قصیده تائیه مشهور دعبل

فارسی 5291 نمایش |

در اینجا به بررسی قصیده تائیه دعبل خزاعی می پردازیم.
تجاوبن بالارنان و الزفرات *** نوائح عجم اللفظ و النطقات
یخبرن بالانفاس عن سر انفس *** اسارى هوى ماض و آخر آت
فاسعدن او اسعفن حتى تقوضت *** صفوف الدجا بالفجر منهزمات
على العرصات الخالیات من المها *** سلام شج صب على العرصات
فعهدى بها خضر المعاهد مألفا *** من العطرات البیض و الخفرات
لیالى بعدین الوصال على القلا *** و یعدى تدانینا على الغربات
و اذهن یلحظن العیون سوافرا *** و یسترن بالایدى على الوجنات
و اذ کل یوم لى بلحظى نشوة *** یبیت بها قلبى على نشوات
فکم حسرات هاجها بمحسر *** وقوفى یوم الجمع من عرفات
الم تر للایام ما جر جورها *** على الناس من نقص و طول شتات
و من دول المستهزئین و من غدا *** بلهم طالبا للنور فى الظلمات
فکیف و من انى بطالب زلفة *** الى الله بعد الصوم و الصلوات
سواحب ابناء النبى و رهطه *** و بغض بنى الزرقاء و العبلات
و هندو ما ادت سمیه و ابنها *** اولوا الکفر فى الاسلام و العجزات
هم نقضوا عهد الکتاب و فرضه *** و محکمه بالزور و الشبهات
و لم تک الا محنة قد کشفتم *** بدعوى ضلال من هن و هنات
تراث بلا قربى و ملک بلا هدى *** و حکم بلا شورى بغیر هدات
رزایا ارتنا خضرة الافق حمرة *** وردت اجاجا طعم کل فرات
و ما سهلت تلک المذاهب بینهم *** على الناس الا بیعة الفلتات
و ما قیل اصحاب السقیفه جهرة *** بدعوى تراث فى الضلال نتات
و لو قلدوا الموصى الیه امورها *** لزمت بمامون من العثرات
اخى خاتم الرسل المصفى من القذى *** و مفترس الابطال فى الغمرات
فان حجدوا کان الغدیر شهیده *** و بدر واحد شامخ المضبات
واى من القرآن تتلى بفضله *** و ایثاره بالقوت فى اللزیات
و عز خلال ادرکته بسبقها *** مناقب کانت فیه مؤتنفات

ترجمه
نوحه گران گنگ و گویا با ناله ها و آههاى سوزان خود به گفتگو پرداختند و با نفسهاى خود از راز درون دلباختگان روزگاران پرده برگرفتند و به یارى و یاورى هم شتافتند تا صفوف ظلمت شب، به سپیده دم درهم شکست. درود دلباخته دردمند بر آن عرصه ها و سرزمینهائى باد که از سیه چشمان تهى ماند. به یاد دارم که آن سرزمینها، سبز و خرم و الفتگاه سمنبران خوشبوى و شرم آگین بود. شبهائى به خاطر مى آرم که وصال را بر کینه و فراق چیره مى ساخت و نزدیکیها بر دوریها فائق مى آمد. ماهرویان پرده از رخسار برگرفته، به ما دیده مى دوختند و گونه ها را به دست مى نهفتند. و روزهاى من به سر مستى دیدارشان و شبهایم به خوشدلى از یادشان مى گذشت.
وقوف من به روز «عرفه» در «محسر عرفات» چه حسرتها برانگیخت و زمانه را بنگر که با پیمان شکنى و تفرقه اندازیهاى بسیارش با حکومت هاى مسخره و کسانى که به دنبال آنها، جویاى روشنى از دل تاریکیها بودند، چه جنایتها به مردم کرد. پس از روزه و نماز، چگونه و از کجا مى توان خواستار قرب خدا شد؟ جز از راه مهرورزى به فرزندان و دودمان پیغمبر و کینه توزى به تبار «مروان» و «بنى امیه» و «هند» و کارهاى «سمیه» و فرزندش «زیاد» که همه اینها کافران و تبهکاران عالم اسلامند. اینان، پیمان و فرمان قرآن و آیات محکم آن را به دروغ و شبهه انگیزى گسستند. و این آزمایشى بود که پرده از چهره آنان و دعویهاى ضلال و زشت و ناپسندشان برگرفت. میراثى بى قرابت! و ملکى بدون هدایت! و حکومتى بى مشورت! و بدون وجود رهبر!! اینها دردهائى است که مزرع سبز فلک را در چشم ما خونین مى نماید و طعم آب شیرین به کام تلخ مى شود. آنچه، این روشها را در میان مردم آسان نمود، بیعت ناگهانى و بى پیش اندیشى با ابوبکر و گفتار آشکار «سقفیان» در ادعاى بى پرده و ضلال آمیز میراث خوارى بود. اگر امور به على وصى پیغمبر مى سپردند، کارها به برکت وجودش که مأمون از لغزش بود، نظام مى گرفت. وى برادر پیغمبر پاک نهاد و مرد میدان کارزار بود. آنان که منکرند، گواه راستین على، «غدیر» و «بدر» و کوههاى بلند «احد» و آیات خواندنى قرآن در فضلش، و خوراک بخشیهایش به گاه سختى، و صفات تابناک و منقبتهائى است که وى دارا بود و در آنها بر دیگران پیشى داشت.

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 244

سید محسن امین عاملی- أعیان الشیعة- جلد 6 صفحه 418

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد