میان رفتن وحدت جامعه ها، متزلزل شدن پایه های اعتماد و اطمینان، هدر رفتن نیروهای انسانی و اقتصادی، و به هم خوردن تعادل اجتماعی است. بدیهی است که جامعه ای که این امور بر آن حاکم گردد به سرعت عقب نشینی می کند و راه سقوط و نابودی را پیش خواهد گرفت. و اگر می بینیم جوامعی هستند که با وجود عدم ایمان و تقوا از پیشرفت نسبی وضع مادی برخوردارند آن را نیز باید مرهون رعایت نسبی بعضی از اصول اخلاقی بدانیم که میراث انبیای پیشین و نتیجه زحمات رهبران الهی و دانشمندان و علما در طول قرنها است.
علاوه بر آیات فوق در روایات اسلامی نیز روی این معنی زیاد تکیه شده است که استغفار و ترک گناه سبب فزونی روزی و بهبودی زندگی می شود، از جمله در حدیثی از علی (ع) آمده که فرمود: «اکثر الاستغفار تجلب الرزق؛ زیاد استغفار کن تا روزی را به سوی خود جلب کنی.»
در حدیث دیگری از پیغمبر اکرم (ص) چنین نقل شده که فرمود: «من انعم الله علیه نعمة فلیحمد الله تعالی، و من استبطا الرزق فلیستغفر الله، و من حزنه امر فلیقل: لا حول و لا قوة الا بالله؛ کسی که خداوند نعمتی به او بخشیده شکر خدا را به جا آورد، و کسی که روزیش تاخیر کرده از خدا طلب آمرزش کند، و کسی که بر اثر حادثه ای غمگین گردد بگوید: لا حول و لا قوة الا بالله.» در نهج البلاغه نیز می خوانیم: «و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق، فقال سبحانه "استغفروا ربکم إنه کان غفارا* یرسل السماء علیکم مدرارا؛ خداوند سبحان، استغفار را سبب فزونی روزی و رحمت خلق قرار داده، و فرموده از پروردگارتان طلب آمرزش کنید که او بسیار آمرزنده است، باران پر برکت آسمان را بر شما می فرستد.» (نوح/ 10- 11) حقیقت این است که مجازات بسیاری از گناهان محرومیتهایی در این جهان است و هنگامی که انسان از آن توبه کند و راه پاکی و تقوی را پیش گیرد خداوند این مجازات را از او بر طرف می سازد.
"طریقه" چیست؟
این «طریقه» چیست؟ معرفی شدن آن در قرآن با الف و لام عهد و جنس ما را به آن رهبری می کند که آن طریقه معین شده ای برای انس و جن است و جز آن طریقه ای نیست که ذهن شنونده در آن به شک افتد یا از آن منصرف شود. و گفته ها درباره مقصود از طریقه بسیار است، ولی نزدیکترین آنها (چنان که به نظر می رسد) حق تجسم یافته در امور ذیل است:
1- فطرتی که خدا آن را در آفریده های خود قرار داده، و ایمان و تسلیم شدن به حق برخاسته از آن است... پس استقامت بر آن راه رسیدن به هر خیر و سعادت است.
2- خط رسالتهای الاهی و پیامبران. علامه طبرسی گفته است که «یعنی اگر بر طریقه هدایت استقامت می ورزیدند، به دلالت این گفته اش: "و لو أنهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربهم لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم"، (شوری/ 30) که نظیر آن است گفته او تعالی: "و لو أن أهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض"، (اعراف/ 96) و گفته اش "و من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هر كس از خدا پروا كند [خدا] براى او راه بيرون شدنى قرار مى دهد." (طلاق/ 2) و گفته اش: فقلت استغفروا ربکم... یرسل السماء علیکم مدرارا". (نوح/ 10- 11) و فطرت و رسالتهای پیامبران چنان است که هر یک از آنها در هدایت انسان به طریقه درست و سالم مکمل یکدیگرند و اگر از آنها پیروی کند او را بر همین طریقه ثابت نگاه می دارند، و طریقه با استقامت بر آن برای هر مکلف واضح و آشکار است، ولی کمتر کسانند که ملتزم آن به همان گونه باشند که خدا می خواهد، و با وجود دشواریها و رنجها، تا آخر بر آن استقامت ورزند. نتیجه های تمدنی رسالت گاه در همان نخستین لحظه ای که مجتمع التزام به ارزشها و استقامت ورزیدن بر آن را ملتزم می شود، چندان آشکار نیست، بدان جهت که ارزشهای مکتبی تا حد زیادی به تخمی شباهت دارد که برزگر آن را بر زمین افشانده است و ناگزیر می بایستی صبر کرد تا نتیجه آن به دست آید، و در این میان باید از آن مراقبت به عمل آورد، و همین امر است که استقامت را همچون پایه و اساسی در کوشش عمرانی و تمدنی قرار داده است، و فهم این ارزش واقعی سبب استوار ماندن انسان بر هدایت و از بین رفتن روح نومیدی و یأس از رسالت از اندیشه و نفس او است، آیا خیال می کنید که اگر گروه پیشتاز مسلمانان صدر اسلام که از آن جز قربانی دادنهای پیاپی نتیجه ای به دست نمی آوردند مأیوس می شدند، آیا می توانستند تمدن اسلامی را در سراسر کره زمین انتشار دهند؟ یا این که آیا می توانستند به کارهای انجام شده ای دست یابند که از برکت بردباری و استقامت به آنها رسیده اند؟ هرگز... و امت اسلامی که اکنون دوران آغاز هوشیاری و بیداری خویش را می گذراند و می خواهد به رسالت خود باز گردد، چه بسیار نیازمند آن است که به این حقیقت توجه پیدا کند، و عزم سیر کردن به طرف آن را جزم کند، و هر اندازه که دشمنان او را از فداکاریها و مشکلاتی که هر ملت در حال نهضت در سالهای نخستین این نهضت با آنها رو به رو است بترسانند، از پیش رفتن باز نماند، چه استقامت تنها عاملی است که ملتها را به فصل برداشت محصول می رساند و داده ها را با تمام قدرت و گردن فرازی به دست می آورند، و آب گوارا به دهانی خوشمزه است که تلخی استقامت را چشیده و چالشها و جراحتهای آن را تحمل کرده است.»
مفسران در قسمت دوم آیه "لأسقیناهم ماء غدقا" توقف کرده و پرسیده اند که: چگونه خداوند متعال به جن و انس وعده آب شیرین و گوارا همچون نتیجه ای از استقامت بر طریقه داده است، در صورتی که جنیان صاحب بدنهای انسی نیستند یا این که به آب نیازی ندارند تا وعده کردن به آن برای ایشان جذاب و انگیزنده باشد؟ و جواب چنین است:
اولا: ما از عموم قرآن این را می فهمیم که نیازمندی به آب در هر موجود زنده وجود دارد، به سبب این گفته خدای تعالی: «و جعلنا من الماء کل شی ء حی؛ هر چيز زنده اى را از آب پديد آورديم.» (انبیاء/ 30) با صرف نظر از مقدار و کیفیت آن.
ثانیا: چنان می نماید که آب نماد آبادانی و عمران و تمدن و عصب آن است، پس کدام پیشرفت تمدنی است که نیازمند به آب نباشد.
ثالثا: و دیگر این که از آشکارترین مصداقهای آب آن چیزی نیست که آن را می آشامیم و کشتزار را به آن سیراب می کنیم، بلکه علم حقی است که با پذیرفتن آن جانها و خردها زنده و زندگی به آن نیکو می شود. امام صادق (ع) گفت: «یعنی با علمی به آنان مدد می رسانیم که آن را از امامان (ع) بیاموزند.» و برید عجلی گفت که از ابو عبدالله (ع) درباره گفته خدای تعالی "و أن لو استقاموا علی الطریقة" پرسش کردم و او گفت: «یعنی ولایت»، و در جواب پرسش از "لأسقیناهم ماء غدقا" گفت: «این که علم زیادی به ایشان می چشانیم که از امامان (ع) می آموزند.» و از باقر (ع) روایت است که گفت: «قلبهاشان را از ایمان سیراب می کنیم، و طریقه ایمان آوردن به ولایت علی و اوصیاء است.» و غرابتی در تأویل آیه بدین صورت وجود ندارد، بدان سبب که مستقیم ماندن بر راه در نفس به ایمان است، و در فکر به پیروی از آیات خدا و رسالت او، و در جامعه به منسوب بودن به حزب او و پیروی از اولیای او.
از کلمه ی «أسقیناهم» آشکار می شود که آنان تشنه اند، و تشنگی ایشان نسبت به ایمان و معرفت شدیدتر از تشنگی نسبت به آب است، و استقامت ورزیدن بر طریقه که ذکر آن گذشت برای بشریت این همه را تأمین می کند، بدان جهت که ایمان به خدا و ایمان به بصیرتهای وحی است که قلبها و عقلها را سیراب می کند، و تمدن مبتنی بر سعادت و رستگاری آینده را بنا می کند. چون هدف دنیا آزمایشی است تا از طریق آن جوهر و معدن مکلفان و نهفته های ایشان آشکار شود، مسئله در حد استقامت بر طریقت از جانب آفریدگان، و نوشاندن آب شیرین و گوارا از جانب خدا، پایان نمی پذیرد، بلکه فتنه و آزمایش نیز ضرورت دارد که قضیه ای اساسی است و هدف آفرینش آن را ایجاب می کند، و این که دنیا آخرین خانه نیست.
نتیجه آیه دلالت واضح دارد بر اینکه کسی که ایمان آرد و در طریق مستقیم توحید استقامت و پایداری نماید علاوه بر فیوضات اخروی معاش زندگانی دنیای وی نیز منظم می شود و صاحب عیش گوارا می گردد و شاید سرش این باشد وقتی انسان مطیع امر حق گردید و به تمام قوا و مشاعر و اعضا خدمت گذار گردید و رضای او را بر خواهشهای نفسانی خود ترجیح داد و در روش بندگی و پیرو حقیقت متمرکز و ثابت قدم گردید آن وقت تمام موجودات که جند حق و لشگر او و مسخر امر تکوینی او می باشند همگی مطیع وی و خدمت گذار او می گردند و همین طوری که او رو به حق آورده تمام موجودات نیز رو به او آرند و مایحتاج زندگانی وی را و آنچه به اعتبار امور طبیعی محتاج به او است در دسترس او می گذارند و چون او به نفس قدسی خود سر اطاعت فرو آورده موجوداتی که به طفیل وجود او و برای خدمت گذاری وی پیدایش نموده و آفریده شده اند ذلیل و منقاد او می گردند. این است تعویل آیه که فرموده اگر مردم استقامت می یافتند و در طریق درستی پایداری می نمودند از آب خوشگوارا معرفت و محبت خود آنان را سیراب می نمودیم و امور دنیای آنان را نیز مرتب و منظم می گردانیدیم که به فراغت بتوانند بار خود را به منزل رسانند و در منزل امن و امان بیاسایند و چون حیات هر چیزی به آب است چنانچه فرمود "و جعلنا من الماء کل شی ء حی"، این است که آنچه در اثر استقامت در طریق توحید از فیوضات و انواع کرم و بخشش به انسان می رسد تشبیه به آب خوشگوار فرموده و شاید مقصود از ماء معنی اعم اراده شده زیرا که آب مادی جسمانی حیات بخش بدن و طبیعت مادی است و آب رحمت که از سرچشمه فیض الهی تراوش نماید حیات بخش دل مرده انسانی است و محل پیدایش و جای فرود آمدن آن قلبی است که با متانت و استقامت و پایداری در طریق توحید و ایمان و تقوی همراه باشد کسی که طالب چشیدن آب رحمت و معرفت و محبت الهی است بایستی ایمان او با متانت و استقامت و بردباری توأم گردد.
به مجرد گفتن شهادتین و اکتفاء نمودن به ظاهر اعمال انسان هرگز از آب معرفت و محبت حق تعالی سیراب نخواهد شد. بعض مفسرین گویند مقصود از آیه این است که وقتی جن و انس در طریق کفر استقامت نمودند ما به آب فراوان ارزاق آنان را فراوان می گردانیم تا آنچه در باطن آنها نهفته بروز و ظهور نماید و شاید بر این قول آیات دیگری است مثل آنکه در سوره ی انعام آیه 44 فرموده: «فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم أبواب کل شی ء حتی إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة فإذا هم مبلسون؛ پس چون فراموش کردند آنچه را که (پیمبران) آنان را متذکر نمودند می گشائیم برای آنان درهای هر چیز را تا وقتی که آنها فرحناک شدند به آنچه به آنها عطا شده یک دفعه از آنها می گیریم پس در آن هنگام آنان مأیوس می گردند.»
این آیات منافی نیست با آن آیه که فرموده «و من أعرض عن ذکری فإن له معیشة ضنکا؛ کسی که اعتراض کند از یاد پروردگار من محققا زندگانی وی ناگوار می گردد.» (طه/ 124) زیرا که زندگی گوارا فقط به مال و فراوانی نعمت جسمانی و ریاست و مقام دنیوی نیست آن کسی که به تارگی قلب مبتلا و صفات حیوانی هر آنی وی را به طرفی می کشاند و آنی وی را راحت نمی گذارد پس چنین کسی عیش وی منقص و در زندگانی ناراحت است.
شما را با این نعمتهای فراوان می آزمائیم
در آیه بعد به حقیقت دیگری در همین رابطه اشاره کرده، می افزاید: منظور این است که ما آنها را با وفور نعمت بیازمائیم. «لنفتنهم فیه؛ تا در اين باره آنان را بيازماييم.» (جن/ 17) آیا فزونی نعمت مایه غرور و غفلت آنها می شود؟ یا سبب بیداری و شکر گزاری و توجه بیشتر به خدا؟ و از اینجا روشن می شود که یکی از اسباب مهم امتحان الهی وفور نعمت است، و اتفاقا آزمایش به وسیله ی "نعمت" از آزمایش به وسیله ی "عذاب"، سخت تر و پیچیده تر است، زیرا طبیعت فزونی نعمت، سستی و تنبلی و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است، و این درست چیزی است که انسان را از خدا دور می سازد و میدان را برای فعالیت شیطان آماده می کند.
این آزمودن به منظور شناخته شدن طبیعت ایشان و این که در برابر نعمتهای خدای عز و جل چه ایستاری برگزیده بودند، مخصوصا از آن روی که مسیر تمدنی امتها و ملتها با نسلی ملتزم و صاحب استقامت آغاز می شود که کاخ تمدن را بنا می نهد، و سپس با ناسپاسی در برابر نعمت انحراف حاصل می کند، یا پس از آن آیندگانی آن را به میراث می برند که ارزشها را ضایع می کنند و به پیروی از هواها و شهوتهای خویش می پردازند. اما امتی که پیش از فراخی زندگی و پس از آن در استقامت بر طریقه رستگار می ماند، جایگاه عنایت خدا می شود، و به پاداش سپاسگزاری از خدا به فضل و بخشش بیشتری از جانب او نایل می شود، و بر عکس آن، امتی که گرفتار غرور نسبت به کارهای انجام داده اش می شود، و فریب زینت زندگی دنیا و فضل خدا را بر خودش می خورد، در مجرای انحطاط و عذاب فرو می افتد.
تنها کسانی می توانند از عوارض نامطلوب فزونی وفور نعمت در امان بمانند که به طور دائم به یاد خدا باشند، ذکر او را فراموش نکنند، و با یادآوریهای مداوم خانه قلب را از نفوذ شیاطین حفظ نمایند. و لذا به دنبال آن، می افزاید: «و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا؛ و هر کس از ذکر پروردگارش روی گردان شود، او را به راه عذاب شدید و روز افزونی می برد.» (جن/ 17) "صعد" (بر وزن سفر) به معنی صعود کردن و بالا رفتن است، و گاه به معنی "گردنه" آمده است، و از آنجا که بالا رفتن از گردنه ها، مشقت بار است این واژه به معنی "امور مشقت بار" به کار می رود، و لذا بسیاری از مفسران آیه فوق را همین گونه تفسیر کرده اند که منظور "عذاب مشقت بار" است شبیه آنچه در آیه 17 سوره مدثر آمده که درباره بعضی از مشرکان می فرماید: «سأرهقه صعودا؛ من او را در عذابی مشقت بار می پوشانم.» ولی این احتمال وجود دارد که تعبیر فوق، ضمن بیان مشقت بار بودن این عذاب، اشاره به روز افزون بودن آن نیز باشد.
گفته اند: آن عذابی است که با گذشت زمان افزایش پیدا می کند و بالا می رود، و امت و ملتی که از گذرگاه حق گمراه شود، رنگهایی از عذاب با انواع گوناگون و فزاینده در کیفیت خواهد دید، و به قولی آن عذاب دردناکی است که به مغز سر صعود می کند، و به قولی دیگر صعود و بالا رفتن از کوهی در جهنم است که گناهکاران را با حمل کردن بارهای سنگین بر آنان به آن مجبور می کنند که از آن بالا روند، و چون به قله آن برسند به پایین بازشان می گردانند تا بار دیگر همان رنج را تحمل کنند، بدون هیچ استراحتی، و در ضمن راهپیمایی فرشتگان عذاب با چماقهای آهنین و آتشین بر آنها ضربه وارد می آورند.
چون بخواهیم که از لحاظ واقعیت مسیر امتی را تصور کنیم که به مخالفت با طریقه برخاسته و به پیروی از راههای منحرف افتاده است، آن را همچون کسی می یابیم که بر کوه های سخت بالا می رود و بر سر راه خود با گردنه هایی طاقت فرسا روبرو می شود. و ابن عباس گفت که: «صعد کوهی در جهنم است، و آن سنگی صاف دارد که کافر را به بالا رفتن از آن مجبور می کنند، و او را از جلو با زنجیرهایی می کشند و از پشت سر با گرزهایی می زنند تا پس از چهل سال به قله آن می رسد، و آن گاه او را به پایین می کشند و بار دیگر به بالا رفتن مجبورش می سازند. از آن روی شخص اعراض کننده از یاد خدا گرفتار عذاب صعد می شود که یاد خداوند متعال وسیله ای برای استقامت در طریقت است، و انسان نمی تواند بدون آن به چنین استقامتی برسد، پس هر کس که از این وسیله اعراض کند، به نتایج آن نخواهد رسید و آب شیرین گوارا به عذاب سخت مبدل می شود.»
امت اسلامی در آن هنگام که بر طریقه استقامت داشت از آب گوارا سیراب می شد، و به سعادت و آسایش می رسید، ولی در آن هنگام که مفتون داده و نعمتها شد، در آزمایش شکست خورد، بدان سبب که از یاد پروردگار خود رویگردان شده بود، پس گرفتار عذاب صعد شد که هنوز هم در چنگال آن گرفتاری است.
رابطه عمل انسان با پدیده های گوناگون
به این ترتیب، در آیات فوق، از یک سو رابطه ایمان و تقوی را با فزونی نعمت بیان می کند، و از سوی دیگر رابطه فزونی نعمت را با آزمونهای الهی، و از سوی سوم رابطه اعراض از یاد خدا را با عذاب مشقت بار و روز افزون، و اینها حقایقی است که در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است. چنان که در آیه 124 سوره ی طه می خوانیم: «و من أعرض عن ذکری فإن له معیشة ضنکا؛ هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی تنگ و سختی خواهد داشت.» و در آیه 40 سوره نمل از زبان سلیمان می خوانیم: «هذا من فضل ربی لیبلونی أ أشکر أم أکفر؛ این از فضل پروردگار من است می خواهد مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا می آورم یا کفران می کنم؟» و در آیه 28 سوره انفال آمده است: «و اعلموا أنما أموالکم و أولادکم فتنة؛ بدانید اموال و فرزندان شما مایه امتحان شما است.» در مجموع اینها آیاتی بودند که درباره پیوند عمل انسان با جهان و پدیده های آن سخن می گفتند.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 25 صفحه 72 و 121
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 16 صفحه 479
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 14 صفحه 147
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها