افوه حمانی (کتب انساب)

فارسی 3910 نمایش |

مقاتل الطالبین

ابوالفرج در مقاتل الطالبیین ص 420 این شعر حمانی که در آن یحیی را رثا گفته است نقل می کند:
فإن یک یحیی أدرک الحتف یومه *** فما مات حتی مات و هو کریم
و ما مات حتی قال طلاب نفسه *** سقی الله یحیی إنه لصمیم
فتی آنست بالبأس و الروع نفسه *** و لیس کما لاقاه و هو سؤوم
ترجمه: «اگر یحیی به مرگ طبیعی از دنیا رفت او جز با بزرگواری و شخصیت بدرود زندگی نگفته است. او از دنیا نرفت مگر وقتی که قابضان روحش گفتند گوارایش باد که او سخت با اخلاص بود جوانمردی که خود را با سختی و اضطراب مأنوس ساخت و همه را با خوشروئی پذیرفت...» تا آخر اشعار.
مسعودی و ابوالفرج در رثای یحیی، این ابیات را نیز به او نسبت داده اند:
تضوع مسکا جانب النهر إذ ثوی *** و ما کان إلا شلوه یتضوع
مصارع أقوام کرام أعزة *** أبیح لیحیی الخیر فی القوم مصرع
ترجمه: «از خاک او بوی مشگی برخاست این بوی مشگ چیزی جز عطر اعضای قطعه قطعه شده او نبود. اقوام بزرگوار و عزیز هر یک آرامگاهی دارند و از آن میان این آرامگاه نصیب یحیای نیک نفس گردید.»
و نیز مسعودی در مروج الذهب رثائیه زیر را از حمانی نقل کرده است:
یا بقایا السلف الصا *** لح و البحر الربیح
نحن للأیام من بین *** قتیل و جریح
خاب وجه الأرض کم *** غیب من وجه صبیح
آه من یومک ما أو *** راه للقلب القریح
ترجمه: «ای بازمانده گذشتگان صالح و ای دریای پربرکت ما در این روزگار عده ای کشته و عده مجروحیم ای کاش چهره زمین در آرزویش ناکام می شد، تا چند چهره های زیبا در آن پنهان شده است. آه از روز مصیبت تو چقدر دل سوخته را می گذارد.»

مروج الذهب

در مروج الذهب مسعودی و ربیع الابرار زمخشری این شعر را به او نسبت داده اند:
إنی و قومی من أحساب قومکم *** کمسجد الخیف من بحبوحة الخیف
ما علق السیف منا بابن عاشرة *** إلا و همته أمضی من السیف
ترجمه: «من و قومم که از بزرگان قوم شمایند مانند مسجد خیف در بحران تاخت و تاز در دامنه های کوهساریم. هر کس از ما از ده سالگی به بالا شمشیر حمایل کند همتش از شمشیر برنده تر است.» و از حمانی در رثای یحیی، مروج الذهب نقل کرده:
لعمری لئن سرت قریش بهلکه *** لما کان وقافا غداة التوقف
فإن مات تلقاء الرماح فإنه *** لمن معشر یشنون موت التترف
فلا تشمتوا فالقوم من یبق منهم *** علی سنن منهم مقام المخلف
لهم معکم إما جدعتم أنوفکم *** مقامات ما بین الصفا و المعرف
تراث لهم من آدم و محمد *** إلی الثقلین من وصایا و مصحف
ترجمه: «به جانم سوگند که اگر قریش از کشتنش خوشحال شدند، او در روز وقوف عمومی، توقفی نخواهد داشت. اگر میان انبوه نیزه کشته شد، او از گروهی است که مرگ در بستر را نمی پسندند. شما از مصیبت او دلشاد مباشید که در بین این قوم پیوسته هستند کسانی که جانشین گذشته خود باشند. برای آنها مقامهای بین صفا تا عرفات است و شما حق دارید که بینی خود را خورد کنید. میراثهای مصحف و وصایای آدم تا محمد (ص) که برای جن و انس آورده اند نزد آنها است.» و نیز این شعر از حمانی درباره یحیی بن محمد است:
قد کان حین علا الشباب به *** یقق السوالف حالک الشعر
و کأنه قمر تمنطق فی *** أفق السماء بدارة البدر
یا ابن الذی جعلت فضائله *** فلک العلا و قلائد السور
من أسرة جعلت مخایلهم *** للعالمین مخایل النظر
تتهیب الأقدار قدرهم *** فکأنهم قدر علی قدر
و الموت لا تشوی رمیته *** فلک العلا و مواضع الغرر
ترجمه: «او در بحبوحه جوانیش از گذشتگانش برتر بود، موهائی به رنگ شفق در سیاهی فرو رفته داشت او همچون ماهی در افق آسمان، به گردی دائره ماه کامل، سخن می گفت: ای فرزند پدرانی که فضائلشان از افلاک بلند برتر و انتساب بدانها گردن بندی از زیبائی و آرایش است از دودمانی که آثار نورانیت جبینشان بر جهانیان هویدا است قضای الهی مرعوب عظمت آنان است پنداری که آنان بر قضا مسلطاند. از این رو مرگ نمی تواند آسمان بلند فضیلت و پایگاه شرفشان را، آماج تیر خود قرار دهد.»

در رثای برادرش

در رثای برادرش اسماعیل علوی اشعار بسیاری به او نسبت داده اند که یکی از آنها این است:
هذا ابن أمی عدیل الروح فی جسدی *** شق الزمان به قلبی إلی کبدی
فالیوم لم یبق شی ء أستریح به *** إلا تفتت أعضائی من الکمد
أو مقلة بحیاء الهم باکیة *** أو بیت مرثیة تبقی علی الأبد
تری أناجیک فیها بالدموع و قد *** نام الخلی و لم أهجع و لم أکد
من لی بمثلک یا نور الحیاة و یا *** یمنی یدی التی شلت من العضد
من لی بمثلک أدعوه لحادثة *** تشکی إلیه و لا أشکو إلی أحد
قد ذقت أنواع ثکل کنت أبلغها *** علی القلوب و أجناها علی کبدی
قل للردی لا تغادر بعده أحدا *** و للمنیة من أحببت فاعتمدی
إن الزمان تقضی بعد فرقته *** و العیش آذن بالتفریق و النکد
ترجمه: «این فرزند مادر من و همتای روح پیکر من بود که روزگار قلبم را در مصیبتش تا جگر پاره کرد امروز دیگر چیزی که خود را بدان تسلی بخشم باقی نمانده است، مگر اینکه اعضایم از حزن و اندوه خورد شود فقط همین باقی مانده که مثل باران بر اندوه او اشک بیفشانم، و یا بیتی در عزای او بگویم که تا ابد باقی بماند. پنداری با سرشکم، وقتی دیگران خفته و من بیدار و از کار وا مانده ام، با تو راز میگویم کیست برای من مانند تو؟ ای نور زندگانی ام، وای دست راستم که بازویش قطع شده است. کیست برای من مانند تو؟ تا شکوه آن گونه مصائبی را، که نتوانم برای دیگران باز گو کنم، برایش فرا خوانم انواع مصیبتها را چشیدم هیچ مصیبتی که بر دلها وارد شود از مصیبت تو بر دلم و از جنایتی که بر تو روا داشتند بر جگرم سنگین تر نیامد به نابودی بگو هیچکس را باقی نگذارد و به مرگ بگو تا هر کس را دوست داری قصد کن. زمانه بعد از فراق او دگرگونه شده، و کار زندگی به جدائی و سختی کشیده شده است.» در مورد نسب علی بن جهم سامی، یکی از شعرای منحرف از علی امیرالمؤمنین (ع) که اظهار دشمنی می کرد و دیگران در نسب او طعن زده و عده ای او را از دودمان سامة بن لوی بن غالب دانسته اند، گوید:
و سامة منا فأما بنوه *** فأمرهم عندنا مظلم
أناس أتونا بأنسابهم *** خرافة مضطجع یحلم
و قلت لهم مثل قول النبی *** و کل أقاویله محکم
إذا ما سئلت و لم تدر ما *** تقول فقل ربنا أعلم
ترجمه: «سامة خودش از ما است ولی وضع فرزندانش نزد ما روشن نیست کسانی که نسبت های خود را به رخ ما می کشند در بستر خواب رؤیاهای خرافی می بینند من به آنها، مانند سخن پیامبر را که همه سخنانش محکم است گفتم: اگر چیزی از تو سؤال کردند که آن را نمی دانی بگو خدای آگاهتر است.». و نیز درباره او گوید:
لو اکتنفت النضر أو معدا *** أو اتخذت البیت کفا مهدا
و زمزما شریعة و وردا *** و الأخشبین محضرا و مبدا
ما ازددت إلا فی قریش بعدا *** أو کنت إلا مصقلیا و غدا
ترجمه: «اگر در پناه نضر یا معد باشی و یا خانه خدا را به طور کامل مهد پرورش خود قرار دهی و زمزم را مشروب دائم خود و اخشبین را توقفگاه و مبداء خود بداری با این همه چیزی از قریش جز فاصله پیدا نمی کنی و جز سخندانی نادان نخواهی بود.»

ثعالبی

ثعالبی در ثمارالقلوب 223 ابیات زیر را از او نقل کرده:
و یوم قد ظللت قریر عین *** به فی مثل نعمة ذو رعین
تفکهنی أحادیث الندامی *** و تطربنی مثقفة الیدین
فلو لا خوف ما تجنی اللیالی *** قبضت علی الفتوة بالیدین
ترجمه: «روزی که چشمم به او در کمال نعمت و رفاهیت روشن گردد گفته های شیرینش مرا از زندگی با دیگران پشیمان ساخته، مودبانه دستهایم را به طرب آورد اگر از جنایت شبها نمی ترسیدم به هر دو دست جوانمردی را محکم می گرفتم.» درباره طاهریان در روزگاری که خانه هاشان خراب و فروغ و بهجتشان مبدل به ویرانی شده بود، در حالی که بر ویرانه های آنان عبور کرده، گوید:
مررت بدور بنی طاهر *** بدور السرور و دور الفرح
فشبهت سرعة أیامهم *** بسرعة قوس یسمی قزح
تألق معترضا فی السماء *** قلیلا و ما دام حتی مصح
ترجمه: «به خانه های طاهریان که مراکز خوشی و مسرت بود عبور کردم دگرگونی روزگارشان را در سرعت به قوس قزح (رنگین کمان) تشبیه کردم که نورش مدتی کوتاه در آسمان تافت و دیری نپائیده محو و نابود گردید.» بیهقی در «المحاسن و المساوی» جلد اول 75 اشعار زیر را به او نسبت داده:
عصیت الهوی و هجرت النساء *** و کنت دواء فأصبحت داء
و ما أنس لا أنس حتی الممات *** نزیب الظباء تجیب الظباء
دعینی و صبری علی النائبات *** فبالصبر نلت الثری و الثواء
و إن یک دهری لوی رأسه *** فقد لقی الدهر منی التواء
و نحن إذا کان شرب المدام *** شربنا علی الصافنات الدماء
بلغنا السماء بأنسابنا *** و لولا السماء لجزنا السماء
فحسبک من سؤدد أننا *** بحسن البلاء کشفنا البلاء
یطیب الثناء لآبائنا *** و ذکر علی یزین الثناء
إذا ذکر الناس کنا ملوکا *** و کانوا عبیدا و کانوا إماء
هجانی قوم و لم أهجهم *** أبی الله لی أن أقول الهجاء
ترجمه: «هوای نفسم را مخالفت کردم و از زنها کناره گیری نمودم در نتیجه دارو بودم، درد شدم. تا مرگ هست هیچ چیز قابل انس و علاقه نیست، صدای آهوان، که در معرض شکارند پاسخ رد آنانست مرا با صبری که بر مشکلات دارم رها کنید که من با نیروی شکیب به آسمان و زمین دست یافتم اگر روزگار سر خود را برگرداند، از من نیز روزگار پیچ و تابها دیده است. موقعی که پای شراب به میان آید ما بر روی اسبان به نوشیدن خون دشمنان باشیم. ما با نسب شریفمان به آسمان بلند رسیده ایم و اگر آسمان نبود از آن هم عبور می کردیم. از بزرگی ما تو را این بس که با نیکو برگزاری شدائد. سختی ها را می شکافیم. ثنای جمیل از آن پدران ما است و یاد علی (ع) زینت بخش هر مدح و ثنا است وقتی سخن از مردم به میان آید ما در بین مردم پادشاهانیم و آنان بردگان و کنیزکان گروهی مرا هجا گفتند و من هجاشان نگفتم زیرا که خدا برای من هجا گوئی را نپسندیده است.»
نسابه عمری در المجدی این اشعار را به او نسبت داده:
هبنی حننت إلی الشباب *** فطمست شیبی باختضابی
و نفقت عند الغانیات *** بحیلتی و جهلت ما بی
من لی بما وقف المشیب *** علیه من ذل الخضاب
و لقد تأملت الحیاة *** بعید فقدان التصابی
فإذا المصیبة بالحیاة *** هی المصیبة بالشباب
ترجمه: «گیرم که به جوانی میل کنم و پیریم را با رنگ خضاب بپوشانم و با نیرنگ و صرف مال توجه خوانندگان زن، را به خود، جلب کنم کی می تواند پیری را با ذلت خضاب چاره جوئی کند من وقتی جوانی را از دست دادم در اصل زندگی بیشتر دقت کردم دیدم در حقیقت مصیبت از دست دادن جوانی یعنی مصیبت از دست دادن زندگی.»

 

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 3 صفحه 94، جلد 5 صفحه 117

حسین مسعودی- مروج الذهب- جلد 2 صفحه 386 [4/ 123] جلد4 صفحه 162

علی بن محمد علوی عمری- المجدی- صفحه 185

محمد بن عمران مرزبانی- معجم الشعراء- صفحه 286 [ص 140]

ابوالفرج اصفهانی- مقاتل الطالبیّین- صفحه 520 رقم 64

ابن معصوم الحسني- أنوار الربیع- صفحه 250[2/ 333]

محمد ثعالبی- ثمارالقلوب- صفحه 279 رقم 425

سید ضیاءالدین یوسف بن یحیی حسنی یمنی صنعانی- نسمة السحر- مجلد 8 جلد 2 صفحه 386

تجلیل تبریزی- المحاسن و المساوئ- صفحه 99

زمخشری- ربیع الأبرار- جلد 3 صفحه 416

یاقوت حموی- معجم البلدان- جلد 1 صفحه 122

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد