ابن رومی (آموزه ها)
فارسی 5169 نمایش |آموزش ابن رومی
از زندگی و خانواده ابن رومی اخباری سودمند وجود ندارد. از مآخذ و مصادر موجود برای کاوش از دوران کودکی، آموزش، اساتید و علما و رواتی که به درسشان حاضر می شده، سودی عاید نمی شود زیرا این مصادر از مطالب مفید در این زمینه خالی است مگر آنچه در جلد ششم «اغانی» به عنوان جمله معترضه متذکر شده است که: ابن رومی از ابی العباس ثعلب روایت کرده و ثعلب از حماد بن مبارک و حماد از حسین بن ضحاک. و چون در جای دیگر ابن رومی از قتیبه روایت می کند و قتیبه از عمر سکونی در کوفه و عمر از پدرش و پدر او از حسین بن ضحاک. پس می توان گفت روایت کردن، همان درس از استاد گرفتن باشد، زیرا ثعلب در سال 200 متولد شده و 21 سال از شاعر بزرگتر بوده است. اما قتیبه (که مقصود ابورجاء قتیبة بن سعید بن جمیل ثقفی محدث و دانشمند معروف باشد) می تواند از کسانی باشد که بر ابن رومی املای حدیث کرده و شاعر ما از دست او آموزش گرفته باشد زیرا وقتی قتیبه از دنیا رفت ابن رومی هنوز بیست ساله نشده بود. او نزد محمد بن حبیب دانشمند بزرگ علم روایت انساب رفت و آمد داشت و خواهیم دید که او در بعضی از مفردات لغات، به او مراجعه می کرده. شرح این مراجعات را خود در دیوانش آورده و روی آنها تکیه می کند، او بعد از این بیت از اشعارش:
و اصدق المدح مدح ذی حسد *** ملآن من بغضه و من شنف
ترجمه: «صادق ترین مدح، مدح کسی است که بر ممدوحش حسد می برد و از دشمنی نگاهش پر از خشم است.» گوید: محمد بن حبیب مرا گفته است شنف خشمی است که در دیده ظاهر گردد. و بعد از این بیت:
بانوا فبان جمیل الصبر بعدهم *** فللد موع من العینین عینان
ترجمه: «آنها رفتند و شکیب و بردباری هم از کف رفت و پس، آنگاه اشگها از دیدگان روان گردید.» باز به او اشاره کرده گوید: در تفسیر کلمه عینان، از ابن حبیب روایت شده که گفت: عان الماء عینا و عینانا: اذا ساح. «عان فعل ماضی یعین فعل مضارع آن می شود و عین و عینان مصدر و به معنی روان گردیدن است.»
کیفیت آموزش
اینها سه نفر از اساتید ابن رومی هستند که نام بردیم در مآخذی که ما مراجعه کرده ایم استادی غیر از این سه کس برای او نمی شناسیم. با این حال ما را این مقدار بس است که بدانیم: او به هر کیفیتی که آموزش گرفته، و معلمش هر کس بوده با بهره کافی از دانش زمانش بزرگ شده و از علوم قدیم و جدید، سهم بسزائی در شعرش آورده است. اگر معری نگفته بود: او در اندیشه های فلسفی به سر می برد، و اگر مسعودی نمی گفت: شعر برای ابن رومی، کمترین وسیله معرفی اوست، ما خود از شواهد پراکنده سخنانش، می توانستیم این معنی را استنباط کنیم. سخنان ابن رومی فراوان و مکرر در اختیار است هر کاوشگری که به برخی از آنها دست یابد، یقین می کند، گوینده اش از فلسفه آگاهی داشته، و با اهلش به مصاحبت می پرداخته، و به کار آن سرگرم بوده، بطوری که در روش و اندیشه او اثر گذاشته است. بیش از این هم از یک دانشجوی فلسفه آن روز برای آموزش آن یا برای اینکه از دانشجویان آن محسوب شود، نباید کار دیگری انتظار داشت. شما نمی توانید از کسی که در فلسفه کار نکرده باشد یا نا آشنای به فلسفه و قیاس منطقی و علم نجوم باشد چنین کلامی بشنوید:
لما تؤذن الدنیا به من صروفها *** یکون بکاء الطفل ساعة یولد
و إلا فما یبکیه منها و أنها *** لأرحب مما کان فیه و أرغد
ترجمه: «برای اعلام دگرگونیهای دنیا است که طفل هنگام تولد گریه می کند. وگرنه چیست باعث گریه او در حالی که دنیایش وسیع تر و زندگیش مرفه تر شده است.» در اینجا شواهد فراوانی بر توجه و آشنائی او به علوم و اصطلاحات علمی آورده که برای اختصار از پرداختن به آنها صرفنظر می کنیم.
عقیده ابن رومی
وضع دینی قرن سوم هجری دچار تحولات زیادی گردید؛ در این عصر مذاهب و نحله ها، زیاد شد، و کمتر کسی بود که نتواند در عقائد موجود نظر و رأیی، برای خود برگزیند و اسلامش را به وسیله آن تفسیر و توجیه کند، تا به وسیله آن خود را از گزند گروه محققان و خوانندگان علوم جدید، نجات بخشد. ابن رومی یکی از این خوانندگان علوم جدید است. انتظار نمی رود مباحثی را که بررسی می کرده، و در مجالس آنها حاضر می گردیده، و سخنانی که از اهل آنها می شنیده، اثری محسوس در او نگذاشته باشد. از این رو او مسلمانی بود، در اسلامش مستقیم، ولی شیعی معتزلی و قدری بود، که عقیده به دو طبیعت (میل به پستی از یک سو و گرایش به طهارت و پاکی از سوی دیگر) داشت و این سالمترین مذاهب و نحله های معروف آن روز از نظر عقیده دینی است.
«معری» در «رسالة الغفران» گفته است: «بغدادیان مدعیند که او اظهار تشیع می کرده و بر این امر استدلال به قصیده جیمیه اش می کنند.» آنگاه در تعقیب آن گفته: «من معتقدم او مذهبی جز مذهب شعرای دیگر نداشته است.» ما نمی دانیم از چه رو «معری» در تشیع او تردید کرده می گوید «او مذهبی جز مذهب شعرای دیگر نداشته است» شعرا هم وقتی مذهب تشیع را می پذیرند مانند سایر مردم واقعا شیعه می شوند بلکه گاهی راه افراط را پیش گرفته بیش از دیگر شیعیان اظهار تشیع می نمایند، ما معتقدیم معری بر همه اشعار او آگاهی نداشته، از این رو حقیقت مذهبش بر او پوشیده مانده است، و اگر چنین نبوده، نباید این حقیقت بر او پنهان ماند. گذشته از این، قصیده جیمیه به تنهائی در اظهار تشیع او بی شک کافی است زیرا شاعر هیچگونه انگیزه طمع یا سازش با دستگاهی نداشته و بعکس با سرودن آن، خود را، آماج خطر شدیدی از ناحیه طاهریان و عباسیان قرار داده است. در این قصیده خود، او «یحیی بن عمر بن الحسین بن زید بن علی (بن الحسین) (ع) را که مقابل دستگاه خلافت، و رو در روی طاهریان، حکام خراسان قیام کرد، رثا گفته است. و در آن قصیده در حالی که از (حکام سوء) طاهریان یاد می کند، خطاب به بنی عباس گوید:
أجنوا بنی العباس من شنآنکم *** و أوکوا علی ما فی العیاب و أشرجوا
و خلوا ولاة السوء منکم و غیهم *** فأحری بهم أن یغرقوا حیث لججوا
نظار لکم أن یرجع الحق راجع *** إلی أهله یوما فتشجوا کما شجوا
علی حین لا عذری لمعتذریکم *** و لا لکم من حجة الله مخرج
فلا تلقحوا الآن الضغائن بینکم *** و بینهم إن اللواقح تنتج
غررتم لئن صدقتم أن حالة *** تدوم لکم و الدهر لونان أخرج
لعل لهم فی منطوی الغیب ثائرا *** سیسمو لکم و الصبح فی اللیل مولج
ترجمه: «ای بنی عباس از دشمنی های خود دست بدارید و معایب خود را سخت سر بسته نگهدارید. حکام سوء تان را با گمراهیهایشان رها کنید، که شایسته آنها، غرق شدن در امواج فسادشان است. در انتظار روزی که باز گرداننده ای، حق را به اهلش برساند باشید، آنگاه چنانکه افرادی محزون بودند، شما محزون خواهید شد. هنگامی فرا رسد که از خطاهای خود. پوزش نتوانید آورد و حجت خدا بر شما تمام شده راه فراری ندارید. بذر دشمنی اکنون فیما بین نیفشانید که این بذرها به ثمر خواهد رسید. به زیان شما است که اگر فکر کنید وضع (موجود) برایتان دوام خواهد یافت با اینکه روزگار یک رنگ باقی نمی ماند. شاید در سویدای نهان نهضتی برپا گردد و آنان را بر شما برتری دهد که همیشه بامداد روشن در دل شب تاریک است.»
تشیع
شیعه به «بنی عباس» چه بگوید سخت تر و صریحتر از این که بترسید از آینده خود و منتظر دولت علویان باشید؟ او با این سخن بنی عباس را از زوال ملکشان ترسانده و برای آل علی آرزوی روزی را کرده که دشمنانشان را بکوبند و حقشان را بازستانند، خونخواهی کنند، و ظلمهای وارده را پاسخ گویند. او از علویان مانند هر فرد شیعی به طور واضحی هواخواهی کرده است. از این واضحتر، اشعار نونیه اوست که در آن آرزوی هلاک دشمنانشان را دارد و خود را توبیخ می کند که چرا در یاری آنها از جانفشانی کوتاهی کرده است:
إن یوالی الدهر أعداء لکم *** فلهم فیه کمین قد کمن
خلعوا فیه عذار المعتدی*** و غدوا بین اعتراض و أرن
فاصبروا یهلکهم الله لکم *** مثل ما أهلک أذواء الیمن
قرب النصر فلا تستبطئوا *** قرب النصر یقینا غیر ظن
و من التقصیر صونی مهجتی *** فعل من أضحی إلی الدنیا رکن
لا دمی یسفک فی نصرتکم *** لا و لا عرضی فیکم یمتهن
غیر أنی باذل نفسی و إن *** حقن الله دمی فیما حقن
لیت أنی غرض من دونکم *** ذاک أو درع یقیکم و مجن
أتلقی بجبینی من رمی *** و بنحری و بصدری من طعن
إن مبتاع الرضا من ربه *** فیکم بالنفس لا یخشی الغبن
ترجمه: «اگر روزگار دشمنانتان را حکم و قدرت بخشیده، رقیبی هم در کمین آنها نشسته است. اینان در میان اعتراض مردم و خود خواهی های خویش، رشته حق را گسیخته دست به تجاوز زدند. شکیبا باشید که خداوند آنان را به خاطر شما هلاک خواهد کرد چنانکه ملوک یمن را به هلاکت رسانید. زمان یاری نزدیک شده است کندی نورزید یقینا یاری نزدیک است. این از تقصیرهای من است، کاری کرده ام مانند کار به دنیا وابستگان که خونم حفظ شده. این چیست که خونم نه دریاری شما می ریزد، و نه به آبرو و شخصیتم لطمه ای وارد میشود. ولی من جانم را نثار خواهم کرد، هرچند خداوند خون مرا با خونهای دیگران تا کنون حفظ کرده است. کاش من به جای شما آماج حوادث می شدم یا می توانستم زره یا پوشش ضخیمی برای شما باشم. با پیشانی ام تیر مخالف را به خود گیرم و با گلوگاه و سینه ام، نیزه دشمنان را به خود می خرم. کسی که بخواهد در راه شما رضای حق را بخرد، هیچگاه از ترس جانش، احساس غبن نمی کند.»
کسی که اینگونه سخن گوید و چنین درکی داشته باشد، هیچ جای شبهه در تشیعش نخواهد بود او خود را برای محبت آل علی بدون هیچگونه غرض مادی در معرض مرگ قرار می دهد، به خاطر آنها بخشم می آید، اعلام مهر و عاطفتی نسبت به آنها می کند که نه نفعی از آن عاید خود و نه عاید آنها می گردد. ابن رومی از «یحیی بن عمر» جز به لقب شهید چنانکه در قصیده ی جیمیه ملاحظه می شود، یاد نمی کرد. در واقعه مستقل دیگری از او با این دو بیت یاد کرده است:
کسته القنا حلة من دم *** فأضحت لدی الله من أرجوان
جزته معانقة الدارع *** - ین معانقة القاصرات الحسان
ترجمه: «نیزه دشمن پارچه خونین بر او پوشانید و او نزد خداوند با رنگ قرمز وارد شد. پاداش روبوسی او بادار، عینا رو بوسی او با زیبارویان آزرم دیده گردید.»
تنها پاره ای از این اشعار کافی بود که او را شیعه آل ابیطالب، معرفی کند و دلیل بر این باشد که او تشیع را به عنوان مذهبی در امر خلافت اسلامی پذیرفته است، مانند مذاهب شعرا یا غیر شعرا. به ویژه تشیع معتدلی که اهل آن عقیده دارند جائز است امامت شخص فروتر با وجود شخص برتر، و لعن صحابه ای را که در امر خلافت معارض علی شدند، زشت می دانند، این شیعیان بیشتر زیدی هستند که در لشگر «یحیی بن عمر» برای مقابله با بنی عباس قیام کردند. اینان در یاری آل علی چیزی بیشتر از ابن رومی نمی گویند، و آرزوئی زیادتر از آرزوی او ندارند. به نظر می رسد ابن رومی تشیع را از پدر و مادرش به ارث برده باشد، زیرا مادرش ایرانی الاصل بود، و تشیع به مذهب ملتش، ایرانیان در یاری آل علی، نزدیک تر بود و هم به این دلیل که پدرش او را علی نامید و علی از اسماء محبوب شیعیان است که یاران سرسخت خلفا از آن اجتناب می کنند. ایرادی بر پدر شاعر نیست که با وجودی که شیعه بود در خدمت یکی از خاندانهای بنی عباس به سر می برد، زیرا پیشوایانش مردمی بودند که خود را از خلافت و ولایت عهدی که علت دشمنی شدید بین عباسیان و علویان می گردید. دور نگه می داشتند، گاهی اتفاق می افتاد پاره ای از خلفا و ولی عهدانشان نسبت به علی و اولاد علی اظهار احترام و تکریم نمایند، چنانکه این امر در مورد «معتضد» خلیفه ای که ابن رومی زیاد مدح او را گفته، مشهور است. و چنانکه از «منتصر» ولیعهدی که می گویند پدرش «متوکل» را به جرم یک برخورد شوخی که بین آن دو اتفاق افتاد، در دفاع از حرمت علی و آل علی، کشت، این امر، نیز به شهرت پیوسته است، (سپس بعد از تأیید تشیع بنی طاهر در صفحه 207- 209 گوید:) بهترین عقیده ای که شایسته است انسان در راه آن بکوشد، عقیده ای است که انسان را هنگام ترس، دلیری بخشد و چون از دگرگونیهای حوادث، به خشم آمد راه تسلی خاطر و پوزش را در برابرش بگشاید آرزوی رسیدن به آینده ای بهتر از وضع حاضر، را پیش پایش نهد. و از این نزدیکتر، تیرگیهای نادانی را بزداید و حق هر کس را بپردازد همه اینها را از ابن رومی به حد کامل در تشیع علوی طرفدار امام منتظر غایب به دست می آورد، در مقابل عباسیان که طرفدار وضع حاضرند و مردم همه دشمن آنهایند، و آرزوی زوال ملکشان را دارند. از این رو تشیع ابن رومی در دلش بود، در امیدهایش بود، و او بر مذهب دیگر شاعران و بر مذهب دیگر مردان، از طرفداران تشیع بود.
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 3 صفحه 59- 65- جلد 5 صفحه 75- 83
ابوالعلا معری- رسالة الغفران- صفحه 244
ابوالفرج اصفهانی- الأغانی- جلد 6 صفحه 194
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها