وفات ابوسلمه - میلاد امام حسین (ع)
فارسی 3901 نمایش |از دیگر حوادث سال چهارم هجری که در اواخر ماه جمادی الثانی اتفاق افتاد وفات ابوسلمه می باشد. ابوسلمه فرزند «عبدالاسد» و مردی از اهالی «قباء» محله «بنی امیه ابن زید» بوده است که پساز مدتی اقامت در محله مذکور، به نواحی مرتفع مدینه تغییر منزل داده و تا آخر عمر در آنجا می ماند.
سبب مرگ ابوسلمه:
علت اصلی قوت او، زخم چرکینی است که در جنگ احد بر بازویش وارد شده و تا مدت ها درمان نمی شود و سرانجام همین زخم او را از پا درمی آورد.
ماجرا از قول برخی مورخین چنین است: در جنگ احد «ابو اسامه جشمی» «ابوسلمه» را از ناحیه بازو زخمی می کند، پس از جنگ هنوز بازویش خوب نشده است که فرمان غزوه حمراء الاسد را لبیک گفته و در آن غزوه نیز حضور می یابد. بعد از نبرد حمراء الاسد، یک ماه به مداوای زخم خود پرداخته و چون گمان می کند بهبودی کامل یافته لذا ماموریت حمله به بنی اسد و لشکرکشی به قطن را پذیرفته، و این ماموریت را با موفقیت انجام می دهد. پس از بازگشت به مدینه است که زخم او باز شده و از شدت ضعف بستری می شود و سه روز مانده به ماه رجب از دنیا می رود.
میلاد امام حسین (ع):
امام حسین (ع) در پنجم شعبان (در تاریخ تولد امام حسین (ع) اختلاف زیادی وجود دارد برخی آن را سوم یا چهارم شعبان برخی در ماه ربیع الاول سال چهارم، برخی یک سال و 10 ماه پس از میلاد امام حسن (ع)، (یعنی رجب سال چهارم) و برخی تاریخ های دیگری نقل کرده اند. و نقل است که فاطمه زهرا (س) به هنگام وضع حمل او، هیچ خونی ندیده است (از منابع اهل سنت، تاریخ الخمیس ج 1 ص 417 و احقاق الحق و ازهاق، (الملحقات) ج 11 ص 259 به نقل از عمدة الاخبار ص 394 این مطلب را ذکر کرده اند) سال چهارم هجری و در مدینه منوره متولد شد.
حلق، عقیقه و تسمیه حسین (ع):
هنگامیکه رسول خدا (ص) از ولادت فرزندش حسین ابن علی (ع) اطلاع یافت، نزد فاطمه (ص) آمده و حسین (ع) را از فاطمه (س) گرفت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس او را در حجره نهاد، در این هنگام «اسماء بنت عمیس» می بیند که قطرات اشک از چشمان پیامبر (ص) سرازیر شده و- حضرتش گریه می کند، می پرسد: «پدر و مادرم به فدایت! چرا گریه می کنی؟» حضرت می فرماید: «بر این پسرم گریه می کنم» اسماء می پرسید: «او که تازه به دنیا آمده است گریه برای چه؟ ای رسول خدا (ص)» می فرماید: «گریه می کنم بر احوال او. ای اسماء! پس از من گروهی از ظالمین او را خواهند کشت. خدا شفاعت مرا نصیب آنها نکند». و سپس فرمود: «ای اسماء این ها را که گفتم به فاطمه (س) خبر نده...» آنگاه به علی (ع) رو کرده و فرمود: «این پسرم را چه نامیدی؟» گفت: «من در نام گذاری او بر شما سبقت نمی گیرم ای رسول خدا (ص)» پس پیامبر (ص) فرمود: «و من هم در نامگذاریش بر پروردگارم سبقت نمی گیرم». پس جبرئیل نازل شده و گفت: «ای محمد (ص) خداوند علی اعلی بر تو سلام کرده و به تو می فرماید: «علی نسبت به تو مانند هارون است به موسی،- پس این پسرت را بنام پسر هارون نام گذاری کن» پیامبر (ص) گفت: «اسم فرزند هارون چیست؟» گفت: «شبیر» پیامبر (ص) گفت: «زبان من عربی است شبیر به زبان عبری است، ترجمه آن را به من بگو» جبرئیل گفت: «نام پسرت را حسین بگذار» و پیامبر چنین کرد.
وقتی روز هفتم میلاد امام حسین (ع) فرا رسید، پیامبر (ص) یک یا دو قوچ برایش عقیقه کرده و یک ران قوچ و یک دینار را به قابله عطا فرمود. سپس سر حسین (ع) را خلق کرده و به مقدار وزن مویش نقره صدقه داد.
منـابـع
سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیره النبی الاعظم- جلد 7
یوسفی غروی- موسوعه التاریخ الاسلامی- جلد 2
جلال فارسی- پیامبری و جهاد
طبری- ذخائر العقبی- جلد 1
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها