غدیریه الشواء کوفی حلی
فارسی 4633 نمایش |الشواء کوفى حلى درباره «غدیر خم» اشعارى دارد که به همراه ترجمه بعضى از آنها می آوریم:
ضمنت لمن یخاف من العقاب *** إذا والى الوصی أبا تراب
یرى فی حشره ربا غفورا *** و مولى شافعا یوم الحساب
فتى فاق الورى کرما و بأسا *** عزیز الجار مخضر الجناب
یرى فی السلم منه غیث جود *** و فی یوم الکریهة لیث غاب
إذا ما سل صارمه لحرب *** أراک البرق فی متن السحاب
وصی المصطفى و أبو بنیه *** و زوج الطهر من بین الصحاب
أخو النص الجلی بیوم خم *** و ذو الفضل المرتل فی الکتاب
ترجمه: «براى کسى که از کیفر (قیامت) مى ترسد، هرگاه وصى پیامبر «ابوتراب» را دوست داشته باشد من ضمانت مى کنم که در روز حشر و حساب خدا را بخشنده و على را شفاعت کننده ببیند. او جوانمردى است که از همه مردم از لحاظ کردم و نیرو برترى دارد، و همسایه خوب و خوش محضر است. در حال صلح، باران جود و بخشش از او مى بارد، و در هنگامه جنگ چون شیر ژیان مى غرد. هرگاه براى جنگ تیغ از نیام در آرد، برق آن در ابرها منعکس خواهد بود. تنها او در میان صحابه وصى رسول خدا و پدر فرزندانش و همسر زهراى اطهر است، نص آشکار، در روز غدیر، تنها درباره اوست و در قرآن مجید فضائل او به طور آشکار شمرده شده است.»
الشواء کوفى حلى کیست ؟
او ابوالمحاسن یوسف بن اسماعیل بن على بن احمد بن حسین بن ابراهیم، معروف به «شواء» و ملقب به شهاب الدین کوفى حلبى است که در آن تولد یافته و در آن رشد کرده و در آن وفات نموده است. او از نوابغ شعر و ادب است که از هر سو فضائل به او رو کرده و در نتیجه داراى رأى محکم، خواسته هاى نیک، انگیزه شریف، شعر عالى، ادبیات فوق العاده، قافیه هاى طلائى و عروض متقن است. بنابراین کسى که طرز تفکر و کارش چنین است چه کسى مى تواند از لحاظ فضائل به مقام والاى او برسد؟ همکارش ابن خلکان در تاریخش جلد 2 صفحه 597 شرح حالش را نوشته و در «شذرات الذهب» جلد 5 صفحه 178 و تاریخ حلب جلد 4 صفحه 397 و «تتمیم امل الآمل» تألیف «سید ابن شبانه» و «نسمة السحر فیمن تشیع و شعر» و «الکنى و الالقاب» جلد 1 صفحه 146 و «الطلیعة فى شعراء الشیعه» نیز به نیکى از او یاد شده است. و ما آنچه را که در تاریخ ابن خلکان درباره اش آمده به طور اختصار در اینجا مى آوریم:
«او مرد ادیب، فاضل، متخصص در علم عروض و قافیه و شاعر بوده که معانى بسیار بلندى را در ضمن دو بیت و سه بیت بیان مى کرد، وى داراى دیوان بزرگى است که در حدود چهار جلد مى شود و طرز لباس پوشیدنش همانند مردم قدیم حلب بوده است. او معمولا در جلسه شیخ «تاج الدین ابوالقاسم احمد بن هبة الله بن سعد بن سعید بن مقلد معروف به ابن الجبرانى نحوى لغوى» حاضر مى شد و بیشتر ادبیات را از او فرا گرفته و از همنشینیش بهره ها گرفته است. میان من (ابن خلکان) و او (شواء) دوستى شدید و الفت زیادى بوده و در مجالس، دور هم مى نشستیم و در مسائل ادبى با هم بحث و گفتگو مى کردیم. او بسیارى از اشعارش را برایم مى خواند و از اواخر سال 633 ه تا هنگام وفاتش همواره با هم مصاحبت و همنشینى داشتیم و پیش از آن او را در محضر «ابن جبرانى» یاد شده در مقام پیشوائیش در مسجد جامع حلب مى دیدم چنانکه در مسجد جامع دمشق نیز رفت و آمد مى کرد.
او در گفتگو و محاوره بسیار عالى و در انتقاد و ایراد کردن متین و شمرده بود. او از کسانى بوده که در شیعه گرى غلو مى کرده و بیشتر مردم حلب او را به نام «محاسن الشواء» مى شناختند، اما حقیقت همانست که در اینجا آوردم یعنى: اسم او یوسف و کنیه اش «ابوالمحاسن» بوده است. همدم ما «کمال بن شعار موصلى» که همنشین «الشواء» بوده و بسیارى از اشعارش را از او گرفته و آگاه ترین فرد به حالش بوده، شرح حالش را در کتاب «عبود الجمان» نوشته است، در آن کتاب دیدم نوشته بود: تولد او تقریبا در سال 562 ه بوده و در روز جمعه نوزده محرم سال 635 ه در حلب فوت کرده و در مقبره «باب انطاکیه» غربى شهر دفن گردید و من به خاطر عذرى که در آن وقت برایم پیش آمده بود، نتوانستم در نماز بر جنازه او حاضر شوم، خدایش رحمت کند و چه همنشین و رفیق خوبى بود؟! و اما استادش «ابن جبرانى» یاد شده از قبیله طى و بحترى و از ده «جبرین» از اطراف «عزاز» بود. او در علم ادب مخصوصا «علم اللغه» تخصص داشت و در مسجد جامع حلب در ناحیه شرقى مشرف بر صحن جامع داراى ریاست بود. او در روز چهارشنبه 22 شوال سال 561 ه متولد شد و در روز دوشنبه هفتم رجب سال 628 ه در حلب فوت کرد و در پائین کوه «جوشن» دفن گردید، خدایش رحمت کند.»
امینى مى گوید: «در معجم البلدان جلد 3 صفحه 172 به نقل از عبدالله بن محمد بن سعید بن سنان خفاجى در دیوانش آنجا که ابیات جوشن را نقل مى کند آمده است که: جوشن کوهى است در غربى حلب که از آنجا مس قرمز حمل مى شد و معدنش همانجا بود، گفته شده از آن وقتى که اسراء خاندان ابى عبدالله الحسین (ع) و همسرانش از آنجا عبور کردند آن معدن از بین رفته است و علت آن این بود: یکى از همسران حسین (ع) که حامله بود و در آنجا سقط کرد و از کارگران معدن درخواست آب و نان کرد، آنان به او بد گفتند و چیزى به او ندادند، او بر آنها نفرین کرد و از آن زمان هر کس در آنجا کار مى کند سود نمى برد. و در کنار آن کوه قبرى است معروف به «مشهد السقط» و به نام «مشهد الدکه» نیز خوانده مى شود. و منظور از آن محسن بن حسین (ع) است.»
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 5 صفحه 639، جلد 10 صفحه 309
الطلیعة فی شعراء الشیعة: ج 2 (مخطوط) للعلّامة السماوی
ابن خلکان- تاریخ ابن خلّکان- جلد 7 صفحه 235 رقم 850
ابن خلکان- وفیات الأعیان- جلد 7 صفحه 231 رقم 850
سید ضیاءالدین یوسف بن یحیی حسنی یمنی صنعانی- نسمة السحر- مجلد 9 جلد 2 صفحه 614
شیخ عباس قمى- الکنى و الألقاب- جلد 1 صفحه 153
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها